سال ۹۴ بودکه اصلاحطلبان بهمنظور حذف دلواپسان از ساختار قوه مقننه تصمیم گرفتند برخی چهرههای اصولگرا را در لیست خود قرار دهند و به نام لیست امید، مجلسی معقول و در راستای اجرای اهداف سیاسی و اقتصادی پایهریزی کنند. آرزویی که تحقق یافت، اما آنگونه که باید و شاید تا این لحظه ثمرهای نداشته است. البته اکنون صدای ناکوکی از مجلس به گوش نمیرسد و دولت نیز چندان از فضای مجلس ناراضی نیست اما عموم نخبگان سیاسی توقع تحرکات سیاسی بیشتری از مجلس دارند.
فارغ از اینکه آیا جایگذاری اصولگرایان در لیست اصلاحات در مجلس به نفع جریان اصلاحات بود یا اینکه ثمره این حرکت در خزانه اصولگرایان ریخته شد، امروز بخش کاملا مستقلی از اصولگرایان در مجلس به نمادی از اعتدالگرایی تبدیل شده و بعضا با توجه به برخی تحرکات، این تحلیل بهوجود آمده که این بخش در انتخابات ۱۴۰۰ حرفهایی برای گفتن دارد.
از سوی دیگر البته در ایران هیچکسی با برنامهریزیهای چندساله نتوانسته به اهداف سیاسی صددرصدی دست یابد، واقعیت آن است که جریانات سیاسی در ایران در زمین خاصی بازی میکنند، اما با این همه، در این زمین کاملا تاثیرگذارند بهگونهای که اصلاحطلبان با دستاوردهای مثبت در دولت و مجلس، با انگیزه بیشتری به کنش سیاسی میپردازند. محمد کیانوشراد معتقد است: البته اصلاحطلبان هیچگاه در معنای واقعی کلمه با اصولگرایان ائتلاف نکردند. در ادامه گفتوگوی «آرمان» با این عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت را میخوانید.
نوعی ائتلاف نانوشته میان اصلاحطلبان و اصولگرایان در مجلس دهم بهوجود آمد. این ائتلاف تا چهاندازه توانسته به اهداف مدنظرخود دست یابد؟
درسال ۹۴ اصلاحطلبان بهصورت رسمی با جریان اصولگرا ائتلاف نکردند. اصلاحطلبان در مورد برخی از چهرههایی که اصولگرایان معتدل هستند، تصمیم به حمایت از آنها گرفتند و درلیست امید قرار گرفتند به این ترتیب سخن از ائتلاف با اصولگرایان هیچگاه موضوعیت چندانی نداشته است و صرفا از برخی از افرادی که در مورد آنها احساس میشد که اعتدالی میاندیشند و یا از چهرهای مانند آقای مطهری که اگرچه رسما در جناح اصلاحطلبان نیستند اما رویکردی اصلاحطلبانه در مواضع خود داشتند؛ حمایت کردیم.
اما در همان جریان هم اصلاحات گزینهای مانند کاظم جلالی را در تهران به مجلس فرستاد که او امروز از عدم تعهد خود به جریان اصلاحات میگوید. اینگزینه اعتقاد دارد بر اساس سوابق اصولگرایی خود نمیتواند صددرصد با جریان اصلاحات باشد. با این همه، هنوز هم حمایت از اصولگرایان در انتخابات مجلس را قابل دفاع میدانید؟
هنگامیکه در سراسر کشور اصلاحطلبان با محدودیت در انتخاب گزینههای اصلاحطلب مواجه گردیدند از اصولگرایانی که بهلحاظ سیاسی از تعادل سیاسی برخوردار بودند، حمایت کردند. بهطور طبیعی هنگامی که اصلاحطلبان از فردی اصولگرا حمایت میکنند این حمایت نتیجه بسیار متفاوت از حمایت یک گزینه اصلاحطلب دارد. برخی از افراد اگرچه در لیست امید قرار گرفتند اما چه بسا تعهد خاصی به شورای سیاستگذاری ندادند. در نتیجه طبیعی است که اصولگرایان مورد حمایت اصلاحطلبان نمیتواند به مجموعه اصلاحات تعهد تبعیت از دیدگاهها و برنامههای آنها را بدهد. آنچه مبنای تصمیمگیری برخی از اصولگرایان معتدل بوده، ممانعت از حاکم شدن یک جریان تندرو در مجلس دهم بود. ضمن آنکه احتمالا در برخی از لیستها احتمال حمایت اشتباه از برخی از کاندیداها نیز میتواند وجود داشته باشد.
آیا قبلا اشتباه استراتژیکی در مورد حمایت از برخی از گزینهها نکردهایم که امروز فضا برای افراد اعتدالی بهجای اصلاحطلبان فراهم شده است؟
استراتژی انتخاب شده در شرایط گوناگون، استراتژی درستی بود. اگرچه در حمایت از برخی از مصادیق در برخی از حوزهها اشتباه صورت گرفته باشد.
اگر اعتدالگرایان مجلس قصد داشته باشند بر استراتژی گفتمان اصلاحات سوار شده و در آینده تصمیمات درون جناحی بگیرند، آنگاه گفتمان اصلاحات با تصمیم این جریان اعتدالی همراهی خواهدکرد؟
اینکه در آینده چه تصمیمی بایدگرفته شود، باید در زمان خود مورد تحلیل و تصمیمگیری قرار بگیرد. آنچه اصل اساسی فعالیت سیاسی تمامی جریانهای سیاسی است، آن است که با تمام توان برای کسب مقبولیت و کسب آرا تلاش کرد و مساله مربوط به ائتلاف و حمایت از افراد را در زمان خاص تصمیمگیری مورد تحلیل قرار داد. از هم اکنون تعیین تکلیف آینده، کار سخت و غیر واقعبینانهای است.
معقول آن است که احزاب سیاسی مشغول برنامهریزی برای دو انتخابت پیش رو باشند. آیا اصلاحطلبان از آینده نگری در این مورد برخوردار نیستند؟
استراتژی اصلاحطلبان شرکت در انتخابات و حمایت از کاندیداهای اصلاحطلب است و تمام فعالیتها و جهتگیریها در جهت ایجاد مجلسی اصلاحطلب و پس از آن رئیسجمهوری اصلاحطلب است. اما اینکه در آینده چه اتفاقاتی رخ خواهد داد و در ارزیابی و محاسبه شرایط در چه مسیری قرار خواهیم گرفت؛ نیاز به تامل بیشتر در هنگام تصمیمگیری نهایی خواهد داشت. اما احتمالات آینده، نافی فعالیت جدی اصلاحطلبان جهت شناسایی و مطرح کردن چهرههای وفادار به اصلاحات برای انتخابات مجلس و ریاستجمهوری نخواهد بود.
چه بپذیریم چه نه، اصلاحطلبان در زمین بازی خاصی در حال کنش سیاسی هستند. در این زمین آرایش داده شده مجموعه اصلاحطلبان بازیساز هم بودهاند؟
انتقادی که به اصلاحطلبان توسط برخی از منتقدان وارد میشود آن است که با روشی که آنها انتخاب کردهاند همواره زمین بازی توسط برگزارکنندگان طراحی و اصلاحطلبان ناچار به انتخاب گزینههای معدودی بودهاند. این مساله میتواند به عنوان یک امر تا حد زیادی واقعی باشد. اما آنچه اهمیت دارد آن است که اصلاحطلبان نیز برای حضور در انتخابات توانستهاند خود را در میدان قرار دهند. در هر صورت در انتخابات ۹۲ اگر اجماع اصلاحطلبان در حمایت از آقای روحانی و راضی کردن عارف به کنارهگیری از صحنه انتخابات نمیبود، احتمالا فرد منتخب ریاستجمهوری در سال ۹۲ غیر از روحانی بود.
به همین علت در محدودیتها باید معقولانه بیندیشیم و اصلاحطلبان سعی خواهند کرد در درون محدودیتها، محدود نشوند. به همین علت اصلاحطلبان توانستهاند، در میدان باقی بمانند. با توجه بهوجود حداقلهایی که اصلاحطلبان به دنبال آن هستند، همان حداقلها را در هنگام تصمیمگیری میتوان مبنای عمل قرار داد. به تعبیر دیگر اگر در شرایطی بازی سیاسی طراحی شود که از حداقلهای استانداردهای اصلاحطلبان پایینتر باشد، بدون ورود به مفاهیم رادیکال میتوان از تاکتیکهای دیگری برای اثرگذاری بهرهبرداری نمود که هر کدام از تاکتیکهای مورد نظر را در هنگام مواجعه با طراحیهای صورت گرفته میباید به کارگرفت.
اگر در انتخابات آینده گزینه اصلاحطلبان تایید صلاحیت نشود، آیا اصلاحطلبان مانند سال ۹۲ از یک فرد اعتدالگرا حمایت میکنند؟
برای حفظ و تعمیق دموکراسی یکی از مهمترین اقدامات، حفظ نهادهای دموکراتیک است. حفظ صندوق رأی حتی بهعنوان روشی برای حل منازعات در جامعه ایران از جمله مسائل مهمی است که نسبت به حفظ این نهاد سیاسی باید اقدام لازم از سوی اصلاحطلبان و نیروهای سیاسی انجام شود اما همانگونه که عنوان شد، اگر حداقلهای اصلاحطلبان برای ورود در انتخابات مورد نظر قرار نگیرد، اصلاحطلبان میتوانند از بازیهای دیگری جهت حفظ صندوقهای رأی و حفظ هویتهایاصلاحطلبانه خویش دفاع نمایند. به هر صورت انتخاب سیاسی همواه بین دو وضعیت است و اگر بازی بهگونهای باشد که انتخاب بین وضعیتهایی باشد که از نظر جریان سیاسی خوشایند نیست، در آن صورت تصمیمگیری به شیوه دیگری باید انجام شود.
آیا بدنه جریان اصلاحات در هر حال حاضر به پذیرش توصیههای اصلاحطلبان است؟
هدف اصلاحطلبان تلاش جهت حداکثرسازی موضعگیری اصلاحطلبانه است. در شرایط محدودیتها، ماندن بر سر حداقلهای اصلاحطلبی اصالت خواهد داشت بهگونهای که ضمن حفظ هویت اصلاحطلبانه قابلیت توجیه پذیری برای هواداران اصلاحطلب به دنبال داشته باشد. اما در شرایطی که میان حفظ هویت اصلاحطلبی و حفط منافع یکی باید انتخاب شود، قاعدتا حفط هویت اصلاحطلبانه ولو به قیمت حذف اصلاحطلبان میباید مورد توجه قرار بگیرد.
با توجه به اتفاقاتی که در این سالها افتاده، معرفی یک گزینه اعتدالگرا از سوی اصلاحطلبان در انتخابات ۱۴۰۰ برای رقابت با گزینه اصلی اصولگرایان، به معنای پذیرش شکست نیست؟
بهلحاظ ساختاری ما هنوز از شرایط سال ۹۲ فاصله نگرفتهایم و تغییرات چندانی مشاهده نمیشود به همین علت انتخابی که در سال ۹۲ صورت گرفت در صورت تکرار نیز همان موضع سال ۹۲ را در پی خواهد داشت. علاوه بر آن انتخاب انجام شده به معنای انتخاب استیجاری نبوده است. بلکه انتخاب روحانی انتخابی بر مبنای مصالح کشور و به عنوان یک مرحله گذار تا رسیدن به شرایط بهتر قابل ارزیابی است. به تعبیری اگرچه ممکن است اصلاحطلبان یک گام به عقب برداشته باشند اما با تثبیت شرایط اجتماعی میتوان به برداشتن گامهای بلندتر در آینده امیدوار بود.
امروز در دولت جریانی وجود دارد که اعتدال را مکتب سیاسی میداند. آیا این جریان در گفتمانسازی موفق خواهد بود؟
اعتدال یک روش اجرایی برای پیشبرد اهداف تعیین شده است و بهخودی خود یک گفتمان و یک ایدئولوژی نیست. باید توجه داشت میان مفهوم اعتدال و عدالت تفاوتهایی وجود دارد. به تعبیر دیگر میان رویکرد اعتدالی دولت با رویکرد عدالت محوریانه دولت دو مفهموم مجزا و گاها حتی متفاوت قابل مشاهده است. اما آنچه اهمیت دارد این است که روحانی باید بر مبنای روش اعتدال که به عنوان مشی و روش خود اعلام کرده،
همچنان مجموعه خود را بر اساس روش اعتدالی پیش ببرد. به همین علت قدرت دادن به جریانی که خود را اصلاحطلب نمیداند و بعضا در خیال محدود سازی اصلاحطلبان در دولت بوده نمیتواند استراتژی درستی باشد. اسحاق جهانگیری نقطه قوت دولت در برخورد با مشکلات پیش رو است. آقای روحانی باید بتواند مشی اعتدالی، میانه و بیطرفانه خود را تا پایان دولت ادامه دهد. به همین علت کمتر شدن قدرت معاون اول رئیسجمهور اگر بر اساس آنچه بیش و کم شنیده میشود، درست باشد. اشتباهی غیر قابل بخشش از سوی دولت خواهد بود.
در چنین شرایطی بهتر نیست جهانگیری از دولت خارج شود؟
حضور آقای جهانگیری در دولت بیش از هر کس، کمک به شخص آقای روحانی است و اگر افرادی توصیه به خروج او از دولت دارند و یا اگر خود جهانگیری به چنین موضوعی میاندیشد، این شخص آقای روحانی است که برای آسیب ندیدن خود و آسیب ندیدن دولت نه تنها در حفظ جهانگیری در دولت باید کوشا باشد، بلکه به آنچه در حیطه اختیارات معاون اول است، باید تاکید کافی را به اعضای کابینه و افرادی که احتمالا در دولت در جهت تضعیف آقای جهانگیری گام برمیدارند، داشته باشد. حفط جهانگیری در دولت به نفع آقای روحانی است و کسانی که به عنوان حامیان روحانی سعی در خالی کردن زیر پای جهانگیری دارند در وهله اول به آقای روحانی و جریان مورد نظر خود آسیب خواهند رساند. به هر حال از نظر سیاسی خروج آقای جهانگیری به ضرر دولت است و به عبارت دیگر تقویت آقای جهانگیری نقطه قوت دولت در برخورد با مشکلات پیش روست.
احسان اسقایی
- 19
- 1