او تاکید دارد اصلاح طلبان و اصولگرایان پایگاه اجتماعی شان را از دست داده اند و در افکار عمومی تفاوت چندانی بین این دو جریان وجود ندارد. صحبت با این فعال سیاسی اصلاحطلب به پیشنهاد رفراندوم برای نظارت استصوابی هم رسید و او این پیشنهاد را برای «ثبت در تاریخ» دانست و بس. آنچه در ادامه میخوانید مشروح این گفتوگو است؛
آقای معین! تا انتخابات راه زیادی نیست، پیش بینی شما از مشارکت سیاسی در انتخابات دوم اسفند چیست خصوصا بعد از ردصلاحیت چهره های شاخص اصلاح طلب؟
اکنون در افکار عمومی تفاوت زیادی میان اصلاح طلب و یا اصول گرا وجود ندارد و حضور یا عدم حضور آنها چندان تاثیری در میزان مشارکت سیاسی مردم در انتخابات نخواهد داشت. ولی تنش های آبان ماه امسال و یا دی ماه سال ۹۶ که ناشی از احساس نابرابری، فشارهای اقتصادی و مشکلات اجتماعی بود می تواند انگیزه های مشارکت سیاسی مردم را کاهش دهد.
گفته میشود تعداد زیادی از کاندیداهای اصلاحطلبان رد صلاحیت شدهاند با این اوصاف بایدها و نبایدهای جریان اصلاحات برای انتخابات چیست از نگاه شما باید با همین کاندیداهای باقی مانده با ارائه لیست در انتخابات شرکت کنند یا ...
من ارتباط نزدیک و سازمان یافته ای با تشکل ها و چهره های شاخص اصلاح طلب یا اصولگرا ندارم و اطلاع دقیقی هم از مباحث و تصمیمات آنها ندارم ولی طبیعی است که با این رویکرد شورای نگهبان، اصلاح طلبان نتوانند لیست جامعی از نامزدان انتخاباتی خود بدهند.
یعنی فکر می کنید نگاه شورای نگهبان نسبت به گذشته بستهتر شده است؟
بنظرم آنها به این نتیجه رسیده اند که حاکمیت یکدست تر شود و آن را به نفع نظام ارزیابی می کنند.
بارها و بارها صحبت از رایزنی با شورای نگهبان از سوی اصلاحطلبان مطرح شد که این موج رد صلاحیت نشان میدهد همه آنها بیاثر بوده است به نظرتان آیا بهتر نبود این رایزنیها فراتر از شورای نگهبان میرفت مانند اتفاقی که سال ۸۴ رخ داد و خود شما توانستید با توصیه رهبری در انتخابات ریاستجمهوری حاضر شوید؟ اساسا آیا اصلاحطلبان وارد این نوع رایزنی با حاکمیت و مقامات عالی نظام شد؟
با نظرتان در خصوص منطقی تر و اثر بخش تر بودن رایزنی ها فراتر از سطح شورای نگهبان موافقم، البته بنظر من تذکر مقام رهبری به شورای نگهبان در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ برای تجدید نظر در صلاحیت نامزدان انتخاباتی بیشتر بر پایه اهمیتی بود که ایشان به مشارکت حداکثری مردم درانتخابات و بازتاب جهانی آن می دادند،من اطلاعی از انجام رایزنی خاص با رهبری در این زمینه در سال ۱۳۸۴ ندارم و فعالیتی صورت نگرفته بود. شاید در آخرین روزهای مانده به انتخابات مجلس به افراد دیگری نیز اجازه ورود بدهند که البته نوشداروی بعد از مرگ سهراب است و فرصتی برای اطلاع رسانی و تبلیغات انتخاباتی وجود نخواهد داشت.
اصلاحطلبان بعد از انتخاب کدخدایی در مجلس همواره به نتیجه بخش بودن رایزنیها با شورای نگهبان خوشبین بودند به نظرتان آیا همین رفتار دست به عصای اصلاحطلبان که گاهی به گدایی قدرت تعبیر میشد باعث نشد رقیب برای عقب زدن آنها بیپرواتر شود؟
شاید اینگونه باشد، ولی بنظرم اراده یکدست کردن بافت مجلس و حکومت و ضعیف تر شدن پایگاه اجتماعی اصلاح طلبان در فرآیند تصمیم گیری شورای نگهبان نقش بیشتری داشته است.
قبول دارید اصلاحطلبان با عملکردشان و نگاهشان به قدرت در سالهای اخیر موجب شدند تا آن سرمایه اجتماعی از دست برود؟
آری، از چند سال قبل به این طرف خود من هم بکرّات نسبت به ضرورت و ارزشمند بودن وجود گرایش های مختلف و اصیل سیاسی برای رشد جامعه ، چه اصولگرا باشد و یا اصلاح طلب- تاکید کرده ام. گفتم که بالعکس اگر قرار بر رانت خواری، آقازادگی و یا سوءاستفاده از قدرت و بی تفاوتی در مقابل مشکلات مردم و گروههای محروم و آسیب دیده باشد، تفاوتی بین این جناح و یا آن جناح سیاسی نخواهد بود. متاسفانه هر دو جناح سیاسی پایگاه اجتماعی شان را تا حد زیادی از دست داده اند.
هرچند این روزها بحث بر سر رد صلاحیتها بسیار داغ است اما تصور کنیم این رد صلاحیت ها اتفاق نمیافتاد و همه کاندیداهای اصلاحطلب تائید صلاحیت میشدند آیا این جریان میتوانست مردم را متقاعد کند پای صندوق رای بیایند؟
نه چندان، همانطور که قبلاً گفتم از نظر جامعه بویژه جوانان، موضوع رقابت اصلاح طلب و اصولگرا در عرصه های سیاسی و انتخاباتی در این مقطع زمانی، ماجرای تمام شده ای است. فقدان سازمان های مردم نهاد و احزاب دیرپا و فراگیر سیاسی خود را در این بی ثباتی های سیاسی و مدیریتی و سردرگمی های اجتماعی نشان می دهد.
برخی تئوریسین های اصلاح طلب معتقدند که اصلاح طلبان باید یک دوره دوری از قدرت را داشته باشند تا به بازسازی هویت اصلاح طلبانه و اصول و چارچوب آن بپردازند، چقدر این نگاه را قبول دارید؟ این بازسازی هویتی لازم است؟
حداقل از دوم خرداد سال ۱۳۷۶ به این طرف نیاز به تدوین مبانی، اهداف و راهبردهای تفکر اصلاح طلبی وجود داشته است که بتوانند بر پایه آن نیروهای جوان و فعال جامعه مدنی را سازمان دهی کنند و بیش از پیش از نظم و دیسیپلین تشکیلاتی، کارآیی و اثربخشی، رابطه تنگاتنگ با درد و رنج و مسایل و مشکلات توده مردم و کمک به تامین منافع ملّی برخوردار شوند.
فکر نمی کنید اصلاح طلبان در دوره بازگشت به قدرت دردهه ۹۰ برای ماندگار شدن در قدرت گام به گام از اصول خود عقب نشستند؟ یا لازمه در صحنه بودن این شرایط را ایجاب کرده بود
متاسفانه باید فرض اول سوال شما را مورد تائید قرار دهم. قدرت و سیاست تنها ابزاری برای عمل به وظایف و مسئولیت اجتماعی است و نه بالعکس. نباید با هر شیوه و به هر بهایی به دنبال باقی بودن در قدرت و یا به دست گرفتن افسار آن بود. حضور در صحنه می تواند در عرصه های آگاهی بخشی، تصمیم سازی و ارتقای توانمندیها باشد.
امروز درباره ارائه لیست و لیست ندادن اختلافات زیادی وجود دارد به نظر شما در چنین شرایطی آیا اصلاح طلبان باید وارد این انتخابات بشوند یا خیر؟
دادن لیست نامزدان انتخاباتی، آنهم در زمانی که اصلی ترین چهره های اصلاح طلب و بعضاً اصول گرا رد صلاحیت شده اند از منطق قوی برخوردار نیست، هر چند که افراد صاحب صلاحیتی که قصد خدمت و وقف خود برای جامعه را دارند می توانند بصورت فردی و یا چند نفره نامزدی خود را اعلان نمایند.
چندی پیش موضوع رفراندوم برای نظارت استصوابی مطرح شد و رئیس جمهور دستور تدوین لایحه را دادند، اگر این لایحه در خوشبینانهترین حالت در مجلس هم تصویب شود باید شورای نگهبان آن را تائید کند به نظر شما این موضوع چطور میتواند رنگ راهکار به خود بگیرد؟
پیشنهادی غیر منطقی نبوده است ولی طرح آن پس از گذشتن حدود ۶سال از ریاست جمهوری آقای روحانی و کمتر از ۳-۲ هفته به برگزاری انتخابات، بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد تا اجرایی! "ثبت در تاریخ" دردی از دردهای امروز ما را درمان نخواهد کرد.
- 14
- 6
کاربر مهمان
۱۳۹۸/۱۱/۲۶ - ۱۹:۴۴
Permalink