«برای من امروز دوباره همه چیز تازه شد، تکه تکه شدنم. برای من امروز همه چیز تکرارشد، داغ سوختنم. سوختن من، سهیلا، زیور، مریم، فاطمه، معصومه، آمنه، رعنا و محسن و... کاش روزی تمام میشد این نام بردنها.» مرضیه ابراهیمی، قربانی اسیدپاشی درحالی که مقابل تابلوی صورت خودش در نمایشگاه هویت ایستاده، این حرفها را بر زبان میآورد. نمایشگاهی که به همت انجمن حمایت از قربانیان اسید پاشی در هفته جاری برگزار شد و تا پایان هفته نیز ادامه دارد.
مرضیه یکی از قربانیان اسید پاشیهای اصفهان است. اسید پاشی زنجیرهای که در مهر ماه سال ۹۳ در شهر اصفهان رخ داد و هرگز آمران و عاملانش به افکار عمومی معرفی نشد. مرضیه امروز در جمع اعضای انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی از مؤسسان و دیگر قربانیان اسیدپاشی ایستاده و روزهای سختش را مرور میکند. روزهایی که برای او هم درست مثل سایر قربانیان در بیمارستان گذشت؛
بارها و بارها تجربه زیر تیغ جراحی رفتن، بیهوشی، بیمارستان، هزینههای کمرشکن و دردهای بیپایان. مرضیه روی تابلوی چوب معرق و نیمی از صورت سوختهاش در قاب دست میکشد و با همان لحن شیرینش میگوید: «من با این تابلو حرف دارم، من با عکسم کار دارم. من با همین تابلو میخواهم زندگیام را عوض کنم؛ خودم را، نگاهم به زندگی را و امیدم به بودن را... من میخواهم قربانی نباشم.» مرضیه چند دقیقهای مقابل تابلوی خودش میایستد و با آن حرف میزند...
کنار مرضیه، زیور پروین ایستاده. معصومه عطایی، مریم زمانی و دخترش آرزو هم هستند. معصومه و زیور چشمهایشان را در حادثه اسیدپاشی از دست دادهاند، اما آنها هم دوباره همان روز را به یاد میآورند. روز حادثه و رنجهای بعدش را... تکه تکه شدن و سوختن را. مثل زمانی که تئاتر و فیلمی درباره اسیدپاشی میبینند و دوباره همه چیز برایشان تازه میشود. اصلاً مگر میشود از یاد برد آن همه درد را. این روزها حرف همهشان اما یک چیز است؛ اینکه میخواهند از خانه بیرون بیایند.
میخواهند مردم بپذیرندشان و با آن نگاههای قضاوتگر، آزارشان ندهند.
محسن مرتضوی، خالق تعدادی از تابلوهای معرق چوب این نمایشگاه، مقابل تصویر خودش میایستد: «ماهها روی این دو تابلو کار کردهام. تابلوی صورت خودم و مرضیه. در این دو تابلو نیمی از صورت خودم و مرضیه سالم است و نیمی سوخته. این همان موقعیت قبلی و بعدی ما را نشان میدهد. اینکه مرضیه قبل از سوختن چگونه بود و بعد از سوختن چطور و همینطور من.» محسن ۳۸ ساله این روزها یکی از اعضای هیأت مدیره انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی هم هست. انجمنی که به قول خودش حمایتهایش کمک بزرگی بوده برای بازگشت دوباره به جامعه. او چهار سال قبل توسط همکارش با چهار لیتر اسید سولفوریک سوخت. این روزها مثل اغلب قربانیان اسیدپاشی تنها آرزویش بازگشت همه قربانیان و معلولان به جامعه است.
محسن درباره نام نمایشگاه یعنی «هویت» هم توضیح میدهد: «بچههایی که با اسید میسوزند دو هویت دارند. یک هویت قبل از اسید پاشی و دیگری هویت بعد از آن. این نام ایهام دارد و در آثارمان هم این ایهام را نشان دادهایم.»
به تابلوهای روی دیوار نگاهی میاندازم. تابلوهایی از مادران و دختران که نمادی است از دخترانی که همراه مادرانشان سوختهاند، مثل رعنا و سمیه. مثل آرزو و مریم که امروز در نمایشگاه هستند. تابلوهایی با صورت بهم ریخته و بدون چشم. ماسکهایی که روی دیوارو زمین مانده. این تابلوها فریاد قربانیان اسیدپاشی است که باید به گوش همه مردم و مسئولان برسد. صورت زنی که روی دیوار چسبیده. صورت زنی روی دیوار که شرههای اسید از آن میچکد. چوب قهوهای گرمای اسید را تداعی میکند.
پیکرههای چوبی سمتی دیگر از نمایشگاه روی میزی چیده شدهاند. محسن میگوید: «اول میخواستم صورت سالمم را کار کنم اما با احساساتم درگیر بودم. در نهایت تصمیم گرفتم صورتم را در این تابلو تخریب کنم. این تابلو برای من همان لحظه اسیدپاشی است. نیمی از صورتم سالم است و نیمی سوخته.»
قربانیان اسیدپاشی میگویند: «صورتهای ما روی زمین میماند. مثل این تابلوها که میبینی.» اما منظور آنها از این جمله چیست؟ محسن میگوید: «اسید قدرت زیادی دارد و باعث میشود صورت آدم روی زمین بریزد و از او کاملاً جدا شود.»
محسن میگوید کنارهم قرار گرفتن آنها با دیگر معلولان در این نمایشگاه برای آن است که قربانیان اسیدپاشی هم دچار معلولیت میشوند، اما معلولیت آنها با آتش اسید است و دیگران خدادادی یا به علت یک حادثه.
حسین مردانی، نوعی معلولیت در پاهایش دارد، اوهم معرق کار میکند: «مردم نسبت به ما اصلاً دید خوبی ندارند، ما نیاز اصلیمان این است که مثل همه در جامعه پذیرفته شویم. جامعه ما نامهربان است، اصلاً تفاوتها را نمیپذیرد. از کنار ما رد میشوند و میگویند خدا را شکر! در صورتی که ما باید خدا را شکر کنیم که این رفتارها را نمیکنیم.»
به گفته او هنوز تعداد کسانی که معلولان را در جامعه نمیپذیرند زیاد است و برای دولت کاری ندارد که در این زمینه فرهنگسازی کند. اسم نمایشگاه هویت همین را نشان میدهد: «خیلی از کسانی که به این نمایشگاهها میآیند، دیدشان نسبت به ما عوض میشود. اگر مردم ما را بیشتر ببینند، کم کم نظرشان نسبت به معلولان تغییر میکند. من درد قربانیان اسیدپاشی را نمیفهمم. همان طور که محسن شاید درد من را نفهمد، اما هر کدام حسمان را در آثارمان نشان دادهایم.
مشکل همه ما از نابینا و ناشنوا گرفته تا کسی که به واسطه اسیدپاشی معلول شده، پذیرفته نشدن از سوی جامعه است، نبود حمایت دولت یک طرف، نگاههای سنگین مردم هم یک طرف. بیکاری و مشکلات دیگر را هم به همه اینها اضافه کنید. تلویزیون را ببینید! این همه برنامه دارد خب یک بخش کوچک را هم به معلولان و قربانیان اسید پاشی اختصاص دهد. مگر دید و نظر جامعه طور دیگری هم تغییر میکند؟»
مرتضی موحدی، استاد معرق چوب که در برگزاری نمایشگاه هویت نقش داشته تأکید میکند که قبل از آشنایی با قربانیهای اسید پاشی هم همیشه به این موضوع فکر میکرده که هویت آنها چه تغییری میکند: «با قربانیان اسیدپاشی که آشنا شدم، فهمیدم زندگی آنها بعد از این حادثه کاملاً تغییر میکند اما ما فقط تغییرات ظاهری را میبینیم. در این حادثه هویت فرد نابود میشود و خیلی وقتها قربانیها افسرده میشوند، شغلشان را از دست میدهند ولی کمتر کسی اینها را میبیند.
برای همین تأکید آثار این نمایشگاه روی صورت است. این حادثه ممکن است برای هرکسی رخ دهد و من همیشه میگویم اگر برای یک نفر هم این اتفاق بیفتد این درد همه جامعه است و همه باید به آن توجه کنند. الآن این قربانیها نماینده ۷۰ میلیون نفر ایرانی هستند و همه باید کمکشان کنیم و تلاش کنیم تا دیگر چنین اتفاقاتی در جامعه ما رخ ندهد.»
دکتر سید کمال فروتن، مدیرعامل انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی و فوق تخصص جراحی پلاستیک، درحاشیه این نمایشگاه در گفتوگو با ما میگوید: «ما تصمیم گرفتیم این انجمن را تأسیس کنیم تا بتوانیم قربانیها را که اغلب به بنبست رسیدهاند، نجات دهیم و از نظر حقوقی، اجتماعی و درمانی به یاریشان بیاییم. بسیاری از قربانیها بعد از حادثه خانهنشین و منزوی میشوند. برای همین برگزاری این نمایشگاهها و کلاسهای توانمندسازی برای آنها ضروری است.»
بیش از شش ماه است این انجمن در وزارت کشور ثبت شده و مشغول عضوگیری است. مسئولان انجمن میگویند امیدوارند با کمک خیران بتوانند مکانی برای انجمن مهیا کنند و همه قربانیان اسیدپاشی را گرد هم آورند.
مرضیه، موقع حرف زدن مدام میخندد. با روحیه است و دلش میخواهد به همه قربانیهای اسیدپاشی کمک کند تا دوباره به زندگی بازگردند؛ به زیور پروین که این روزها از خانهنشینی خسته است، به مریم که آرزوی زندگیاش خوشحالی و خوشبختی دخترش آرزوست و به رعنا که کیلومترها دور از آنان در همت آباد شهر بم زندگی میکند اما سالها بعد مشکلات مشابهی خواهد داشت: «همین که ما دور هم جمع شدهایم، اتفاق مهمی است. من از معصومه یاد گرفتم که نباید خانهنشین باشم. او مادر است و نگذاشت این حادثه منزوی و خانهنشیناش کند. بچهها باید از خانه بیرون بیایند و درمانشان را ادامه دهند. انجمن میتواند بچهها را از دور و نزدیک گرد هم بیاورد و برای ادامه راه امیدوار کند. ما دیگر نمیخواهیم قربانی باشیم.»
محسن مرتضوی، خالق تعدادی از تابلوهای معرق چوب این نمایشگاه، مقابل تصویر خودش میایستد: «ماهها روی این دو تابلو کار کردهام. تابلوی صورت خودم و مرضیه. در این دو تابلو نیمی از صورت خودم و مرضیه سالم است و نیمی سوخته. این همان موقعیت قبلی و بعدی ما را نشان میدهد. اینکه مرضیه قبل از سوختن چگونه بود و بعد از سوختن چطور و همینطور من.»
به تابلوهای روی دیوار نگاهی میاندازم. تابلوهایی از مادران و دختران که نمادی است از دخترانی که همراه مادرانشان سوختهاند، مثل رعنا و سمیه. مثل آرزو و مریم که امروز در نمایشگاه هستند. تابلوهایی با صورت بهم ریخته و بدون چشم. ماسکهایی که روی دیوارو زمین مانده. این تابلوها فریاد قربانیان اسیدپاشی است که باید به گوش همه مردم و مسئولان برسد
- 14
- 3