انتصاب محمد بن سلمان به ولیعهدی عربستان، گمانه زنی های زیادی را از سوی رسانه ها برانگیخته است. پسر ۳۱ ساله پادشاه سعودی که دوسال پیش با قرار گرفتن در مصدر وزارت دفاع و پس از آن جنگ افروزی در یمن و جاه طلبی های میلیتاریک در منطقه به چهره ای مورد توجه در جهان تبدیل شده است.
اگرچه بیشتر ناظران تحولات منطقه انتصاب محمد بن سلمان به جانشینی پادشاه را در ساختار جنگ قدرت درون حاکمیت سعودی تفسیر می کنند، اما باید در نظر داشت هر واقعیت سیاسی در جهان امروز نیازمند زمینه ها و محرک های دیگری هم در خارج از ساختار سیاسی داخلی هست. به خصوص اینکه تحولاتی که امروز در عربستان جریان دارد، تا حدی نمایی متفاوت از روند سنتی دارد که از سیاست وحکومت در این کشور نفت خیز می شناسیم. بر این اساس به نظر می رسد برای دریافت درک دقیق تری از آنچه امروز در دربار سعودی می گذرد، علاوه بر در نظر داشتن تعاملات درون ساختاری حکومت عربستان، باید تاثیرگذاری معادلات منطقه ای و بین المللی را نیز بر این تحولات لحاظ کنیم.
از نظر ساختار داخلی، در حاکمیت عربستان به دلیل فقدان مردمسالاری و عدم حضور نهادهای مدنی، چند گروه اصلی قدرت را در دست دارند که این گروه ها گاه در امتداد هم و گاه در تعارض با یکدیگر حرکت می کنند، اما در برایند چنین معادلاتی پادشاه و خانواده سلطنتی قدرت را مبتنی بر نظام اجماع راهبری می کنند. با توجه به همین مولفه های موجود در ساختار قدرت، تردیدی نیست که مهمترین چالش کنونی این کشور موضوع جانشینی برای حاکمان سالخورده است. ضمن اینکه به دلیل بسته بودن نظام حکومتی و نبود رسانه های آزاد و گردش اطلاعات و اخبار، درز اطلاعات از تصمیم سازی های داخل کاخ سلطنتی مشکل است و باعث رواج شایعات و گمانه زنی های متعددی می شود که می تواند گاهی باعث سردرگمی تحلیلگران شود.
اما تغییرات کنونی در ساختار قدرت عربستان فقط متاثر از تعاملات داخلی نیست، بلکه تحولات منطقه ای به خصوص در یک دهه اخیر هم در تغییرات درون حاکمیتی آل سعود نقش غیرقابل انکاری داشته است. از منظر بیرونی، تغییرات ساختار قدرت در عربستان را می توان مرتبط با تغییرات در جهان عرب طی یک دهه اخیر دانست. تا اواخر دهه ۱۹۹۰ به لحاظ سلسله مراتب قدرت منطقه ای و توان رهبری در رده بندی نانوشته کشورهای عرب، مصر رهبر جهان عرب شناخته می شد و پس از آن چند کشور عرب دیگر مدعی جریان سازی در میان اعراب بودند که به ترتیب عراق، سوریه و لیبی پس از مصر قرار داشتند و بی احتساب ثروت نفتی، عربستان پس از آنها قرار داشت.
اما تغییر موازنه در جهان عرب با حمله آمریکا در سال ۲۰۰۳ و سرنگونی یکی از چهار مدعی رهبری اعراب آغاز شد. پس از آن سال ۲۰۱۱ که سال غافلگیری جهان عرب بود، مصر با سرنگونی مبارک و از هم گسیختگی ساختار متمرکز سیاسی و زمینگیر شدن اقتصاد ناتوانش، نفوذ خود در جهان عرب را از دست داد. سقوط معمر قذافی، دیکتاتور لیبی دومینو حذف مدعیان رهبری عربی را سرعت بخشید و پس از آن با شعله ور شدن جنگ داخلی در سوریه، نهایتا راه را برای زعامت عربستان در جهان عرب باز کرد.
اما عربستان در شرایط خلاء قدرت در جهان عرب پرچم رهبری را در دست گرفت در حالی که فاقد ظرفیت های ژئوپلتیک لازم برای این نقش و همچنین فاقد توان عملی ساختن جاه طلبی های منطقه ای و بین المللی بود که برای خود متصور است. پس از ورود ریاض به فضای جدید تحولات در منطقه، واضح بود که ساختار محافظه کارانه حاکمیت هفتاد ساله آل سعود پاسخگوی شرایط کنونی نیست. قدرت نمایی در منطقه با داعیه عربی نیازمند تغییر در برخی سیاست ها و رفتارها بود. دخالت نظامی در یمن و تشدید جنگ نیابتی در سوریه، دخالت در امور لیبی و دیگر یارگیری های منطقه ای به خصوص با مصر که در گذشته ای نزدیک جریان عربی را هدایت می کرد، نیازمند مدیریتی با انرژی، جسور و خطرپذیر پذیر بود که از توان نسل سالخورده و کاخ نشین سعودی خارج بود.
در واقع تغییر در ساختار سیاسی عربستان را باید از جایگزینی عادل الجبیر با سعودالفیصل در سمت وزیر امور خارجه در سال ۲۰۱۵ ردیابی کرد. جبیر به عنوان سفیر سابق ریاض در واشنگتن، نمادی از سیاست تهاجمی مورد نظر سعودی ها بود. دیپلماتی که در سال ۲۰۱۲ اقدام به پرونده سازی برای ایران کرد و بعدها معلوم شد ادعای ترورش سناریوی ساخته و پرداخته دستگاه های اطلاعاتی آمریکا وعربستان است. انتصاب محمد بن سلمان ۲۹ ساله در همان زمان به سمت وزارت دفاع که زمینه سازی برای ولیعهدی او هم بود، شباهت هایی به انتصاب الجبیر داشت. این در حالی بود که عربستان در یمن، فقیرترین کشور عربی مداخله نظامی کرده بود و از طرف دیگر فعالانه از گروه های جهادی و شبه نظامی مخالف بشار اسد در سوریه هم حمایت می کرد.
به نظر می رسد عربستان که تا یک دهه پیش از آن مدارس دینی تبلیغ سلفی گری در کشورهای منطقه تاسیس می کرد، اکنون تبدیل به بازیگر نظامی شده که نیازمند افراد جوان و جسور است. به طور طبیعی حکومتی که از هیچ نهاد مردم سالارانه ای برخوردار نیست، به جای انتخاب شایستگان و گردش نخبگان، انتصابات خانوادگی سرنوشت کشور را رقم خواهند زد. البته جوانگرایی در ساختار سیاسی عربستان محدود به این نشد و در احکامی که روز چهارشنبه از سوی ملک سلمان صادر شد، عبدالعزیز بن سعود بن نایف، سی و چهار ساله را به سمت وزیر کشور به جای عمویش محمد بن نایف منصوب کرد که کوچکترین وزیر کشور در تاریخ عربستان است.
شاهد دیگری بر تاثیر تعاملات منطقه ای بر تغییرات داخل کاخ سلطنتی خبری است که شبکه الجزیره بلافاصله پس از اعلام ولیعهدی محمد بن سلمان منتشر ساخت که بر اساس آن حاکمیت عربستان اعتقاد دارد محمد بن نایف، ولیعهد برکنار شده برای منزوی کردن قطر شایستگی لازم به خرج نداده و این یکی از دلایل برکناری اش بوده است. بنابراین به نظر می رسد ولایتعهدی محمد بن سلمان پوست اندازی در ساختار سیاسی حاکمیت عربستان است که بی تناسب با رفتارهای سیاست خارجی این کشور نیست. به عبارت دیگر، عربستان به دلیل ضعف های ساختاری و ژئوپلتیک، تاثیرپذیری زیادی از تعاملات خود با نظام بین الملل را متحمل می شود که مجبور به تحمل هزینه های آن نیز خواهد بود.
از یاد نباید برد جهان در حال تغییر است و به خصوص طوفان تغییرات سیاسی که در پنج سال گذشته جهان عرب را درنوردیده، دیر یا زود به ریاض هم خواهد رسید. از این منظر، شاید بتوان حضور محمد بن سلمان ۳۱ ساله در نقش وزیر دفاع و جانشین پادشاه را سرآغاز تغییراتی اساسی در سیاست های عربستان ارزیابی کرد، اما در یک نگاه کلی به نظر می رسد این نظام در ستیزی بی پایان با چالش های ساختاری خود قرار گرفته که در حال تحلیل بردن بنیان های آن است.
عباس پرورده، کارشناس مسائل خاورمیانه
- 14
- 3