شاید اگر زمان به دوسال قبل بازمیگشت و اصلاحطلبان به پیش از انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ باز میگشتند دیگر اینگونه بدون هیچ قید و شرطی از حسن روحانی حمایت نمیکردند. عقل امروز اصلاحطلبان و رصد شرایط موجود نشان داده که آنها گرچه از روحانی و دولت متبوعش حمایت میکنند، اما در دل به سبب حمایت بیچون و چرا از روحانی گلایههایی دارند.
پر واضح است که روحانی و دولتش مدیون حمایتهای اصلاحطلبان و سرمایه اجتماعی حامی آنها است. لذا حق این بود که روحانی در این ائتلاف نانوشته در تصمیمگیریهای خرد و کلان جریان اصلی حامی را مورد مشورت قرار دهد نه اینکه به سمت علی لاریجانی بچرخد و به جهت در دست داشتن ریاست مجلس که آن هم بهواسطه اصلاحطلبان بوده با این جریان سیاسی ارتباط بایسته برقرار نکند. ۲ سال دیگر دولت روحانی به اتمام خواهد رسید، اما این اصلاحطلبان هستند که باید تا مدتها بابت حمایت خود از عملکردهای دولت پاسخگو باشند.
گرچه اینها حواشی است و اصل ماجرا سرمایه اجتماعی و اعتماد مردم به اصلاحطلبان است که از دست رفته و کمرنگ شده. به حدی که رئیس دولت اصلاحات نیز اذعان میکند که اگر تحول عظیمی صورت نگیرد، به توصیه من نیز مردم به پای صندوقهای رأی نخواهند شتافت. در این شرایط حساس که اصلاحطلبان انتخابات سرنوشتساز اسفند ۹۸ را در پیش دارند باید شوک مثبتی به جامعه وارد آید تا به نوعی ورق برگشته تا این جریان سیاسی بتواند دوباره کنش فعال خود در جامعه را از سر بگیرد. هرچند که این مهم نیز خیلی مشکل بهنظر میرسد. ب
رای بررسی وضعیت اصلاحطلبان در جامعه و افکار عمومی، انتخابات پیش رو، انتخابات هیات رئیسه مجلس و نحوه ورود اصلاحطلبان به انتخابات، «آرمان» با علی تاجرنیا فعال سیاسی اصلاحطلب و عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت به گفتوگو پرداخته است که میخوانید.
با توجه به شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه، وضعیت اصلاحطلبان در ماههای منتهی به انتخابات مجلس یازدهم را چگونه ارزیابی میکنید؟
من معتقدم با تمام مشکلات اقتصادی در کشور، برخی ناکارآمدیها در دولت به مقبولیت اصلاحطلبان در جامعه لطمه زده و بخش عمدهای از آن نیز به این دلیل بود که شرط مناسبی با دولت آقای روحانی در جهت پیگیری برنامهها و اهداف اصلاحطلبانه صورت نگرفت. یک دولت گرفتار بیبرنامگی و ناکارآمدی نخواهد توانست افکار عمومی را راضی و اقناع کند. از طرف دیگر نیز جریان مقابل از تمامی ابزارهای خود برای تخریب دولت و اصلاحطلبان استفاده کرده است.
بنابراین اکنون در فضای جامعه نوعی رخوت، بیعملی و عدم مشارکت را شاهد هستیم که این عدم مشارکت بیش از همه به نفع جریان مخالف اصلاحات است، چراکه با توجه به طرفداران سنتی جریان اصولگرا هر اندازه مشارکت کم شود، طبیعتا باعث میشود که در انتخابات اصلاحطلبان نتوانند آنگونه که باید و شاید بر رقیب سنتی خود پیروز شوند. لذا فکر میکنم در فرصت باقی مانده جریان اصلاحات نیاز به تجدید قوا و اعتبار دارد. اتفاقاتی که به هر حال در روزهای اخیر شاهد آن بودیم و سوء استفادههایی که از آن شده و بهنظر میآید که تا ماههای آینده تا انتخابات نیز چنین اتفاقاتی رخ دهد. طبیعتا همه اینها ممکن است که ذهنیتها را نسبت به جریان اصلاحطلب تغییر دهد. من فکر میکنم مهمترین کاری که در این فضا میتوان انجام داد وارد کردن یک شوک مثبت به مردم در کشور است.
متاسفانه دولت و مجموعه نیروهای سیاسی ابتکار عمل را از دست دادهاند. بعد از برجام و آن توافقی که صورت گرفت و با توجه به کارشکنیهایی که انجام شد، تاکنون اغلب مواضع دولت انفعالی بوده است. سخنان گاه و بیگاه آقای رئیسجمهور اگرچه در برخی موارد میتواند نسیمی تازه را از پایبندی رئیسجمهور به یکسری از شعارها نشان دهد اما واقع امر این است که هیچگونه نمود بیرونی و عملی برای مردم ندارد. دولت باید در این شرایط دست به یک ابتکار عمل بزرگ بزند و این ابتکار عمل باید به حدی بزرگ باشد که مردم را متقاعد به حضور موثر در انتخابات کند. برای این مهم نیاز به رفتاری شجاعانه و همبستگی در درون جریان اصلاحات و درون دولت است. تا زمانی که دولت برخواسته از رأی اصلاحطلبان بخواهد با مجموعههایی مثل آقای لاریجانی رایزنیهای پشت پرده داشته باشد و از طرف دیگر با بخشهایی از اصلاحطلبان در ارتباط باشد نمیشود که به سمت کار جدی و مثبتی به پیش برویم. احساس من این است که اکنون اصلاحطلبان به لحاظ سیاسی ابزار دیگری در دست ندارند و فقط دولت در اختیارشان است که آن را هم منفعل میبینند. البته من یک امیدواری دارم و آن هم اینکه به رغم همه این مباحثی که مطرح میشود به هر حال سابقه نشان داده که مردم در نهایت یکی از ۲ جریان مطرح سیاسی را انتخاب خواهند کرد. مهم این است که تا زمان انتخابات چه ابتکار عملی بهدست آید.
از دیدگاه شما دولت یا اصلاحطلبان چگونه میتوانند شوک مثبتی به جامعه و مردم تزریق کنند تا در انتخابات آتی هم در صحنه حاضر باشند؟
بهنظر من ابتکارعمل دولت میتواند در حوزه سیاست خارجی باشد چون عامل و بستر بسیاری از دشواریهای کنونی مشکلاتی است که در این حوزه احساس میشود.
بهنظر من همانطور که برجام توانست در دور دوم آقای روحانی را مجددا بر کرسی ریاست جمهوری بنشاند، امروز دغدغه مردم این است که نوع روابطمان با جهان خارج به چه شکلی تنظیم خواهد شد و آیا امیدی به تنظیم دوباره و دقیق روابط خارجی وجود دارد؟ اگر چه من تمام مشکلات اقتصادی را در ارتباط با مسائل خارجی نمیدانم، اما معتقدم که بدون شک بخش عمدهای از آنها و بستر بسیاری از این مشکلات بهواسطه منزوی کردن ایران توسط قدرتهای بزرگ بوده است. من احساس میکنم که این شوک بزرگ باید در این حوزه اتفاق بیفتد.
رویکرد دولت و اصلاحطلبان نسبت به تعامل با آقای لاریجانی و مجموعه وی باعث نشده که از اهداف و آرمانهای خود مقداری فاصله بگیرند و رویکردهای منفعلانه پیشه کنند؟
بهنظر من هم دقیقا همینطور است. این بحث که باعث شد ما رضایت دهیم در انتخابات به مجلس به لیست امید رأی دهیم تا به جای جریانات تندرو جریانات عقل گرا وارد مجلس شوند ارزیابی اشتباهی بود که مرزهای هویتی اصلاحطلبان را دچار خدشه کرد. هرچند که آن مسیر بعدا هم توسط آقای روحانی و حلقه اطرافیانش با شدت بیشتری دنبال شد که منجر به منزوی شدن اصلاحطلبان حتی میانه رویی چون آقای عارف در مجلس شد. بنابراین احساس میکنم اصلاحطلبان عملا به خاطر همراهی با دولت به اجبار، بهای سنگینی را پرداختند و بدون اینکه در مدیریت کشور در مجموعه دولت سهم داشته باشند، اما بار عمده هزینههای او را بر دوش کشیدند.
به خاطر اینکه چیزی به نام جریان اعتدال نداریم و قطعا عملکرد دولت بر آمده از حمایت اصلاحطلبان را نیز مردم به پای اصلاحطلبان مینویسند. بعد همین دولت برآمده از اصلاحطلبان در ارتباط با پیشبرد مسائل خود لابی سنگین خود را با یک عضو برجسته جریان اصولگرایی میکند. بهنظر من آقای لاریجانی به لحاظ نوع مواضع چندان تغییری در رویکردهایش ایجاد نشده است. فراموش نکنیم آنچه موجب شد که آقای لاریجانی مقداری از دولت آقای احمدینژاد کنده شود این بود که در آن دولت به کار گرفته نشد. یادمان باشد که آقای لاریجانی در دولت اول آقای احمدینژاد دبیر شورای عالی امنیت ملی بود و تا آن زمان نیز هیچ مشکلی با دولت آقای احمدینژاد نداشت. بهنظر من بعضا حمایتها و سکوت در برابر عملکرد آقای لاریجانی اشتباه بود.
در مجلس شاهد هستیم که بنا به ضرورت حفظ موقعیت در کنار لایههای تندرو قرار میگیرند. حق این بود که آقای لاریجانی که ۳ سال ریاست مجلس را داشت در این مدت به جهت اینکه طبیعتا مورد حمایت دولت برآمده از اصلاحات بود، تعامل بهتری با این جریان انجام میداد، اما سابقه نشان داده که آقای لاریجانی در چنین هنگامهای اصولگرایی است که از جریان اصلاحات فاصله دارد.
عملکرد اخیر فراکسیون امید در انتخابات هیات رئیسه که موجب حذف آقای مطهری از نایب رئیسی شد را چطور ارزیابی میکنید، یک اقلیت موثر بهتر از تشکیلات منفعل نیست؟
بدون شک این مساله حرف درستی است، چراکه آنچه مسلم است اینکه یک اقلیت منسجم و شفاف اثرگذاری بیشتری دارد. ضمن اینکه اتفاقا در آن شرایط آدمهای حد وسط مجبورند که تکلیف خود را روشن کنند. متاسفانه در مجلس دهم ناخالصیهای زیادی وارد جریان اصلاحطلب شد که بیش از همه مقصر آن شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان و کسانی هستند که به هر حال حاضر شدند به هر شکلی حضور پیدا کنند. ترکیب جمعیتی نمایندگان مجلس به هیچ عنوان ترکیبی اصلاحطلبانه نبود. ما حتی میبینیم که لیست امید به حدی بیدر و پیکر بود که حتی در قم که شهری مهم است در مقابل آقای لاریجانی هیچ کاندیدایی حاضر نشد و عملا وی به نوعی توسط برخی گروههای اعتدالگرا و بعضا اصلاحطلب مورد حمایت قرار گرفت.
من فکر میکنم که نه ترکیب مجموعه، بافت مجلس و نمایندگان سیاسی و تشکیلاتی است و نه مدیریت آن قابلیت لازم را برای مدیریت این مجموعه داشته است. نهایتا منجر به این شد که مجموعه بیقواره و بدون سازمانی به اسم لیست امید شکل بگیرد. فراکسیون امید که حاصل لیست امید بود نیز در ۳ سال گذشته قدرت و توانایی خاصی از خود نشان نداده و در بزنگاههای حساس نتوانسته آنطور که انتظار میرفته عمل کند. لذا اگر مساله مهمی در میان بوده فراکسیون امید عملا نتوانسته نظرات و دیدگاههای خود را به کرسی بنشاند. فراکسیون امید تنها در جاهایی موفق بوده که گروههای دیگر هم همراهی داشتهاند یا حداقل در جبهه مخالف آنها به سختی و به شدت نبودهاند.
بنابراین من مجموعا احساس میکنم که ورود کردن به چنین مجلسی که فقط برای ما هزینه دارد و صرفا باید از اعتبار خود هزینه کنیم و عملا در افکار عمومی نیز نفعی برایمان نداشته باشد امری تعیینکننده نیست. همین امر باعث شده که افرادی از مجموعه اصلاحات بهدنبال این باشند که نباید به هر قیمتی وارد مجلس و دولت شویم بلکه باید حداقلهایی را برای خود ترسیم کنیم و اگر نمیتوانیم اثرگذار باشیم حداقل سرمایه اجتماعی و ظرفیتی که برای مجموعه اصلاحطلبان ایجاد شده را به راحتی هزینه نکنیم.
برخی از اصلاحطلبان معتقدند که در انتخابات ۹۸ رویکرد سلبی سالهای ۹۲، ۹۴ و۹۶ پاسخگو نیست و باید اصلاحطلبان بهصورت مستقل وارد انتخابات شوند. آیا حضور مستقل به نفع اصلاحطلبان است؟
به هر حال من معتقدم که ما تجربه برخورد حداقلی را داشتیم و به هر صورت وارد انتخابات شدیم که در مجموع نتیجه مطلوبی حاصل نشده است. لذا باید استراتژی خود را تغییر داده و به سمت یک مجموعه منسجم و حداقلی حرکت کنیم. اشکالی ندارد که به مردم بگوییم در ۲۹۰ کرسی که در مجلس وجود دارد فقط میتوانیم بر سر ۵۰ کرسی رقابت کنیم. وقتی در شهرستانهای مختلف میبینیم که همه کاندیداهای مطرح تایید صلاحیت نشدهاند، چه اصراری است که افراد بینام و نشان را به اسم اصلاحطلب معرفی کنیم؟ در شهرستانها نیز مناسبات حزبی نیست که بگویند اگر فردی رد شد به نفر بعد رای دهند، ممکن است که در تهران یا چند شهر بزرگ اینگونه باشد، اما واقعیت این است که ۲۹۰ نماینده فقط از تهران و شهرهای بزرگ انتخاب نمیشوند.
بنابراین باید چنین استراتژی اتخاذ شود. غیر از این باشد در کناره قدرت و سیاست مینشینیم و مدیریت کشور را تماشا میکنیم. چه نیازی است که به هر قیمتی در قدرت باشیم. من معتقدم که به اندازه کافی از سرمایه اجتماعی خود در انتخابات ۹۲، ۹۴ و ۹۶ هزینه کردیم. لذا از این به بعد باید جوری هزینه کنیم که ارزش آن را داشته باشد و حداقل اگر مجموعه مجلس یا دولت به نام اصلاحطلبان میشود حداقل بتوانیم اثرگذاری هم داشته باشیم.
شرایط فعلی جامعه و عدم تحقق وعدهها منجر به این رویکرد شده که برخی مطرح میکنند چه رأی بدهیم و چه رأی ندهیم تفاوتی در شرایط جامعه ایجاد نمیشود. اصلاحطلبان چگونه میتوانند این رویکرد را به مشارکت تبدیل کنند؟
اتفاقا چالش اصلی اصلاحطلبان همین است و اینکه میگویم باید یک شوکی به ساختار جامعه وارد شود، برای این است که آنها حداقل احساس کنند که اصلاحطلبان به شعارهای خودشان پایبندند. این بمباران تبلیغاتی که در مورد فساد مجموعههای دولتی توسط جریان مقابل صورت میگیرد به هر حال روی مردم و افکار عمومی تاثیر خواهد گذاشت. به همین دلیل هم من فکر میکنم که اگر به همین شکل، صورت و با همین روش ورود کنیم قطعا هم چوب را خوردهایم و هم پیاز را و جریان اصلاحات اگر وارد انتخاباتی شود که در آن نتواند یک پیروزی یا برتری نسبی پیدا کند، بدون شک در سالهای پیش رو هم در درون خود و هم به لحاظ فشار مجموعههای بیرونی با بحران جدی مواجه خواهد بود.
اصلاحطلبان از دو جبهه تخریب میشوند؛ براندازان و دلواپسان. بهنظر شما این جریان سیاسی در این میان چگونه کنشی در سطح جامعه از خود نشان میدهد؟
من معتقدم که اصلاحطلبی جریان سیاسی جریان ریشهداری است و نمیتوان آن را نادیده گرفت و اتفاقا هجمه به این جریان دقیقا بهخاطر ریشهداری و قدرتی است که جریان اصلاحات دارد و مخالفان میدانند که در میان جریانهای سیاسی داخل کشور اصلاحطلبان هنوز هم از بیشترین اعتبار برخوردارند. منتها در درون خود مجموعه باید این دقت صورت بگیرد که بتوانند نمایندگان واقعی را به عرصه رقابتها بفرستند.
متاسفانه فکر میکنم آن حرکتی که عمدتا در جهت اصلاح سازمانی در مجموعه اصلاحطلبان صورت گرفت و منجر به کاهش نقش احزاب و گروههای سیاسی و تقویت نقش افراد گشت بهنظر طراحان شورای عالی سیاستگذاری منتج نشد و نهایتا محوریت با افراد و مجموعههایی قرار گرفت که امروز در واقع این نوع بیاعتمادی به اصلاحطلبان در صحن جامعه زاییده رفتار آنها است. باید بهطور جدی در ارتباط با این شیوه و شکل سازمانی شورای عالی اصلاحطلبان یک تفکر جدی صورت گیرد.
حمید شجاعی
- 18
- 5