چند هفته پیش دوستی به من زنگ زد و از من پرسید که چرا من تا این حد از محمد بن سلمان و دورنمای او از تغییر کشور انتقاد می کنم. من پرسیدم چرا امروز نمی توانیم به اندازه گذشته آزاد صحبت کنیم. همچنین یکی از سعودی های تحصیل کرده در غرب که یکی از ساختارهای قدرت محمد بن سلمان است، به من گفت که باید این بازداشت ها را به عنوان بخشی از اثرات جانبی و غیر قابل اجتناب هدف بزرگتر یعنی اصلاحات و رفاه تحمل کنیم.
واقعا؟ آیا باید واقعا شاهد دستگیری دوستانم باشم که جرمی به جز ابراز عقیده نداشته اند؟ آیا می بایست اعلام کنم که تمام اقدامات دولت خوب و شرافتمندانه است؟ در چه قرنی داریم زندگی می کنیم؟ قرن ۲۱ یا ۱۷؟
در سال ۲۰۱۱، پس از آنکه محمد بوعزیزی، یکی از دستفروشان تونسی، خود را به آتش کشید، صدها میلیون نفر از اعراب قیام کردند. آنها مطالبه شان کار و شغل بود، اما همچنین می خواستند صدایشان شنیده شود. کار بدون صدا، شاید شیوه شی جین پینگ، رئیس جمهور چین باشد. اما من به همراه عده زیادی از جوانان، شیوه آنگلا مرکل را ترجیح می دهیم. از بسیاری از مردم جوان عربستان می شنوم که از شیوه مدیریتی محمد بن سلمان ناراضی هستند. بله جوانان خواستار تغییر هستند؛ اما دوست دارند که آنها نیز در پروسه ایجاد تغییر سهمی داشته باشند. ابتکار عمل و شنیده شدن صدایشان برای آنها مهم است.
کشور من از سال ۱۹۷۹ تاکنون شاهد این سطح از پارانویا نبوده است. محمد بن سلمان تنها سعی ندارد جانشین پدر پیرش شود، بلکه او تلاش می کند خود را برابر و هم سطح ملک عبدالعزیز آل سعود، اولین پادشاه و بنیان گذار پادشاهی عربستان سعودی نشان دهد. حتی زمانی که وی وارد یک جلسه یا کنفرانس می شود، حامیانش او را به نام "بنیان گذار دوم" کشور خطاب می کنند. او همیشه در جلوی دیگران به تنهایی قدم بر می دارد و دیگران پشت سرش، او را دنبال می کنند. محمد بن سلمان، حتی در عکس ها، تنها به همراه پدرش ملک سلمان، پادشاه ۸۱ ساله، که بدون حمایت او قادر نبود اقدامات مخاطره آمیز و جسورانه خود را به انجام برساند، دیده می شود.
محمد بن سلمان، تشریفات سلطنتی کشور را وارونه کرده است، اما با این حال، عناصر اصلی نظام حزب سالاری را حفظ کرده است. وی زمانی که در ماه ژوئن به مقام ولیعهدی رسید و در این راه، پسر عمویش محمد بن نایف را کنار گذاشت، بیش از ۴۰ فرد جوان از شاهزادگان سلطنتی را بر سر کارهای مختلف گذاشت.
پیش از آن، زمانی که معاون ولیعهد بود، بیش از ۳۰ دست نشانده داشت. محمد بن سلمان در انجام این کار، اطمینان حاصل کرد که این دست نشانده ها از تمام شاخه های خانواده سلطنتی انتخاب شده باشند. این نمایندگان، دستیاران محمد بن سلمان بودند و نه شرکای وی؛ و احتمالا از او نوعی بیم و هراس داشته و مایل به ناراحت کردن یا رنجاندن او نبودند.
اگر رفتار خوبی داشتند، یا اگر ثابت می کردند متحدان بی چون و چرای وی هستند، شاید به مقام های بالاتری نیز می رسیدند. این شاهزادگان جوان، یکی دیگر از نشانه های تغییر هستند؛ آنها اهرم های جدید هستند که از آنها برای کنترل قدرت اعضای ارشدتر خانواده سلطنتی استفاده می شود.
با این حال، هر چقدر هم که حاکم خردمند باشد، هر چقدر هم که در مسیر اصلاحاتش صادق باشد، و هر چقدر که کشور مشتاق رسیدن به رستگاری باشد، قدرت مطلق مسیر اشتباهی است. ما مردم عرب، تجربه های ناخوشایندی در مواجهه با رهبران به ظاهر بی ریا و میهن پرست داشته ایم. اغلب رنج ها، اوضاع نا به سامان؛ شکست ها، و جنگهای داخلی ما به واسطه همین رهبرها آغاز شده است.
شاید مبارزه برای پایان دادن به فساد در جریان باشد، اما امروز اوضاع بیشتر شبیه به اژدهای چند سری است که وقتی یکی از سرهای آن را می زنیم، یکی دیگر به جای آن رشد می کند. من خواستار مبارزه واقعی علیه فساد هستم؛ نه مبارزه ای که انتخابی بوده و تنها موجب از بین بردن اعتماد سرمایه گذاران و خراب کردن اقتصاد می شود.
من خواستار از بین رفتن افراطی گرایی هستم؛ اما نمی خواهم متعصبان مذهبی با فاشیست هایی که فضایل «رهبر بزرگ» را تحسین می کنند و مخالفت را سرکوب می کنند جایگزین شوند. من می خواهم کشورم با ایران به خاطر گسترش فرقه گرایی در سوریه، یمن، و لبنان جدل کند، اما نمی خواهم جنگی باز به راه اندازد که هر دو کشور را نابود کند. من می خواهم عربستان سعودی در منطقه مدعی و پر نفوذ باشد، اما نمی خواهم برای دولت های کوچک قلدری کند.
ما باید به جای مبارزه با بهار عرب، آغوشمان را به روی آن باز کنیم.
سامان صفرزائی
- 10
- 2