طي هفتههاي اخير پادشاهي عربستان سعودي به صورت پيوسته دستورات تازهاي را به خصوص در مورد حقوق زنان در قوانين اين كشور صادر كرده است. تغييراتي مانند اجازه برگزاري كنسرت موسيقي زنان، اجازه فتواي مفتيهاي زن، اجازه ورزش و بازي به دختران در مدرسهها و به خصوص مجوز رانندگي براي زنان از جمله اصلاحاتي بود كه با واكنش گسترده جهاني مواجه شد. گفتوگوي «اعتماد» با محمد علي مهتدي، تحليلگر ارشد مسائل جهان عرب به شرح زير است:
به گمان شما اين اصلاحات نوعي اصلاحات ريشهاي و دنبالهدار خواهد بود يا برنامهاي نمايشي براي راضي كردن جهان غرب؟
اين تغييرات نميتواند ريشهاي باشد چون بافت اجتماعي عربستان سعودي چنين تحولاتي را نميپذيرد، بنابراين تنها سخني كه ميتوان گفت اين است كه شاهزاده محمد بنسلمان، وليعهد پادشاه عربستان كه عملا كل قدرت را در عربستان سعودي در اختيار دارد، اين تصميمات را به شكل ديكتاتورمآبانهاي گرفته است و آنها را به جامعه و دستگاههاي دولتي عربستان سعودي تحميل ميكند. محمد بن سلمان تلاش ميكند اين تحولات را در چارچوب آن چيزي كه در سند ۲۰۳۰ منتشر كرده است، قرار دهد. به اعتقاد من تلاش اصلي اين شاهزاده سعودي جلبتوجه غرب و به خصوص ايالات متحده امريكاست.
گروهي از تحليلگران اين اصلاحات را به حضور نسل جديد رهبران در دربار سعودي نسبت ميدهند. آيا اين تحليل درست است؟
من شخصا با اين تحليل موافق نيستم. شاهزاده محمد بن سلمان اولا هيچ ارزشي براي افكار عمومي داخل عربستان قايل نيست. در عين حال او هيچ توجهي به كساني كه در غرب تحصيل كردهاند و خواستار تحولات ريشهاي هستند، ندارد و اهميتي به خواستهاي آنها نميدهد. در واقع بسياري از شاهزادگاني كه در غرب تحصيل كردهاند يا در حصر هستند يا اينكه به دليل فشارها قابل به صحبت و اظهارنظر كردن نيستند.
خود محمد بن سلمان هم هيچگاه تحصيلات خارج از عربستان سعودي نداشته. من تاكيد ميكنم آنچه در عربستان سعودي رخ ميدهد اصلاحات نيست، بلكه بهتر است از واژه تحول براي توصيف آن استفاده كنيم. او صرفا به دو دليل اين تحولات را كليد زده است. نخستين عامل و انگيزه او جلبتوجه غرب و به خصوص ايالات متحده امريكا است و دومين انگيزه او نشان دادن قدرت مطلقه شخص خودش است. محمدبن سلمان به هيچ گروه و هيچ بخشي از جامعه اجازه اعتراض نميدهد و مجوز كوچكترين اعتراض يا اعمال نظري در دستورات شاهزاده محمد بن سلمان وجود ندارد،
هر اعتراضي با خشونت بسيار سركوب ميشود. همين الان گزارشهايي وجود دارد كه شاهزاده محمد بن نايف، وليعهد پيشين عربستان سعودي در كاخ خودش محبوس است و هيچ ارتباطي با خارج ندارد. گزارشهاي مختلف ديگري هم وجود دارد كه نزديك به ۱۵۰ شاهزاده ديگر دربار سعودي به دليل ابراز نظر يا مخالفت با تصميمات محمد بن سلمان بازداشت شدهاند. آنچه در عربستان رخ ميدهد، اجراي خواستههاي عمومي نيست بلكه فقط اقداماتي برخاسته از بلندپروازيهاي شخص محمد بن سلمان و نشان دادن نوعي ديكتاتوري است كه ميخواهد اين تحولات را از بالا به جامعه تحميل بكند.
وقتي چنين اقداماتي از بالا صورت ميگيرد، از آنجا كه برخاسته از بطن جامعه نيست و كل جامعه امكان درخواست چنين تحولاتي را نداشته، نميتوان ارزش زيادي براي آن قايل شد. واقعا هيچ ارتباطي ميان اين تحولات و تغييرات در جامعه عربستان وجود ندارد. هيچ يك از اين تحولات به صورت گام به گام و تدريجي صورت نگرفته و تحولاتي هستند كه به صورت جهشي اعمال ميشوند. با توجه به بافت عشيرهاي و قبيلهاي عربستان سعودي و تنوع مذاهب و قدرت وهابيت در جامعه اين كشور، طبيعي است كه اگر قرار بود دولت دست به «اصلاحات» واقعي بزند، بايد به صورت تدريجي اقدام ميكرد، از طريق تبليغات جامعه را براي پذيرش اين تحولات آماده ميكرد. اما ميبينيم كه ظرف يك روز بدون مقدمه از يكجا دستور ميرسد و قرار بر اجراي يك تحول عمده ميشود، قاعدتا اين اقدامات ناشي از يك خوي ديكتاتورمآبانه و كيش شخصيت است. به همين دليل نميتوان چنين اقداماتي را اصلاحات ناميد بلكه اينها بروز شخصيت ديكتاتورمآبانه شخص محمد بن سلمان است.
تقسيم قدرت ميان قبايل آلسعود و آلشيخ در عربستان سابقه ٦ دههاي دارد، آيا اين به گفته شما تحولات جديد ممكن است باعث جدا شدن روحانيان آلشيخ از سلطنت سعودي شود؟
اين مساله بسيار مهم است. ما ميدانيم كه حكومت عربستان سعودي بر دو ستون ايجاد شده است، وهابيت آل شيخ و شمشير آل سعود. اين دو تاكنون با هم بر سرزمين عربستان حكومت كردهاند. اما الان با ناديده گرفتهشدن يك ستون حكومت، يعني مفتيهاي آل شيخ، شاهد يك تحول ريشهاي در عربستان سعودي هستيم. شايد در ظاهر اين اقدام شاهد نوعي اصلاحات باشيم، اما در واقع تحول ريشهاي كه بر اثر اين اقدامات در حال رخ دادن است خارج كردن يكي از ستونهاي قدرت در عربستان سعودي است كه نهايتا ميتواند مشروعيت حكومت را زير سوال ببرد. در حال حاضر علماي وهابي به هيچ عنوان اجازه مخالفت و حتي اظهارنظر ندارند.
گزارشهايي وجود دارد كه علمايي بازداشت شدهاند و دستورات اكيدي صادر شده است كه علماي وهابي حق اظهارنظر يا فتوا برخلاف خواست وليعهد ندارند. يكي از شخصيتهاي بسيار مهم و مشهور عربستان، يعني شيخ سلمان عوده، صرفا به دليل انتشار يك توييت در صفحه كاربري خودش چند ماه است كه در بازداشت به سر ميبرد. اخيرا فرزند اين مفتي عربستان اعلام كرده بود كه هيچ اطلاعي از سرنوشت پدرش ندارد و حتي نميداند كجا زنداني شده و در چه وضعيتي به سر ميبرد. واضح است كه محمد بن سلمان ميخواهد از علماي وهابي زهر چشم بگيرد كه به هيچ عنوان با تصميمات او مخالفت نكنند. به اين ترتيب ميتوان نتيجه گرفت كه يكي از دو ستون بنيادين حكومت آل سعود در حال فروپاشي است. ممكن است كه در كوتاهمدت نتايج اين فروپاشي علنا ديده نشود، اما در بلندمدت دردسرهاي جدي براي دولت و براي شخص محمد بنسلمان به وجود ميآورد.
آيا احتمال نوعي خيزش از سوي طيف مذهبيتر عربستان عليه اين اقدامات وجود دارد؟
فشار زيادي روي مفتيهاي وهابي از سوي محمدبن سلمان وارد ميشود و اگر هم كسي كوچكترين اظهارنظري بكند كه صد در صد موافق تحولات نباشد، بلافاصله بازداشت و زنداني ميشود، همانگونه كه نمونه شيخ سلمان عوده را مورد اشاره قرار دادم. اما اين احتمال وجود دارد كه در آينده، حال بسته به شرايط آينده نزديك يا دور، حركتي از سوي تندروهاي مذهبي به رهبري علماي وهابي صورت بگيرد. اگر اين حركت كمي گسترده باشد، قطعا محمد بن سلمان قادر به كنترل آن نخواهد بود و پايههاي مشروعيت رژيم را سست خواهد كرد.
آيا ممكن است با ادامه اصلاحات در عربستان شاهد برگزاري انتخابات، در سطح شوراي مشورتي پادشاه باشيم؟
به نظر من غير ممكن است كه اين تحولات نهايتا به يك شكل از دموكراسي و انتخابات در عربستان سعودي منجر شود. دليلش اين است كه اصولا ابزار دموكراسي در عربستان سعودي وجود ندارد، هيچ تجربهاي از تحزب يا آزادي بيان در عربستان وجود ندارد. به هيچوجه نميتوان پيشبيني كرد كه اين اصلاحات به يك نوع دموكراسي و حتي برگزاري انتخابات منجر بشود. رژيم حاكم در عربستان سعودي يك رژيم رانتير است.
رانتير به اين معني كه ثروت و قدرت متعلق به پادشاه است و ملت هيچ قدرتي ندارد و در واقع به عنوان رعيت محسوب ميشود. اگر پادشاه پولي براي رعيت هزينه ميكند، در برابر رعيت فقط بايد اطاعت و پيروي كند. اين ساختار در عربستان مدتي است دچار تاخير شده است. حتي اين فرآيند هم دچار تغيير شده است، در شرايطي كه هنوز پادشاه عطيه يا مكرمه به رعيت ميدهد، اخيرا دريافت ماليات از رعيت را هم آغاز كرده است.
طبيعتا وقتي يك دولت از شهروندان ماليات ميگيرد، بايد در مقابل شهروندانش پاسخگو باشد. اما حتي در اين حالت هم شاهد اين هستيم كه در عربستان پاسخگويي وجود ندارد. پادشاهي عربستان به دليل مشكل مالي و كسري بودجه، مالياتها و عوارض سنگيني وضع كرده است، اما حتي با اين وجود هم حاضر به پاسخگويي نيست.
چرا كه چيزي به نام ملت را نميشناسد و مفهوم ملت را قبول ندارد. به همين دليل هم هست كه وقتي ملتها در منطقه قيام و اقدام به انقلاب كردند، عربستان سعودي كه از خيزش ملتها وحشت داشت تمام توان خود را به كار برد تا اين انقلابها را در كشورهاي مختلف از تونس و مصر گرفته تا در بحرين، خنثي بكند. پادشاهي عربستان از مفهوم ملت و مفهوم مقاومت بيم دارد و از اينكه اين مفاهيم به جامعه عربستان نفوذ بكند، هراس دارد.
وضعيت بسيار بغرنجي در آينده در انتظار رژيم عربستان خواهد بود. از يك طرف اين پادشاهي نميتواند به عنوان يك رژيم رانتير به رعايا مكرمه و عطيه بدهد و در مقابل از آنها اطاعت بخواهد، چرا كه شاهديم وضعيت اقتصادي و تراز مالي پادشاهي سعودي باعث شده است كه براي تامين درآمدهايش به ماليات گرفتن به جاي عطيه دادن روي بياورد؛ از سوي ديگر پادشاهي اين آمادگي را ندارد كه به مردمي كه ماليات ميدهند و هزينه حكومت را تامين ميكنند پاسخگو باشد. ميبينيم كه شرايطي در عربستان حاكم شده است كه شخص محمد بن سلمان به دليل بيتجربگي متوجه اين تحول مهم نيست. در هر حال اين وضعيت و اين رفتار محمد بن سلمان، در مسيري قرار ندارد كه در آينده بتواند به يك شكل از دموكراسي و برقراري انتخابات در عربستان سعودي بروز كند.
گروهي تحليلگران با توجه به تغيير نسل، اصلاحات اخير را ناگزير ميدانند و معتقدند اگر دربار سعودي نتواند اين اصلاحات را به نتيجه برساند، در مقابل فروپاشي قرار ميگيرد. به اعتقاد شما اين تحليل درست است؟
بله، به نظر من اين درست است. رژيم آل سعود را ميتوان با صفات پوسيده و قرون وسطايي توصيف كرد. قطعا با توجه به تحولاتي كه در جهان روي داده است، روز به روز براي پادشاهي عربستان سختتر ميشود كه در همان چارچوب پوسيده قبلي به حيات خودش ادامه بدهد. اما اگر قرار باشد اصلاحاتي براي تغيير ساختار و تطبيق دولت با جهان امروز صورت بگيرد، اين اصلاحات طبيعتا بايد به شكل تدريجي انجام و به لحاظ فرهنگي جامعه آماده بشود، بايد در راديو و تلويزيون و وسايل ارتباط جمعي بحث و گفتوگوي آزاد برگزار كنند تا جامعه آماده براي تحولات آمادهشود. اما تحولي كه ما در حكومت آل سعود شاهد هستيم در واقع ديكته كردن رفتارها از بالا و به صورت دفعي است. اين پاسخگويي به نياز جامعه عربستان با توجه به تحولات جهاني نيست.
اين ادامه همان روش قبلي حكومت است. اما حقيقتي كه وجود دارد اين است كه عملا احتمال انقلاب در عربستان سعودي، تا حد زيادي منتفي است. چرا كه بافت قبيلهاي و طايفهاي جامعه در عربستان سعودي اجازه انقلاب را نميدهد. در علوم سياسي، انقلاب تعريفها و شرايط مشخصي دارد. وضعيت جامعه، وضعيت طبقه متوسط، اثر روشنفكران و تحصيلكردهها از جمله عواملي است كه از لازمههاي وقوع انقلاب هستند. چنين اثراتي در جامعه عربستان وجود ندارد. ميتوان پيشبيني كرد كه خشونتهايي به صورت فردي يا گروهي در عربستان در واكنش به اين تغييرات رخ دهد؛ خشونتهايي مانند همين حملهاي كه اخيرا به كاخالسلام در جده روي داد.
اما اگر انقلاب به شكل تظاهرات جمعي در ابعاد ملي مدنظر باشد، چنين حركت جمعي و مردمي در عربستان سعودي غيرمحتمل است. چرا كه اصولا تجربه و شناختي در جامعه عربستان از اين شكل از اعتراضات و اعمال نظر مردمي وجود ندارد. بايد توجه كنيد اگر در عربستان سعودي، تظاهراتي مانند برائت از مشركين را براي حجاج بيتاللهالحرام ممنوع ميكنند، به اين دليل است كه نگران اين هستند كه پديدهاي با عنوان تظاهرات و اعلام نظر جمعي در جامعه عربستان ديده شود. وجود اينترنت و شبكههاي اجتماعي و اينكه بسياري از شهروندان عربستان در شبكههاي اجتماعي هستند، به خودي خود اين تفكرات را كم كم گسترش خواهد داد، اما در كوتاهمدت و ميان مدت اينكه منتظر نوعي واكنش به شكل انقلاب و خيزش مردمي در عربستان سعودي باشيم، به نظرم منطقي نيست.
فكر ميكنيد احتمال موفقيت مقامات عربستان در به نتيجه رساندن اين اصلاحات بلندپروازانه تا سال ٢٠٣٠ چقدر است؟
رژيم عربستان پس از درگذشت ملك عبدالله و روي كار آمدن ملك سلمان كه دست پسرش محمد بن سلمان را براي هر عملي باز گذاشته است، بسيار متهورانه و پرهزينه رفتار كرده است. دخالت عربستان در عراق و سوريه صدها ميليارد دلار هزينه داشته، جنگ عليه مردم يمن كه دو سال از آغاز آن ميگذرد، هزينههاي سنگين معنوي و مادي براي عربستان در پي داشته است.
در عين حال رژيم عربستان مجبور است براي حفظ جايگاه خودش رشوههاي كلاني به غرب و به خصوص به ايالات متحده امريكا پرداخت كند. ما در سفر دونالد ترامپ رييسجمهور ايالات متحده امريكا شاهد بوديم كه ۱۱۰ ميليارد دلار خريد نقدي اسلحه از سوي عربستان سعودي انجام شد و سرمايهگذاري عربستان سعودي در خاك ايالات متحده امريكا به ۴۶۰ ميليارد دلار افزايش يافت. اينها نمونههايي از پرداختهاي مستقيم عربستان سعودي به دولتهاي خارجي است؛ آن هم در شرايطي كه اين كشور با مشكل شديد كسري بودجه و كاهش درآمدهاي نفتي مواجه است.
برخي از موارد پيشبيني شده در سند ۲۰۳۰ تحول عربستان سعودي، براي جبران همين كسري درآمدها است. مثلا فروش بخشهايي از سهام شركت دولتي نفت آرامكو و وضع عوارض و مالياتهاي سنگين براي شركتهاي خصوصي در خاك عربستان از جمله اين اقدامات جبراني هستند. امروز شاهد هستيم كه در راستاي اجراي همين دستورات برمبناي سند تحول، بخشي از موسسات تجاري در عربستان ورشكسته شدهاند، كاركنان خارجي شركتها با عقب افتادن دستمزدها روبهرو شدهاند. در عين حال با وجود تمام اين اتفاقات شاهد هستيم كه باز هم دولت عربستان سعودي بيمحابا در حال هزينه كردن است، در سفر اخير ملك سلمان به روسيه شاهد بوديم كه باز هم قرارداد جديدي براي خريد سيستم دفاع هوايي اس-۴۰۰ روسي انجام داد.
اينها هزينههاي سنگيني را بر دوش عربستان سعودي ميگذارد؛ چه هزينههاي مستقيم و چه هزينههاي بلندمدت بهرهبرداري و نگهداري. ميدانيم كه عربستان سعودي فاقد كادر نظامي متخصص براي استفاده از اين تجهيزات نظامي است در نتيجه اكثر اين سلاحها بدون استفاده در زرادخانههاي عربستان سعودي ميماند و زير آفتاب و باد ميپوسد. در چنين شرايطي است كه بحران اقتصادي در عربستان به شكل جدي ادامه دارد.
اقدام ديگر عربستان سعودي طي سه سال گذشته اين بود كه براي به زانو در آوردن رقبايي مانند ايران و روسيه، توليد نفت خودشان را بهشدت بالا بردند و در نتيجه قيمت نفت را از بالاي ۱۰۰ دلار در هر بشكه به زير ۳۰ دلار رساندند، اما نهايتا حالا مجبور به مذاكره با روسيه و ايران هستند و مجبور شدهاند توليد نفت را پايين بياورند تا قيمت نفت بالا برود. عربستان در همه ابعاد سياست خارجي خودش با شكست مواجه شده است و الان در شرايطي قرار گرفته است كه بايد تاوان اين شكستها را چه در زمينه سياسي و چه زمينه اقتصادي و اجتماعي پس بدهد. در نتيجه اينكه عربستان سعودي بتواند با اجراي اين برنامهها به يك قدرت بزرگ جهاني يا منطقهاي بدل شود، غيرممكن است.
- 16
- 3