یکی از دلایل مهمی که جوامع توسعه یافته توانسته اند در عرصه های مختلف به پیشرفت های قابل توجهی دست یابند، اهمیت و پرداختن به مساله احزاب و تحزب در این کشورها بوده است. احزاب با آموزش شهروندان باعث می شوند تا افراد حاضر در یک جامعه نسبت به حقوق و وظایف خود آگاه شده و رفتارهایی از خود بروز دهند که در راستای اعتلای جمعی در جامعه است. این در حالی است که در کشورهای غیردموکراتیک و به طور معمول جهان سوم، نشانه ای از شکل گیری احزاب وجود ندارد و یا احزابی که در شرایط سخت سیاسی شکل می گیرند، از مسیر و کارویژه های حقیقی خود دور می شوند. در این راستا گفتوگویی را با مهرداد سایهوند رئیس کمیته مناطق حزب اعتماد ملی انجام داده ایم که در ادامه نقطه نظرات وی را می خوانید.
به نظر شما تحزب چه جایگاهی در جهان و ایران دارد؟
تحزب یکی از شاخصه های اصلی و مهم دموکراسی به حساب می آید که اثرات و فواید خود را در بسیاری از کشورهای جهان به درستی نشان داده است. اگر نگاهی به کشورهای توسعه یافته بیندازیم، به وضوح درخواهیم یافت که ساختار قدرت در این کشورها مبتنی بر فعالیت احزاب و گروه های ذینفع و ذینفوذی که به طور پیوسته در برابر جامعه مدنی پاسخگو هستند شکل گرفته است. مسئله ای که سبب شده تا این کشورها مسیر توسعه را در زمینه های مختلف به درستی و با کمترین خطای ممکن طی کنند.
این در حالی است که در ایران با وجود آنکه احزاب ریشه داری وجود دارند، نه در زمان کنونی و نه در رژیم سابق، آنگونه که شایسته است به جایگاه واقعی خود چه در ساختار سیاسی و چه در متن جامعه دست نیافته اند. برای آنکه بتوانیم جایگاه درست و شایسته احزاب را تعیین کنیم، نخست باید این نکته مهم را در نظر بگیریم که یکی از اهداف شکل گیری احزاب در جهان، ورود به ساختار قدرت و کسب قدرت است. توجه به این نکته از آنجا حائز اهمیت است که متاسفانه در هیچ دوره ای چه پیش و چه پس از انقلاب احزاب نتوانسته اند در دولت ها اثرگذار باشند. در زمان فعالیت سیاسی من در دوران دانشجویی چه در جناح چپ و چه در جناح راست، با وجود آنکه بارها گفته می شد باید به احزاب توجه شود، در عمل توجهی صورت نمی گرفت. البته با روی کار آمدن دولت اصلاحات در خرداد ۷۶ امیدها برای آنکه احزاب بتوانند در مسیر توسعه گام بردارند افزایش یافت، اما به دلیل موانعی که وجود داشت، باز هم توفیقی در توسعه احزاب و شکل گیری تحزب در کشور به دست نیامد.
به نظر شما موانع توسعه احزاب در ایران بیشتر به مشکلات ساختاری و قانونی بازمی گردد یا به فرهنگ جامعه مربوط است؟
به عقیده من احزاب در ایران از هر دو مشکلی که شما در پرسش خود فرمودید رنج می برند. نخست بحث فرهنگی است. متاسفانه تاریخ به ما نشان داده روحیه کار جمعی در ایران بسیار پایین است. حتی اگر به رشته های ورزشی هم دقت کنیم، شاهد خواهیم بود که موفقیت های ما در رشته های انفرادی بیش از رشته های گروهی است. مسئله بعدی وجود مشکلات در ساختار قانونی کشور است. اگر به قانون اساسی و دیگر چارچوب هایی که برای فعالیت های سیاسی در نظر گرفته شده، نگاهی موشکافانه بیندازیم، در خواهیم یافت که متاسفانه آنگونه که شایسته است و ضرورت دارد جایگاهی برای احزاب تعریف نشده است. روش کار احزاب این است که به فعالیت بپردازند و مردم را برای رسیدن به قدرت و تشکیل دولت تربیت کنند، این در حالی است که چنین فضایی حتی از منظر قانونی به صورت صحیح و ایمن در نظر گرفته نشده است.
بحث شکل گیری احزاب تا چه اندازه با بحث تشکیل انجمن ها و سمن ها در ارتباط است؟
به طور طبیعی زمانی که یک حزب می خواهد تشکیل شود، پیش از آن نیاز است تا گروه های کوچک تری در سطح جامعه وجود داشته باشند که بتوانند پیش زمینه های فکری و عقدیتی حزب را تشکیل دهند. احزاب در خلاء شکل نمی گیرند و با تجمیع افکار و عقایدی که در راستای منافع اکثریت گام برمی دارند در ارتباط اند. به همین خاطر وجود سمن ها و دیگر انجمن ها در هر کشوری برای آنکه بتوان احزابی توانمند و قوی تشکیل داد ضروری اند. در این ارتباط انجمن های صنفی و سیاسی می توانند موثر باشند. یکی از نمونه های بارز را می توان شورای عالی سیاست گذاری اصلاح طلبان معرفی کرد که اگر در مسیر درستی گام برمی داشت، می توانست تعریف دقیق و کارآمدی از کار حزبی ارائه دهد.
یکی از مشکلاتی که امروز احزاب حاضر در ایران با آن مواجه اند، عدم گردش نخبگان و شکل گیری ساختاری استبدادی در درون احزاب است. نظر شما در ارتباط با این مسئله چیست؟
من کاملا با این گفته شما موافقم. نباید فراموش کنیم که جامعه ایرانی در ارتباط با فرآیند دموکراتیزاسیون هنوز تجارب کافی را به دست نیاورده و در ابتدای راه قرار دارد. نهال دموکراسی در ایران فوق العاده جوان است. برای آنکه بتوانیم به شرایط کشورهای توسعه یافته در امر دموکراسی دست یابیم، باید مراحل زیادی را طی کنیم. در ارتباط با مسئله گردش نخبگان در درون احزاب نیز، همانطور که شما فرمودید متاسفانه این مسئله چندان رعایت نمی شود. به عقیده من نیز باید به جوان ها فرصت داد تا بتوانند توانمندی های خود در مدارج حزبی را نشان دهند و در آینده به عنوان مدیران کارکشته در امر سیاست وارد حوزه های مدیریتی کلان شوند.
برخی بر این عقیده اند به دلیل آنکه احزاب در ایران هزینه های خود را از کمک های مردمی تامین نمی کنند، زمانی که به قدرت می رسند، به دلیل آنکه وابستگی به مردم نداشته اند، چندان در راستای منافع عمومی گام برنمی دارند. نظر شما در این ارتباط چیست؟
همانطور که می دانید هم اکنون بیشتر کمک ها از طریق اسپانسر تامین می شود که علت عمده این مسئله عدم اشتیاق مردم به عضویت در احزاب است. مردم فکر می کنند ورود به احزاب، به معنای ورود به اپوزیسیون و مخالفت با دولت و حاکمیت است. متاسفانه هنوز این فرهنگ که باید عضو حزب شد و برای تفکر خود هزینه پرداخت کرد، در کشور و در میان مردم شکل نگرفته است. نخست باید این فرهنگ برای مردم جا بیفتد که احزاب باید قدرت را به دست بگیرند و سیاست گذاری را به پیش برند. باید به مردم آموخت که قدرت گرفتن انفرادی طبیعی نیست.
به نظر شما اتفاقات رخ داده در مجلس ششم، تا چه اندازه فرصت ها و ظرفیت های موجود را برای توسعه احزاب از میان برد؟
به نظر من تندروی گروه های سیاسی در مجلس ششم و تشکل سیاسی خاصی که در آن زمان به وجود آمد باعث شد جریان جوان اصلاح طلبی که می خواست به طور ناگهانی اصلاحات را انجام دهد، مقبول جامعه آن زمان قرار نگیرد. اصلاحات باید آرام آرام و پله پله انجام شود. مضرات آن تندروی ها همچنان باقی است. من احساس می کنم که اتفاقات مجلس ششم به نوع دیگری در حال رخ دادن است که اگر چنین اتفاقی بیفتد، باز هم فرصتی طلایی برای توسعه احزاب از میان خواهد رفت.
جواد باقری
- 17
- 4