دانشگاهی که یادگار آیتالله محمدرضا مهدوی کنی، دبیرکل فقید این تشکل است و این روزها حضور دانش آموختگانش در سمتهای مختلف و به طور ویژه در سطوح مختلف سازمان صدا و سیما از مدیران شبکه تا کارشناسان برنامهها و عملکردشان در این سمتها انتقادبرانگیز شده است.
انتقادهایی که اصولگرایان سهمی از بیانشان ندارند. در گفتوگو با غلامرضا مصباحی مقدم که سمت استادی این دانشگاه را دارد اما پرسشهایی را درباره آینده اصولگرایان در انتخابات اسفند ۹۸ و چرایی تمایلش به مشارکت سیاسی کمتر مطرح کردیم و البته این پرسش که چرا اصولگرایان با وجود طرح عیان انتقاداتشان پیرامون عملکرد دولت از نقد دیگر نهادهای حاکمیتی اجتناب میکنند.
چشمانداز اصولگرایان برای انتخابات مجلس چیست؟ آیا وضعیت موجود اصولگرایان به پیروزی در انتخابات مجلس میانجامد؟
تجربه انتخابات اخیر و خصوصاً تجربه انتخابات مجلس دهم موجب شده که انگیزه ائتلاف و همگرایی در مجموعه احزاب و شخصیتهای این جریان تقویت شود و در قالب «شورای ائتلاف جریان ارزشی انقلاب» (نام جدیدی که برای شورای وحدت اصولگرایان انتخاب شده) فعالیت کنند. اصولگرایان به انگیزه ائتلاف حداکثری رسیدهاند. البته هنوز کم و کاستیهایی در میان است و مجموعههایی که باید به این حرکت وارد شوند قابل توجه هستند؛ از جمله جریان پایداری، تعدادی از احزاب و آقای لاریجانی و فراکسیون نزدیک به ایشان در مجلس. در مجموع شرایط به گونهای است که احتمال قوی می دهم در انتخابات مجلس برنده باشیم.
نقش جامعه روحانیت مبارز که شما سخنگویی اش را بر عهده دارید در این شورای ائتلافی چیست؟ محور هستید یا همراه؟
جامعه روحانیت مبارز بنا نداشت در این انتخابات بهصورت فعال وارد میدان شود. بنا بر این بود که در این دوره فترت حرکتی را که در زمینه توسعه تشکیلاتی آغاز کرده ایم، ادامه دهیم. اقدام دیگری که انجام میشد دعوت از نمایندگان احزاب شناسنامه دار اصولگرا بود برای تبادل نظر و تبیین حرکت جدیدی که در جامعه روحانیت آغاز شده است. در همین نشستها از جامعه روحانیت خواسته شد که نسبت به این انتخابات منفعل نباشد. منتها بنای ما این نبود و نیست که بخواهیم محور باشیم. تنها میخواهیم به حرکتی که شورای ائتلاف جریان ارزشی انقلاب شروع کرده کمک کنیم تا این حرکت تکمیل شود و شورا توسعه و گسترش پیدا کند. ما این مسیر را امیدوارانه دنبال میکنیم.
این تصور در ذهن جامعه وجود دارد که اصولگرایان چندان تمایلی به رقم خوردن مشارکت حداکثری ندارند و برنده شدن خودشان را در مشارکت حداقلی میبینند. پاسختان چیست؟
این اتهامی است که جریان رقیب به اصولگرایان می زند. برعکس، ما خواهان مشارکت حداکثری هستیم. زیرا هرچه ملت بیشتر پای صندوقهای انتخابات بیایند پشتوانه مردمی نظام ما قویتر میشود و آن وقت در سطح ملی احساس قدرت بیشتری میکنیم. هرچه مردم ما بیشتر پشت نظام جمهوری اسلامی باشند در سطح بینالمللی احساس قدرت و عزت بیشتری می کنیم. شما بگویید چه نشانهای وجود دارد مبنی بر اینکه ما خواهان مشارکت حداکثری نیستیم.
آنها فرض خود را این گونه اثبات میکنند که هر وقت مشارکت کمتر بوده جانب اصولگرایی یا راست سنتی رأی آورده و هر وقت مشارکت بیشتر بوده اصلاحطلب ها. چند دوره انتخابات اخیر هم این فرض را تأیید میکنند و این تصور وجود دارد که اصولگرایان هم با دانستن همین واقعیات تمایلی به مشارکت حداکثری ندارند.
این اتفاقی است که در تهران رخ میدهد و نه در سطح ملی.
در بسیاری از شهرها همین تفاوت دیده میشود...
خیر، حتی در کلانشهرهای دیگر در مورد انتخاب نمایندگان مجلس این طور نیست. بله نسبت به شوراها در بعضی شهرها این طور شد. اما آن هم ریشهاش در اختلاف جریان اصولگرا بود و نه مشارکت حداکثری مردم. اصولگرایان در مشهد هفت فهرست جداگانه برای شورای شهر معرفی کردند و اصلاحطلبان تنها یک فهرست. معلوم است که یک فهرست با حداقل و کف رأی هم برنده میشود و آن هفت فهرست رأی یکدیگر را خنثی کرده و حتی با داشتن مجموع حداکثر آرا بازنده میشوند.
بگذارید یک جمله بگویم که تکلیف را تا حدودی روشن کند. جریان اصولگرا همه کسانی را که به نحوی منتسب به انقلابند یا لااقل این طور وانمود میکنند که بهصورت جدی تری پای نظام ایستادهاند، پوشش میدهد. اما جریان اصلاحطلب میگوید هر چه غیر از این است مال ماست. به عبارت دیگر هواداران انقلاب در هسته مرکزی اصلاحطلبان هستند اما این جریان دامنه بازی دارد. طوری که اگر بنا باشد کسانی که حتی اصل نظام را قبول ندارند در انتخابات شرکت کنند به فهرست ما رأی نمیدهند به فهرست آنها رأی می دهند. به این دلیل که مفهوم اصلاحطلبی یک مفهوم روشن، شفاف، چارچوب دار و دارای مرز مشخص نیست. این وضعیت موجب شده کسانی هم که به صرف عرق ملى در صف انتخابات میایستند به جریان اصلاحطلبی رأی بدهند چون به نوعی حس میکنند که اصلاحطلبان خواسته آنها را نمایندگی میکنند. اما اینکه نشد فعالیت سیاسی چارچوب دار، هدفمند و در چارچوب خطوط قرمز نظام. گاهی هم میبینید برای جذب آرا خطوط قرمز را در مینوردند. این موجب میشود که در مشارکت حداکثری گاهی عدهای در انتخابات شرکت میکنند و به نفع اصلاح طلبان رأی میدهند که برای اولین بار است شناسنامهشان مهر می خورد. چنین اتفاقی در انتخابات ریاست جمهوری۹۶ و مجلس ۹۴ کاملاً برجسته بود. پس ببینید مشارکت حداکثری همیشه هم به نفع جریان رقیب ما نیست. اما مهم این است که بدانیم اصولگرایان هیچ رفتاری نداشتهاند که نشان دهد مشارکت حداقلی را بر مشارکت حداکثری ترجیح میدهند.
این درست که اصلاح طلبان طیف متنوعی از مردم را در بر میگیرند. اما اگر این ویژگی اصلاحطلبان نبود شاید طیف گستردهای از مردم را هیچ جریان سیاسی مشخصی نمایندگی نمیکرد. اصولگرایان که بر چارچوبهای مشخص خود اصرار دارند و حاضر نیستند خط قرمزهایشان را متناسب با ذائقه جامعه تغییر بدهند. بنابراین آنچه شما در نقد اصلاحطلبان مطرح میکنید اتفاقاً حسنشان است. بالاخره مردم باید توسط طیفهای سیاسی مختلف نمایندگی بشوند و اگر توسط اصلاحطلبان با نظام سیاسی در ارتباط قرار نگیرند، باید چه کنند؟
بله، من هم اینکه اصلاحطلبان مجموعهای از مردم را با نظام سیاسی مرتبط میکنند را مثبت میدانم. ولو اینکه این مردم در تفکر شخصی خود چنین ارتباطی را دنبال نکنند. خود رهبر معظم انقلاب هم وقتی از مردم دعوت میکنند بیایید پای صندوقها می گویند «ولو اینکه نظام و من را قبول نداشته باشید.» اصولگرایان پای این رهنمود ایستادهاند.
ولی حاضر نیستند در قبال خواستهای مردم انعطاف نشان بدهند؟
چرا؟ با چه نشانهای این را میگویید؟ بنده با همه وجود میگویم که حاضرند انعطاف نشان بدهند. در هر انتخاباتی رهبرمعظم انقلاب بر حضور حداکثری در پای صندوقها تأکید میکند. بنده بهعنوان سخنگوی جامعه روحانیت مبارز میگویم که این جامعه با تمام وجود پای خواست رهبری ایستاده و هیچ مخالفتی ندارد. بارها با من مصاحبه کردهاند که ممکن است با حضور حداکثری مردم در انتخابات اصلاحطلبان رأی بیاورند. گفتم خب رأی بیاورند. مگر نگاهمان باید نگاه حزبی و جریانی باشد؟ در همین مجلس دهم رأی نیاوردیم. نه سر و صدا راه انداختیم و نه حاشا کردیم. بلکه تبریک گفتیم. نگرانی این است که بعضیها بیایند خطوط قرمز نظام را پشت سر بگذارند و گر نه اینکه جریانهای سیاسی اصلاحطلب و اصولگرا مجلس و دولت را دست به دست کنند چه ضرری برای نظام دارد. آن رئیس جمهوری منتخب است که باید در چارچوب سیاستها و خط قرمزهای نظام فعالیت کند؛ همین و بس. البته طبیعتاً ترجیح می دهیم مجلس با اکثریتی شکل بگیرد که بیشتر قبول داریم و میپسندیم یا رئیس جمهوری کسی باشد که از نظر مواضع و نگاهها و رفتارها از نظر ما اصلح باشد.
به چارچوبها و خط قرمزهای نظام اشاره کردید. تقریباً در بیش از دو دهه گذشته در انتخابات ریاست جمهوری و بعضاً در مجلس کسانی رأی آوردهاند که خودشان را منتقد بخشی از این خط قرمزها معرفی کردند و رأی هم آوردند. یعنی اکثریت جامعه خودشان را با این انتقادات همراه دانستند. اما این رؤسای جمهوری یا نمایندگان مجلس بعد از رأی آوردن در پیش بردن روبناییترین شعارهایشان که گاهی چندان هم با خط قرمزها تصادم ندارد، به سبب مقاومت جریان مقابلشان نسبت به تغییر ناکام ماندهاند. طبعاً این ناکامی سبب سرخوردگی در اکثریت رأیدهندگان میشود. آیا سرخوردگیهای مکرر را برای نظام چالش برانگیز و آسیب زا نمیدانید؟
البته بنده این را حتماً برای نظام آسیب میدانم. منتهی این آسیب نه از نظر ساختاری است که نظام برای انتخابات و مدیریت آن ایجاد کرده. بلکه ناشی از بالابردن انتظاراتی است که به قول خود شما ممکن است در جاهایی به عبور از خط قرمزهای نظام هم بینجامد. پس اشکال کار در فضای انتخابات و شرایط انتخابات است. اشکال از کاندیداهایی است که برای رأیآوری وعدههای خارج از چارچوب مطرح میکنند. اینها باید پاسخگو باشند و بگویند چرا شعارهایی مطرح کردند که میدانند در چهار یا هشت سال مسئولیتشان نمیتوانند محقق کنند.
اما بعضی از این وعدهها خیلی سادهاند...
چه چیزی ساده است...
مثلاً وعدههای حوزه اجتماعی. اینکه رئیس جمهوری درباره نقش پر رنگتر زنان در مدیریت کشور یا حتی سادهتر از آن حضور زنان در ورزشگاهها و نظایر آن وعده میدهد؛ اما مخالفان دولت در مقابل آن ایستادگی میکنند و مانع میشوند.
اینها را که جناب عالی میگویید من خط قرمز نمیدانم.
پس چرا در برابرشان کارشکنی میشود؟
واقع امر این است که برخی از این مسائل را بسیار پیش پا افتاده میدانم و اصلاً اهتمامی برای اینکه به این مسائل بپردازم، ندارم.
از نظر من هم پیش پا افتاده است و به همین دلیل سؤالبرانگیز میشود.
بعضی از ما این مسائل پیش پا افتاده و حاشیهای را تبدیل به متن میکنیم و با این کار سبد رأی خودمان را بزرگ میکنیم. گاهی فضای سیاه و سفید ایجاد میکنیم. این هم در انتخابات ریاست جمهوری ۷۶ و هم در انتخابات ۹۶ رخ داد. اینکه بگویند اگر ما روی کار نیاییم و آنها بیایند، پیادهروها را دیوارکشی میکنند یا اگر ما نیاییم، سایه جنگ بر کشور مستولی میشود؛ به نظرم حرفهای بیهودهای است که مصرف انتخاباتی دارد و مسأله کشور نیست. تمام نظرسنجیها طی ۳۰ سال اخیر نشان داده که مهمترین مسأله ملت، مشکلات اقتصادی و معیشتیشان است اما در انتخابات این شعارهای مربوط به مسائل اقتصادی نیست که برد دارد و صف رأیدهندگان را فشردهتر میکند بلکه این شعارهای حاشیهای و فرعی است که عدهای را بسیج میکند بیایند پای صندوقها و آن انتظارات حاشیهای را دنبال کنند، بعد هم ببینند محقق نشده، دلسرد شوند. اشکال در تبلیغات انتخابات است. این تبلیغات، تبلیغات صادقانه نیست. این تبلیغات تبلیغات مطابق با مصالح ملی نیست.
بیایید از سمت دیگر هم به این ماجرا نگاه کنیم. مثلاً در انتخابات کسی با شعارهای به قول شما حاشیهای رأی آورده است. میشود خیلی از آنها را اجرایی کرد. اما جریان مقابل هم از مخالفت با اجرایی شدن همین شعارها استفاده میکند. مثلاً در دولت آقای روحانی شاهد بودیم که چطور ناگهان جریانهایی شکل گرفتند که برای خودشان مأموریتهایی مانند برهم زدن کنسرتها و... تعریف کردند. اگر این مسائل حاشیهای است، چرا ذرهبین روی آن زوم میشود و چرا ذرهبین حساسیت روی مسائل اقتصادی، مقررات دست و پاگیر یا فسادها و... قرار نمیگیرد؟
ببینید آنچه در مورد کنسرتها بیان کردید، طبق اطلاعاتی که دادستانی کل منتشر کرد در حد سه تا چهار درصد موارد بوده. به عبارت دیگر بیش از ۹۵ درصد کنسرتها بدون هیچ مسألهای برگزار شده و حاشیه نداشته است. مواردی که برایش مسأله رخ میدهد، اندک است. اما این مسائل اندک پررنگ میشود، فضا را تحت تأثیر قرار میدهد و کمک میکند به روی کار آمدن جریانی و به حاشیه رفتن جریانی دیگر.
بحثی نیست در اینکه معیشت مردم در درجه اول اهمیت قرار دارد. اما آنچه اتفاق افتاده این است که به باور بسیاری از کارشناسان ما در کشورمان دچار افول امید اجتماعی شدهایم. آیا در شرایطی که بسیاری از فاکتورهای اقتصادی متأثر از تحریم است، نباید با تساهل در مسائل اجتماعی به تقویت امید اجتماعی کمک کنیم؟
مسأله امید اجتماعی یا اعتماد عمومی مؤلفههایی دارد که باید به آنها توجه کرد. اگر سه مؤلفه صداقت، امانتداری و شفافیت در جامعهای حداکثری باشد، اعتماد عمومی در آن جامعه در بالاترین جایگاه قرار میگیرد و امید نسبت به آینده در آن حداکثری است. همین نکته به ما الهام میکند که در تبلیغات انتخاباتی صادقانه رفتار کنیم، امانتدار مسئولیتهایی که به ما واگذار میشود باشیم و شفافیت را در مناسبات اجتماعی و اقتصادی، حقوقها و امثالهم رعایت کنیم.
اما متأسفانه در انتخابات وعدههایی داده میشود که خود فرد میداند در حدود اختیاراتش نیست. حتی فراتر از دایره قدرت و اختیارات رئیس جمهوری است؛ مثلاً برای تحقق آن باید اجماعی در شورای عالی امنیت ملی فراهم شود. این گونه وعدهها صادقانه و قابل تحقق نیست پس آن امید اجتماعی را از بین میبرد. مسأله دیگری که امید و اعتماد اجتماعی را کاهش میدهد، عدم اهتمام به کلیدیترین و اساسیترین مسائل و مشکلاتی است که جامعه با آن درگیر است مانند بی توجهی به کنترل قیمتها، حفظ ارزش پول ملی، مدیریت ارز، توزیع درآمد در جامعه یا بروز فساد آن هم به صورت ارقام سرسامآور. البته همواره در نظام ما با فساد مبارزه میشود اما فاصله است میان ظهور فساد و مبارزه با مفسد دچار صبر و انتظار طولانی است. خوشبختانه طی سال اخیر با مجوزی که رئیس سابق قوه قضائیه از رهبری گرفت برای برخورد ضربتی با مفسدان اقتصادی یک مقدار اعتماد ملی از این حیث در حال ترمیم است. پس این مسائل باید در اولویت و اهتمام مدیریت کشور اعم از مجلس، دولت، قوه قضائیه و هر نهاد دیگری که به نحوی در نظام مسئولیتی برعهده دارد، قرار گیرد. این برای مردم قابل قبول نیست که ماهها از عدم ثبات قیمتها در بازار بگذرد بعد دولت بگوید که چون وزارت بازرگانی نداریم نمیشود اوضاع را کنترل کرد. بالاخره مسئولیت این مسأله برعهده رئیس جمهوری است.
شما درباره تقویت امید و اعتماد اجتماعی به مسئولیت نهادهای مختلف اشاره کردید. با این حال به نظر میرسد اغلب منتقدان دولت سعی دارند بار عمده این مسئولیت را برعهده دولت بگذارند...
خیر، همه مسئولند. هر کس نسبت به دامنه وظایف و اختیاراتش مسئول است؛ چه نهادهای حکومتی و چه آحاد مردم. به تعبیر پیامبر اکرم «کلکمْ راعٍ، وَ کلکمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِیتِهِ». بنابر این آن تاجری که گرانفروشی یا احتکار میکند یا آن فرد عادی جامعه که بی دلیل ارز میخرد و در خانهاش نگاه میدارد هم مسئولند. نگهداری ارز خارج از سیستم بانکی و راکد نگهداشتن آن مسئولیت آفرین است. این ارز سرمایه ملی است چرا باید ۲۰ یا ۳۰ میلیارد دلار ارز در دست مردم باشد بدون آنکه در چرخه سرمایهگذارى و بهرهوری قرار بگیرد. نقش دولت در این بین نقش حداکثری و راهبردی است. مدیریت افکار عمومی جامعه برعهده دولت است.
برش
بگذارید من هم یکی از انتقادات جامعه را با شما در میان بگذارم. جامعه بین اصولگرایان و نهادهای حاکمیتی مانند صدا و سیما، قوه قضائیه، نهادهای نظامی، مجمع تشخیص مصلحت، مجلس خبرگان و شورای نگهبان قائل به یک این همانی است. گویی بین احزاب و تشکلهای اصولگرا با این نهادها هیچ زاویه بیرونی که بخواهند انتقاد کنند وجود ندارد. البته به تازگی برخی چهرهها نقدهای سربستهای را مطرح میکنند که آن هم از سوی جامعه موضعگیری تبلیغی و انتخاباتی تلقی میشود. چرا این اتفاق افتاده؟ چرا ناقد اصلی عملکرد صدا و سیما و قوه قضائیه و... اصلاحطلبها هستند و نه اصولگرایان؟ مگر شما این نهادها را بری از خطا میدانید؟
بگذارید یک نقل تاریخی کنم که به فهم موضوع کمک کند. یک وقتی حضرت آقا از مجمع روحانیون، جامعه روحانیت و جامعه مدرسین خواستند که نشستهای مشترک داشته باشند. اولین نشست را جامعه مدرسین برگزار کرد و دومین را جامعه روحانیت در مدرسه عالی شهید مطهری. در نشست دوم جناب آقای کروبی به نمایندگی از مجمع روحانیون در سخنرانیاش این مسأله را مطرح کرد که شما شورای نگهبان، خبرگان، دادگاههای ویژه و تریبونهای نماز جمعه را در اختیار دارید. ما را تأیید صلاحیت نمیکنید و به ما میدان نمیدهید. در نتیجه نمیشود بین ما و شما تفاهم و گفتوگو صورت بگیرد (اینکه میگویم نقل به معناست) آن جلسه ایشان با این حرفها فاتحه ادامه گفتوگوها را خواند. به نظر من خطای ایشان این بود که این همانی را القا کرد.
چندان القا هم نبوده، به نظر داشتند واقعیت را میگفتند...
اگر شما هم این فهم را دارید اشتباه میکنید. اشخاصی در نهادهایی مسئولیت پیدا میکنند که از نظر فکری به جریان اصولگرا منتسبند اما مسئولیت آنها به ارتباط تشکیلاتی آنان ربطى ندارد. آیا اینکه دو دوره آیتالله خامنهای و دو دوره آیتالله هاشمی به عنوان اعضای جامعه روحانیت رئیس جمهوری شدند آیا به معنای این است که جامعه روحانیت رئیس جمهوری شده؟ در شورای نگهبان هم همین طور. اتفاقاً گاهى اعضای شورای نگهبان عضو جامعه روحانیت هم نبودهاند. نظر شورای نگهبان ربطی به جریان سیاسی ندارد.
با وجود این چرا انتقاد نمیکنید؟
اتفاقاً روحیه انتقاد کردن و انتقادپذیری در مجموعه اصولگرایان خیلی بالاست. اما ممکن است موضوع مورد انتقاد و زاویه نقد و روش نقدشان با اصلاحطلبان متفاوت باشد. شما خیال میکنید رئیس صدا و سیما چند بار به جامعه مدرسین دعوت شده و انتقاد از او شده باشد خوب است. اما بر نمیدارند در این باره بیانیه بدهند. امام (ره) میفرمودند مواظب حرف زدنهایتان باشید. یک جمله میتواند موجب تضعیف نظام اسلامی شود. مگر مواضعی که اصلاحطلبان مقابل شورای نگهبان گرفتند اثرش تضعیف این جایگاه نبود؟ امام واکنش نشان میدادند و میگفتند شما نباید اظهاراتی کنید که نهادی دارای جایگاه معتبر ملی آسیب ببیند. پس این نشان میدهد که نباید چنین انتقاداتی به صورت علنى و تخریبى مطرح شود. نقد باید به صورتی باشد که اثر اجتماعی منفی نداشته باشد. شما از کجا میدانید که چنین نقدها و نامهنگاریهایی و اعتراضاتی از سوی جریان اصولگرا نسبت به مدیریتها، نسبت به قوه قضائیه و... صورت نمیگیرد. ممکن است ملاحظاتی باشد که اینها را علنی نکنند و اتفاقاً اثربخشیاش بیشتر باشد.
معتقدم باید راههای متنوعی را برای نقد فراهم کنیم. ممکن است من به همکارم که جایی پستی گرفته، خصوصی انتقاد کنم و او را بهتر اصلاح کند.
مهراوه خوارزمی
- 13
- 3