«آقای حدادعادل به آقای لاریجانی پیغام دادند در راستای وحدت اصولگرایان صلاح نیست من با شما رقابت کنم»؛ این پیام مخابرهشده در مجلس نهم، چه از سر دغدغه واقعی وحدت بوده باشد و چه از سر آگاهی نسبت به نتیجه رقابت، ترسیمکننده وضعیتی است که این روزها در جریان اصولگرایی غایب است؛ جریانی که مدتهای مدیدی است با بحرانی به نام «وحدت» و حب قدرت روبهرو شده و در بزنگاهها به سختی و لطایفالحیل موفق به وفاق میشود؛ وفاقی که نه استراتژیک، بلکه تاکتیکی است و رقابتها و حرف و سخنهای بعدی نشان میدهد که تا چه اندازه این وحدت درونجریانی شکننده شده است. نمونه آن وضعیتی است که تا اینجای کار، حداقل پنج نفر برای ریاست صندلی بهارستان وارد گود رقابت شده و بعید نیست بر آن افزوده هم بشود.
چه کسی رئیس مجلس را رئیس یک قوه کرد؟
رئیس مجلس شورای اسلامی به وسیله رأی مستقیم نمایندگان مجلس شورای اسلامی برای یک دوره یکساله انتخاب میشود و با توجه به آییننامه داخلی مجلس شورای اسلامی، تکرار دوره ریاست مجلس منع قانونی ندارد. رئیس مجلس همچنین رئیس هیئترئیسه مجلس نیز هست. رئیس مجلس وظیفه اداره مجلس را بر عهده دارد و در صورت حضورنداشتن وی در جلسه، به ترتیب نایب اول و نایب دوم عهدهدار این سمت خواهند بود.
تا اینجای کار مشخص است که رئیس مجلس، رئیس یک قوه نیست، بلکه رئیس داخلی و گرداننده مجلس است و شأنی همسو با دیگر نمایندگان راهیافته به مجلس دارد؛ اما چه شد و چرا ریاست مجلس تا حد ریاست یک قوه و همتراز با رؤسای جمهوری و قضائیه در اذهان بالا رفت تا جایی که این روزها چنین کشمکشی برای نشستن بر صندلی آن درگرفته است؟ پاسخ را باید در تاریخ جستوجو کرد و اینکه چهرههایی بر صندلی ریاست مجلس تکیه زدند که به واسطه شأن فردی، نقش و اثرگذاری سیاسیای که در زمانه خود در عرصه بازی قدرت داشتند، به این صندلی وجاهتی بیش و پیش از آنچه باید بخشیدند. این شأنیتبخشی بهجای اینکه بهعنوان عاملی عرضی فهمیده شود، به عاملی ذاتی تبدیل شد و از آن زمان به بعد، شأن ریاست مجلس فارغ از اینکه چه کسی بر آن تکیه زده باشد، در حد رؤسای دو قوه دیگر بالا رفت. برای همین است که این صندلی این روزها میتواند برای برخی نقش دوپینگ سیاسی را بازی کند.
اما ماجرا از چه زمانی شروع شد؟ از همان مجلس نخست که هاشمیرفسنجانی بر صندلی ریاست تکیه زد، شأن ریاست پارلمان به میزان ریاست یک قوه بالا رفت. خاطرات هاشمیرفسنجانی بهخوبی گواه چنین نقشی است؛ از میزان مراجعههای به او برای تعیینتکلیفها تا حضورش در فرایندهای تصمیمساز رسمی و غیررسمی، فراتر از یک شخصیت حقوقی. از سوی دیگر، رابطه نزدیک هاشمیرفسنجانی با امام و سیداحمد و همچنین جانشینی فرماندهی کل قوا، برای هاشمی امکان مانوری فراتر از یک رئیس مجلس در عرصه قدرت سیاسی و اجرائی فراهم میکرد؛ امکانی گاه فراتر از ریاستجمهوری و نخستوزیری.
برای مثال، در ماجرای مکفارلین و ورود هیئت آمریکایی به تهران، این هاشمیرفسنجانی بود که از سوی مشاور امنیتی میرحسین در جریان چندوچون آن قرار میگیرد و سکان ماجرا تا آخر در دست هاشمی باقی میماند. زمانی هم که قرار میشود در نماز جمعه ماجرا به اطلاع مردم برسد، امام این وظیفه را بر عهده هاشمی میگذارد. در مجلس خبرگان رهبری بعد از فوت امام خمینی هم با اینکه رئیس مجلس آیتالله مشکینی است، این هاشمیرفسنجانی است که در جایگاه رئیس نشسته و صحنهگردان است. شأن حقیقی هاشمی بود که جایگاه رئیس مجلس را فراتر از جایگاه قانونی- حقوقیاش برد و این تصور و توقع را ایجاد کرد که این صندلی، ذاتا چنین جایگاهی دارد. این نقش تأثیرگذار رئیس مجلس به واسطه شخصیت حقیقی فرد و نه حقوقیاش، در هیچیک از رؤسای مجلس بعدی مشاهده نمیشود؛ حتی ناطق نوری و مهدی کروبی نیز وجاهت شخصیت حقیقیشان بر شأن حقوقی آنها در مسند ریاست بر مجلس اولی بود؛ اما اثرگذاری آنها در معادلات سیاسی در دوره ریاستشان بر مجلس، کمتر از دو چهره قبلی بوده است. علی لاریجانی با سه دوره، اکبر هاشمیرفسنجانی با دو دوره و نیم، علیاکبر ناطقنوری با دو دوره و کروبی و حدادعادل، به ترتیب با یکونیم و یک دوره، در انتهای جدول رؤسای مجلس به لحاظ زمانی قرار دارند. اگر قرار شود الگوی انتخاب رئیس مجلس طبق روال دورههای پیشین ادامه پیدا کند، موجهترین فرد برای نشستن بر این صندلی، چه کسی است.
رقابتهای طبیعی
اولین رئیس مجلس نظام جمهوری اسلامی ایران که ۷ خرداد ۱۳۵۹ بر این کرسی تکیه زد، اکبر هاشمیرفسنجانی بود. با توجه به سوابق انقلابی و نزدیکی به امام(ره) و شناختی که نمایندگان مجلس اول از او داشتند و همچنین عضویت در شورای انقلاب به عنوان اولین رئیس مجلس بعد از انقلاب انتخاب شد. او در آن انتخابات، نفر اول تهران هم بود. هاشمی برای ریاست آن مجلس، ۱۹۶ رأی آورد و جدیترین رقیبش با۱۴۶ رأی حسن حبیبی بود. بازرگان در مجلس اول تنها ۱۲ رأی برای صندلی ریاست کسب کرد.
هاشمی برای ریاست بر مجالس دوم و سوم هم رقیبی نداشت. گرچه نهایتا هاشمی در خرداد ۱۳۶۸ پس از یک سال ریاست بر مجلس سوم به دلیل انتخابشدن به عنوان رئیسجمهور، جای خود را به مهدی کروبی داد. مهدی کروبی هم از مبارزان انقلابی و روحانیون حزبی شناخته شده بود که در ادوار اول و دوم مجلس سابقه نمایندگی پارلمان را داشت و همزمان رئیس بنیاد شهید نیز بود و با توجه به اینکه یکی از لیدرهای جناح چپ آن زمان به حساب میآمد، با داشتن سابقه نمایندگی ادوار مجلس و مدیریت یکی از نهادهای انقلابی توانست با فاصله زیاد از دیگر چهرههای واردشده به مجلس سوم جانشین هاشمی به عنوان رئیس مجلس سوم شود. سومین نفری که به ریاست مجلس شورای اسلامی رسید باز هم یک روحانی با عمامه سفید و این بار از جناح مقابل کروبی یعنی از جناح راست بود.
علیاکبر ناطقنوری که او هم مثل هاشمی و کروبی سابقه عضویت در جامعه روحانیت مبارز را داشت، مثل دو رئیس قبلی از مجلس اول در پارلمان حاضر بود و علاوه بر آن در دولت اول میرحسین موسوی وزیر کشور بود. در مجلس چهارم هم با وجود اینکه نفر اول انتخابات، سیدعلیاکبر موسویحسینی بود، اما ناطق همچنان از او سیاسیتر و شناختهشدهتر بود پس باز هم او رئیس مجلس شد. مجلس چهارم درواقع اولین مجلسی است که در آن برای رسیدن به ریاست مجلس رقابتی جدی در گرفت. در انتخاب هیئترئیسه در اولین سال فعالیت مجلس چهارم، از یکسو علیاکبر ناطقنوری به عنوان نماینده جناح اکثریت (جناح راست) و از سوی دیگر نمایندگان طرفدار دولت هاشمی، حسن روحانی را به عنوان نامزد ریاست مجلس معرفی کردند. ناطقنوری توانست با ۱۹۱ رأی به عنوان رئیس انتخاب شود.
ناطقنوری همچون مجلس چهارم در مجلس پنجم نیز با یک رقیب رقابت کرد. اینبار او برای رسیدن به کرسی ریاست مجلس پنجم با عبدالله نوری نامزد جناح اقلیت (کارگزاران) به رقابت پرداخت. ناطقنوری در خاطرات خود در مورد این رقابت مینویسد: «وقتی آقای شیخ عبدالله نوری، قبل از وزیرشدن وارد مجلس پنجم شد، جناح اقلیت همه نیروهایش را برای اینکه ایشان رئیس شود، بسیج کرد. در انتخابات ریاست موقت مجلس، فاصله آرای ایشان و من بسیار کم بود، شاید ۱۰ تا ۱۵ رأی من بیشتر آوردم. در انتخابات دائمی رئیس مجلس هم ایشان کاندیدا شد، کارگزاران و جریانهای طرفدار ایشان خیلی تلاش کردند تا رأی بیاورد، ولی این بار، فاصله آرای من با ایشان بیشتر شد. سپس به عنوان وزیر در دولت آقای خاتمی، معرفی شد و رأی آورد. هر چند مجلس مخالف وی بود، ولی به خاطر مصالح مملکت که خارجیها نگویند چوب لای چرخ دولت جدید میگذارند، علیرغم میل خود به وی رأی دادند». در جریان این رقابت ناطقنوری توانست ۱۴۶ رأی به خود اختصاص دهد و به ریاست مجلس برسد. عبدالله نوری در این رقابت ۹۲ رأی را به خود اختصاص داد.
در مجلس ششم با وجود اینکه محمدرضا خاتمی با یک میلیون و ۲۲۶ هزار و ۴۱۸ رأی به عنوان نفر اول تهران انتخاب شد، اما این مهدی کروبی بود که با داشتن سابقه نمایندگی و السابقونبودنش در عرصه سیاست بعد از انقلاب و مبارزه پیش از انقلاب و سه سال ریاستش بر مجلس سوم، یک بار دیگر هم در مجلس ششم رئیس شد. مهدی کروبی با ۱۹۳ رأی در مقابل ۸۰ رأی میرمحمدی به کرسی ریاست مجلس ششم تکیه زد. در مجلس اصولگرای هفتم غلامعلی حدادعادل به عنوان کسی که با ۸۸۸ هزار و ۲۷۶ رأی، نفر اول تهران شده بود به ریاست این مجلس با اکثریت اصولگرا رسید در حالی که کسی مانند محمدرضا باهنر هم بود که سابقه نمایندگیاش بسیار بیشتر از حداد بود که تا آن زمان فقط سابقه نمایندگی مجلس ششم را داشت اما به دلایلی این حدادعادل بود که رئیس شد و از آن زمان به بعد هم در نقش زعیم پشت پرده و گاه حتی علنی، نقش ایفا کرده است.
رقابتهای غیرطبیعی
علی لاریجانی در مجلس هشتم بدون آنکه سابقه نمایندگی مجلس را داشته باشد، با ۲۳۹ هزار و ۴۳۶ رأی به عنوان نماینده مردم قم راهی مجلس هشتم شد و با وجود اینکه حدادعادل در آن دوره با ۸۴۴ هزار و ۲۳۰ رأی به عنوان نفر اول تهران و رئیس مجلس هفتم در آن مجلس حضور داشت، این لاریجانی بود که توانست به ریاست مجلس هشتم برسد. لاریجانی سابقه ریاست بر یک وزارتخانه و یک رسانه ملی و شورای عالی امنیت ملی را در چنته داشت. همین گذشته بود که باعث شد لاریجانی سه دوره رئیس مجلس بماند و حتی در مجلس دهم نیمهاصلاحطلب، محمدرضا عارف رئیس فراکسیون امید را پشت سر بگذارد.
بااینحال رقابت جدی درونگروهی – جریانی از همین دوره مجلس هشتم بین اصولگرایان شروع شد، گرچه پتانسیل چنین رقابتی قبلا در مجلس هفتم هم دیده شده بود که در مقایسه با مجلس هشتم و یازدهم شاید بتوان نام آن را یک رقابت صوری برای خالینبودن عریضه گذاشت. در مجلس هفتم دو نامزد اصولگرا یعنی حدادعادل و حسن سبحانی برای کسب ریاست مجلس رقابت کردند که حداد عادل نماینده تهران توانست ۱۹۶ رأی را به خود اختصاص دهد و سبحانی نیز ۵۵ رأی کسب کرد. حدادعادل چهار سال بر این کرسی تکیه زد.
حضور علی لاریجانی در مجلس هشتم باعث شد حدادعادل، رئیس مجلس هفتم، با یک رقیب جدی روبهرو شود. حضور این دو باعث شد اصولگرایان به این نتیجه برسند که قبل از تشکیل اولین جلسه مجلس، در فراکسیونی با حضور اکثریت نمایندگان اصولگرا از بین دبیر سابق شورای عالی امنیت ملی و رئیس دوره هفتم مجلس شورای اسلامی، یک نفر را بهعنوان رئیس انتخاب کنند. آنها تصمیم گرفته بودند هرکسی در این جلسه رأی آورد، بهعنوان رئیس قطعی در انتخابات ریاست مجلس نامزد شود. در این جلسه لاریجانی ۱۶۱ رأی آورد و حداد ۵۰ رأی را به خود اختصاص داد. فاصله بسیار زیاد بود و به این ترتیب حدادعادل تنها رئیس مجلسی شد که یک دوره بر کرسی ریاست پارلمان تکیه زده است.
سال ۸۹، غلامعلی حدادعادل، رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس هشتم و رئیس مجلس هفتم، در جمع خبرنگاران گفت برنامهای برای کاندیداتوری ریاست مجلس ندارد. این اظهارنظر حدادعادل در پی آن بود که برخی نمایندگان حامی دولت، بحث کنارگذاشتن علی لاریجانی از ریاست مجلس یا حداقل برکناری او از ریاست فراکسیون اصولگرایان را زمزمه کردند. ریاست توأمان علی لاریجانی بر مجلس و فراکسیون اصولگرایان مجلس، بههیچوجه مورد رضایت نمایندگان فراکسیون انقلاب اسلامی نبود؛ یعنی فراکسیونی که محل تجمع نمایندگان حامی احمدینژاد بود؛ آنها سال ۸۸ یعنی سال دوم مجلس هشتم نیز تلاش بسیاری کردند تا مانع از ریاست مجدد لاریجانی بر فراکسیون اکثریت مجلس شوند؛ اما تلاشهای آنها منجر به نتیجه دلخواه نشد.
این طیف از نمایندگان مجلس ابتدا سعی کردند حدادعادل را مجاب به رقابت با لاریجانی کنند؛ اما با نپذیرفتن حدادعادل، این مرتضی آقاتهرانی بود که عزم رقابت با لاریجانی کرد و در نهایت با اخذ آرایی اندک نتوانست جایگزین رئیس مجلس در ریاست فراکسیون اصولگرایان شود. آقاتهرانی، دبیر کل فعلی جبهه پایداری و از گزینههای احتمالی ریاست مجلس یازدهم و رقیب قالیباف، آن سالها در توصیهای به لاریجانی گفته بود: «از میان ریاست مجلس و ریاست فراکسیون اصولگرایان یکی را انتخاب کن».
رقابت لاریجانی و حدادعادل بر سر ریاست مجلس نهم، در واقع ادامه رقابت جبهه متحد اصولگرایان و جبهه پایداری بر سر تفوق در فضای سیاسی کشور بود؛ اما این رقابت با مجلس هشتم یک تفاوت بزرگ داشت و آنهم اینکه اینبار دو رقیب، رقابت را به صحن علنی مجلس کشاندند. لاریجانی بهعنوان رئیس فراکسیون رهروان ولایت و حدادعادل بهعنوان رئیس فراکسیون اصولگرایان در صحن علنی مجلس نهم هم بر سر کرسی ریاست موقت و هم ریاست دائم با هم به رقابت پرداختند. انتخابات هیئترئیسه مجلس نهم در اولین سال رقابت چندان برای لاریجانی آرام و سهل نبود، تخریبها و جوسازیهای شکلگرفته علیه او که گاهی او را در ردیف ساکتین فتنه قرار میداد و نزدیکشدن پایداریهای مجلس و نواصولگرایان ایثارگرایانی و رهپویانی به هم، رسیدن به کرسی ریاست مجلس را برای او دشوار کرده بود؛ اما لاریجانی در اولین گام از حضورش فراکسیون رهروان ولایت را با همراهی تعداد زیادی از نمایندگان تشکیل داد تا این بار تشکیلاتی محکم در مجلس را همراه خود کند و در نهایت به پشتوانه حمایت همین فراکسیون نیز توانست در رقابت با غلامعلی حدادعادل و فراکسیون اصولگرایان که ریاستش با حداد بود با رأیی بالا ریاست خود بر مجلس را در دور نهم نیز تثبیت کند. در جریان این رقابت دروناصولگرایی علی لاریجانی ۱۷۷ رأی را به خود اختصاص داد و طرفداران حدادعادل نیز ۸۹ رأی را به گلدان او انداختند.
این کشاکش در هر دو دوره مجلس هشتم و نهم، هر سال حتی بهصورت ضمنی و در فضای رسانهای در موعد انتخاب هیئترئیسه به نحوی تکرار میشد. حامیان حدادعادل و فراکسیون اصولگرایان بیتمایل به انتخاب مجدد حدادعادل نبودند، تاجاییکه در سال آخر مجلس نهم، سایت نزدیک به غلامعلی حدادعادل به حامیان علی لاریجانی هشدار داد که: «چندی است رسانههای حامی رئیس مجلس، خط خبری واحدی را کلید زدهاند که گویی رقابتی سنگین میان علی لاریجانی و غلامعلی حدادعادل برای تکیه بر کرسی ریاست مجلس در گرفته است... این سؤال بهطور جدی مطرح است که رقابت در دو سال پایانی عمر مجلس با فردی که شش سال گذشته را در کسوت ریاست بهارستان به سر برده، چه دستاورد خاصی را میتواند برای ادیب سیاستمدار بههمراه داشته باشد؟ به نظر میرسد نهتنها وجود چنین رقابتی اساسا توهمی بیش نباشد، بلکه در واقع میتوان از نوع آرایش رسانهای صورتگرفته به این نتیجه رسید که هواداران لاریجانی و حتی شاید خود او بیش از هرچیز نگران ادامه حضورش بر صدر کرسیهای بهارستان هستند».
- 10
- 1