و موجب شد که برای اولین بار در طول تاریخ سیاسی ایران، دو نفر برای توجیه عملکرد دولت در انتخابات شرکت کنند. رفتاری که هنوز هم مورد طعن سیاسیون و اصولگرایان هست و آن را «دوپینگ» سیاسی نامیدهاند.
حضور جهانگیری در مناظرات، بازی دو سر برد برای دولت شد، از یک سو موجب شد که نوک تند پیکان انتقادات تماما علیه روحانی نباشد، همان کسی که لرزش دستهایش نشان میداد نمیتواند آنقدرها هم که باید اعتماد به نفس پاسخگویی به حملات رقیبان را داشته باشد و از سوی دیگر دو تریبون برای دفاع در اختیار داشته باشد.
حضور پررنگ و خوب جهانگیری آنقدر غافلگیرکننده بود که در همان مناظره اول زمزمههایی مبنیبر عدم انصراف جهانگیری از سوی برخی اصلاحطلبان شنیده میشد و آنها احساس میکردند که معاون اول بسیار بهتر از رئیسش میتواند قافیه را از رقیبان برباید و زمینهسازی شکلگیری «چندم خردادی» دیگر باشد.
خود جهانگیری هم در پاسخ به قالیباف که حضور او را فانتزی خوانده بود پاسخ داد که او برای ریاستجمهوری محقتر از دیگران است و سلسله مراتب حضور در قدرت را یکی یکی پیموده و از بخشداری و نمایندگی مجلس شروع کرده تا به استانداری و وزارت و معاون اولی رسیده است. این حرف او هم طعنه تلخی به روحانی بود و هم تائیدی برای ماندن جهانگیری در انتخابات تلقی شد.
شاید به همین منظور بود که گویی به او امر شد که دیگر آن چنان که باید، در مناظرات گرم نبرد نشود و سعیاش بر دفاع از روحانی باشد. این حرف یعنی جهانگیری فقط «ضربهگیر» است.
به هر حال بر کسی پوشیده نیست که ردای ریاستجمهوری به تن جهانگیری گشاد نیست و معاون اولی هم سمت دست پایینی محسوب نمیشود. هرچند آن طور که اصلاحطلبان میگویند روحانی فضای لازم برای فعالیت جهانگیری را مهیا نکرده است.
عطریانفر معتقد است که قرار بوده روحانی امور اداره دولت را به معاون اولش واگذار کند اما او این کار را نکرده است. وی در گفتوگویی که با هفتهنامه صدا داشته میگوید: «توقع از آقای روحانی این بود که بتواند از ظرفیتهای آقای جهانگیری برای مدیریت درون تشکیلاتی استفاده کند و همچنین اداره دولت و کابینه را به ایشان واگذار نماید..... متاسفانه و براساس شواهد موجود میتوان تشخیص داد که این ماموریت و همچنین ظرفیت برای آقای جهانگیری تعریف نشده است.»
به هر صورت جهانگیری یک مهره کلیدی اصلاحات خوانده میشود و پل ارتباطی آنها با نهادهای رسمی قدرت است، همان ارتباطاتی که در فتنه ۸۸ با تندروی تمام همه را تخریب کردند. حالا هم نگران این هستند که مبادا او با دولت روحانی شکست بخورد و از عرصه سیاست حذف شود.از این رو ابتدا ابطحی و بعد از آن صادق زیباکلام از جهانگیری خواستند که از دولت استعفا دهد و خودش را برای انتخابات ریاستجمهوری آماده کند.
اما این پیشنهاد اصلا مورد اقبال جناحهای مختلف اصلاحطلب قرار نگرفته است. افرادی همانند حسین مرعشی و عطریانفر علیه این پیشنهاد موضع گرفتند و استعفای جهانگیری را پروژه «کیهان» میدانند و مرتضی مبلغ معاون سیاسی دولت اصلاحات آن را «تله تندروها» نامیده است.
اما آنچه عیان است، این است که بین بودن یا نبودن جهانگیری در کابینه بین اصلاحات اختلاف نظر وجود دارد. جهانگیری هم پس از بازداشت برادرش به اتهام «فساد مالی» از روحانی گله مند است و معتقد است که رئیسجمهور آن طور که باید از وی و برادرش دفاع نکرده است. بنابراین این سوال مطرح است که کدام تصمیم به نفع اصلاحطلبان است؟ رفتن یا ماندن جهانگیری از کابینه؟
قطعا حضور جهانگیری در کابینه یازدهم و دوازدهم موجب ریزش سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان خواهد شد؛ نه به این خاطر که جهانگیری در کابینه حضور دارد، بلکه به این دلیل که دولتهای یازدهم و دوازدهم برخاسته از ائتلاف اصلاحات و اعتدالیون است و به این راحتی آنها نمیتوانند از هزینههای اقدامات نادرست دولت شانه خالی کنند و هرچقدر هم مهرههای بنامتری مانند جهانگیری در کابینه حضور داشته باشند، بر سرعت ریزیاش و کاهش این سرمایه اجتماعی خواهد افزود.
بنابراین در حوزه اجتماعی حضور جهانگیری برای اصلاحات باخت مطلق است و اگر روزی وی، نامزد نهایی جریان اصلاحات در کشور باشد و اگر او را همانند عارف به فرد دیگری نفروشند، باید منتقد وضعی باشد که خود او در شکل گیری آن موثر بوده است. در واقع در سال ۱۴۰۰ باید از وضعی انتقاد کند که خود او ایجاد کرده است. از این رو پارادوکسی خنده دار خواهد شد.
اما حضور او در کابینه از بعد فردی و ساختاری به سود اصلاحطلبان خواهد بود. به هر روی آنان بعد از فتنه ۸۸ پل ارتباطی مناسبی با نهادهای رسمی قدرت ندارند و جهانگیری توانسته آلترناتیو این امر شود. از این منظر او پله برای بازگشت رسمی اصلاحطلبان به قدرت خواهد شد و میتوانند با چهرههای معتدلی همانند او بار دیگر به احیای خود بپردازند. هرچقدر که او در قدرت رسمی حضور داشته باشد به همان اندازه میتواند رایزنی سیاسی کند و نهادهای رسمی را برای پذیرش مجدد اصلاحطلبان برای بازگشت به قدرت قانع نماید.
از این رو باید گفت حضور جهانگیری در کابینه چند وجهی شده است. از یک سو باعث خواهد شد که اشتباهات سیاسی و اقتصادی دولت به پای این جریان هم نوشته شود و این امر بهطور خودکار موجب کاهش سرمایههای اجتماعی این جریان خواهد شد، کمااینکه در هفته گذشته بسیاری از چهرههای ورزشی و هنری که در انتخابات از روحانی حمایت کردهاند با انتشار پستهای مختلفی در فضای مجازی از حمایتهای سیاسی خود از دولت دوازدهم اعلام پشیمانی کردهاند و از سوی دیگر حضور وی موجب خواهد شد که زمینههای بازگشت رسمی اصلاحطلبان به قدرت ممکن شود.
همان بازگشتی که این جریان سیاسی برای آن لحظهشماری میکند و از اولین روزهای شکلگیری دولت یازدهم و روی کار آمدن حسن روحانی برای آن نقشه کشیدند و او و دولتش را «رحم اجارهای» خواندند تا بتوانند از او پلهای برای به دستگیری قدرت اجرایی کشور درست کنند. چیزی که هرگز محقق نشد.
به نظر میرسد که حضور امثال جهانگیری در کلان ماجرا برای اصلاحطلبان مطلوب است، چرا که آنها در سیاستورزی خود نشان دادهاند که برای اهداف خود حاضر هستند که انتفاعات مقطعی را زیر پا بگذارند و برای هدفهای بزرگتر(به دست گیری ریاست جمهوری) اهداف و انتفاع کوچک(اشخاص برجسته اصلاحطلب) را زیر پا بگذارند و آنها را ذبح کنند.
مصداق بارز این سیاستورزی هم محمدرضا عارف است، همان سیاست مدار آرامی که در ائتلاف بین سران جریان اصلاحات با حسن روحانی، به نفع یک تکنوکرات کنار گذاشته شد. پس میتوان گفت حضور جهانگیری در کابینه به نفع اصلاحطلبان خواهد بود چرا که زمینهساز جلب اعتماد نهادهای رسمی برای بازگشت آنها به قدرت خواهد شد و این امر برای سران این جریان بسیار مهم است؛ چرا که برای انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ به جز اسحاق جهانگیری افراد دیگری را هم میتوان شناسایی و نماینده کرد. از این رو جهانگیری هم اگر با روحانی بدل به پروژهای شکستخورده شود، برای این جریان شاید آن طور که باید مهم نباشد، البته اگر جهانگیری بتواند آن زمینه لازم برای بازگشت آنها را به قدرت فراهم کند.
هر چند جهانگیری خودش این نقش را نمیپسندند و شاهد هستیم که او گاهی تکمضرابهایی علیه عملکرد دولت مینوازد و عملکرد دولت را زیر سوال میبرد! گویی او دوست دارد اپوزیسیون درون دولت باشد و از این رو بدش نمیآید که با دولت و سیاستهای اجرایی آن فاصلهگذاری مشخصی داشته باشد تا بتواند در عین حضور در دولت تمام ظرفیتش از بین نرود.
از سوی دیگر نباید این نکته را فراموش کرد که امید جریان اصلاحات به افرادی مثل جهانگیری است که سالها شاگرد مرحوم هاشمی رفسنجانی بودهاند و حمایتهای تمام قد آنها از دولت روحانی نوعی «تکنوکراتیزه شدن اصلاحات» است.
این رفتار نشان میدهد که حضور و به دستگیری قدرت برای این جریان بسیار مهمتر از آرمان و ایدئولوژیای شده که روزگاری امثال حجاریان فریاد میزدند «اصلاحات خون میخواهد». پس در کلان ماجرا بازنده اصلاحطلبان هستند چرا که پذیرفتهاند دیگر نخواهند توانست با آن تندروی سالهای ۷۶ سیاستورزی کنند و بهتر است بازیگران سیاسی آنها افرادی باشند که مورد اعتماد نهادهای رسمی قدرتاند. پس انتخاب جهانگیری و حضور او حتی در قامت رئیسجمهور قطعا پیروزی برای جریان رقیب هم محسوب میشود، چرا که توانستهاند فضایی ایجاد کنند تا اصلاحطلبان افرادی را به میدان بفرستند که با آنها نیز میتواند کار کند و اساسا «باید» کار کند.
از این رو باید گفت که اصلاحطلبان چه بخواهند یا نخواهند «تکنوکراتیزه» شدهاند و به نظر میرسد این شیفت در رفتار بسیار متاثر از سیاستورزی جریان رقیب و هوشمندی نهادهای رسمی قدرت است. بنابراین هیچ بعید نیست که اگر روزی جهانگیری هم کاندیدا شود جامعه روحانیت مبارز از او حمایت کند.
- 18
- 1