درگذشت مهندس عباس امیرانتظام بهانهای شد تا دوباره داستان دادگاه ایشان و روایات ناقص از آنچه بر وی گذشته نقل مجالس و محافل گردد. متاسفانه عدم حضور یک طرف که از پاسخگویی محروم میباشد، در کنار سکوت شاید مصلحت اندیشانه افراد آگاه از سویی و نظرات آلوده به اغراض سیاسی که البته تا اندازه زیادی تحت تاثیر حب و بغضهای ناشی از حوادث و برخوردهای سالهای پرتنش گذشته قرار گرفته، از سوی دیگر، حقیقت ماجرا را به محاق ابهام فرو برده است.
درباره دادگاه امیرانتظام بسیار سخن گفته شده، هم ایشان و موافقانشان و هم مخالفان به تفصیل درباره اتهامات و رد و قبول آنها گفته و یا نگاشتهاند. عدهای او را مبرا از اتهام جاسوسی دانسته و برخی دیگر اعدام و کسانی نیز وی را به حبسی چند ساله مستحق میدانند.
در این میان روایات بسیاری از دادگاه و حواشیاش نقل میگردد که صحت و عدم آن را همانند بسیاری از اقوال این زمانه نمیتوان تائید کرد. به ویژه پس از حوادث سال ۸۸ که متاسفانه بیشتر حریمها و حرمتها درنوردیده و غبار ابهام بر خیلی از وقایع تاریخی سایه افکنده، با هجمه رسانهای بسیار قدرتمند دشمن و البته خواب سنگین و بیتدبیری رسانههای خودی که شوربختانه برای اغراض سیاسی زودگذر اعتماد عمومی را خدشهدار نمودهاند، بسیاری از حوادث مربوط به سالیان ابتدایی انقلاب دچار آفت تحریف گشتهاند.
فقدان روایتهای صائب و همینطور در اقلیت بودن راویان معتمد، نسل جوان ما را در وضعیتی پرابهام قرار داده و اهریمن ناجوانمرد با استفاده از این فضای مشوش چه راحت میتواند به مقصود نامیمون خویش راه یابد.
دادگاه امیرانتظام از جمله وقایعی است که به همان دلیل سکوت آگاهان و هجوم رسانهای مخالفان دچار آفت قلب واقعیت گردیده و دقیقا در چنین وضعیتی است که نقش رسانه مورد اعتماد مردم پررنگتر میشود چراکه رسالت اصلی آنان بیان حقیقت و زدودن زنگار از ابهامات بویژه از اذهان جوانان غایب آن روزگاران است.
در میان انتقادهای بجا از صداوسیما یکی هم میتواند همین عدم انتشار جلسات این دادگاه باشد. بیشک در امتداد روایت تاریخ شفاهی ایران پخش کامل جریان محاکمات و مصاحبههای آن دوران میتواند تا حد زیادی به ابهامات و دروغهای مطروحه پاسخ دهد.
در مورد شخص آیتالله گیلانی که ریاست دادگاه مشارالیه را برعهده داشتند به آن جهت که در خط مقدم مبارزه با دشمنان انقلاب اسلامی قرار گرفته بودند، شایعات متعددی توسط آنان و عوامل مزدورشان رواج یافت و متاسفانه برخی از آنها نیز توسط دوستان غیرمطلع و بعضا البته با نیات شاید خیر و گاها سوء سیاسی بازنشر گردید.
داستان محکومیت فرزندان به اعدام و حتی اجرای آن توسط خود پدر هم در این راستا ساخته و پرداخته شد و متاسفانه علیرغم توضیحات مکرر خانواده و دوستان و همراهان نظیر آنچه جناب حجتالاسلاموالمسلمین آقای نیری قائممقام وقت ریاست دادگاههای انقلاب اسلامی در روزنامه جمهوری اسلامی هشتم مهر ۱۳۹۱ به آن پرداختند، هنوز هم به دلایل خاص سیاسی این دروغ بزرگ روایت میشود.
در حالی که حقیقت ماجرا کاملا در تضاد با داستان ساخته و پرداخته شده مذکور میباشد. حضرت آیتالله گیلانی در پاسخ به این پرسش که در صورت مواجهه با فرزندان شما در خانه تیمی و یا درگیری چه عکسالعملی نشان دهیم؟ گفته بودند همان کاری که در حال انجام وظیفه و در موارد مشابه انجام میدهید بدون اینکه در نظر بگیرید طرفتان فرزند چه کسی است.
در نهایت هم عمر فرزندان آیتالله به محاکمه نرسید تا حکمی صادر شود و اعدام شوند و هر دوی آنان در درگیری مسلحانه کشته شدند. از سوی دیگر در صورت دستگیری هم بسیار بعید بود که توسط پدر محاکمه شوند چراکه پیش از آن و در قضیه سعادتی به دلیل دوستی وی با فرزندانشان و دوری از هرگونه شائبه به پیشنهاد شهید آیتالله قدوسی محاکمه وی توسط شخص دیگری انجام شد. این واکنش به حق و عادلانه اما توسط دشمنان و حتی دوستان انقلابی برای دستیابی به اهداف خاص تحریف و مقلوب گردید.
امروزه موج شدید حملات ناجوانمردانه رسانهای به حدی رسیده که سکوت بیش از این از جانب کسانی که در متن برخی جریانات بودند قابل توجیه نمیباشد. نگارنده نیز به دلیل نسبت خود با مرحوم آیتالله محمدی گیلانی و قریب دو دهه همراهی نزدیک با ایشان و با توجه به اینکه در جریان برخی از رویدادهای معاصر در رابطه با او قرار داشتم بر خود واجب دیدم جهت تنویر افکار عمومی و ثبت در تاریخ آنچه را که شخصا دیدم و شنیدم به اشتراک گذارم.
اغلب کسانی که حضرت آیتالله گیلانی را از نزدیک میشناختند بر این باورند که شان و شخصیت علمی و اخلاقی ایشان اجل از آن بوده که وارد پستهای حکومتی شوند. اعتماد و اطمینان رهبر کبیر انقلاب به علم و عمل او موجب شد تا به دستور معظمله ریاست دادگاههای انقلاب را در برههای حساس که خشم انقلابی بر تمام شئون جامعه حکمفرما شده بود و بیم تسری آن به حیطه قضاوت و عدالت میرفت برعهده گیرند.
علیرغم جدیت در اجرای احکام الهی، رویه خاص توأم با رأفت اسلامی آیتالله محمدی گیلانی باعث شد تا بسیاری از افراد مؤثر و بیگناه گرفتار در آن دوران تبرئه شده و جامعه اسلامی از خدماتشان بهرهمند گردد.
حکایت منتشره از استاد دکتر مهدوی دامغانی در روزنامه اطلاعات دوم تیرماه ۹۴ یکی از صدها موردی است که نحوه برخورد حکیمانه این عالم بزرگوار را در دادگاه نشان میدهد. و یا دادگاه معروف دکتر شیخالاسلامزاده وزیر بهداری پیش از انقلاب که ماجرای آن در خاطرات همسرشان آمده و همچنین ماجرای استخلاص افرادی چون استاد دکتر جلالی نائینی و دکتر همایون جابری انصاری وزیر کار پهلوی، طاهر احمدزاده و... و یا حتی نحوه مواجهه با دستگیری و بازداشت استاد دکتر بهروز برومند که از قضا پزشک معالج مرحوم امیرانتظام هم بودهاند شواهدی هستند بر این مدعا که جناب ایشان تا چه میزان متخلق به اخلاق حکیمانه و انصاف بوده است.
شاید دادگاه آقای امیرانتظام را بتوان یکی از حساسترین محاکمات تاریخ معاصر برشمرد چراکه نخستین محاکمه یک دولتمرد پس از انقلاب اسلامی است؛ آن هم در شرایط بسیار خاص و پیچیدهای که در آن احساسات ضد آمریکایی مردم در پی تسخیر لانه جاسوسی و ماجرای صحرای طبس و کودتای نوژه شعلهور گردیده و در اوج خود بود. از سوی دیگر آغاز جنگ تحمیلی، تشدید درگیریهای خیابانی میان منافقین و معاندین با انقلابیون و ترور شخصیتهای انقلاب و تنشهای صورت گرفته میان بنیصدر با شورای انقلاب و شهید رجایی و عزل رئیسجمهور هم بر پیچیدگی اوضاع آن دوران افزوده بود.
در حالیکه انقلاب نوپای اسلامی با شعار مبارزه با امپریالیسم به سرکردگی آمریکای به اصطلاح آن روزها جهانخوار هویت یافته بود، به زعم انقلابیون اما سیاستها و رفتارهای دولت موقت و اعضای آن نه تنها با این اصل همخوانی نداشت بلکه برخلاف جهت آن نیز بود و به همین علت از سوی انقلابیون ضد امپریالیستی که از پشتیبانی همهجانبه افکار عمومی نیز برخوردار بودند متهم به طرفداری از مکتب لیبرال و آمریکایی میشدند که خون جوانان ما از چنگ او میچکید.
در این میان مهندس عباس امیرانتظام یک تاجر شیکپوش تحصیلکرده غرب به دلیل نزدیکی با مهندس بازرگان به دولت موقت راه مییابد و در کنار شخصیتهای پرسابقه و مبارز و زندانکشیده چون دکتر یدالله سحابی، مهندس عزتالله سحابی، مهندس بازرگان، مهندس معینفر، صدر حاجسیدجوادی و .... قرار میگیرد.
عدم وجود سوابق روشن در انقلاب و ناشناخته بودن او موجب میشود تا عدهای از روحانیون و حتی اعضای دولت موقت با انتصاب او به مخالفت برخیزند اما اصرار و پافشاری مهندس بازرگان او را در منصب معاونت نخستوزیر نگاه میدارد. چندی نمیگذرد که فعالیتهای جسورانه امیرانتظام که در رأس آنها پیشنهاد انحلال مجلس خبرگان و روابط با آمریکاییهاست (همانگونه که خود او نیز در مصاحبهها و نوشتههایش به آن اشاره میکند) موجب تشدید بدبینی و سوءظن انقلابیون نسبت به او میشود تا جایی که برای دوری از این فضا به سرعت به ماموریت سفارت در کشورهای اسکاندیناوی میرود و پس از جلب به دادگاه هم به همین دلیل جز عده قلیلی، باقی دوستانش و همقطارانش سکوت را بر دفاع از او ترجیح دادند.
حضور در ۳ واقعه نگارنده را بیشتر با قصه مرحوم امیرانتظام و ماجرای دادگاهش آشنا ساخت. هرچند پیشتر هم در جمعهایی از او و محاکمهاش شنیده بودم اما نخستین بار در کلاس تحولات سیاسی ایران بود که یکی از اساتید علوم سیاسی با اشاره به ماجرای اشغال سفارت آمریکا، دلیل محکومیت آقای امیرانتظام را استفاده از عبارت Dear در مکاتبات با طرف آمریکایی برشمرد و اظهار داشت دادگاه به همین خاطر مشارالیه را مجرم شناخت.
بعدها با تحقیق مختصری متوجه شدم که این امر نمیتواند مقرون به صحت باشد چراکه نه تنها هیچ اشارهای به این در حکم دادگاه نشده بلکه نماینده دادستان که این مساله به ایشان نسبت داده شده یعنی جناب آقای دکتر میرمهدی آشنا به زبان انگلیسی بوده و حتی بعدها مدتی معاونت حقوقی وزارت خارجه را نیز برعهده داشتهاند. پذیرفتن این که شخصی مثل دکتر میرمهدی یا حتی سایر حاضرین از این عرف بدیهی در نامهنگاری بیخبر بودهاند قریب به محال است.
از سوی دیگر مطابق اسناد، دادگاه اتهامات آقای امیرانتظام را ارائه اطلاعات سری به بیگانگان، توطئه برای انحلال مجلس خبرگان، مخالفت با نظام ولایت فقیه و تلاش برای ایجاد اختلاف بین فلسطینیها و لبنانیها با ایران و فراری دادن سران رژیم سابق اعلام نموده و نه استفاده از این کلمه، بنابراین مانور بر سر این مساله فرافکنی مضحکی بیش نمیتواند باشد.
و اما دومین بار در ملاقات عدهای از دوستان اصلاحطلب با آیتالله گیلانی بود که درباره آقای امیرانتظام شنیدم. در پایان این ملاقات صمیمی و دوستانه که در دوران استقرار دولت اصلاحات صورت پذیرفت، آقای ابراهیم اصغرزاده یکی از حاضرین آن جمع از آیتالله گیلانی سؤال کردند که چگونه میتوان در رأی آقای امیرانتظام تجدیدنظر کرد و زمینه آزادی ایشان را فراهم نمود؟ آیتالله پاسخ دادند (نقل به مضمون) آقای اصغرزاده مدارک و اسناد مربوط به اتهامات آقای امیرانتظام را چه کسی به دادگاه تحویل داد؟ و چه کسانی خواهان اشد مجازات وی بودند؟ و در پایان هم گفتند: عفو و یا تجدیدنظر در رأی ایشان از حوزه اختیارات من خارج است.
بیشتر از این هم هیچ سخنی رد و بدل نشد. اکنون که جناب اصغرزاده، از نظر سابق خود برگشتهاند شایسته است که به این سؤال پاسخ دهند که آیا صحت اسناد تحویل داده شده را قبول دارند یا همانند مرحوم امیرانتظام در آن شبهه میکنند؟ اگر قبول دارند که مستند حکم دادگاه البته فقط درباره اتهام ارائه اطلاعات به بیگانگان، همین اسناد تحویلی از جانب ایشان و دوستانشان بوده است، در غیر اینصورت باید ضمن استغفار از پیشگاه الهی مسئولیت دستکاری در اسناد را میپذیرفتند تا بر همین اساس اعاده دادرسی و تجدیدنظر در حکم مربوطه انجام میگرفت.
به علاوه دیدن مصاحبههای این روزهای امثال آقایان اصغرزاده و میردامادی این پرسش را به ذهن متبادر میکند که این ملت تا چه زمانی میبایست از آثار رفتارهای هیجانی ایشان و دوستانشان بهرهمند گردد؟ ماجرای تسخیر لانه جاسوسی و سرخوردگی و عذر پس از آن و یا تندرویهای آتشین مجلس سوم که موجب به محاق رفتن جریان خط امام آن روزها شد و نیز درگیریهای شورای شهر اول که منجر به ظهور معجزه هزاره سومی گشت که عواقب و پیامدهای ناشی از آن هنوز هم گریبان این ملت را رها نساخته، همه و همه نمونههایی از رفتارهای هیجانی جناب اصغرزاده و برخی از همراهانشان میباشد. ای کاش این رفتارهای هیجانی حد یقفی داشتند و زندگی مردم و بویژه جوانان این مرز و بوم را بیش از این تحت تاثیر خود قرار نمیدادند.
و اما سومین بار و در واپسین روزهای حیات مرحوم آیتالله گیلانی بود که دست تقدیر مرا با خود مرحوم امیرانتظام روبرو ساخت. در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان پارس بودم که شنیدم یک آقا و خانم قصد عیادت از آیتالله محمدی گیلانی را دارند، اما مامورین حفاظت ممانعت میکنند. از پشت پنجره که به بیرون نگاهی انداختم سریع چهره آقای امیرانتظام را شناختم و برای سپاسگزاری به نزدشان شتافتم.
آقای امیرانتظام که بسیار مبادی آداب به نظر میآمدند، گویا از طریق دکتر معالج خود که اتفاقا پزشک معالج آیتالله هم بودند از بستری شدن ایشان مطلع شده و برای احوالپرسی آمده بودند. با وصف اینکه ایشان در بیهوشی کامل بودند به رسم احترام و ادب تا بالین آیتالله گیلانی همراهیشان کردم. آقای امیرانتظام که با دیدن ایشان منقلب شده بود پس از سکوتی چند لحظهای حضرت آیتالله را به نام صدا زدند و ضمن معرفی خود برایشان آرزوی بهبودی کردند. اینجانب هم ضمن تشکر از لطف و مهرشان تلاش کردم تا با حداکثر احترام مشایعتشان کنم. هر چند بعدها شاهد این بودیم که این ملاقات تا چه حد مورد سوءاستفاده برای تاختوتازهای بیرحمانه قرار گرفت و دستاویزی شد برای موجسواریهای بیشتر.
من در اینجا در مقام قضاوت نسبت به گذشته و آدمهایش نیستم. اما سالیان سال از نزدیک با مردی زندگی کردم که علیرغم همه شایستگیهای علمی و اخلاقیاش خودش را فدای این انقلاب و آرمانهای آن کرد. او همه چیزش را داد تا این انقلاب پا بگیرد و بماند، علیرغم همه دلبستگیهایش کرسی پررونق درس فلسفه و فقه را به کناری نهاد تا دستور مقتدایش را اجرا نماید. سه فرزند پسرش را به فاصله کمتر از سه سال از دست داد، تهمتها را شنید اما دم برنیاورد چراکه ازخودگذشته بود تا آرمانهایش بمانند.
دو شاخصه اصلی اخلاقی او ادب بود و انصاف. چه بسیارند افرادی که در جایگاه متهم در مقابلش قرار گرفته بودند و شیفته رفتارش شده بودند. سالهای حضور او در مناصب حکومتی پر است از خاطراتی که خضوع و خشوع و انصاف و عدل او را یادآور میشود. آخرین آنها ایستادگی در لغو حکم اعدام دکتر آقاجری بود که شایسته است به ماجرای آن هم در فرصتی مناسب پرداخته شود. هیچگاه اختلاف دیدگاه و سلیقه موجب نشد تا از مسیر حق و انصاف و ادب خارج شود. با چنین شناختی چگونه میتوان انتظار داشت که دادگاه آقای امیرانتظام از این برخورد مستثنی بوده باشد. بیشک صدق این امر را میتوان در بازبینی فیلم آن محاکمه تاریخی یافت.
امیدوارم صداوسیمای جمهوری اسلامی در این برهه حساس به این وظیفه ملی خود عمل کند تا نسل جدید بتواند در این آشفتهبازار که ناحق و دروغ بیش از حق و راستی رایج شده، سره را از ناسره تشخیص دهد.
از سویی دیگر نمیتوان چشمها را به روی این واقعیت بست که مرحوم امیرانتظام به عنوان شهروند این کشور که از قضا پستهای مهمی هم برعهده داشته، در جایگاه یک متهم حقوقی داشته که میبایست از آنها برخوردار میشده اما همواره مدعی آن بوده که نه تنها چنین نشده بلکه حتی در دوران تحمل حبس از ابتداییترین آنها محروم بوده است.
هرچند برخی از اظهارات وی نظیر آنچه در مصاحبه با صدای آمریکا و یا برنامه «خشت خام» گفت با واقعیات نمیخواند و به قول جناب سلیمینمین جعل روایات خودشان هم شده، همانند مطالبی که در مورد استفاده از طناب (که به حکم عقل در همه زندانها ممنوع است) برای خوابیدن از ایشان شنیده شده است؛ اما انتشار مصاحبههایی که در آن از برخوردهای توهینآمیز و غیراسلامی و انسانی نظیر آنچه که در محرومیت ۷ ساله از پوشیدن دمپایی در زندان و یا شستوشوی موهن سرویسهای بهداشتی و همچنین ماجرای اعزام زجرآور به بیمارستان حکایت میکند، قلب هر انسانی را متأثر و متألم مینماید.
بدون تردید رسیدن به حقیقت، پاسخ مستدل و مستند مسئولین مربوطه را در آن زمان و عصر حاضر میطلبد؛ اگر چنین نبوده این حق مردم است که از آن آگاهی یابند و با ناشران آن به دلیل اشاعه کذب و بازی با آبروی نظام برخورد گردد و اگر خداینکرده این اجحاف صورت گرفته، وظیفه حکومت اسلامی جبران آن و مجازات خاطیان به همان علت است چراکه هدف اولیه تشکیل آن اقامه عدل بوده و بس.
و سخن پایانیام با دوستانی است که این روزها بر موج ماجرای امیرانتظام سوار شدهاند تا عقدهها را خالی کنند و در این راستا البته همه آنچه که به آن استناد کردهاند روایات آن مرحوم میباشد. اگر هم فقط مسائل بشردوستانه و نه اغراض سیاسی پشت این اظهارات و حمایتها و قدیسسازیها باشد وجدان بیدار حکم میکند که پس از دیدن و شنیدن روایات طرف مقابل و همه زوایای ماجرا به قضاوت بنشینیم تا خداینکرده بدون تحقیق در حق فرد یا افراد و یا حتی یک مجموعه جفا نکنیم.
- 9
- 2