محمد مهاجری، فعال سیاسی و رسانهای اصولگرا را بیشتر به اظهارنظرهای متفاوتش در فضای رسانه و درباره مسائل سیاسی میشناسند. مهاجری ۵۸ساله است و پیشتر او را با روزنامه کیهان میشناختند، هرچند او در جام جم و دیگر جاها از جمله همشهری نیز بوده است. او درتوئیتر فعالیت زیادی دارد و با توئیتهای پرسروصدا با هشتگ«مااصولگراها» به انتقاد از خاستگاه سیاسی خودش پرداخت. البته او میگوید که این توئیتهایش در محافل اصولگرایی مخاطب بسیاری دارد. مهاجری بیگدار به آب نمیزند. مشی اعتدالی این روزنامهنگار کهنهکار از او چهرهای محبوب در بین جریانهای سیاسی ساخته است و به گفته خودش با همه جریانهای سیاسی...
با محمد مهاجری درباره موضعگیریهای اصلاحطلبانهاش، انتخابات ۱۴۰۰، سیاست خارجی و ... گفتوگوی مفصلی داشتیم که در ادامه میآید.
اجازه بدهید از موضعگیرهایتان شروع کنیم. اظهارنظرهای اصلاحگرایانه شما در توئیتر جالب است و نکتهها و صحبتهایی ایراد میکنید که مورد اقبال جامعه بهویژه اصلاحطلبهاست. این موضعگیریها به نوعی اصلاحطلبانه(نه به معنای جریان سیاسی)است که ما از دیگر اصولگرایان کمتر میشنویم، اما با این حال شما خودتان را اصولگرا میدانید. در مورد این دوگانه توضیح میدهید؟
ببینید، ما در فقه و حقوق اسلامی داریم که اگر کسی گفت من مسلمانم باید از او پذیرفت. یعنی صرف شهادتین یا اینکه بگوید من مسلمانم کافی است و او را در زمره مسلمین قرار میدهیم. وقتی طرف به اظهار خود مسلمان اعلام شد، تمام حقوقی که باقی مسلمانان دارند او نیز دارد. حال اگر کسی بگوید صرفا من مسلمانم ولو دروغ بگوید به او مسلمان میگویند.کسی که از ۱۵- ۱۶ سالگی اصولگرا بود و در کل چهل سال بعد از انقلاب اصولگرا بود و امروز نیز میگوید من اصولگرا هستم، نباید از او پذیرفت؟ اقرار به اصولگرا بودن از اقرار به اسلام که مهمتر نیست. برخی از دوستان اقرار به اسلام را با یک شهادتین میپذیرند، ولی اقرار به اصولگرا بودن را با این همه قدمت و سابقه و اظهار رسمی نمیپذیرند. اینکه میگویید توئیتهای من را اصلاحطلبان بیشتر میپذیرند به این دلیل است که من نوعی از اصولگرایی را انتخاب کردهام که به گفته مقام معظم رهبری اصولگرای اصلاحطلب هستم. دلیل دیگر اینکه دوستان اصولگرا سانسور بیشتری دارند و من این را با علم عرض میکنم. توئیتهای من در محافل اصولگرایی بسیار بیشتر مورد توجه قرار میگیرد و گهگاه روشهای مقابله با آن را پیدا میکنند. همین که بروز بیرونی ندارد یعنی در محافل اصولگرایی نیز تاثیر بهسزاتری دارد.
در مورد این عبارت «اصولگرای اصلاحطلب» بیشتر توضیح میدهید؟ یعنی چه؟
من به عنوان یک اصولگرا خود را محق میدانم که تشکیلات اصولگرایی و تفکر اصولگرایی و جریان اصولگرایی باید اصلاح شود. بخش قابل توجهی از جریان اصولگرایی دچار درد تحجر است و دچار درد عدم آزاداندیشی است، دچار مشکلات درونی ناشی از مصلحتاندیشیهای بیجا است، دچار کتمان حق است و هیچ کدام از این مسائل با اصولگرایی سازگار نیست. من عقیده دارم بسیاری از دوستان ما که اسم خود را اصولگرا میگذارند، باید از این جمع خداحافظی کنند. چگونه ممکن است یک اصولگرا آنقدر مصلحتاندیش باشد و در مقابل ناحقیهایی که صورت میپذیرد، آنقدر بیتفاوت باشد؟ اگر قرار است کسی اصولگرا نباشد و متهم شود که اصولگرا نیست، قطعا آن فرد من نیستم. اما من اصلاحطلب نیستم و در هیچ تشکل اصلاحطلبی عضویت نداشتم و همکاری نکردهام و از هیچ نامزد اصلاحطلبی حمایت نکردم و با اصلاحطلبها به لحاظ ایدئولوژیک مشکلاتی مبنایی دارم، ولی با افراد هر دو جناح رفیقم و به نظر من هر کسی که به ولایت فقیه و نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی پایبند باشد و اصول اخلاقی زندگی را رعایت کند، من هیچ مشکلی برای ارتباط با آنها و رفاقت با آنها ندارم. دوستان اصولگرای من دایره تنگی دارند و فکر میکنند فقط کسی انقلابی و اصولگرا است که مثل خودشان فکر کند و چون برخی از دوستان ما در این دایره بسته هستند. اما جریان اصلی اصولگرایی به شدت از موضع من حمایت میکند. ملاک من ملاک حق است.
نظر و پیشبینی شما در مورد انتخابات۱۴۰۰چیست؟ از طرفی اعتباری برای اصلاحطلبان نمانده است و سرمایه اجتماعی اطلاحطلبی در این مدت سال از دست رفته و از طرفی اقبالی به اصولگرایی نیست و در حدود ۲۰% تا ۳۰% از مردم به اصولگراها اقبال دارند. به نظر شما این وضعیت به چه شکلی خود را نشان خواهد داد؟
من بخشی از حرف شما را قبول ندارم؛ آنجایی که فکر میکنید ریزش بدنه اجتماعی اصلاحطلبی به خاطر حمایت از آقای روحانی است. به نظر من اگر آقای روحانی نبود هیچ کاندیدایی از اصلاحطلبان در سال ۱۳۹۲ رای نمیآورد. اصلاحطلبان با پشتیبانی آقای روحانی خود را نجات دادند. اصلاحطلبی با کاندیدایی جز آقای روحانی شانسی برای برد نداشت. بدنه اجتماعی اصلاحطلبی از ۸۸ به این طرف فرو ریخت. برای به دست آوردن اعتبار اجتماعی گذشته به سمت آقای روحانی آمدند. اینکه جریان اصلاحطلب آقای روحانی را بدهکار و مدیون خود میداند، اشتباه محاسباتی مهمی است. وزن جریان اصلاحطلب همانی است که در انتخابات اسفند ۹۸ در مجلس دیدیم.
انتخابات ۱۳۹۸ نشان داد که با مشارکتی ۴۰% هم میتوان پیروز انتخابات شد و یک رئیس جمهور انتخاب کرد. اصولگراها امروز به این نکته دل بستهاند. اما مجلس یازدهم ناکامی بزرگی برای جریان اصولگرا بود. در حقیقت برای مجموعه جمهوری اسلامی نیز اتفاق خوبی رقم نخورد. چون عدم مشارکت گسترده مردم دیده شد. نظام جمهوری اسلامی یک نظام مبتنی بر مردمسالاری دینی است. بنابراین مثل دموکراسیهای غربی نیست که عدم شرکت درصدی از مردم برایش اهمیت نداشته باشد. اتفاقا جمهوری اسلامی برای مشارکت مردم ارزش زیادی قائل است.
بخشی از جامعه اصولگرا مایل به کم شدن مشارکت مردم است تا خودشان رای بیاورند این واقعیتی است و ما آن را کتمان نمیکنیم. اما این مساله امنیت ملی است و بسیار خطرناک است. این بخش پدیده ناکارآمدی را در مجلس و دولت تقویت میکند، این شیوه به عنوان یک راهبرد برای برخی از افراد مطرح است. این تحلیل سادهاندیشانه است. اصل مشارکت مردم ضامن مطمئنی برای امنیت ملی و حمایت از نظام است. ولی به جای تقویت این موضوع شیوهای که امتحان پس نداده کار میشود. مجلسی که با مشارکت کم مردم انتخاب شده ضربهپذیر است. مجلس یازدهم قطعا مجلسی مشروع و قانونی است، اما به دلیل مشارکت پایین مردم اقبال عمومی را به همراه ندارد و این بیاقبالی میتواند از طرف جریانات سیاسی و اجتماعی مورد بیتوجهی قرار بگیرد. متاسفانه چنین مجالسی برای اینکه خود را کارآمد نشان بدهند سعی میکنند شعار را سرلوحه کار خود قرار بدهند. ده دوازده جلسهای که تشکیل شده نشان میدهد شعارمحوری برای برخی از نمایندگان اصل است. همانطور که میبینیم این نمایندگان در فضای مجازی و رسانه هیاهو میکنند.
به تمایل بخش تندرویی از جریان اصولگرا اشاره کردید که با هدف رایآوری مایل به کم شدن مشارکت مردمی در انتخابات هستند. در این مورد بیشتر صحبت کنید.
ببینید، میزان رای سنتی هر دو جریان اصولگرا و اصلاحطلب تفاوت چندانی با هم ندارد. حدود ۱۵ تا ۲۰درصد اصولگرایان و در حدود ۱۵ تا ۲۵ درصد اصلاحطلبان هستند. در مقابل ۶۰ تا ۷۰ درصد رای خاکستری وجود دارد که از این میزان ۲۰ تا ۲۵ درصد معمولا در انتخابات شرکت نمیکنند. حدود ۳۵ تا ۴۰درصد رای مهم داریم که به رای خاکستری معروفند و در طول تاریخ انتخابات از خرداد ۷۶ به این سو دیدهایم که هر گاه جریان اصلاحطلب موفق شده این آرای خاکستری را از آن خود کند پیروز انتخابات بوده است. جریان اصولگرا در همراه کردن آرای خاکستری موفق نیست.
چرا؟
حداکثر۴۰% آرای خاکستری وجود دارد که سرمایه اصلاحطلبان هستند. در زمانهای مختلف خود را نشان داده است. دوره آقای احمدینژاد تنها دورهای است که آرای خاکستری تا حد قابل توجهی به سمت احمدینژاد رفت. البته این آرای سرگردان به سمت صندوق اصولگرایی نرفت، بلکه سهم خود آقای احمدینژاد شد. امروز اصلاحطلبان سرمایه اجتماعی خود را در کوتاهمدت قابل احیا نمیدانند. بنابراین آرای خاکستری یا در انتخابات شرکت نمیکنند و یا جریان اصولگرا مجبور است کاری کند تا آن ۳۵% پای صندوق رای بروند. این ۳۵% زمانی طبقه متوسط جامعه بود و به طبقه اجتماعی و فرهنگی تبدیل شدهاند که شاید در جاهایی افراد این طبقه جزو اقشار آسیبپذیر جامعه باشند.
زمانی اصولگرایان فکر میکردند اقشار آسیبپذیر به آنها رای میدهند، ولی امروز این طور نیست و اگر روی آن پایگاه رای حساب کنند، رای به سمت آنها نمیآید.
بنابراین تکلیف انتخابات آینده توسط این ۳۵ تا ۴۰ درصد مشخص میشود. امروز پایگاه رای اصلاحطلبی نیز دچار سرخوردگی است. عدم فعالیت اجتماعی آنها و اشتباهاتشان و ناموفق بودن شورای شهر تهران و عواملی از این دست باعث میشود اصلاحطلبان نتوانند از آرای خاکستری استفاده کنند و به دلیل نارضایتیها ۲۰درصد پایگاه رای خود را نیز از دست بدهند. در نتیجه احتمالا میدان را به اصولگرایان واگذار کنند.
آیا اکثریت جامعه ایران به اصولگرایان اقبال دارد؟
نه. البته دلایل مختلفی وجود دارد. اصولگرایی به شدت دچار مشکل تعریف از خود است. یعنی تعاریفی که از خود دارد مخدوش است و از تندروترین افراد که در این جامعه وجود دارند و حرف خود را با پرتاب لنگه کفش میزنند اصولگرا محسوب میشوند تا افرادی که اعتدال سیاسی و خردورزی دارند. بنابراین جریان اصولگرا از این جهت جریانی فراگیر نیست.
- 15
- 2