عبور از فيلترهاي نظارتي و تعامل با دولت اعتدالگراي روحاني ديگر قديمي شده و چالش جديد اصلاحطلبان حفاظت از سرمايه اجتماعي خود است. اين جريان به واسط عملكرد مورد انتقاد دولت مورد حمايت خود و برخي نمايندگان مجلس بخشي از بدنه راي خود را از دست داده و نامه جوانان اصلاحطلب خطاب به سيد محمد خاتمي نيز حاكي از موج دوم ريزش است. اصلاحطلبان جوان هشدار دادند كه در صورت ادامه اين رويه همراهي نخواهند كرد و بزرگان اصلاحات نيز هشدار آنان را جدي گرفتهاند.
ديدار رييس دولت اصلاحات با جوانان و تاكيد بر اصلاحپذيري اصلاحات مصداق اين مدعا است اما اين تازه اول راه است. سوال اساسي در اين وضعيت آن است كه اصلاحات چطور اصلاح خواهد شد؟ غلامحسين كرباسچي، دبيركل حزب كارگزاران سازندگي در پاسخ به اين پرسش از ضرورت نوسازي شعارها و اهداف ميگويد. او معتقد است كه جوانان به خاطر عدم مشاهده نيازها و مطالبات خود در اهداف و برنامههاي اصلاحطلبي اين جريان را محافظهكار ميدانند و ادامه اين وضعيت به نفع اصلاحطلبان نخواهد بود.
آقاي خاتمي در ديدار با جوانان اصلاحطلب از اصلاحپذيري اصلاحات صحبت كردند. به نظر شما اگر بنا بر اصلاح اصلاحات باشد بايد اين كار را از تغيير ساختار شروع كرد يا تغيير افراد؟
به نظر من مهمتر از ساختار و افراد، شعارها و اهداف است. اگر قرار باشد جان تازهاي به اصلاحات دميده شود يا به تعبير شما اصلاح اصلاحات صورت گيرد بايد حرفهاي جديد و مطابق به نياز نسل جديد و شرايط كشور زد. خيلي از شعارهايي كه زماني به عنوان شعارهاي اصلاحطلبي شناخته ميشد، خاصيت و تحركپذيري خود را از دست داده و نميتواند نيروهاي زيادي را جذب كند.
همين باعث ميشود كه اصلاحات روي كاريزماي فردي و فكري كه از گذشته بوده است، متمركز شود. متوسل شدن به آقاي خاتمي و «تكرار» كردن ايشان مصداق اين تمركز روي فرد است. اين در حالي است كه اگر اصلاحات بخواهد زنده باشد و زنده بماند بايد در مرحله اول با يك جسارت و جرات خاص شعارها و برنامهها و اهدافي كه براي شرايط امروز جامعه دارد را با نيازهاي مردم تطبيق دهد. در اين صورت ساختار و افراد در مرحله دوم اهميت قرار ميگيرند. طبيعتا اگر شعارهاي زندهاي وجود داشته باشد اشخاصي براي پيگيري آن پا به صحنه ميگذارند كه از نظر تفكر با آن همسو هستند.
پس فكر ميكنيد اصلاحات نياز به يك بازنگري دارد؟
بله، اين به نظر من از تغيير ساختار و افراد مهمتر است. زماني جريان اصلاحات ميان فكرهاي سنتي و جديد تقابل ايجاد كرد و امروز بايد اين كار را در درون خود انجام دهد. در واقع فكرهاي آن روز اصلاحات به تدريج به فكرهاي سنتي تبديل شده و اكنون نيازمند يك اصلاحطلبي دروني است.
اين بازنگري چطور بايد انجام شود؟ نياز به يك اجتماع از بزرگان اصلاحطلبي است كه در آن اصول فكري و شعارهاي اين جريان را مورد بازنگري قرار دهند؟ يا بايد منتظر ماند تا هر يك از چهرههاي سياسي اين جريان در ذهن خود اين بازنگري را انجام دهند؟
اصلاحطلبي يك جنبش اجتماعي است. هيچوقت نميتوان گفت كه چه كسي از ابتدا اصلاحطلبي را آغاز كرده است. حتي به سال ٧٦ هم كه بازگرديم نميتوان گفت كه آقاي خاتمي آغازگر اين جريان بوده است. بالاخره خيلي از حرفها و شعارهاي اصلاحطلبي در دوره آقاي هاشمي و قبل از آن در دهه اول انقلاب طرح شده بود.
از برآيند افكاري كه در همه سطوح جامعه چه به صورت رسمي و چه به صورت زيرپوستي وجود داشت جريان سال ٧٦ شكل گرفت. آقاي خاتمي نيز به عنوان پيشاني اين جريان مطرح شد و كار پيش رفت. نيروهاي مختلفي در اين جريان فعال بودند، كار كردند و هزينه دادند تا اصلاحطلبي به اينجا رسيد. الان هم نميتوان گفت كه شخص آقاي X يا Y يا فلان ساختار و مجموعه دست به بازنگري بزند. لازم است كه مجموعه نيروهاي اصلاحطلبي به اين باور برسند كه نيازمند يك تجديد نظر و بازنگري يا احياي روشهاي و منشها هستيم. به قول علما ضمير مرجع خود را پيدا ميكند. اگر اين فكر وجود داشته باشد خودش رهبران، ساختار و چهرههاي موثر خود را پيدا ميكند.
اگر اين بازنگري به علت تعلل يا هر دليل ديگري انجام نشود يا عقب افتد چه پيامدهايي براي جريان اصلاحطلب خواهد داشت؟
موجب ميشود كه جريان اصلاحطلب هم بشود مثل همه جريانهايي كه به تدريج كهنه و پوسيده شده و مورد توجه مردم قرار نگرفتند. بالاخره مردم و نيازهاي آنان در جامعه در حال تغيير و تحول است. اگر نيروهاي سياسي خودشان را تطبيق ندهند، كنار گذاشته ميشوند. اين يك سنت الهي است كه اگر شما كار خوب و كار جهادي را انجام ندهيد و تلاش نكنيد و كسان ديگري انجام ميدهند. «فسوْف يأْتِيالله بِقوْمٍ يُحِبُّهُمْ ويُحِبُّونهُ» يعني اگر شما انجام ندهيد خداوند كساني را مياورد كه آنها اين كار را انجام دهند.
اگر اصلاحطلبان نتوانند مرجعيت اصلاحات را در سطح جامعه در ابعاد مختلف به خود اختصاص دهند و توجه مردم را جلب كنند، مردم برا اصلاح امور به جمعيتها و افراد ديگري روي ميآورند.
آن افراد و جمعيتهاي ديگر دقيقا كيستند؟
در نهايت ما معتقد هستيم كه انشاءالله امام زمان باشد اما نميشود كه الان گفت چه جرياني جاي اصلاحات را ميگيرد.
آقاي حجاريان در گفتوگوي اخير خود گفته بودند كه رقيب اصلاحطلبان ديگر اصولگرايان نيستند، بلكه براندازان هستند.
آقاي حجاريان هميشه حرفهاي پخته و مبتني بر مطالعه ميزنند و ما هم از رهنمودهاي و تحليلهاي ايشان استفاده ميكنيم اما من بهطور كلي ميگويم. ممكن است عده كه حتي اسم برانداز هم روي خود نگذاشتهاند جايگزين اصلاحطلبان باشند. بالاخره اگر كسي آمد در يك حركت اجتماعي شعاري داد و عده زيادي از مردم به آن توجه كردند به يك قدرت سياسي تبديل شده و مقابل قدرت و جريانهاي سياسي موجود قرار ميگيرد. ممكن است اين قدرت برانداز من باشند يا برانداز آقاي حجاريان يا آقاي حضرتي. بالاخره وقتي روزنامه ايجاد شود كه بهتر از اعتماد حرف بزند و مورد توجه قرار بگيرد، كسي اعتماد را نميخرد و خود به خود از بين ميرود. در مورد جريانهاي سياسي نيز همين طور است.
ديدار آقاي خاتمي با جوانان اصلاحطلب و صحبت از اصلاحپذيري اصلاحات اين اميد را ايجاد كرد كه جريان اصلاحات متوجه خطير بودن موقعيت و شرايط خود بوده و به فكر اصلاح است. اما خيلي سريع حرف از اصلاح ساختار و تغيير افراد به ميا آمد. اتفاقا اظهارات خود شما در مورد اينكه آقاي عبدالله نوري جايگزين خوبي براي آقاي عارف است اين گمانه را تقويت كرد كه اصلاحطلبان به دنبال تغيير افراد در شوراي عالي سياستگذاري هستند.
اصلا چنين حرفي نزدم.
تكذيب هم نكرديد.
بله چون گفته بودند ديگر نخواستم هر روز حرفي را تكذيب كنيم. موضوع اين بود كه مصاحبهكننده از ما پرسيد اگر قرار باشد شوراي عالي تغيير كند ممكن است افرادي جاي آقاي عارف را بگيرند؟ من گفتم اين موضوع به انتخاب شورا بستگي دارد. خود شورا ممكن است افرادي را به عنوان رييس، منشي و... انتخاب كنند. دوباره پرسيد ممكن است افرادي مثل آقاي عبدالله نوري به عنوان رييس شورا مطرح شود. من گفتم بله ايشان هم ميتواند مطرح شود. خبرنگار رسانه وابسته به صدا و سيما كه معمولا ميخواهند در هر آش يك گوشتي براي خود پيدا كنند، اين تيتر را زد كه آقاي نوري جايگزي خوبي براي عارف است. در حالي كه من نگفته بودم. او پرسيد و من گفتم ميتواند اينطور باشد. معناي اين حرف اين نيست كه من دنبال چنين تغيير و تحولي باشم.
به اين ترتيب، آن تلقي از صحبت شما مبني بر اينكه اصلاحطلبان ترجيح ميدهند به سمت نيروهاي تندرو بروند، درست نيست.
بله، من اصلا از تند و كند حرفي نزدم و نميخواهم قضاوت كنم كه چه كسي كندتر و چه كسي تندتر است. شايد در همان شورا افرادي باشند كه خيلي از آقاي نوري و عارف و ديگران تندتر باشند. اگر قرار باشد كه اصلاحطلبان به سمت نيروهاي تندتر بروند همانها را انتخاب ميكنند.
جوانان اصلاحطلب اما معتقدند كه اصلاحطلبان به نيروهاي تندتر نياز دارند. در نامه خود به آقاي خاتمي نوشته بودند كه نيروهايي كه اصطلاحا اصلاحطلب سفيد ميخوانيم را براي حوزه كارپردازي دولت كه فيلترهاي نظارتي دارد گذاشته و در عرصه سياستورزي از كساني استفاده كنيم كه بيشتر به اصول اصلاحطلبي پايبند هستند. نظر شما در اين باره چيست؟
به نظر من ريشه و روح اين نامه همين است كه شعارها و برنامههاي اصلاحطلبي بايد نوسازي و احيا شود. اكنون بحث تند و كند، سفيد و سياه يا سابقه و عدم سابقه نيست. نيروهاي جوان كه در دورههاي قبل وارد سياست نشده بودند و تازه آمدهاند نيازها و خواستههايي دارند كه ما با آنچه در جامعه، در سطح دانشگاه يا محافل مختلف سياسي و اجتماعي مشاهده ميكنند، مطابق نيست.
از آنجايي كه احساس ميكنند شعارها، ايدهها، برنامهها و فكرهاي جديد وجود ندارد به اين نتيجه ميرسند كه جريان اصلاحات دچار محافظهكاري شده است. اگر رويكردهاي اصلاحطلبي اصلاح شود و بتواند بر اساس شرايط و نيازهاي روز مجموعه جامعه از جمله جوانان و بانوان و... شعارهايي را طرح كند كه جاذبه داشته باشد، ميتواند موفق باشد. اصل مساله اين است كه جوانان احساس ميكنند خيلي از شعارها و حرفها كهنه شده و جاذبه خود را از دست داده است.
آرزو فرشيد
- 18
- 3