
اصلاحات و راههای نرفتهاش همچنان دغدغه هوادارانش است. خستگی، روزمرگی و ناامیدی از اعتماد به آنها مساله اصلی بدنه شکننده اصلاح طلبان است. هرچند که کمبود سواد آکادمیک یا پراتیک در میان توده همیشه مسئله ساز بوده اما در بزنگاهها همین تودهها بودند که تاریخساز شدند. گویی همین دیروز بود که کلمه توده بر سر در شاخصترین حزب تاریخ معاصر ایران نصب شد کلمهای که در ادبیات ایران، هم یادآور روزهای تلخ است هم شیرین و گوارا. هم کودتای ۲۸ مرداد هم روزهای شورآفرین دوم خرداد.
مردم بارها به اصلاحات اعتماد کردند، هورا کشیدند و در روزهای واپسین اظهار پشیمانی کردهاند هرچقدر هم که خواص، روشنفکران و طبقه متوسط سعی کردند تا در خانه تعقل را بزنند و زود گرما و سرما مزاجشان را تغییر ندهد اما باز توده مردم قصه دیگری دارد. روی کارآمدن روحانی که گذر از دوران سیاه حاکمیت همهجانبه اصولگرایان خوانده میشد روح تازهای بر نفسهای نصفه و نیمه جامعه دمید. اما توده باز تاب نیاورد تا بعد از گذشت یک سال از رای ۹۶ و قهقهههای مستانه از پیروزی بر کاندیدای جناح رقیب اعتراض را جایگزین همراهی کند. آنها اصلاحطلبان را دروغگو میخوانند و اصلاحطلبان نیز در پاسخ میگویند:
چاره دیگری نداشتیم؛ اگر ما حمایت نمیکردیم جناح رقیب باز هم سرمایههای کشور را بر باد میداد. اما چطور میتوان اثبات کرد رخدادی را که هرگز رخ نداد؟ در فرهنگ عامیان مردم ما نهفته است که حافظهای کوتاه دارند زود فراموش میکنند از کجا به کجا رسیدهاند اما چطور این نگاه صفر و صدی را میتوان ظرف یک شب یا شاید یک قرن تغییر داد؟ چگونه میتوان دائم براساس این نت ساز نواخت که اگر روحانی نبود جناح مقابل بدتر میکرد؟ وضع بدتر میشد، تا کجا این بد و بدتر ادامه دارد؟ قرار نیست پاسخ همه سوالات را در یک نوشتار پاسخ داد، میزگردها میطلبد اما این گزارش به بخشی از اینها پاسخ میدهد.
رحیم ابوالحسنی استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران میگوید به راحتی نمیتوان مردم را قانع کرد: توده مردم و افکار عمومی توقعاتی دارند که لزوما با مباحث عقلانی کلاسیک اقناع نمیشوند. در نگاه رئالیستی به سیاست است که باید بگوییم که اگر ما این کار را نمیکردیم چه میشد. توده مردم که نمیتوانند تصور کنند اگر ما نبودیم چه میشد؟ اتفاقی رخ نداده و مردم فکر میکنند که اگر ما پشتیبانی نمیکردیم وضع بهتر میشد. اما ما توجیه نمیکنیم. ما براساس فهم خود از مسائل با عقلانیت خود جلو میرویم. اطلاعات و تحلیل خودمان است. مردم این را باید مطمئن باشند که ما براساس تشخیصمان عمل کردیم و گفتیم اگر این اتفاق نیفتد ضرر بیشتری به جامعه وارد میشود. اینکه مردم قبول کنند جای شک دارد. واقعیت این است که ما به مردم دروغ نگفتیم، ما در برابر محافظه کاران این سیاست را در پیش گرفتیم.
اصلاحطلبان متهم هستند به توجیه گری اما ابوالحسنی با این مسئله مخالف است: باید ببینیم قبل و بعد از انتخابات و در گذشته چه اتفاقی افتاده است در وجه ایجابی. ما از روحانی توقع داشتیم که به عنوان یک اصلاحطلب عمل کند. ایشان متاسفانه به این عمل نکرد و در زمان انتخابات شعارهای اصلاحطلبی داد، ما هم بر همان اساس روی او سرمایهگذاری کردیم. حد مقدور ما همین بود اما وقتی روحانی آمد ناامید شدیم.
شعارهایی که مردم در ایام انتخابات میدادند و ایشان آنها را تایید میکرد و برایشان دست تکان میداد، هیچ یک عملی نشد. ما نیز احزاب پر قدرت نداریم، جامعه مدنی قوی نداریم که بخواهیم کاری صورت بدهیم. ایجابی یعنی اینکه ما یک قدرتی داشتیم و میتوانستیم براساس آن به مردم پاسخ میگفتیم. ما متاسفانه با مجلسی طرفیم که اکثریت اصولگرا هستند و کابینه نیز اگر نگوییم اصولگرا نیست اصلاحطلب هم نیست. ما فقط انتخاب کردیم که وضع بدتر نشود.
جامعه ناامید است؛ این را میتوان در کوی و برزن دید. درست یا غلط بودنش مجالی دیگر میطلبد اما حضورش را نمیتوان منکر شد: ما در عرصه سیاست نمیتوانیم قطعی صحبت کنیم. ماکیاولی میگوید که سه عامل در انجام تصمیمات موثر است؛ عقل، فریب و تصادف درواقع وقایعی هستند که قابل پیشبینی نیستند و گاهی یک حادثه رخ میدهد و کل صحنه عوض میشود. هیچکس نمیتواند ناامید شود. مهم این است که یک سیاستمدار در شرایط پیش رو بهترین عمل را برگزیند.
وظیفه یک سیاستمدار عاقل و صادق این است که در هر شرایطی براساس ارزشهای محوری که دارد متناسب با واقعیت عمل کند. آن رفتار ممکن را براساس واقعیات انجام دهد. ارزش هایی نظیر منافع ملی و مردمی. گاهی یک تغییر بینالمللی باعث میشود یک فرد دیگری رهبر شود. ما در تاریخ شاهد جنگ جهانی دوم بودیم. اگر این رخداد حادث نمیشد آیا پهلوی اول ساقط میشد؟ این مسئله به واسطه یکسری عوامل رخ داد. در یک بزنگاه تاریخی مسیر جهان را عوض کرد. بنابراین این ناامیدی در فضای سیاسی درست نیست. وقتی ماکیاولی می گوید یک متغیر مهم تصادف یعنی مسائل خارج از اراده ما است را مطرح میکند. ما که مسلمانیم و به تقدیر الهی معتقدیم چطور میتوانیم ناامید باشیم؟
تقدیر الهی از ارکان مهم اسلام مومنانه است اما جای این مقوله در سیاست تنگ است. عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی میگوید: ما که نمیتوانیم امری را به توده مردم حقنه کنیم. آنها قبول نکردند، خب تصمیمشان قابل احترام است. در زمان امام علی(ع) هم بر سر بسیاری از مسائل انبوه مردم راه دیگری غیر از صلاح ملک و ملت برگزیدند. ما نمیتوانیم خودمان را بکشیم تا مردم خواست ما را قبول کنند.
توده مردم اگر اطلاع داشته باشند که جناح سیاسی محافظهکار سنتگرای اصولگرا که منافع کوتاه مدت برایشان همه چیز است چه جریانی هستند هرگز آنقدر زود از ما نامید نمیشوند. اینها از سال ۶۹ تصفیه جریان خط امام را آغاز کردند. این جو کنونی بر اثر جنگ روانی است که باید ریشههایش را در میان جریان افراطگرای اصولگرا دید. در سال۷۶، ۸۸، ۹۲، ۹۴ و ۹۶ و زمانها و مناسبتهای دیگر مردم در صحنه بودند. نباید به شعور مردم توهین کرد. آنها در جای خود وارد صحنه میشوند اما به هرحال باید به نظرات فعلی آنها احترام گذاشت و در کار خود تامل کرد.
ابوالحسنی می افزاید: دولت ناکارآمد است یا نظام ناکارآمد است؟ من توصیه میکنم که به مردم بفهمانید دولت در سرنوشت سیاسی ملت نقش اندکی دارد. من در سال ۸۴ یک مناظره تلویزیونی داشتم. یکی گفته بود این انتخابات چقدر مهم است؟ گفتم هیچ، گفت چرا؟ گفتم بستگی دارد که چهکسی روی کار میآید و حاکمیت چقدر از آن حمایت میکند. جناح مقابل روی کار میآید که حاکمیت آنقدر سنگ میاندازد که نمیتوان کاری از پیش برد اما اگر موافقش باشد قاعدتا فضا برایش بازتر است. احمدی نژاد روی کارآمد، همه آقایان از او حمایت کردند و ۸۰۰ میلیارد دلار را به تاراج برد. ما دولت و قوه مجریه واقعی نداریم و این را باید به مردم توضیح دهیم.
دغدغهای که اکنون طیف میانه اصولگرا را نیز درگیر خود کرده اعتماد به صندوق آرا است که چنانچه قوه مجریه واقعی وجود نداشته باشد دیگر نباید توقع توجه به «تکرار میکنم»ها را داشت: به نظر من معنا از به اضافه یکصدم شروع میشود تا نمره صد. این مسئله در عرصه سیاست نسبی است. صفر و صد نگاه کردن یعنی یا انقلابی عمل کردن یا محافظه کاری. ما در سیاست عرصه مدیریت کشور را داریم با امکانات ممکن. ما اگر صندوق رای را تحریم کنیم چه نتیجهای حاصل میشود؟
جریانی روی کار با رای پایین وارد صحنه مدیریت کشور با اختیارات و حمایتهای متعدد میشود و ما اندک تاثیری که از صندوقها به دست می آوریم و اداره جامعه که میتواند به طور کلی به سمت عقلانیت حرکت کند را از دست خواهیم داد. ما معتقدیم که جناح مقابل از عقلانیت، اخلاق و اعتقاد تهی است. اگر عقل داشته باشد به جای تخریب دولت برای آینده خود گذشته را بازخوانی میکند. اگر اعتقاد داشته باشند که با اعمال خود و توهینها و تهمتها تیشه به ریشه دین نمیزنند و اگر اخلاق داشته باشند که مخالفینشان را به اتهامات واهی رد صلاحیت نمیکنند. آنها در تاریخ معاصر کشور باید عذرخواهی کنند. یا باید اجازه بدهیم این جریان حاکم شود.
ما به همین ۲۰ درصد که در دست اصلاحطلبان است باید قناعت کنیم، این بهتر است. ولی این را به مردم باید بگوییم. اصلاحطلبان بابت هزینههایش از گفتن این مسئله ابا دارند و خود من از ۸۴ تا به الان بابت این صراحت و شفافیتم رد صلاحیت میشوم. امروز اصلاحطلبان کمتر از ده درصد قدرت سیاسی را دارند. قدرت سیاسی را گروهی دارد که بتواند در انتخاباتی سالم و آزاد، آزادانه شرکت کند و در رسانه ها بدون سانسور حرف بزند و غالب مجلس را در دست داشته باشد. ضمن احترام به لیست امید که چهره های غیر اصلاحطلب در آن زیاد است اما ما قدرت چندانی در عرصه سیاسی نداریم.
کلیدواژه شفافیت و صداقت با مردم نیاز روز جامعه است. رسانه های مجازی میگویند توده مردم صبرش طاق شده از بس دروغ شنیده. فرقی نمیکند از کدام منبع اما یادش نرفته که برای دروغ ممنوع پای روحانی ایستاد و او را به پاستور فرستاد. اصلاحطلبان اما تمام سعیشان را کردند تا صندوق رای به عنوان پایه دموکراسی از رسمیت نیفتد. آنها شب و روز تلاش میکنند تا بگویند «پشیمان نیستند» و این در حالی است که جامعه از دست همه چیز که بوی جناحین بدهد گریزان است و انتخابات پیش روی مجلس نزدیکتر از هر زمان!
امید عبدالوهابی
- 14
- 1