روزنامه اعتماد نوشت:حميدرضا ترقي، عضو شوراي مركزي حزب موتلفه معتقد است كه اصولگرايان تكليف شرعي را بر تكليف تشكيلاتي ترجيح ميدهند و از همين رو است كه در هر انتخابات به گزينههاي غير تشكيلاتي روي ميآورند.
او البته اشاره ميكند كه چون روحانيت خود را از مديريت تشكيلاتي اصولگرايان كنار كشيده است، سبب شده تا آنها در تشخيص تكليف به آنچه ميفهمند و درك ميكنند، عمل كنند و همين موجب بروز عدم تبعيت از نظر تشكيلاتي ميشود.
مشروح گفتگوی وی را در ادامه بخوانید؛
چرا اصولگرايان هيچگاه در انتخابات رياستجمهوري تمايلي به معرفي گزينههاي تشكيلاتي نداشتهاند؟ مثلا آقاي قاليباف به عنوان فردي نظامي و تكنوكرات شناخته ميشود. آقاي محسن رضايي فردي نظامي بوده است. آقاي لاريجاني پيش از سال ٨٤ سابقه رياست سازمان صداوسيما را داشته و آقاي احمدينژاد هم شهردار بوده است. اين افراد محبوبيت خود را از مسووليتي كه داشتند گرفته بودند و افراد برآمده از تشكيلات و پرورش يافته در تشكلهاي اصولگرايي نبودهاند. ريشه چنين اتفاقي چيست؟
دو نكته در اين مورد ميتوان بيان كرد. شخصيتهايي كه براي گزينه رياستجمهوري مطرح ميشوند بايد در جامعه جا افتاده و برد تبليغاتياي از پيش داشته باشند؛ بخشي از معروفيت مورد نياز براي رياستجمهوري را دارا باشند كه كمتر نياز به تبليغات داشته باشد. اگر از كساني كه تازه جامعه ميخواهد با آنها آشنا شود، استفاده كنيم و بخواهيم از صفر براي او تبليغ كنيم، به مشكل بر ميخوريم.
در اين صورت قطعا نميتوان با شخصيتهاي مطرح رقيب رو به روشد. بنابراين مجبور هستند از كساني استفاده كنند كه به هر حال در عرصههاي مختلف و مسووليتهاي بالاي كشور قبلا روي آنتن بودهاند و در تيتر اخبار، مطبوعات و تلويزيون بودند. در اين صورت مردم آشنايي ضمنياي با فرد دارند اما اينكه چرا اصولگرايان روي افراد خودشان به توافق نميرسند به اين دليل است كه اساسا اصولگرايان تكليفگرا هستند.
بيش از آنكه تشكيلات و نظرش برايشان ملاك باشد، رسيدن به تكليف شرعي برايشان اهميت دارد. غلبه تكليف شرعي بر تكليف تشكيلاتي است كه عامل اين مساله بوده است. اگر تكليف تشكيلاتي با تكليف شرعي آنها منطبق باشد، طبيعتا از همان تكليف تشكيلاتي تبعيت ميكنند و در جاهايي كه احساس ميكنند، نظر روحانيت كه برايشان تكليفآور است، ديدگاه غالبي نيست، موجب ميشود كه در تشخيص تكليف به آنچه كه ميفهمند و درك ميكنند، عمل كنند و همين موجب بروز عدم تبعيت از نظر تشكيلاتي ميشود.
چه مشكلي وجود دارد كه تشكيلات نميتواند آن محبوبيت و معروفيت را ايجاد كند و پايگاه اجتماعي لازم را حول آن فرد شكل دهد تا فرد بتواند در قامت رياستجمهوري معرفي شود؟اين ناتواني تشكيلاتي را به چه دليل ميدانيد؟
در گذشته روحانيوني كه انقلابي و اصيل بودند و به فعل سياسي احزاب اصولگرا مشروعيت ميدادند، در تشكيلات مختلف فعاليت داشتند. مثلا در حزب جمهوري اسلامي شخصيتهايي كه امروز مرجع فكري نيروهاي اصولگرا هستند، فعاليت داشتند يا اعضاي جامعه روحانيت مبارز در برخي از ائتلافهاي گذشته حضور داشتند.
جامعه روحانيت خود را كنار كشيد و جامعه مدرسين تقريبا از حضور پررنگ و تشكيلاتي در مجموعههاي اصولگرايي به دلايلي پرهيز كرد كه فعلا جاي بحث آن نيست. به طور طبيعي فقط روحانيت مورد مشورت قرار ميگرفت يا نظرات دريافت ميشد. اينطور نبود كه روي فعل سياسي اصولگرايان به طور كامل روحانيت مهر تاييد بزند. اگر هم مهر تاييدي زده ميشد به صورت تشكيلاتي نبود. بخشي از روحانيت فرد را تاييد ميكردند. به طور طبيعي وقتي اختلاف در روحانيت وجود داشته باشد، نميتواند منشأ تكليف قطعي براي اعضاي تشكلها باشد. به همين خاطر است كه نميتوانيم وظيفه تشكيلاتي و تكليف شرعي يكسان و همگوني را مشاهده كنيم.
پس طبق گفته شما كنارهگيري روحانيت از كنش تشكيلاتي و مستقيم در انتخابات يكي از عواملي است كه باعث ضعف تشكيلاتي اصولگرايان شده است؟
بله
مشخصا چرا اصولگرايان مايل نيستند گزينههاي تشكيلاتيشان را در بوته آزمون بگذارند؟موتلفه در انتخابات گذشته سعي كرد كه اين كار را انجام دهد اما خيلي از سمت اصولگرايان مورد حمايت قرار نگرفت. نه فقط آقاي ميرسليم، چرا ديگر گزينههاي تشكيلاتي اصولگرا به بوته آزمون گذاشته نميشوند؟
اين مساله به طور طبيعي ناشي از اين امر است كه ما واقعا حزب قوي و مقتدري نداريم. دهها تشكل وجود دارد اما چون پايگاه اجتماعي وسيع و گستردهاي ندارند، فقط در صورت ائتلاف ميتوانند سرمايه اجتماعي قابل توجهي را به دست بياورند، وگرنه نميتوانند موفقيتي كسب كنند. به همين دليل نوعا اصولگرايان چنين ريسكي نميكنند.
ريسكي كه موتلفه انجام داد بيشتر براي اين بود كه اين راه را ولو اينكه ممكن است نامزدش راي نياورد، باز كند. اين كار را به عنوان يك الگوي شدني در جامعه بشناساند تا بقيه تشكلها جرات كرده و ورود كنند؛ ولو اينكه در يك يا دو انتخابات شكست بخورند. تا زماني كه باب آن باز نشود تشكلهايي كه پايگاه اجتماعي قوياي ندارند، جرات ورود به اين مسائل و پرداختن هزينههاي آن را ندارند.
جريان اصلاحات اما به اين جهت يك گام جلوتر است. افرادي مثل سيد محمد خاتمي و مهدي كروبي از اعضاي مجمع روحانيون مبارز و مصطفي معين نيز عضو حزب مشاركت بودهاند كه در انتخابات رياستجمهوري كانديدا شدهاند. اين درحالي است كه احزاب جريان اصلاحات نيز همچون اصولگرايان اقتدار احزاب نظامهاي انتخاباتي حزبي را ندارند. چرا اصولگرايان مايل به معرفي گزينههاي تشكيلاتي نيستند؟
جريان اصلاحات به هر حال تكليف تشكيلاتي را مقدم بر تكليف شرعي خود ميداند. خيلي در عرصه سياسي به دنبال تكليف شرعي نيست و به دنبال تكليف سياسي و تشكيلاتي است. به همين دليل به طور طبيعي موفقتر عمل ميكند.
مشخصا حمايت اصولگرايان از آقاي احمدينژاد كه فردي برآمده از تشكيلات اصولگرايي نبود، مسبب چه مشكلاتي شد؟
حمايت از احمدينژاد هم به سبب احساس تكليف شرعي بود. يكپارچگياي هم كه به وجود آمد به همين دليل بود. با وجود اينكه ممكن بود از نظر تشكيلاتي هم همه چنين موضعي نداشته باشند. منطبق شدن تكليف شرعي و تشكيلاتي زمينه آن ائتلاف را پديد آورد.
موتلفه به عنوان حزبي كه گفتيد مايل است اصولگرايان افراد تشكيلاتياي را به عرصه انتخابات بفرستند، چه فوايدي براي اين مساله قايل است؟
تشكيلاتي نبودن نيروها چنين مفهومي ميگيرد كه هيچ تشكيلاتي فعل سياسي فرد را در طول دوران حيات سياسي فرد رصد نكرده كه احيانا نقاط ضعف و قوتش را تشخيص دهد و پيشبينيهايي را كه در مورد رفتارش ميكند، پيشتر محاسبه نكرده يا مباني فكري و عقيدتياش را به طور كامل بتواند تشخيص دهد.
وقتي كه تشكيلاتي پشتوانه فرد قرار ميگيرد، تمام رفتارهاي او در طول سالهاي هم نشيني با او را محاسبه كرده است و ميتواند روي آن حساب باز كند. ميتواند بگويد كه فرد از مسير و چارچوبي كه تشكيلات برايش مشخص كرده منحرف ميشود يا خير. آيا تحت تاثير متغيرهاي بيروني قرار ميگيرد؟ همچنين وقتي فردي به پشتوانه تشكيلات معرفي ميشود، آن تشكيلات پشتوانه فكري، پژوهشي و تحقيقاتي او ميشود.
فرد را متكي به خرد جمعي بار ميآورد؛ نه اينكه متكي به ديدگاههاي فردي بشود. يكي از مهمترين مشكلاتي كه با آقاي احمدينژاد داشتيم همين بود كه فردي تصميم ميگرفت و به خرد جمعي توجهي نداشت. او براي نظرات كارشناسي اهميتي قايل نميشد. بقيه افرادي هم كه تشكيلاتي نيستند چنين ايرادي را دارند. همچنين بحث نيرو و عناصر شناخته شده مديري است كه هر فردي كه روي كار ميآيد نياز دارد از آنها استفاده كند.
وقتي فردي روي كار ميآيد چون تشكيلات بانك اطلاعات مديران دارد و مديران مختلف را ارزيابي كرده است، موفقتر است. ولي وقتي كه تشكيلاتي ندارد، وقتي روي كار ميآيد، بايد نيروهايش را از احزاب ديگر قرض كند. وقتي هم قرض كند، نسبت به آنها مديون ميشود و بايد دين همه كساني را كه در انتخابات به او كمك كردند ادا كند. اين ميشود كه مجموعه نيروهاي انسانياي در دولت دور هم جمع ميشوند كه نه به طور طبيعي پايبند به سياستها و ديدگاههاي رييسجمهور هستند و نه خيلي موافق هستند.
بلكه سهميه و حامي تشكلهاي گوناگون هستند. مجموعه اينها به اضافه مراقبتي كه در حين انجام مسووليت توسط حزب صورت ميگيرد، از طرف حزب و تشكيلات مراقبت نسبت به عملكرد رييسجمهور به صورت تشكيلاتي خواهد بود. قبل از اينكه مردم عيب و نقصي ببينند و نقدي نسبت به او انجام دهند، حزب آنها را به فرد ميگويد. رفتار و عملكردش به طور مستمر در حزب مورد تجزيه و تحليل قرار ميگيرد و اين زمينه را براي نظارت همگاني بر فردي كه انتخاب ميشود، فراهم ميكند. مردم وقتي ميخواهند راجع به يك فرد در انتخابات نظر دهند، اگر به سمت اين بروند كه افرادي كه مراحل بينشهاي سياسي و اعتقاديشان در حزب بوده است و در يك حزب مطمئن و قابل قبول كادرسازي شدهاند بهتر است.
مردم متوجه ميشوند اين فرد از بدنه حزب بالا آمده و سطوح مختلف حزب در سطح كشور او را مورد ارزيابي قرار دادهاند.
- 16
- 3