تلاش برای دموکراسیخواهی در ایران بعد از مشروطه همواره یکی از خواستهای گروههای اصلاحطلب در ایران معاصر بوده است، اما در این ساحت همیشه با نوعی گزینههای صفروصدی مواجه هستیم که حذف یک جریان سیاسی را به همراه میآورد. یکی از دلایل این امر را میتوان بیتوجهی به سازوکارهای قانونی برای تقویت فعالیتهای حزبی در کشور دانست؛ سازوکارهایی که در آن ظرفیتها و سهمیههایی در نظر گرفته شود که تمام آحاد ملت در آن گنجانده شود. در این راستا گفتوگویی با آذر منصوری، عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت ایران اسلامی، انجام دادهایم. او معتقد است اشتباهی که اصولگرایان در مواجهه با جناح رقیب داشتند که حذف حداکثری صداهای مخالف را به دنبال داشت بر شکافها و گسستهای کشور دامن زد و اصلاحطلبان بهدنبال تکرار این تجربه نخواهند بود و نباید هیچ جریان و صدایی نادیده گرفته شود.
مشروح این گفتوگو در ادامه میآید.
از نظر شما وقتی سخن از دموکراسی به میان میآید چه نوع دموکراسیای مراد میشود؟ و جریانهای دموکراسیخواه در ایران چه نوع دموکراسیای را مد نظر داشتهاند؟
دموکراسی در ذات خود یک تعریف بیشتر ندارد و آن هم حکومت مردم بر مردم است، اما با توجه به تجربهای که جوامع مختلف پشت سر گذاشتهاند به درجهبندیها و اشکال مختلف، بسته به میزان نقش مردم در تعیین سرنوشت خود، رسیده است؛ به بیان دیگر دموکراسی در کنار آزادی میتواند معنا و مفهوم داشته باشد. هر قدر مردم در انتخاب نمایندگان یا شیوه اداره جامعه خود آزادتر باشند طبیعتا از دموکراسی حداکثری برخوردارند و این معادله قاعدتا جنبه معکوس نیز دارد. این نسبت هم در دموکراسیهای پارلمانی وجود دارد و هم در دموکراسیهای تودهای که کشورهای کمونیستی به نوع حکومت خود دادهاند. مثلا چین و کرهشمالی هنوز از این عنوان یا دموکراسی خلق استفاده میکنند. اما این تجربه بشری از زمان یونان باستان وجود داشته است؛ یعنی نظم پارلمانی و نظام انتخاباتی، هرچند همه طبقات جامعه شهروند محسوب نمیشدند و فقط طبقاتی خاص از این حق برخوردار بودند. ما از سال ۱۹۰۶ بعد از مشروطه و تصویب قانون اساسی عملا دموکراسی پارلمانی را بهعنوان اولین کشور آسیایی تجربه کردهایم. در واقع این قانون یکی از دموکراتیکترین قوانین اساسی جهان به شمار میآید و حقوق و آزادیهایی که به موجب این قانون و متمم آن به مردم ایران داده شد که بعدها (چهار دهه بعد) در اعلامیه جهانی حقوق بشر آمد. بنابراین اگر آغاز جریان دموکراسیخواهی در ایران را انقلاب مشروطه بدانیم، قانونی که از دل این انقلاب تصویب و اجرا شد، طبیعتا باید بعد از یکصد سال ایران را به دموکراسی حداکثری نزدیک میکرد. اینکه چرا این اتفاق نیفتاده به نظرم باید محل سوال و پرسش باشد. دموکراسی حداکثری یعنی هم انتخابات آزاد و تشکیل نهادهای انتخابی و حکومت نمایندگان مردم بر مردم و هم توسعه مشارکت سازمانیافته مردم در احزاب و نهادهای مدنی و هم گردش آزادانه اطلاعات. وجود این سه در کنار هم یعنی حکومت مردم بر مردم.
با توجه به دموکراسیای که احزاب در ایران به دنبال آن هستند و شاید بتوان نام دموکراسی نمایندگی را بر آن گذاشت، گروهها در یک رقابت حداکثری میل به حذف دیگری دارند و این خشونت را در سپهر سیاسی بازتولید میکند. از نظر شما چه مکانیسمی در وضعیت فعلی جامعه ایران امکان بالانس و تعدیل این فضا را فراهم میکند؟
این در نوع خود میتواند یک عنوان داشته باشد و آن هم رقابت است، اما اشکال را باید در جایگاه و نقش احزاب در سپهر سیاسی ایران جستوجو کرد. هم در ساختار حقوقی کشور که قانون این جایگاه را تعریف کرده است، هم نقش احزاب در فضای سیاسی کشور بهعنوان یک برند، برند از اینمنظر که بخش قابلتوجهی از مردم احزاب ایران را بشناسند و در انتخابات به احزاب رأی دهند، در حالیکه به نظرم اینطور نیست؛ این جریانهای سیاسی هستند که بهجای احزاب، اشخاص آن را نمایندگی میکنند و هر قدر این اشخاص نزد مردم موجهتر باشند طبیعتا اقبال مردم در انتخابات نیز به آنها بیشتر است.
این در ذات خود محل اشکال نیست چون احزاب قدرتمند دنیا هم بهطور قطع شخصیتهای اثرگذار دارند که مورد اقبال مردم هستند. اما به نظرم باید به این موضوع پرداخت که چرا اساسا رقابت حزبی، آن هم چند حزب قدرتمند در ایران شکل نمیگیرد؟ چرا ما اینقدر حزب داریم. مثلا الان ما بیش از ۵۰حزب اصلاحطلب داریم. اصولگرایان از ما بیشترند و طیفی هم مستقل و اعتدالگرا و... این وضعیت تقریبا با هیچکجای دنیا قابلمقایسه نیست. در کنارش ما جامعه مدنی نحیفی داریم. به اعتقاد من اگر احزاب ایران هم به جایگاه احزاب توسعهیافته در دنیا برسند رقابت حزبی شکل عینیتری به خود میگیرد و طبیعتا در فضای رقابت آزادانه و انتخابات آزاد هیچ حزب یا جریانی تصور حذفشدن نخواهد داشت.
ما اخیرا با فضایی مواجه بودیم که فهرست بعضی احزاب بهصورت حداکثری رأی آورد و عملا هیچ جایگاهی برای رقیب باقی نگذاشت. از نظر شما چنین نزاعی بر سر قدرت امکان خشونت و حذف رقیب در رقابت سیاسی را دامن نمیزند؟
این جزو قاعده رقابت انتخاباتی است؛ اگر انتخابات را پذیرفته باشیم باید قواعد آن را هم بپذیریم. این نمیتواند و نباید منجر به تولید خشونت و یا حذف رقیب سیاسی شود، اما مسئله را باید در یک زمینه کلیتر مورد بررسی قرار داد؛ اینکه چرا هیچ گفتوگویی بین جریانهای سیاسی شکل نمیگیرد؛ از دل این گفتوگوها قطعا بر سر برخی از مسائل تفاهم و توافق بهوجود میآید و آن تفاهم و توافق برای حل مسائل کشور است. اینکه اگر یک جریان سیاسی رأی آورد، اتوبوسی نیرو نیاورد و نیروهای متخصص و باتجربه را به صرف اینکه متعلق به جریان سیاسی رقیب است از کار برکنار نکند یا برنامههایی که موفق بوده و اثرات مثبتی بر رشد و توسعه کشور داشته است، کنار نگذارد؛ ساختارهای کار آمد را حذف نکند و جای آن ناکارآمدی بنشاند. متاسفانه در دولت نهم و دهم این اتفاقات افتاد و کشور سالها از تبعات این رویکرد رنج میبرد؛ این روند منجر به حذف شد و بر شکافها و گسستهای کشور دامن زد.
چطور میتوان امکان حیات سیاسی برای اقلیت هم قائل بود و آیا احزاب اصلاحطلب برای اینکه این رقابتها به سمت حذف رقیب کشیده نشود، چارهای اندیشیدهاند؟
این در همه دنیا مرسوم است. جریانی که پیروز انتخابات است باید از حقوق همه شهروندان دفاع کند، مطالبات آنها را ببیند، نقدها و پیشنهادها آنها را بشنود. راه رسیدن به این رویکرد، گفتوگوهای بیشتر است. تکصدایی هیچگاه مطلوب اصلاحطلبان نبوده است و آنها در این سالها نیز بارها پیشنهاد گفتوگو دادهاند. تکصدایی نه در مجلس و نه در نهادهای انتخابی دیگر به هیچ وجه به رشد نخواهد انجامید. جریان پیروز باید همواره در پی بازکردن مسیری برای انجام گفتوگوهای بیشتر باشد. اصولگرایان این اشتباه را کردند و به این شکل بهعنوان مثال در شوراهای بیشتر شهرها حذف شدند، اما علی القاعده اصلاحطلبان بهدنبال تکرار این تجربه نخواهند بود. نباید هیچ جریان و صدایی نادیده گرفته شود.
و بهعنوان سوال آخر، نظریهای وجود دارد مبنی بر اینکه در جهان سوم گروههایی که اصلاحطلب هستند کمکم از دموکراتیک بودن بهسوی دموکراتیست شدن گام برمیدارند و از این مناسبات به نفع حذف دیگری استفاده میکنند که موجب سرکوب گروههای دیگر میشود؛ این چه عارضهای است و خود گروههای اصلاحطلب چگونه میتوانند با آن مبارزه کنند؟
در سوالات قبل هم گفتم تکصدایی نتیجه رویکرد حذفی است. تکصدایی مقدمه دیکتاتوری و حذف همه صداهای منتقد نسبت به جریانی است که همه قدرت سیاسی را در نزد خود بلوکه کرده است؛ تکصدایی نهتنها مقدمه دیکتاتوری است، بلکه بهدنبال خود بحران ناکارآمدی و شکلگیری فسادهای گسترده دارد که تجربه تاریخی به ما میگوید در نهایت به تعمیق گسلهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی خواهد انجامید. تداوم رویکرد این تجربه تاریخی به ما میگوید آنقدر شکاف دولت -ملت را عمیق خواهد کرد که فروپاشی سرنوشت محتوم آن است.
- 12
- 6