روابط در داخل كشورها عموما بر پايه تعاملات بين احزاب و گروهها شكل ميگيرد، اما در كشورهاي جهان سوم قدرت به گونهاي بين بازيگران اصلي تقسیم ميشود. عربستان سعودی يکي از همين کشورهاست که فقط چند گروه اصلي در رأس قدرت هستند؛ اين گروهها گاه در امتداد هم و گاه در تعارض با يکديگر حرکت ميکنند. هر يک از اين گروهها، خود زيرمجموعههايي دارد که پيوند و رابطه قدرت ميان آنها را گستردهتر كرده است.
منبع اصلي قدرت در تمام سطوح حکومتي عربستان سعودي متکي بر سلطنت مطلقه آلسعود بوده و شاه و شاهزادگان طراز اول از قدرت و آزادي عمل گستردهاي برخوردار هستند. از همينرو، بسياري از تحليلگران بينالمللي باور دارند اين نظام با توجه به تغييرات دروني در داخل عربستان، به سمت فروپاشي در حال حركت است.
«سيدرضا موسوينيا»، استاد روابط بينالملل دانشگاه علامه طباطبايي، نيز با تأييد اين ديدگاه در گفتوگو با «شرق» تأكيد ميكند، «اگر نسل جديد جوان بهقدرترسيده در عربستان به دنبال اصلاحات نباشد، بهزودي با بحرانهاي اجتماعي زيادي روبهرو ميشود كه در درازمدت به فروپاشي اين كشور منجر ميشود؛ اين در حالي است كه اجراي اصلاحات، بدون شك مخالفت سران قبايل بزرگ را به دنبال خواهد داشت و دقيقا به همين دليل «محمد بنسلمان» وليعهد جوان كنوني اين كشور به شدت در تلاش است هر دو نسل را راضي نگه دارد.
ساختار اجتماعي عربستان به چه گونهاي است؟
در دورهاي كه در راديو و تلويزيون مشغول فعاليت بودم، بيشتر در حال بررسي شرايط نخبگان سعودي بودم، اما چيزي که از شيوه حکمراني عربستان بر ميآيد، آن است که در واقع، طبقات اجتماعي در عربستان به مفهوم غربي وجود ندارد و سازوکارها عشيرهاي و طايفهاي است. عشيرهها و طايفهها مسائل خود را مبتني بر يک رابطه سلسلهمراتبي حلوفصل ميکنند. همچنان، پادشاه در يک بار عام مينشيند و سران قبايل را دعوت و مسائل آنها را با هم حل ميکند.
در حقيقت، مانند شيوه حكمراني ناصرالدين شاه در ايران؟
بله، دقيقا به همان شيوه و اين شيوه را خودشان سنت پيامبر مينامند. بنابراين، اينكه مقامات از چه طايفهاي هستند، بسيار حائز اهميت است، حتي در سلسلهمراتب قدرت نيز اين مسئله اهميت دارد. يکي از ويژگيهاي خوب «محمد بنسلمان» براي وليعهد اولي آن بود که از سمت مادري طايفه قدرتمندي داشت.
اين مسئله حتي از مذهب در عربستان مهمتر است. در عراق هم، به همين ترتيب است و طايفهها و عشيرهها مهمتر از مذاهب شيعه و سني هستند. پس عربستان را از اين زاويه بايد ديد؛ نظم اجتماعي که در آنجا حاکم شده هم به همين ترتيب است؛ يعني سخن سران قبايل فصلالخطاب است.
اين سنت تا چه اندازه از سوي جوانان سعودي پذيرفته ميشود؟
اكنون جوانان سعودي به دلیل امكانات مالي دائما در حال سفر به كشورهاي ديگر هستند. از سوي ديگر، عربستان دانشگاههايی با رتبههاي بسيار بالا دارد. به همين دليل، از يک طرف دانشگاهها و از يک طرف فضاي مجازي، شرايطي جديد را براي جوانان مهيا كرده و آنان در آينده شايد خلاف سنتها عمل کنند. بخش مهمي از بيعدالتي و توزيع ناعادلانه ثروت را بايد در همين سلسلهمراتب عشيرهاي ديد که در ساختار اجتماعي عربستان همواره وجود داشته است.
يعني، شيوه سياست در رياض حكومتمحور است و منصبها بر اساس طايفهها تقسيم ميشوند؟
بله، مثلا فرض بفرماييد تفريحات شاهزادگان و سران قبايل را وزارت کشور نظارت میکند. حتي مؤاخذههاي سياسي کاملا کنترلشده نسبت به سران قبايل و شاهزادگان اجرا ميشود.
با توجه به افزايش موج روشنفكري در ميان جوانان سعودي و اين تقسيمبنديهاي ناعادلانه سياسي و اقتصادي، اميدي به تحول دروني در اين كشور هست؟
نگاه سياست خارجي نسل جواني که در عربستان روي کار آمده است، مشخصا محمد بننايب، محمد بنسلمان، محمد بنعبدالله، بر اين است که به آمريكا نزديك شوند و به نظر من، حمله به يمن نيز با همين هدف بود. از سوي ديگر، آنان پس از سقوط دولت حسني مبارك در مصر فهميدند كه اين سرنوشت براي آنان نيز رقم خواهد خورد. بنابراين، ساختار حکومتي كنوني سعي ميکند فروپاشي را به تأخير بيندازد.
در بعد سياست خارجي نيز، معتقدم نسل جديد به دنبال خريد پرستيژ براي خود و ايجاد اين تصوير در سطح بينالملل است که ما ميتوانيم بقاي خود را حفظ کنيم. اما در سطح داخلي، تناقض آنجاست که نسل جوان هرچقدر به سمت آزادي پيش برود، از طايفه مذهبي دورتر ميشود. پس مشکل كنوني بنسلمان اين است که اگر بخواهد عربستان را مدرن کند، جوابي براي افراد مذهبي و سران قبايل ندارد؛ اگر هم اين مدرنسازي را ناديده بگيرد، او نميداند با جواني كه در دانشگاه درس ميخواند، در شبکه مجازي فعال است و به خارج از کشور ميرود، چه کند.
اما تحولات كنوني داخلي در عربستان مانند تحول در مسائل مربوط به زنان يا شکل جديد شهرهاي بزرگ عربستان بهخصوص رياض نشان ميدهد که جوانان بهتدريج در حال فاصلهگرفتن از افکار و طبقات مذهبي هستند. رياض هم سعي ميکند خود را دولتي مدرن نشان دهد و هم رضايت را در ميان طبقات اجتماعي ايجاد کند.
نسل جوان عربستان که اكنون به قدرت رسيده، اگر به دنبال تحول نباشد، با اعتراضات اجتماعي روبهرو ميشود و اگر به دنبال تحول باشد، باز با بحران اجتماعي رودررو خواهد بود؛ چراكه براي حکومتهاي ديکتاتور، خطرناکترين لحظه، لحظهاي است که دست به اصلاحات ميزنند. بنابراين، به نظر من دولت عربستان بحرانهايی جدي پيشرو خواهد داشت.
پس ميتوان گفت كه محمد بن سلمان تلاش دارد كه در ميانه حركت كند، هم در بعد سياست خارجي و هم در سياست داخلي؟
در بعد داخلي مثلا وقتي حقي مانند رانندگي به زنان داده ميشود، جامعه به سمت مطالبات بعدي پيش ميرود؛ اينجاست كه بن سلمان با مشكل مواجه ميشود چراكه ساختار قبيلهاي نميتواند به اين مطالبات پاسخ دهد. در بعد خارجي نيز عربستان به دنبال هژمونگرايي به معناي اصلي آن نيست بلكه رياض تنها به دنبال حفظ بقاي خود است؛ يعني آن چيزي که براي دولتمردان رياض اولويت دارد، امنيت حياتي است.
اما گاه اين حفظ امنيت ايجاب ميکند که تهاجمي رفتار کند؛ اما اين تهاجميرفتارکردن به مفهوم افزايش قدرت نيست. در حقيقت آن چيزي که در رئاليسم تهاجمي مطرح ميشود، حفظ بقاست و عربستان براي اين بقا هزينه ميکند؛ مثلا بسياري از سرمايهگذاريهاي مالي که عربستان در سطح بينالمللي انجام ميدهد، لزوما با هدف کسب سود نيست و تنها براي حفظ بقاست. چراكه زماني كه هزينههاي ساقطشدن حکومتي بالا ميرود، قدرتهاي بزرگ در نظام بينالملل کمتر به سراغ گزينه تغيير ميروند.
مهمترين تهديد براي اين بقا چيست؟
عربستان مهمترين تهديد خود را موجي ميداند که بعد از بهار عربي ايجاد شده و اين موج به صورت اجتنابناپذير در جامعه عربستان مشاهده ميشود؛ مثلا شيعيان در عربستان در مناطق نفتي ساکن هستند و تبعيض بسيار جدي عليه آنها اعمال ميشود.
رياض اگر بخواهد شيعيان را مانند سنيها در سيستم لحاظ كند، در ساختار قدرت دچار مشکل ميشود و اگر آنها را در فقر نگه دارد، بالاخره اعتراضات روزي به اوج خود خواهد رسيد و هزينه سركوب شيعيان براي سعوديها بسيار بالاست. فکر ميکنم در بعد داخلي، ترس رياض از اين اعتراضات و در بعد منطقهاي مهمترين هراس آنان از جمهوري اسلامي است.
در واقع عربستان بهترين دفاع را حمله ميداند و فکر ميکند با حمله ميتواند ضعفهاي خود را بپوشاند؟
بحثي داريم به نام «النصر بالرعب»؛ يعني ميتوانيد گاهي پيروزي را از طريق ايجاد ترس به دست آوريد. اكنون در حوزه استراتژيک نيز تمامي تئوريها در حال حركت به اين سمت هستند؛ يعني در ٥٠ سال اخير تئوريها از مؤلفههاي مادي در روابط بينالملل به مؤلفههاي معنايي سوق پيدا كردهاند؛ يعني «تصوير» و «بيان» بسيار اهميت پيدا ميکند. در اينجاست كه گفتمان بسيار پراهميت ميشود.
به همين دليل در روابط بينالملل، مناظرههاي واقعگرا و آرمانگرا تبديل به مناظرات معنايي ميشود. بنابراين معنا بسيار اهميت دارد، چه در روابط بينالملل و چه در عرصه سياست خارجي و سياست داخلي. پس اگر حکمراني بتواند گفتماني منسجم، مقبول و مشروح ايجاد کند، حتما ميتواند بسياري از بحرانهاي موجود را به تأخير بيندازد.
اما لزوما اين تصوير ايجادشده با واقعيت منطبق نيست ولي ميتواند تأثيرگذار باشد؛ مانند کرهشمالي.کرهشمالي با غيرواقعي نشاندادن خودش در حال باجگيري از آمريکاست؛ از دوره بيل كلينتون تا امروز. البته اين استراتژي در هر شرايطي جوابگو نيست؛ بنابراين بيان دولتمردان بايد با واقعيتها منطبق باشد.
اگر اين تطابق وجود نداشته باشد، تصوير ايجادشده مانند حبابي از هم ميپاشد. در اين موقعيت حكمرانان در معرض آزموني جدي قرار ميگيرند تا ادعاي آنان بررسي شود؛ اما ميتوان با ايجاد ترس، بحران را به تأخير انداخت. به طور مشخص عربستان هم از بعد از بهار عربي به دنبال ايجاد اين تصوير است. رهبران عربستان در عرصه جديد بينالملل به خوبي ميدانند که چه تناقضهايي در حکومت آنان وجود دارد. «محمد بن نايف» وليعهد سابق عربستان بسيار باسواد و آگاه بود اما در مورد شخصيت محمد بن سلمان، وليعهد فعلي آگاهي و شناختي ندارم.
محمد بن نايف كه تا چنديپيش رکن اول بود، ميدانست سيستم حکومتياش چه تناقضي دارد و چگونه بايد اين را طي کند. معتقدم بحرانهاي پيشروي عربستان، بحران سياسي و اجتماعي خواهد بود، نه بحرانهاي نظامي و اقتصادي. به لحاظ اقتصادي ميزان درآمدها و سرمايهها و ارتباطات مالي بينالمللي رياض نشان ميدهد که اين حکومت تا ٢٠ سال آينده ميتواند به همين شيوه ادامه حيات دهد.
در بعد نظامي هم دولت عربستان حداقل تا پنج و شش سال آينده به خوبي ميتواند سرنخ امنيتي خود را دست آمريکا نگه دارد. بنابراين ميتوان پيشبيني کرد كه اگر عربستان خودش نتواند از خودش دفاع كند، قادر است آمريکا و متحدانش را وارد بازي کند. اما در بعد سياسي و اجتماعي به واسطه بحثهاي قبلي که داشتيم، چالشهاي زيادي پيشروي رياض خواهد بود. در اين ميان چون عربستان براي شهروندانش حق رأي قائل نيست، نميتواند اين بحرانها را به خوبي مديريت كند.
آمريكا تا چه اندازه دنبال حفظ شرايط موجود در عربستان است؟
عربستان كنوني براي آمريکا حکم زن صيغهاي را دارد. آمريکاييها بعد از ١١ سپتامبر به دنبال جايگزيني براي عربستان بودند و هنوز هم هستند و مهمترين گزينه براي آنان هم عراق است. آمريکا اكنون عراقي سکولار ميخواهد که بتواند با کمترين هزينه به لحاظ افزايش توليد نفت، کمکم جايگزين عربستان شود.
به همين دليل رياض كه به خوبي از اين موضوع آگاه است، سعي دارد مانع از تحقق اين امر شود و از همين رو بخش از سهام شركت نفتي «آرامكو» را ميفروشد يا دست به معامله بزرگ تسليحاتي با واشنگتن ميزند. حتي خريد جزيره از مصر در درياي سرخ نيز در همين راستا صورت ميگيرد.
و عراق كاملا براي پذيرش شرايط جديد آماده است. عراق در جهان عرب مستعدترين گزينه براي تبديلشدن به کشوري مدرن است. اكنون سرانه نخبگان عراقي كه در دانشگاههاي غرب در حال تحصيل هستند، از تمامي کشورهاي ديگر منطقه بيشتر است. عراق به لحاظ علمي و دانشگاهي رتبه بسيار ممتازي دارد.
يک ضربالمثل قديمي ميگويد «کتاب در مصر نوشته، در لبنان منتشر و در عراق خوانده ميشود». شيوه تعامل طوايف در اين كشور، نزديکي جغرافيايي به ترکيه و شامات و همچنين ذخاير نفتي، از عراق کشوري مستعد ساخته است. تحليلگران نفتي بر اين باورند ذخاير نفتي بسيار عظيمي در عراق نهفته است كه تنها نيازمند سرمايهگذاري است.
همهپرسي اقليم كردستان عراق تا چه اندازه اين معادله را بر هم ميزند؟
يکي از تحولات بسيار مهم همهپرسي در کردستان است كه تبعات بسيار بزرگ منطقهاي خواهد داشت. اگر اين همهپرسي با رأي آري به استقلال كردستان تمام شود، حتي اگر اين استقلال به طور كامل اتفاق نيفتد، تبعات آن براي منطقه بسيار خطرناك و به ضرر تمام كشورهاست. اما در هر صورت از نظر من عراق كاملا مستعد است كه به وكيل آمريكا در منطقه تبديل شود.
پس ميتوان ديدارهاي بن سلمان را با مقامات عراقي در همين راستا ارزيابي كرد؟ آيا او به دنبال همگرايي در منطقه است؟
دقيقا ديدارها با حيدر العبادي و مقتدي صدر به همين دليل صورت گرفته است چراكه اين افراد داراي تفكرات متفاوتي هستند و بن سلمان سعي ميكند با تمامي ديدگاهها در عراق ارتباط برقرار كند. واقعيت اين است که در عرصه بينالملل، کشورها هم وارد همکاري و ائتلاف ميشوند و هم وارد تقابل و تعارض. البته تعارض به مفهوم «نزاع» و تقابل به معناي «مقابله»؛ اين دو از نظر سطح با هم متفاوت هستند.
در تقابل، امكان همكاري وجود دارد مثلا در دوران جنگ سرد آمريکا و شوروي، يك «تقابل فعال» با يكديگر داشتند.اما در نزاع امكان همكاري مهيا نيست. يعني فضا براي همکاري وجود ندارد اما ايران با عربستان در تقابل است كه نمونه آن را در بهقدرترسيدن «سعد الحريري» در لبنان شاهد بوديم.
بنابراين بن سلمان به خوبي از اين امر آگاه است و سعي ميكند با همسايگانش وارد نزاع نشود و در اين ميان همواره همكاري با كشورهاي عربي را در اولويت سياست خارجي خود قرار ميدهد.
- 19
- 2