امروز در میان جناحهای سیاسی کشور، اصلاحطلبان بیش از هر جریان و جناح دیگری دچار آشفته حالی هستند. به طوری که این آشفته حالی برهیچکسی پوشیده نیست؛ به نظر میرسد آنها بیش از هر مسئلهای از دو ناحیه مورد هجمه هستند. از یک سو، تحولخواهان برانداز، مقابله با اصلاحطلبان را در دستور کار دارند و از سوی دیگر اصولگرایان رادیکال هستد که با جریان اصلاحطلبی به مثابه آفتی جدی در عرصه سیاسی کشور برخورد میکنند.
پایگاه اجتماعی اصلاحات نیز سوالات بسیاری درباره حکومتیشدن اصلاحطلبی و عدم توجه به سرمایههای اجتماعی و جامعه مدنی از آنها دارد. اصلاحطلبان به محافظهکاری متهم شدهاند. برخی تحلیلگران بر این باورند که قدرت برای جریان اصلاحطلبی به مثابه هدف و نه وسیله، تعریف شده است. اما چرا اصلاحات با وجود ضرورت طرح اصلاح در اصلاحات همچنان مورد نقد و اعتراض از سوی بخشی از جامعه است؟ چگونه باید به نقدها پاسخ گفت و راهحل عملیاتی برونرفت از این وضعیت چیست؟ آیا اصلاحطلبان از سنجش مردم هم اکنون و در انتخابات پیش رو سربلند بیرون خواهند آمد؟
محمدرضا تاجیک از جمله چهرههای جریان اصلاحطلبی است که میتواند پاسخهای درخور توجهی به این پرسشهای پیشگفته داشته باشد. او در زمره افرادی قرار میگیرد که بر ضرورت اصلاحات درونگفتمانی و درونساختاری تاکید میکند و میگوید ما باید به سراغ ساختن آدمهای اصلاحطلب برویم و تنها در این شرایط است که میتوان از طرحهای پیشنهادی به درستی استفاده کرد. محمدرضا تاجیک در گفتوگو با «ابتکار» از رویکرد و نوع مواجههاش با مسائل و رویدادهای جریان اصلاحطلبی میگوید.
شما بیش از هر کسی بر این مساله واقف هستید که اصلاحطلبان از جهات مختلفی مورد هجمه و حمله واقع شدهاند و یکی از کلیدواژههایی که در رابطه با آنها مطرح میشود این است که محافظهکاری پیشه کردهاند. آیا این مساله مورد قبول شماست؟ و اگر پاسختان مثبت است این ویژگی را به چه مسالهای مرتبط میدانید آیا محافظهکاری اصلاحطلبان به خلا تئوریک برمیگردد یا اشتباهی استراتژیک در انتخاب مسیر است؟
ما باید در ابتدا یک تفکیک جدی میان اصلاحطلبی و اصلاحطلبان داشته باشیم. زمانی سیدجمال گفته بود برای معرفی اسلام، نخست باید بگوییم که ما مسلمان نیستیم. من بر این تحلیل هستم که اگر میخواهیم اصلاحطلبی را معرفی کنیم باید بسیاری از اصلاحطلبان مرسوم بگویند که اصلاحطلب نیستند. کنش برخی از اصلاحطلبان و جریان اصلاحی هزینههای زیادی را برای جریان اصیل و تاریخی اصلاحطلبی به همراه داشت. تردیدی ندارم که هر راه برونرفتی از شرایط کنونی و هر راه تغییری در جامعه امروز و فردای ما فقط میتواند منش و روش اصلاحطلبی باشد و بس. باید بدانیم که دوران رادیکالیزم و شیوههای انقلابی به معنای حقیقی کلمه گذشته است و تنها با شیوههای اصلاحی و مدنی میتوان یک جامعه را تغییر داد اما علت اینکه برخی از اصلاحطلبان از جریان اصلاحطلبی استفاده ابزاری داشتند قرار گرفتن آنها در حوزه قدرت و سیاست است.
اینان جریان اصلاحطلبی را در پای اراده قدرتطلبی خود ذبح کردند. شما وقتی در بازی قدرت قرار میگیرید محافظهکار خواهید شد چون بازی قدرت قواعدی دارد که شما نمیتوانید هم در این چرخه باشید و هم عقایدی رادیکال داشته باشید. نمیتوانید درون بازی قدرت، نقاد هم باشید. شما نمیتوانید درون یک بازی داوری بازی را با چالش مواجه کنید. وقتی درون بازی قرار گرفتهاید قوانین را پذیرفتهاید و این بازی، محافظهکاری طلب میکند.
جریان اصلاحطلبی در ماهیت، جریانی رادیکال نیست ولی جریانی نقاد است. اگر نقد را از جریان اصلاحطلبی بگیرید دیگر چیزی برای این جبهه باقی نمیماند. بنابراین جریان اصلاحطلبی باید بتواند قدرت سیاست و اصحاب آن را پیوسته در بوته نقد قرار دهد. این نقد به جریان اصلاحطلبی حیات میدهد و پیوسته آن را شاداب نگه میدارد؛ این نقد جریان اصلاحطلبی را در افق معنایی ما به مثابه جریانی آلترناتیو و گفتمانی هژمونیک در حافظههای نسل جوان نگه میدارد. متاسفانه آنچه برخی از اصلاحطلبان در قدرت انجام میدهند به پای جریان اصلاحات نوشته میشود و ما شاهد این هستیم که جریان اصلاحطلبی توسط نسل جوان ما مورد بیمهری قرار میگیرد و کنش و واکنش و رفتار برخی از اصلاحطلبان معروف به پای جریان اصلاحطلبی نوشته میشود.
به رادیکالیسم اشاره کردید. دکتر علویتبار در مورد راهکارهای برونرفت اصلاح طلبان از وضعیت موجود به این مساله اشاره کردند که ما در هدف میتوانیم رادیکال شویم و در روش مرحله به مرحله پیش برویم. آیا چنین چیزی امکانپذیر است چرا که هدف، وسیله را میسازد و به آن جهت میدهد؟
من نمیدانم ایشان دقیقا چه گفته و مساله را از چه منظری مطرح کرده و منظور واقعی ایشان از رادیکال چیست؟ آیا منظور رادیکالیسم کور است یا یک حرکت جدی مورد توجه اوست. شاید منظور او داشتن اهداف ریشهای بوده باشد. اگر به این معنا باشد طبیعی است که اصلاحطلبی همواره اهداف رادیکالی داشته است. تصحیح وضع موجود و تلطیف فضای سیاسی و توزیع قدرت و به یک معنا مدنیکردن کنشها و واکنشهای سیاسی مورد توجه اصلاحطلبی بوده است.
اینها حرکتهایی رادیکال و بنیادی بودند که به سیاست و جامعه و نظام آن معنا میدهند. ما میتوانیم در تاکتیک به هر شکلی محافظهکار باشیم و آن بحثی دیگر است. اگر منظور ایشان حرکت آهسته و پیوسته باشد باید گفت جریان اصلاحطلبی همواره به همین صورت سعی در تغییر زیربناها و فرهنگ جامعه و مناسبتهای سیاسی و اخلاق سیاسی و الهیات سیاسی بوده است تا جامعه به نظم و نظام مدنی و توسعه یافتهای برسد. اگر منظور این باشد من هم موافقم.
ما پیش از آدم اصلاحطلب عالم اصلاحطلبی ساختهایم
علاوه بر راهکار تحلیلگرانی از این دست، یکی از ایرادات دیگری که بر اصلاحطلبان وارد میشود و در نامه صد نفره جوانان نیز مطرح شد رانتگرایی در میان اصلاحطلبان است. چطور میتوان از این گرایش جلوگیری کرد چون یکی از سمبلهای اصلاحطلبی مبارزه با فساد است در حالی که در این ساختار حتی برای بستن لیستها، رانت حرف اول و آخر را میزند. برای رفع این عارضه چه باید کرد؟
من بارها گفتهام متاسفانه ما امروز با پدیدهای به نام اصلاحطلبی بدون اصلاحطلب مواجه هستیم. مثل دموکراسی بدون دموکرات، یا حزب بدون عضو. اصلاحطلبی مقدمتر از اینکه یک رفتار سیاسی و سامان سیاسی، یک مشی و منش سیاسی باشد، یک خط و منش فرهنگی است. معنا و مفهوم این است که آن کسی که پرچم اصلاحطلبی را بر دوش میکشد پیشتر باید به فرهنگ اصلاحطلبی مزین و مسلح شده باشد.
فرهنگ اصلاحطلبی باید در او رسوب کرده باشد. فوکو اصطلاحی به کار میبرد: اینکه یک گفتمان تبدیل به یک نوع پاراسیا شده باشد؛ آنچه میگوید بزید و آنچه میگوید در عمل و رفتار او نهادینه شده باشد. متاسفانه امروز بسیاری از کسانی که ادعای اصلاحطلبی دارند در دوران ماقبل اصلاحطلبی و مدنیت زندگی میکنند اما نظم زبانی و گفتمانی آنها به دوران مدنی مربوط است. این مساله تناقضی ایجاد کرده است: اصلاحطلبانی که از نقد حرف میزنند نقد را برنمیتابند و از گفتوگو حرف میزنند اما اهل گفتوگو نیستند، از نفی رانتگرایی در سطوح و زوایای مختلف حرف میزنند ولی از رانتگرایی پرهیز نمیکنند، که نقد قدرت و مناسبات حاشیهای قدرت و سیاست دارند ولی وقتی خود در جایگاه قدرت قرار میگیرند همان میکنند که قبلا نفی میکردند.
آن چیزی که در نظم نمادین برخی از اصلاحطلبان مطرح میشود و میتواند از سوپردموکراسی تا سوپر جامعه مدنی مطرح شود، با قرار گرفتن در فضای قدرت به حاشیه رانده میشود و این شخص میتواند مستبد یا رانتخواری قاهر باشد. باید به سمتی رفت که نخست فرهنگ اصلاحطلبی نشر داده شود و بعد آدمهایی ساخته شود که اصلاحطلب باشند و بعد عالم اصلاحطلبی ساخته شود. ما پیش از آدم اصلاحطلب عالم اصلاحطلبی ساختهایم بدون اینکه اصلاحطلبی فرهنگ و تجربه شود به قول شاعر «ذات نایافته از هستیبخش کی تواند که شود هستیبخش» و ما با این مشکل مواجه هستیم.
اصلاحات به طراوت گفتمانی نیازمند است
در راهکارهای اشاره شده برای برونرفت از این وضعیت طرحی توسط آقای سعید حجاریان پیشنهاد شد، واکنش شما را در مخالفت با آن دیدیم. به نظر میرسد نگاه شما متکثر است و آقای حجاریان به عملکرد درست تشکیلاتی اشاره دارند، این موضوع را برای ما بشکافید؟
من مطلب آقای حجاریان را نخواندهام و نمیدانم منظور او از سخت چیست؟ منظور از سخت میتواند این باشد که افراد شناخته شده اصلاحطلب را که از سابقون هستند در هسته مرکزی قرار بدهیم در واقع کسانی که به عنوان نخبگان جریان اصلاحطلبی مطرح هستند. اما چنانچه منظور درست کردن هستهای باشد که اعم از نیروهای جوان یا قدیمی هستند در کنار هم هسته سختی را تشکیل بدهند و به مثابه مرکزیت جریان اصلاحطلبی بتوانند تصمیم بگیرند و عمل کنند. من با معنای دوم موافق هستم. چون نوعی سانترالیزم دموکراتیک خواهیم داشت.
ما باید نوعی سانترالیزم داشته باشیم و این سانترالیزم باید دموکراتیک باشد. به این معنی که مرکزیت با انتخاب و چرخش تغییر کند و ثابت نباشد و به نیروهای با طراوت و جوان و افرادی با فکر تازه مجال حضور دهد. با این حال اگر منظور بازگشت به افراد مطرح و بزرگان جریان اصلاحطلبی است و باید این هسته مرکزی با آنها و پیرامون آنها شکل بگیرد با آن مخالفم چرا که ما در شرایطی هستیم که به شدت به طراوت گفتمانی و طراوت اندیشهورزی نیاز داریم.
انطباق جریان اصلاحطلبی با شرایط جدید این را میطلبد تا با نیروهای جوان همفکری کنیم. باید نیروهای با تجربه را پاسداشت ولی اصلاحطلبی باید فرزند زمانه خود باشد و باید اجازه چرخش نخبگان و چرخش اندیشه و فکر داشته باشد و این امکان ندارد مگر اینکه در ورودی مرکزیت را باز بگذاریم تا نیروهای جوان وارد شوند.
پس شما سانترالیزم دموکراتیک را در کنار تکثر عقاید و افکار در نظر گرفتهاید؟
سانترالیزم یعنی ما التزامی در پراکندگی داریم. جریان اصلاحطلب یک جریان ایدئولوژیک نیست بلکه یک جریان گفتمانی است. درون این جریان بازیهای زبانی مختلف برپاست. آنها در کلیاتی با هم موافقند ولی لزوما کپیپیست هم نیستند و یکسان فکر نمیکنند؛ به تعبیر فوکو باید یک نوع التزام در فرآیند ایجاد کنند؛ به بیانی بهتر فضای وحدت در کثرت ایجاد شود. اصلاحطلبی دیگ جوش نیست که همه هویتها و گرایشها را درون آن خالی کنیم و یک نوع تفکر بیرون بیاید.
اصلاحطلبی مثل یک ظرف سالاد است باید تمایز این اقلام دیده شود. این تفاوتها میتوانند با همزیستی مسالمتآمیز در کنار هم قرار بگیرند و در کنار هم معنا پیدا کنند. ما باید تکلیف را مشخص کنیم آیا یک آش شعله قلمکار میخواهیم که همه اجزا در هم مستحیل شوند و یا به ظرف سالاد میاندیشیم که هم التزام دارد، هم سامان دارد و هم در درون خود کثرت و چندگانگی را پاس میدارد.
اصلاحات کثرت را پاس میدارد
آیا این به تعبیر شما سالاد باعث نشده در موضوعات مختلف کشور مواضع متفاوتی از اردوگاه اصلاحطلبی منتشر شود و این تشتت آرا بجای مفید بودن باعث سردرگمی مردم شده است؟
ما به حفظ کردن این کثرت میاندیشیم ولی باید یک مرکزیت یا سانترالیزم دموکراتیک داشته باشیم یعنی کمیته مرکزی با انتخاب بالا آمده و با رای براساس منش دموکراتیک دچار تشتت نشود. ما یک پادگان ایجاد نکردهایم که هر کسی هر چیزی گفت باقی افراد باید پژواک صدا باشند و فقط تکرار کنند. ما کثرت را پاس میداریم، آنها با هم دیالوگ دارند و در نهایت به شیوهای دموکراتیک رایگیری میشود و با اکثریت آرا درباره چیزی تصمیم گرفته و بقیه به نتایج آن تصمیم تن میدهند.
ضمیمههای اصلاحطلبی در دهه پنجم انقلاب چیست
در راستای نقد درونگفتمانی که شما بر آن تاکید دارید آقای خاتمی در پاسخ به نامه صد نفر جوان از تغییر ساختار اصلاحات صحبت کرد. آیا مشکل منتقدان، اصلاح ساختار است یا بازخوانی هویتی؟
آقای خاتمی دغدغههای گوناگونی دارند و در لایهها و سطوح مختلف به قضیه نگاه میکنند. ایشان دغدغه گفتمانی دارند که گفتمان جریان اصلاحات در پنجمین دهه برای نسل جوان چه چیزی دارد و چه ضمیمهای باید بخورد و چه واژگان و ایدههای جدیدی به ساحت گفتمانی جریان اصلاحطلبی ورود کند. ایشان واقف است و هوشیارانه عمل میکند. ضمنا میدانند که ما به سامان تشکیلاتی متفاوتی احتیاج داریم.
سامانههای حزبی جوابگو نیستند و به سرعت به قبیلهگرایی، محفلگرایی و پاتوقگرایی تبدیل میشوند و ایشان به این هم فکر میکنند. همچنین به شدت به چرخش نخبگان در سامانه اصلاح طلبی تاکید دارند. همچنین به این مساله که خود ایشان در شرایط کنونی چه کنش استراتژیکی باید داشته باشند. انشاا... فضایی که ایشان گشوده است با یک اراده جمعی همراه شود و در آینده در سطوحی که مد نظر اوست شاهد طراوت و فضایی متفاوت باشیم.
جدای از این مسائل، در توئیتر و توسط برخی از کنشگران مسائلی مطرح شده که قیاسی بین مهندس موسوی و آقای کروبی و آقای خاتمی صورت میگیرد و بر این نکته تاکید میشود که آقای خاتمی در چارچوب نظام حرکت میکنند و نظام خط قرمز ایشان است. این حرفها چه منشایی دارد و به کجا میرسد؟
این رفتار یک شیطنت سیاسی برای ایجاد نوعی انشقاق سیاسی است. تلاش آقای خاتمی این بود که آقای موسوی را مطرح کند. آقای خاتمی تمام تلاش خود را کرد تا فضا را فراهم و آماده کند. او به مردم گفت یا من یا میرحسین. آقای موسوی در سال۸۸ بعد از سه جلسه مشترک اعلام آمادگی نکرد و آقای خاتمی حرکت انتخاباتی خود را شروع کرد و آن استقبال عظیم را در شیراز شاهد بودیم. بعد آقای میرحسین اعلام آمادگی کرد.
تمام مشاورین ایشان از آقای خاتمی خواستند که صحنه را ترک نکند ولی او گفت که با مردم حرف زده و گفتهام یا من یا میرحسین و آقای خاتمی با وجود آنکه حرکت خود را شروع کرده بود از صحنه کنار رفت. جدای از آن بحث قانون مطرح است؛ وقتی حرکتی مدنی در جامعه شروع میشود باید همه آن را پاس بداریم. نه آقای خاتمی و نه آقای میرحسین و نه آقای کروبی هرگز تلاش ندارند از چارچوبهای قانونی پا فراتر بگذارند. آنها میخواهند در محدوده قانون عمل کنند و از این لحاظ نمیتوان تمایزی بین این بزرگواران قائل شد و این قیاس درستی نیست هر کدام در جایگاه خود در مسیر دموکراتیزاسیون قابل احترامند و نباید توقعی مضاعف از هر یک داشت.
به سمت انتخابات برویم. دست و پای اصلاحطلبان همیشه با یک معضل بسته است: نظارت استصوابی! و آقای حجاریان گفته که اگر باز هم مثل قبل انتخابات آزاد نباشد و جمیع نخبگان رد صلاحیت شوند ترجیح میدهیم شرکت نکنیم. به عنوان یکی از تئوریسینهای جریان اصلاحطلبی نظر شما در این مورد چیست؟
من ترجیح میدهم تصمیمگیری را به عهده هسته سخت بگذارم. وقتی قبل از تصمیمگیری دموکراتیک چیزی به این صورت انشا و دیکته میشود با منش اصلاحطلبی همخوانی ندارد. ابتدا باید این هسته شکل بگیرد و با درایت خود شرایط را ارزیابی کند و عقل جمعی تصمیم بگیرد در این صورت همان، تاکتیک و استراتژی جریان اصلاحطلبی خواهد بود. درباره شرکت کردن یا نکردن در انتخابات باید دید منظور از انتخابات آزاد چیست؟ در فردایی که خود را از جریان انتخابات بیرون کشیدیم چه استراتژی خواهیم داشت و فردا جریان اصلاحطلبی با چه فضاهایی مواجه میشود؟ عقل جمعی و مرکزیت جریان اصلاحطلبی این موارد را محاسبه میکند و در نهایت به هر تجویزی برسد همان مورد، اجرایی خواهد شد.
اگر شرایط دوباره به همان منوال قبلی باشد تحریم انتخابات میتواند مثمرثمر باشد؟ چهبسا بسیاری از تحولخواهان از امروز بر طبل تحریم انتخابات بعدی میکوبند.
باید درباره شرایط خوب فکر کنیم. احساس من این نیست که شورای نگهبان خط قرمز خود را نسبت به اصلاحطلبان پررنگتر کند. در شرایط خاص و شرایط بینالمللی امروز حذف و طردهای وسیع اگر نه به صورت استراتژیک حتی به صورت تاکتیکی باید پوشانده شود. اگر امروز میبینید که به برخی از اصلاحطلبان فضای حضور در مجامعی داده میشود شاید برای ایجاد برخی روزنههاست و دقت و برنامهریزی پشت آن وجود دارد. من امروز نمیتوانم درباره شرایطی که حادث خواهد شد حرف بزنم. اما در هر شرایطی جریان مرسوم به اصلاحطلبی که خود را در سیاست و قدرت تعریف کرده است و میخواهد در بازی قدرت باشد حضور خواهد داشت.
خط قرمزهای موجود هم درباره برخی از اصلاحطلبان است و هویت آنها چندان در جریان قدرت تعریف نمیشود آنها در قدرت حضور ندارند و تمایلی به این حضور ندارند. باید دید خطوط قرمز درباره جریان مرسوم اصلاحطلبی که خود جزئی از این بازی هستند پررنگتر خواهد شد یا نه؟
به حوصلهای تاریخی احتیاج داریم
آیا حضور براندازان و تبلیغات آنها اساسا مایه نگرانی خواهد بود؟ آخرین پیمایش بعد از دی ماه گذشته نشان میدهد ۸/۵۹ درصد اصلاح تدریجی و ۱۳درصد اصلاح وضع موجود و ۲۷درصد تغییراتی بنیادین میخواستند. نظر شما دراین خصوص چیست؟
کسانیکه پیرو مشی رادیکال هستند بسیار اندکند ولی صدای بلندی دارند و تلاش میکنند این صدا را صدای قالب جریان اصلاحطلبی نشان دهند. شخصا عقیده دارم دوران رادیکالیسم گذشته است. به تعبیری همه چیز را با هم خواستن بدون فراهم کردن فضا ممکن نیست و اگر ممکن باشد مطلوب نیست. تاریخ ما به ما نشان میدهد هرگاه تغییرات ما به صورت رادیکال انجام شده است به سرعت به جای عدوی و نافی خود برگشته است بنابراین فقط حرکتهای تاریخی که آهسته و پیوسته زیربناها را فراهم میکنند و در این فضا چیزی را کشت میکنند ماندگار خواهند شد.
اگر میخواهیم به تعبیر مرحوم شریعتی از صفر به صفر حرکت نکنیم و تاریخ ما به صورت دایرهوار، سیکلی بسته نباشد و به تعبیر کاتوزیان از استبداد به آنارشی و از آنارشی به استبداد نرویم به حوصلهای تاریخی احتیاج داریم. در این باره باید عمیقتر کارکنیم. رادیکالیسم اینجا معنی پیدا میکند که ما به طور بنیادی در محل ستونهای نظم دموکراتیک جامعه سیاستی اخلاقی را آهسته و پیوسته بنا کنیم. اگر نه به این چرخه معیوب تاریخی بازمیگردیم و از این استبداد به آن استبداد و از این آنارشی به آن آنارشی حرکت خواهیم کرد و این ره به جایی نمیبرد.
اصلاحات باید خود را در آینه نقد ببیند
شما پیش از این در مصاحبهای گفتهاید که اصلاحات دچار اختگی و انفعال شده است. برای اراده جمعی به سمت تغییر چه باید کرد؟ چراکه همه از بایدها حرف میزنند ولی اراده جمعی هنوز دچار رخوت است؟
من پیشتر هم گفتهام. جریان اصلاحات نیز مثل هر جریان دیگری به یک درنگ نیاز دارد. باید خود را در آینه نقد ببیند و بداند که به عنوان یک جریان اصلاحی کجا چطور عمل کرده است. کجا مستبد بوده و کجا دموکراتیک عمل کرده، کجا گفتمانی بوده و کجا ایدئولوژیک عمل کرده است، کجا مدنی بوده و کجا خشونتآمیز و در کجا از اصلاحطلبی استفاده ابزاری کرده و در کجا به جای زایش فکری فرهنگ اصلاحطلبی کم آورده است؟ و در نهایت کجا اسیر ریسمان قدرت و ثروت و سیاست شده و مردم را فراموش کرده است. این درنگ نقادانه نشان میدهد آینده از او چه طلب خواهد کرد؟
باید حوالت تاریخی خود و حوالت فردا و پس فردای این جامعه را ببیند. اصلاحات با این رویکرد نقادانه تلاش کند تا روز و روزگار بهتری داشته باشد؛ تلاش کند تا روش و منش خود را با شرایط خود و تاریخ اکنون و فردا و آینده خود تطبیق دهد. تا بخشی از راهکار جامعه خود باشد و نه صرفا در برج عاج انتزاعی از رویای اندیشهحالی این و آن با جامعه حرف بزند. اصلاحطلبی باید نقش خود را در دفتر روزمره جامعه بنویسد و گفتمانی در دسترس که قابلیت استفاده داشته باشد. به طوری که بتوان به این عصا تکیه زد و با آن راه رفت، نه کلمات زیبا و فریبایی که نمیتوان در جامعه به صورت عملی از آن استفاده کرد. در شرایط کنونی برای داشتن یک تفکر نقادانه و موثر باید خود را در سطوح مختلف به نقد گذاشت، مشکلات خود را ببینند و سعی کنند با رفع این مشکلات فضای بهتری را از خود به نمایش بگذارند.
فردای متفاوتی در انتظار اصلاحطلبان است
با توجه به نقدهای موجود جامعه آیا میتوان امیدی برای اقبال دوباره جامعه نسبت به اصلاحطلبان داشت؟
جواب به این سوال سخت است با این حال فردای متفاوتی در انتظار ماست که لزوما پیوستی بر اکنون و گذشته ما ندارد. میتواند در جاهایی کاملا متفاوت جلوه کند و ما باید این فضا را درک کنیم و تلاش کنیم تا منطبق با شرایطی که چه بخواهیم و چه نخواهیم بر ما حادث خواهند شد، مهیای ورود به این شرایط باشیم. باید ساز و کار آن را فراهم کنیم و دچار یک نوع پرتابشدگی نشویم و با این پرتاب از دنیایی دیگر سر در نیاوریم و دچار گمگشتگی و سرگشتگی نشویم؛ تا منطبق با شرایط باشیم شرایط اراده خود را بر ما تحمیل خواهد کرد.
برای اینکه بتوانیم رویکرد اصلاح طلبی خود را در آینده نیز داشته باشیم باید به صورت یک گفتمان فراگیر اجتماعی تشخیص بدهیم تغییراتی که در جامعه ما حادث می شود از چه نوعی هستند و فردای ما چگونه خواهد بود؟ یا به بیانی دیگر چشایی اجتماعی و سیاسی جامعه فردا به چه شکلی خواهد بود. باید تلاش کنیم بدون انفعال این مسائل را فهم کنیم و مشقی بنویسیم که نسل آینده ما نیز آن را بخواند.
امید عبدالوهابی
- 11
- 4