واقعا نمیدانم که آیا یکبار برای همیشه به این نتیجه خواهیم رسید که زندگی جدید و کشورداری در دنیای نو، الزامات خاص خود را دارد؟ هنگامی که حکومت و اقتدار آن مبتنی بر آرای عموم مردم شد، بهطور طبیعی الزام به این گزاره باید الزام به تبعات آن نیز باشد. به عبارت دیگر، اگر میپذیریم که مردم صاحب حق هستند و حکومت نیز ناشی از اراده آنان است، باید بپذیریم که مردم باید همواره؛ و نه فقط هرچهارسال یکبار؛ این حق خود را اعمال کنند. مردم هر چهارسال یکبار از طریق رأیگیری، رأی میدهند ولی هر روز و هر هفته و هر زمانی که خواستند، باید بتوانند ابرازنظر کنند.
ابرازنظر هم شامل دفاع و نقد و اعتراض میشود. طبیعی است که اعتراضات باید در چهارچوب قانون باشد، ولی برخی از مسئولان قانون را چنان تفسیر میکنند که مردم عملا نمیتوانند نسبت به موضوعی اعتراض کنند. این نحوه تفسیر و اجرای قانون، به معنای تضییع عملی حق مردم است. اعتراض و ابراز آن به صورت فردی یا جمعی لازمه دنیا و مدیریت سیاسی جدید است. چرا؟
هر اعتراضی بهطور طبیعی از طرف عدهای انجام میشود، بنابراین به میزانی که اعتراض به یک موضوع طرفدار دارد، جامعه و حکومت متوجه آن مسأله خواهند شد ولی اگر اعتراض ممنوع باشد یا در عمل امکان بروز نداشته باشد، هیچگاه مسأله برای حکومت روشن نمیشود. در واقع وجود اعتراض و آزادی؛ نقش دماسنج اجتماعی را بازی میکنند. جالب است که بگوییم اگر آزادی اعتراض وجود داشته باشد، خواهیم دید که برخی از اعتراضها موضوع مورد نظر تعداد اندکی از افراد جامعه است.
درحالی که الان هرکسی گمان میکند که مسأله مورد اعتراض او مورد قبول میلیونها شهروند است. بنابراین در غیاب آزادی اعتراض، درک درستی از جامعه و مردم و مسائل مبتلا به مردم به دست نخواهد آمد و همه دچار نوعی انحراف برداشت از یکدیگر میشوند. نکته مهم دیگر در آزادی اعتراض؛ سازمانیابی آن است. نباید شرایط را بهگونهای شکل داد که افراد از روی ناچاری بدون اجازه و هماهنگی با پلیس و ماموران اقدام به تظاهرات اعتراضی کنند. باید شرایط اعتراض افراد را خیلی ساده کرد ولی در مقابل مسئولیتپذیری و رفتار مدنی را باید لازمه آن کرد.
حکومتها بیشترین بهره را از آزادی اعتراضها خواهند برد. البته در کوتاهمدت برای حکومتها و مدیران اجرایی آن دردسرهایی درست میکند، ولی نتایج مثبت بلندمدت آن بسیار گرانبهاست، زیرا هر اعتراضی از دو حال کلی خارج نیست یا اعتراض تا حدود زیادی منطقی و قابل قبول است یا در مجموع قابل قبول نیست. منظورم قابل قبولبودن یا نبودن از نظر مردم و افکار عمومی است.
اگر منطقی و پذیرفتنی است، دولتها خود را مجبور خواهند دید که به آن اعتراضها رسیدگی کنند. درباره آن اعتراضات بحث و گفتوگو صورت میگیرد، آموزش سیاسی و زندگی شهروندی از طریق همین گفتوگوها تحقق مییابد. درنهایت اگر افکار عمومی که همان مقدمه ذهنی برای تحقق اراده مردم است، موافق آن اعتراض بود. دولتها نیز یا خود را با آن اعتراض هماهنگ میکنند یا آنکه مجبور به کنارهگرفتن هستند. در هر دوصورت این مسأله به ارتقای کارآمدی دولت و نیز تحقق عملی حاکمیت مردم منجر خواهد شد.
اگر اعتراضات قابل قبول نباشد یا موضوع مورد اعتراض فقط مسأله گروه بسیار محدودی باشند که خواستها و مطالبات آنها معقول نباشد یا در اندازهای نباشد که دولت بتواند آن را محقق کند، مردم به این قضاوت خواهند رسید که آن اعتراض درست نیست و معترضان مجبورند دست از اعتراض خود بردارند. البته این فرآیند کمی زمانبر است ولی وجود آن در نظامهای دموکراتیک امری الزامی است و بدون وجود این فرآیند، دولت دچار اختلال در عملکرد و رابطهاش با مردم میشود.
هنگامی که دولت این وجه اعتراض را به رسمیت شناخت، آنگاه حق دارد و نیز موظف است که با هرگونه رفتار اغتشاشگونه و تخریبی طبق قانون برخورد کند و اجازه ندهد که حقوق جامعه از این طریق ضایع شود. تمایز میان این دو، موضوعی است که آقای روحانی میتواند در سخنرانی امشب خود یا در هر زمان دیگری که مناسب میداند، به آن اشاره کند و برنامههای دولت را برای حق اعتراض مردم و تمایز آن با تخریب و اغتشاش بیان کند.
عباس عبدی
- 14
- 6