حاكمان جديد عربستان سعودي در ارزيابي خود از مسائل منطقه بويژه در كشورهايي كه ايران داراي نفوذ است، دچار يك اشتباه راهبردي و اساسي شدهاند.
اخيرا وزير خارجه عربستان در اظهارنظري خصمانه مدعي شده است كه «حزبالله در زمان کنونی شاخه سپاه پاسداران انقلاب ایران به شمار میرود، کاسه صبرمان لبریز شده است و ما پاسخ دشمنی و تجاوزات ایران را میدهیم.»
اين اظهارنظر به طور دقيق مصداق روشن اين خطاي تحليلي است. ريشه اين خطاي تحليلي در سابقهاي است كه از دخالتهای حكومتهاي عربي در دیگر کشورهای منطقه وجود دارد. براي نمونه كافي است به همين لبنان اشاره كنيم. از حدود نيمقرن پيش و حتي پيشتر از آن، لبنان محلي شد براي يارگيري كشورهاي عربي.
ابتدا ناصريستها بودند كه جناح طرفدار خود را ايجاد كردند. بعدها عراق، سوريه، ليبي، مصر، عربستان و... هر كدامشان گروههايي نزديك به خود را ایجاد یا تقويت ميكردند و با پرداخت پولهاي مفت نفت گروههاي مزدور تشكيل ميدادند. اين گروهها به دستور رهبران كشور حامي خود اقدامات مورد نظر آنان را انجام ميدادند. نمونهاش گروههاي وابسته به حزب بعث عراق و ليبي بود كه هر كدام كارگزار سياستهاي صدام حسين يا قذافي بودند. يكي از علل ربودن امام موسي صدر در ليبي نيز به همين مسأله برميگشت كه او حاضر نميشد نقش كارگزار را براي اين دولتها بازي كند.
در لبنان و در ابتدا شيعيان پيادهنظام بسياري از اين گروهها بودند. گروههايي كه به طور معمول يك پسوند سوسياليستي و اشتراكي نيز با خودشان همراه داشتند تا مردمي و انقلابي جلوه كنند. علت نيز اين بود كه شيعيان لبنان نه رهبري قدرتمندي در داخل آن كشور داشتند و نه آنكه به صفت یک مجموعه ميخواستند تحتالحمايه ديگران در آيند و از همه مهمتر اينكه هرگونه ارتباطي با رژيم گذشته ایران موجب برچسب خوردن به آنان ميشد و ملاقات با سفير شاه در لبنان يعني سرلشكر منصور قدر، موجب بدنامي ميشد. ضمن اينكه حمايتهاي شاه بيانگيزه و بدون طمع نبود و به احتمال فراوان در راستاي سياستهاي اسراييل ميبود. از اين رو ربودن امام موسي صدر كوششي براي جلوگيري از تشكل شيعيان و بازنگهداشتن راه جذب مزدور از ميان آنان براي گروههاي وابسته به ساير كشورها بود.
بيشتر اين گروهها به معناي واقعي مزدور بودند، يا در بهترین حالت با کشورهای عربی بازي ميكردند؛ درواقع مواضع خود را ميفروختند. نمونه مهم حزب بعث شاخه لبنان بود كه مزدور عراق بود. برخي از احزاب قومی نیز بودند مثل حزب سوسياليست ترقيخواه كه به دست ولید جنبلاط از رهبران دروزي تأسيس شده بود و پس از كشته شدن او، پسرش كه جوان بود وارث او و رهبر حزب شد. اين حزب در مقاطع گوناگون مواضع متضادي را اتخاذ كرده است. هيچكدام از احزاب لبناني رابطه متوازني با خارج از كشور ندارند. البته از آنجا كه ساختار سياسي لبنان براساس قوميت و دين شكل گرفته، در نتیجه در عمل نیز احزاب قومي و ديني را تقويت كرده است و حزب به معنای واقعی در لبنان شکل نگرفتهاست؛ و فقط نام حزب را با خود یدک میکشند.
پس از خروج سوريه از لبنان، عربستان سعي كرده كه جاي عراق، سوريه و ليبي را در رابطه با مزدورپروري با گروههاي لبناني پر كند. ولي تصور اشتباهش اين است كه گمان ميكند رابطه حزبالله و ايران نيز از نوع مزدوري است، در نتيجه از رفتار گروههاي نزديك و يا حامي سعد حريري بسيار عصباني است؛ زیرا انتظار دارد كه آنان نيز در قالب تابعيت و مزدوري و چشم بسته رفتار كنند. اشتباه سعودي اين است كه شكل رابطه خودشان با احزاب طرفدار و نزديك به سعودي را به رابطه ايران و حزبالله تعميم ميدهند. در حالي كه رابطه ايران و حزبالله نزديك است ولي ماهيتي متوازن و مبتني بر منافع واقعی آنان دارد.
درواقع نيازي نيست كه ايران رهبران حزبالله را احضار و زنداني كند تا آنان از روی ترس طبق دستور ايران عمل كنند. آنان رهبري مستقل و توانمند در درون لبنان دارند كه مطابق مصالح عمومي لبنان و شيعيان اتخاذ تصميم ميكنند. علت نفوذ آنان در مردم لبنان نيز همين استقلال آنان است. همگرايي با ايران ناشي از همسويي ارزشها و منافع است و نه ناشي از تبعيت به دليل پرداخت پول! اثبات اين ادعا را ميتوان در اظهارات پخته و غيرمتضاد رهبري حزبالله و در مقابل اقدامات نابخردانه سعد حريري ديد.
معلوم است كه يك فرد وابسته به خارج نميتواند تا اين حد منطقي و هماهنگ موضعگيري و اظهارنظر كند و برعكس كسي كه در طول فقط يك روز رفتارهاي متضاد و غيرقابل فهم انجام ميدهد، به دليل كمدانشي و كمفهمي او نيست، بلکه بیشتر به اين علت است كه مواضع او متأثر از منابع گوناگون است. از يك سو برحسب مصالح و منافع لبنان و حاميان خودش تصميم ميگيرد و از سوي ديگر برحسب دستور عربستان سعودي و این دو منبع لزوما همسو نیستند در نتیجه رفتارها و تصمیمها متضاد میشود. بدون ترديد عربستان نسبت به موفقيت ايران در جهان عرب حسادت ميكند.
سعوديها صاحب پول فراوان هستند، خود را عرب ناب ميدانند، خادمالحرمين نیز معرفي ميكنند، ولي هنوز نتوانستهاند حتي به اندازه جمال عبدالناصر گروه سياسي طرفدار خود در سوريه، عراق، لبنان پيدا كنند، گروهي كه صادقانه با آنان و ارزشهاي آنان همسو باشد. تنها گروهي كه با آنان همسويي نسبي داشت، ابتدا القاعده بود كه رهبران اصلي آن عربستاني بودند و بعد هم طرفداران جديدتر سعودي به گروه داعش پيوستند. مشكل محمدبن سلمان و عادلالجبير اين است كه نميدانند احزاب همسو را نميتوان با پول تأسيس كرد! چیزهایی بیش از پول لازم است تا به روابط انسانی و متوازن رسید.
- 10
- 1