امروز در تقویم رسمی کشور روز روستا و عشایر نام گذاری شده است، تا حداقل به صورت نمادین به موضوعات و چالشهای روستاییان و زندگی روستایی پرداخته شود. به همین مناسبت و با توجه به نزدیکی روز جهانی زنان روستا که در تقویم جهانی ۱۵ اکتبر یعنی ۸ روز دیگر است برآن شدیم تا وضعیت زنان روستایی را بررسی کنیم. وقتی از زنان روستا صحبت به میان میآید، معمولا تصویر مبهمی از آنان در ذهن نقش میبندد.
تصویری که به سختی میتوان یک یا چند نقش را برای آن متصور شد، نقش زن روستایی فقط در فرزندآوری یا خانهداری محدود نمیشود. زنان روستایی عملا هم وظیفه کار در خانه را برعهده دارند و هم درمزرعه و بیرون از خانه باید دوشادوش مردانشان کار کنند. آنان در قالب کارگری، کشاورزی و غیره به عنوان نیمی از نیروی انسانی مولد در روستاها، با کمترین امکانات زندگی برای زندگی خانواده تلاش میکنند. براساس شواهد و آمارهای موجود بیش از ٧٠ درصد فعالیتهای مربوط به امور دام و طیور، حدود ۴٠ درصد امور مربوط به زراعت و باغبانی و ٨٠ درصد فراوری محصولات کشاورزی به روش سنتی را زنان روستایی و عشایر انجام میدهند. زنان روستا فقط در پیشرفت خانوادههای روستایی و اقتصاد محلی نقش ندارند، بلکه در اقتصاد ملی نیز به دلیل نقشآفرینی زنجیرههای دادوستد کشاورزی و دامپروری، سهیم هستند.
اگر در ضرب المثلها مرد را ستون خانه میدانند، با توجه به نقش زنان روستایی در خانواده میتوان ادعا کرد این کلیشه در روستاها برعکس است و این زنان هستند که نقش ستون خانه را ایفا میکنند. اما با این حال زنان روستایی به واسطه نوع زندگیشان، کارکردن روزانهشان در خارج از خانه بدون دریافت مزد، اطلاعنداشتن از حقوق انسانی خود در زندگی روزمره، زندگی در بافت سنتی و مردسالار و همچنین سکوت در برابر خشونتهایی که بر آنها تحمیل میشود نه تنها جزء آسیبپذیرترین زنان محسوب میشوند، بلکه هنوز وزنهای در معادلات اجتماعی نیز به حساب نمیآیند.
امروزه دغدغه زنان روستایی در هیاهوی زنان شهری گم شده است. وقتی از مشکلات زنان، معیشت آنها و مشکلات سد راه زنان، صحبت میکنیم، معمولا نگاهمان را به نیازهای زنان شهرنشین معطوف می کنیم . در بیان مشکلات زنان اعم از کار و حق و حقوق انسانی این قشر از جامعه همواره گروه هدف زنان شهری هستند و دغدغههای زنان روستایی نه تنها مطرح نیست، بلکه در سایه دغدغه و مشکلات زنان شهری گم میشود.کمتر زن روستایی را میبینید که دغدغه لاک ناخن یا رفتن به ورزشگاه، موتور سواری یا دوچرخه سواری را داشته باشد، حتی بسیاری از آنان این دغدغهها را دغدغه فانتزی فرض میکنند که با زندگی آنان فاصله زیادی دارد. چرا که اغلب آنان هنوز درگیر موانع بنیادین و ساختاری و عرفهای تبعیضآمیز اجتماعی هستند که گاه مبارزه با این تبعیضها به قیمت از دست دادن جانشان تمام میشود.
اگرچه خشونت علیه زنان در جامعه مرد سالار ایران فقط مختص به زنان روستایی نیست، اما شاخصهای موجود در ارزیابی سطح خشونت، نشان می دهند که وضعیت زنان روستایی به مراتب بسیار بغرنجتر و پیچیدهتر از زنان شهری است. به نحوی که معمولا خشونت خانگی در روستا بر علیه زنان یک امر عادی و بخشی از زندگی روزمره آنان است. بسیاری از مردان روستایی زنان را مایملک خود میدانند. زنان روستایی به دلیل عرفهای سنتی حاکم کمتر از زنان شهری قدرت مقابله با خشونت را دارند، با این که در برخی از حوزههای کاری مانند دامداری بیشتر از مردان کار میکنند اما از نظر مالی به مردان خانواده وابسته اند و حقوقشان نامریی است.
زنان و دختران در مناطق روستایی از دسترسی برابر با مردان به منابع و داراییهای تولید کننده و خدمات عمومی مانند تحصیل و... محرومند و با وجود حجم سنگین کاری که عمدتاً به دلیل مهاجرت مردان به شهرها است، بخش اعظم نیروی کار آنها بدون دستمزد و نامرئی است. صرفنظر از مسائل اقتصادی زنان روستایی در معادلات اجتماعی نیز نادیده گرفته میشوند. در بسیاری از روستاها پدیدهای به اسم میانجیگری ریشسفیدان وجود دارد که در مواقع اختلاف بین زن و مرد، بیشتر از آن که مردان خانواده را تشویق به رعایت حقوق زنان کند، زنان را به سکوت و سازش وادارند. بنابراین بسیای از رسوم و سنتهای حاکم بر محیط روستا نیز مانند پدیده ریشسفیدی و میانجیگری نیز آنها را به خاموشی و مدارا دعوت میکند.
با توجه به آمارهای غیررسمی بسیاری از زنانی که به مرگی خودخواسته تن میدهند و با دست خود به زندگیشان نقطه پایان میگذارند، زنان ودخترانی روستایی هستند که سالیان سال نه حرفشان شنیده شده و نه در جامعه مرد سالار دیده شدهاند و نه از کوچکترین حق و حقوقی برخوردار بودند. به نحوی که چاره ای به جزانتخاب مرگ خود خواسته ندارند. بسیاری از آنان خودسوزی که سخت ترین نوع خودکشی است را انتخاب می کنند که بلکه بتوانند صدای اعتراضشان را بلندتر به گوش خانواده و جامعه ای که سالهاست آنها را انکار کرده است، برسانند.
موضوع خودکشی زنان روستایی -مانند زنان روستایی دیشموک که در تابستان امسال به صورت سریالی اتفاق افتاد و اسماعیل آذری، روحانی فعال در حوزه اجتماعی آن را رسانهای کرد- از این حیث نیازمند بررسی است .امروزه به مدد شبکه های اجتماعی و گسترش ارتباطات و بالارفتن سطح تحصیلات و آگاهی زنان، بسیاری از زنان روستایی به حقوق خود آگاهی پیدا کرده و مطالبات جدیدی دارند. اما چون این آگاهی در بستر بافت سنتی روستاها با بن بست های قانونی و عرفی مواجه می شود،نه تنها به تغییر شرایط آنان نمی انجامد بلکه بعنوان یک ناهنجاری بشدت با آن مخالفت می شود و همین تناقص ها علت بسیاری از خودکشی های زنان روستایی کشور، به ویژه در مناطق محروم است.براساس آمارها ۱۰ میلیون زن روستایی در کشور وجود دارد.
این رقم ۱۴ درصد کل جمعیت کشور و ۴۹ درصد جمعیت روستایی و عشایری است. ۱۰ میلیون زن روستایی به معنی ۱۰ میلیون زن فراموش شده است که نه تنها در خانواده فراموش شدهاند بلکه در معادلات و برنامهریزیهای کلان کشوری نیز چندان مورد توجه قرار نگرفتهاند. واقعیت این است که جامعه ما به زن روستایی نگاه نمیکند و او را وزنهای در معادلات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به حساب نمیآورد و در پایینترین لایههای جامعه فرض میکند. نیاز و دغدغه زنان روستایی نباید در لابه لای هیاهوی دغدغه زنان شهری از یاد جامعه برود. همان گونه که زنان شهری نیازمند دیده شدن، هستند زنان روستایی نیز از این قاعده مستثنی نیستند.
- 17
- 1