آخرین برداشت نقدی بسام حسین نسبتا غیرعادی بود. او تقریبا نیم میلیون پوند لبنان را برای ۱۵لیتر بنزین خرج کرد و سپس آن را در بطریهای کوچک ریخت. بسام پیشتر از قبل تفنگی ساچمهای و مهمات در خانه داشت. این مربی فیتنس ۴۲ساله در صبح ۱۱آگوست همه آن چیزها را با خود به شعبه بانک فدرال در محله مرکزی بیروت برد. او چند دقیقه بیرون از بانک منتظر ماند و سپس با وسایلی که همراهش آورده بود، به داخل بانک رفت. با یک دستش تفنگ را گرفته و انگشتش روی ماشه بود و با دست دیگرش روی میزهای داخل بانک، بنزین میریخت و فریاد میزد: «یا پولم را میگیرم یا میمیرم!»
پاسخ مدیر شعبه این بود: «بسیار خوب بسام. این ماه ۴۰۰دلار را دریافت میکنی.» بسام با موهای ژولیده و ریش بلند و زیرپیراهنی، نقش یک دزد بانک را ایفا میکرد. با این تفاوت که او قصد سرقت از بانک را نداشت؛ فقط سعی داشت از حساب بانکی خودش پول برداشت کند. با عصبانیت به مدیر شعبه گفت: «فکر میکنی من احمقم؟ من همه پولم را میخواهم. تمام پساندازم ۲۱۰ هزار دلار است!» پولی که بسام، بیشترِ آن را از فروش خانه پدر و مادرش بهدست آورده. مدیر شعبه دوباره پاسخ داد که آنها دیگر هیچ دلاری در بانک ندارند و فقط پوند لبنان باقی مانده: «ما باید پولی که میخواهید را تهیه کنیم» و اضافه کرد که تهیه کردن این پول، مدتی طول میکشد. بسام سریع واکنش نشان داد و گفت: «با این حساب، شب طولانیای را خواهیم داشت.»
بسام که این داستان را هفتهها بعد در خانهاش در حومه شهری با منظرهای از دریا و باند فرودگاه نقل میکند، میگوید: «ممکن بود او را هم کتک بزنم. اما وقتی به گذشته نگاه میکنم، از این بابت متاسفم. اما او هفتهها بود که من را سر دوانده بود و به من دروغ میگفت و حتی همان ۴۰۰ دلار در ماه را که اجازه برداشت داشتم، پرداخت نکرده بود. من برای مراقبت پزشکی پدرم به پول نیاز داشتم.» پدر بسام، آلزایمر شدید داشت.
تسلیم نشو!
بسام حسین ساعت ۸:۳۰ صبح وارد بانک شد و بلافاصله پس از آن، پلیس و ارتش در بیرون موضع گرفتند. یکی از مشتریان زن داخل بانک از حال رفت و او را بیرون بردند و بسام هم اعلام کرد که همه، بهجز مدیر شعبه میتوانند بروند. با این حال، دو کارمند دیگر و یکی از مشتریان تصمیم به ماندن گرفتند. بسام به خاطر میآورد: «مدیر شعبه گفت ۶ میلیون پوند در حسابش مسدود شده و او هم مثل من میخواهد پولش را بیرون بیاورد.»
اما دلارها نرسید. ساعتها گذشت تا اینکه در ساعت ۲ بعدازظهر، بانک به بسام پنج هزار دلار پیشنهاد داد. بسام اما در مقابل چه کرد؟ «من سعی کردم با قنداق تفنگم یک پنجره را بشکنم، اما نشد. شیشه، تقویت شده بود.» بسام عصبانی شد. فیلمهای دوربینهای امنیتی نشان میدهد، او دوباره شروع کرد به ریختن بنزین و تفنگ خود را که برای شکار خریده بود، هم به سمت خود و هم به سمت دیگران گرفت.
درحالیکه یک واحد رزمی ویژه، بیرون ایستاده بود و بعدها آنها ادعا کردند که آماده میشدند که به شعبه هجوم بیاورند، گروهی از تماشاگران با بلندگو شروع کردند به تشویق بسام: «تسلیم نشو! بجنگ! ما با تو هستیم!» رستوران معروف «ة مربوطه» (T-Marbouta) با بانک تماس گرفت تا برای همه کسانی که در داخل بانک هستند، غذای گرم بفرستد.
درحالیکه آنها در میان بوی تند بنزین، ساندویچهای شاوارمه، سیبزمینیهای سیردار و سالاد میخوردند، هر ساعت پیشنهادهای جدیدی از مدیریت بانک میرسید: ۱۰ هزار دلار، ۱۵ هزار دلار، ۲۰ هزار دلار. خورشید غروب کرد. حوالی ساعت ۶:۳۰ بعدازظهر، یکی از مذاکره کنندهها پیشنهاد ۳۵هزار دلاری را به بسام داد، در صورتی که او فورا بانک را ترک کند و به خانه برگردد: «این پول را بگیر! در غیر این صورت، نیروهای ویژه به ساختمان بانک حمله خواهند کرد.»
بسام فحشی به بانک داد، اسلحه را به سمت خودش گرفت و این پیشنهاد را پذیرفت. او میگوید، فقط در آن لحظه بود که کاملا متوجه شد که اقدام او میتواند به حمام خون ختم شود. امروز با صدایی آرام میگوید: «آره، واقعا کار خیلی خطرناکی کردم. اما واقعا مجبور شدم این کار را انجام دهم». به محض اینکه برادرش با ۳۵ هزار دلار و به سلامت به خانه رسید، بسام، آخرین گروگان خود را که مدیر شعبه بانک بود، آزاد و خود را هم تسلیم کرد.
مجرمان واقعی
بسام حسین اولین کسی نبود که در لبنان سعی میکرد از این راه، به پسانداز خودش دسترسی پیدا کند و بیشک آخرین نفر هم نخواهد بود که این کار را میکند. در ماه ژانویه، یک صاحب مغازه از «دره بقاع»، پس از اینکه مدیر بانک از صدور چک با مبلغی مجاز، امتناع کرد، او تهدید کرد که خود و بانک را به آتش میکشد. حتی اگر آن چک را میگرفت فقط میتوانست چک را به حساب مسدودشده دیگری واریز کند یا آن را در بازار سیاه با قیمت یکپنجم ارزش واقعیاش مبادله کند.
در ماه سپتامبر، زنی که طراح داخلی بود، در بیروت با تپانچهای اسباببازی به شعبه بانکاش حمله کرد تا بتواند به پول مورد نیاز برای درمان سرطان خواهرش دسترسی پیدا کند. در اوایل نوامبر، یک بازنشسته معلول، پس از آنکه در تلاش برای برداشت پول جهت تحصیل پسرش، خلع سلاح شد، چند هفته بعد، دوباره به بانک حمله کرد.
نزدیک به ۲۰ مورد دیگر وجود دارد که یا ناموفق بوده یا گزارش نشده است. بهطور معجزهآسایی، تاکنون به کسی آسیبی نرسیده است. در این میان، عاملان این جرائم در افکار عمومی به قهرمانان تبدیل شدهاند. اشپیگل با چهار تن از شناختهشدهترین سپردهگذاران مسلح بانک ملاقات کرد. همه آنها تاکید میکنند که آنها نهتنها مجرم نیستند بلکه در واقع قربانیانی هستند که صرفا تلاش کرده بودند تا پول خود را که پیشتر سپردهگذاری کرده بودند، پس بگیرند.
از زمانی که طرح مجرمانه اقتصادی پانزی (Ponzi) در اکتبر ۲۰۱۹ فروپاشید، نخبگان متشکل از جنگسالاران سابق، رهبران مذهبی و ریاض سلامه، رئیس بانک مرکزی که زمانی به عنوان یک متفکر اقتصادی مورد ستایش قرار میگرفت، جلوی همه تلاشها برای نجات کشور از سقوط بیشتر را گرفتند.
آنها بودند که در وهله اول سیستمی را ایجاد کردند که براساس آن، بانکها با وعدههای پرداخت نرخ سود ۱۰ درصدی یا بالاتر، سپردهگذاران را جذب کردند، ارز پرقدرت را با همان نرخهای بالا به دولت وام میدادند و بهطور مصنوعی نرخ ارز را از سال ۱۹۹۷ به نسبت ۱۵۰۰ به ۱، ثابت نگه داشته بودند (هر دلار آمریکا، معادل ۱۵۰۰ پوند لبنان). آنها این سیستم را تا زمانی که بدهیهای دولتی به سطوح بیسابقهای رسید، اعتماد سرمایهگذاران از بین رفت و ورود سپردههای جدید متوقف شد، حفظ کردند. اما در نهایت، حباب ترکید. از سال ۲۰۱۹، بانکها داراییهای سپردهگذاران را مسدود کرده و فقط اجازه برداشتهای کوچک را میدهند که البته این برداشت هم معمولا به پوند لبنان است و با نرخهای مبادلهای منسوخشده، به این معنی که هر پرداخت، فقط بخشی از ارزش دلاری آن است.
رکود عمدی
اما رهبران لبنان همچنان اصلاحات را رد و از حسابرسی بانک مرکزی خودداری میکنند و همچنین قصد دارند مذاکرات با صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی و سایر دولتها را نیز تضعیف کنند. پس از اینکه صدها میلیون دلار از حسابهای بانک مرکزی به یک شرکت صوری ثبتشده در جزایر ویرجین بریتانیا که گمان میرود برادر سلامه در آن دخیل است، واریز شد، دولتهای سوئیس، فرانسه و آلمان همگی تحقیقاتی را علیه ریاض سلامه آغاز کردند.
زمانی که یک قاضی شجاع لبنانی دستور بازرسی دفتر برادر ریاض سلامه را صادر کرد، نخستوزیر لبنان شخصا وارد عمل شد تا تحقیقات را متوقف کند. در اوایل امسال، بانک جهانی که عموما به اغراقگویی معروف نیست، بهطوری انتقادآمیز اعلام کرد: «رکود عمدی لبنان توسط نخبگان این کشور که مدتهاست دولت را تسخیر کرده و با رانتهای اقتصادی، زندگی میکنند، ایجاد شده است.»
شاید کسی فکر کند که چنین وضعیتی میتواند دلیلی کافی برای جمعیت فقرزدهای باشد که رهبران لبنان را سرنگون کنند. اما مسئله قدرت تاکنون مانع از چنین تلاشی از سوی مردم شده است. حتی درحالیکه نخبگان لبنان بهطور دستهجمعی مانند یک کارتل، کشور را غارت میکنند، آنها بهخوبی مطمئن هستند که مردم چنددسته باقی میمانند. در لبنان چندین گروه وجود دارد که هرکدامشان به دیگر گروهها بیاعتماد است و ترس از جنگ داخلی دیگری، همهچیز را تحتالشعاع قرار داده است. این سیستمی است که میتواند بهطور کامل کشور را ویران کند و ثروتاش را از بین ببرد. «سالی حفیظ» که در ماه سپتامبر با یک تپانچه اسباببازی متعلق به برادرزادهاش به شعبه بانک خود در مرکز بیروت وارد شده بود، میگوید: «من دنبال آشوب و هرجومرج نیستم.» او ماهها به مدیر شعبه التماس میکرد که بتواند از حسابش پول خارج کند تا هزینه درمان خواهرش را که از سرطان رنج میبُرد، بدهد.
تمام فرایندهای مراقبتهای بهداشتی در لبنان باید بلافاصله با دلار پرداخت شود و بیماران مسئول خرید داروها، حتی داروهای شیمیدرمانی، از قبل هستند. بسیاری از داروخانهها شیشههای جلوی خود را با نردههای فولادی پوشاندهاند و داروها را فقط از طریق یک دریچه کوچک توزیع میکنند. سالی حفیظ میگوید: «ما ۱۰۰ هزار دلار در حساب خود داریم و برای عمل ۲۰هزار دلار نیاز داریم. بانک ۵۰ دلار پیشنهاد داده است. وقتی دیدم خواهرم وصیتنامه نوشته و در آن گفته که باید وظیفه دارم مواظب دختر کوچکش باشم، مجبور شدم کاری انجام دهم.»
جمعیت حمایت کننده
سالی حفیظ، طراح داخلی با پوشیدن دمپاییهای مشکی تزئینشده با مرواریدهای پلاستیکی سفید، در دفتر یکی از دوستانش نشسته است و با آرامش داستان خود را تعریف میکند: «با سهتا از دوستانم به بانک رفتم، با یک بطری پر از آب با کمی بنزین و یک تپانچه اسباببازی. آنها دلارهای زیادی در آنجا داشتند. اگر مردم را ترساندم متاسفم، اما دیگر نمیتوانیم اجازه دهیم همه چیزمان را از ما بگیرند.»
در عرض چند دقیقه، جمعیتی در مقابل شعبه بانک تجمع کردند، از جمله بسام حسین که در آن زمان آزاد شده بود. بسام میگوید که برای «حمایت معنوی» با عجله به آنجا رفته است. در داخل، کارمندان بانک به سالی حفیظ ۱۴ هزار دلار و برگه برداشت وجه را به او دادند و او هم به سوی هرجومرج بیرون فرار کرد. در حالی که پلیس همچنان در جستوجوی او بود، او به صورت زنده با تلویزیون خصوصی «نیو تیوی» صحبت کرد و گفت که او مجرم نیست و این طبقه حاکم سیاسی است که کشور را غارت میکند. سالی بعدها گفت هیچگاه نام برتولت برشت، شاعر و نویسنده آلمانی را نشنیده، جملهای شبیه جمله برشت گفت و پرسید: «سرقت از بانک، در مقابل تاسیس یک بانک جدید چه اهمیتی دارد؟». برتولت برشت در کتاب «اپرای سهپولی» نوشته بود: «سرقت از بانک کار دزدهای آماتور است؛ دزدان حرفهای بانک تاسیس میکنند!»
سلسله برداشتهای نقدی مسلحانه با اقدام عبدالله الساعی، مالک مغازهای در کفریا آغاز شد؛ مردی که نیمی از عمر خود را پیش از بازگشت به لبنان در ونزوئلا و کلمبیا گذرانده بود. او میگوید که مدیر بانک، برای اینکه چرا نمیتواند اجازه برداشت پولش را به او بدهد، مدام بهانههای جدیدی میآورد: «در مقطعی، تمام پسانداز من خیلی سریع تمام شد. بهعلاوه، من به یک عمدهفروش محصولات، بدهکار بودم و پیش از آن هم در ساخت یک کارواش، سرمایهگذاری کرده بودم.»
بنابراین او وارد شعبه بانک خود در شهر «جب جنین» شد؛ او در شعبهای که همه او را میشناختند، به کارکنان سلام کرد و شروع کرد به ریختن بنزینی که با خود آورده بود. عبدالله فندک خود را در دست گرفت و به مدیر بانک گفت که میخواهد ۵۰ هزار دلار پول نقد را که قبلا اجازه برداشت آن را نداشت، از حسابش بیرون بکشد. معاون مدیر گفت: «مشکلی نیست. فورا برای شما چک صادر میکنیم.» عبدالله پاسخ داد: «برای چک خیلی دیر شده؛ ۵۰ هزار دلار نقد میخواهم وگرنه همهچیز را آتش میزنم.» درحالیکه عبدالله سیگاری الکتریکی را در پشت دستش در مقابل صورتش قایم کرده بود و دود اندکی را بیرون میداد، معاون مدیر با پلیس تماس گرفت: «یه کاری بکنید! او کاملا دیوانه شده است! همهجا بنزین ریخته و حالا دارد سیگار میکشد!» عبدالله سرانجام با اصرار برای دریافت برگه برداشت و پول از حساب خود، ۵۰ هزار دلار خود را دریافت کرد.
سپس در میان هرجومرج، موفق شد آن پول را به همسرش بدهد و همسرش نیز بدون هیچ مشکلی، بانک را ترک کرد. عبدالله هم سپس خود را تسلیم کرد و پلیس هم او را با احترام به ایستگاه پلیس هدایت کرد. او به یاد میآورد که یکی از افسران پلیس به او گفت: «تو یک قهرمان هستی» و پلیس دیگری مدام به خاطر بردن آنکه او را به زندان میبرد، عذرخواهی میکرد: «به خدا قسم اگر این یونیفورم را نپوشیده بودم، هرگز به تو دستبند نمیزدم!»
چندین تظاهرات برای او برگزار شد و امام جمعه محل نیز در نماز جمعه از او تجلیل کرد و پس از ۱۷ روز عبدالله السایی بدون هیچگونه اتهامی آزاد شد. او فقط مجبور شد وثیقهای به اندازه ۲۰۰ هزار پوند لبنان بگذارد که البته ارزش آن در آن زمان فقط ۱۰ دلار بود. اکنون، فقط ۵ دلار ارزش دارد.
در هیچیک از موارد برداشت وجه مسلحانه، به دولت حق پیگرد قانونی داده نشده است. هنگامی که سالی حفیظ در دادگاه حاضر شد، قاضی به او اجازه داد تا فقط پس از ۱۰ دقیقه در ازای پولی معادل ۲۵ دلار آزاد شود. در حال رفتن، یکی از همکاران قاضی با لبخند به سالی گفت: «من هم در بانک پول دارم، اگر آن رابیرون بیاوری، نیمی از آن را به تو میدهم.» فرمانده یگان نیروی انتظامی که برای یورش به بانک آماده شده بود هم به بسام حسین تبریک گفت: «تو کار درستی را انجام دادی.» بسام هم فقط پس از پنج روز بدون هیچگونه اتهامی آزاد شد.
دیگر چه کاری از ما برمیآید؟
هریک از پلیسهای کشور، هر یک از قاضیها و هر یک از مدعیالعمومها نیز یک حساب بانکی دارند و حقوق آنها نیز بهاندازه یک باک بنزین کاهش یافته است. همه آنها کاملا انگیزه برداشتهای مسلحانه از حساب را درک میکنند و هیچکس علاقهای به محکوم کردن علنی این افراد ندارد. بانکها سکوت کردهاند و حتی امین سلام، وزیر اقتصاد نیز در اظهارنظرهایی به بیبیسی با سالی حفیظ ابراز همدردی کرده است. لبنان دیکتاتوری نیست. در شرایطی که همه از دیگری میترسند، صاحبان قدرت نیز از هل دادن افراد درمانده در ناامیدی کامل، حذر میکنند.
آشکار است که لبنانیها قادر به سرنگونی نظام ورشکسته کشور خود نیستند. اما آنها میتوانند کارایی نظام را به صفر برسانند. پس از هر حمله مسلحانه، بانکها برای چند روز بسته میشوند، سپس دوباره وقتی باز میشوند، برداشت مسلحانه بعدی اتفاق میافتد. فواد دبس، وکیل دادگستری که در تاسیس اتحادیه سپردهگذاران که نمایندگی هزاران نفر را برعهده دارد، به وکلای دیگر پیوسته است، میگوید: «هیچکس جرات مجازات این افراد را ندارد.»
این وکیل دادگستری در ادامه میگوید: «اینها دزدان بانک نیستند؛ آنها فقط دارند قانون را با دست خود اجرا میکنند. وسایلی که استفاده میکنند، تخلفات جزئی است. ما باید کسانی را که کشور را در این موقعیت قرار دادهاند، به دست عدالت بسپاریم.» همینطور که او در دفتر حقوقیای که پدرش تاسیس کرده صحبت میکند، ناگهان برق قطع میشود. در فضایی نیمهتاریک، او به صحبت خود ادامه میدهد: «ما به یک حسابرسی کامل، یک بازسازی عادلانه بانکها و نیز کل کشور نیاز داریم.» کمی مکث میکند و باز ادامه میدهد: «میدانم اینها چیزهای غیرممکنی است که ما میخواهیم؛ اما چه کار دیگری میتوانیم بکنیم؟»
هنگامی که بسام حسین اجازه خروج از دادگاه را پیدا کرد، تلفن او از جعبهای که تفنگ شکاریاش در آن قرار داشت، به او تحویل داده شد. بسام پرسید که آیا میتواند اسلحهاش را هم پس بگیرد. افسر پلیس پاسخ داد: «میدانید، اکنون این تفنگ برای پلیس شناخته شده است. باید آن را ثبت کنید.»
بسام به خاطر میآورد که افسر پلیس به او گفت با توجه به وضعیت بوروکراسی لبنان، ممکن است چندین ماه یا حتی چند سال طول بکشد تا بتواند تفنگاش را پس بگیرد و همچنین گرفتن آن تفنگ، دستکم ۵۰۰ دلار هزینه دارد و بسام باید یک وکیل هم بگیرد. توصیه دوستانه پلیس این بود: «از دردسر خودداری کن. برای خود یک تفنگ جدید از بازار سیاه بخر.»
مجتبی پارسا
- 17
- 4