در چند سال گذشته فنلاند به عنوان کامیاب ترین کشور در گستره آموزش بسیار مورد توجه قرار گرفته و آموزش شناسان، پژوهشگران و کارشناسان آموزشی بسیاری از سراسر جهان را برانگیخته تا درباره ساختارآموزشی اش موشکافانه تر به واکاوی و پژوهش بپردازند.در همین راستا «Kelly Day» نویسنده نوشتارِ «کمتر، بیشتر است»
نیز یک معلم ریاضی از آمریکاست که برای بررسی ساختار آموزشی فنلاند از نزدیک، به این کشور سفر کرده و بخشی از تجربههایش را در این نوشتار آورده است.او میگوید: فنلاند با نوآوریهای آموزشی اش بسیاری از باورهای سنتی در این گستره را به چالش گرفته و آنها را از ساختار آموزشی اش کنار نهاده است.برای نمونه فنلاندیها رویکردِ سنتی «هر چه بیشتر، بهتر» در آموزش مانند فشارِ بیشتر، تکلیفِ بیشتر، کلاسِ بیشتر، روزهایِ آموزشیِ طولانی تر، استرس بیشترِ، کلاسهایِ بیرون از مدرسه بیشتر و ...که ریشه کامیابیهای بیشتر دانسته میشود را با راهکارهایی نوآورانه به «کمتر» تبدیل کرده و پیامدهای مثبت این تغییرِ رویکرد، آنها را بر آن داشته تا با انگیزه بیشتر و برنامهریزیهای بهتر پیگیر تغییرات باشند.
ذهنیتِ «بیشتر و بیشتر» در بسیاری از ساختارهای آموزشی جهان از جمله کشور ما همچنان چیره است و بزرگترین قربانیانش نوآموزان امروز و شهروندان آینده است.نویسنده این راهکارها را در ۱۱ بخش آورده و برای هر یک توضیحات کوتاهی داده است.این متن دارای مقدمه و بخشهایی بود که افزون بر طولانی کردن متن، نمیتوانست کمک موثری برای درک تجربههای آموزشی نویسنده باشد.از این رو از آنها چشمپوشی شد.اکنون بد نیست که تجربههای این آموزگار آمریکایی در فنلاند را باهم بخوانیم تا ببینیم که فنلاندیها چگونه با جایگزین کردن کمتر به جای بیشتر به کامیابیهای فراوانی دست یافتهاند.
۱- آموزشهای رسمیکمتر= گزینههای بیشتر
دانشآموزان در فنلاند آموزشهای رسمیرا در سن هفت سالگی آغاز میکنند.بله هفت سالگی! فنلاند به بچهها اجازه میدهد که به جای ساکت نشستن در کلاس و زندانی بودن در آن، برای یادگیری به ورزش و بازی بپردازند.اما آیا کودکان عقب نمیافتند؟ نه! بچهها هنگامیمدرسه را آغاز میکنند که رشد کافی یافته و آماده تمرکز و یادگیری بهتر باشند.این روند به شکل اجباری تا ۹ سال ادامه مییابد.پس از پایه نهم همه چیز اختیاری میشود.دانشآموزان در سن ۱۶ سالگی میتوانند هر یک از سه مسیرِ مدرسههای متوسطه دوم، مدرسههای فنی و حرفه ای و ورود به بازار کار- که کمتر از ۵ درصد میباشند- را برگزینند.
۲- زمانِ حضور در مدرسه کمتر= استراحت بیشتر
دانشآموزان معمولا مدرسه را بین ۹ تا ۴۵: ۹ دقیقه آغاز میکنند.در واقع هلسینکی در نظر دارد قانونی بگذارد که هیچ مدرسه ای نتواند پیش از ۹ صبح آغاز به کار کند.پژوهشها نشان داده است که نوجوانان صبحها نیازمند خوابی با کیفیت هستند.معمولا روزهای مدرسه در ساعت ۲ یا ۴۵: ۲پایان میپذیرد.البته برخی روزها زودتر و بعضی روزها دیرتر آغاز به کار میکنند.روزانه برنامههای درسی و ساعت آغاز کلاسها متفاوت است و تغییر میکند؛ از این رو آنها معمولا سه تا چهار کلاسِ ۷۵ دقیقه ای در یک روز با چند استراحت میان آنها دارند.به طور کلی این برنامه هم به دانشآموزان و هم به معلمان اجازه میدهد تا به خوبی استراحت کرده و آماده فرآیند یاددهی و یادگیری شوند.
۳- ساعتهای آموزشی کمتر= زمان برنامه ریزی بیشتر
معلمان در فنلاند روزهای کوتاه نیز دارند.بر پایه گزارش OECD (سازمان توسعه و همکاری) میانگینِ ساعتهای آموزشی یک معلم در فنلاند سالانه ۶۰۰ ساعت است- یعنی نزدیکِ ۴ ساعت یا کمتر در روز.این عدد برای معلمان آمریکایی دارای میانگینِ ۱۰۸۰ ساعت در سال است؛ نزدیک دو برابر فنلاندیها.این یعنی به طور میانگین شش ساعت یا بیشتر کلاس در روز.
از معلمان و دانشآموزان فنلاندی انتظار نمیرود که اگر کلاسی نداشتند در مدرسه بمانند.برای مثال اگر آنها بعد از ظهر کلاس ندارند (چه معلمها و چه دانشآموزان) به آسانی میتوانند مدرسه را ترک کنند.یا اگر کلاس اولِ چهارشنبه ساعت ۱۱ آغاز میشود معلمان یا دانشآموزان مجبور نیستند پیش آغاز این کلاس در مدرسه باشند.این رویه به معلمان اجازه میدهد که زمان بیشتری درباره هر درس بیندیشند و برنامهریزی کنند.همچنین به آنها اجازه میدهد که آموزششان عالی باشد و درس دادن شان برانگیزانندهتر.
۴- معلمان کمتر= توجه و سازگاری بیشتر
دانشآموزان دبستانی در فنلاند غالبا شش سالِ دبستان خویش را با یک معلم میگذرانند.بله یک معلم! همان یک معلم بدون وقفه در مدت شش سال یک گروه از دانشآموزان را از نظر آموزشی پشتیبانی میکند، پرورش میدهد و رسیدگی میکند.پر پیداست که معلم در جریان این شش سال، با یک گروه ۱۵- ۲۰ نفره، نیازهای فردی و سبکِ یادگیری هر دانشآموز را به خوبی درمییابد.این معلمان میدانند که هر یک از دانشآموزان شان کجا بوده اند و کجا دارند میروند.
در این مدت معلمان پیشرفت بچهها را دنبال میکنند و به عنوان دستاوردی شخصی به کامیابیهای بچهها و دستیابی به اهداف شان علاقه دارند.در این وضعیت «از زیر مسئولیت در رفتن» و انداختن به دوش معلم بعدی وجود ندارد؛ چرا که خودشان معلم بعدیاند.اگر مشکلِ رفتاری یا انضباطی وجود داشته باشد، از آغاز و بی درنگ این معلم است که بهتر میداند برای شش سال آینده چه چارهای بیندیشد یا چه کار کند.(در برخی از مدرسههای فنلاند دبستانیها را به جای شش سال در دورهای سه ساله در یک کلاس قرار میدهند؛ مزایای این روش نیز همچنان همان است که گفته شد).
این ساختار سودمند است؛ زیرا که نه تنها به بچهها سازگاری، آگاهی و توجه فردی مورد نیازشان را میدهد بلکه به معلمان در درک برنامه درسی به شیوههای خطی و کل نگرانه نیز کمک میکند.معلمان میدانند برای برداشتن گامهای بعدی در آموزش به چه چیزی نیاز دارند، همچنین در راهبری دانشآموزان شان آزادی عمل دارند.معلمان فشار برای بالا بردن سرعت یا حرکت آرام را حس نمیکنند؛ به طوری که آنها همواره برای معلمیکردن در سال آینده «آماده»اند.آنها خودشان معلمان سال آینده هستند، از این رو برنامه درسی را در کنترل دارند! میدانند بچهها کجاهستند، چه را آموخته اند و در پیوند با نیازهای دانشآموزان برنامه بعدی چه خواهد بود! من واقعا باور دارم که این بخش بزرگی از داستان کامیابیهای فنلاند است که البته توجه کافی را جلب نکرده است.
۵- پذیرش داوطلب کمتر= اعتماد بنفس بیشتر در معلمان
خب! کودکان برای سه سال تا شش سال یک معلم دارند.اگر بچهای به «معلم بد» برخورد کند، چه؟ فنلاندیها سخت تلاش میکنند تا مطمئن شوند که «معلم بد»ی وجود ندارد.ورود [داوطلبان آموزگاری] به آموزش دبستانی رقابتی ترین پایه در فنلاند است و برای این دوره تنها ۱۰ درصد از داوطلبان پذیرفته شده و هر سال هزاران تن دیگر را رد میکند.یک فرد نه تنها باید بهترین و درخشان ترین دانشآموز برای آموزش در دبستان باشد، بلکه باید برای پذیرش از یک سری مصاحبهها و غربالگریهای شخصیتی نیز بگذرد.بنابراین برای آموزگاری در دبستان کافی نیست که باهوش ترین در کلاس تان باشید، بلکه باید تواناییهای ذاتی و انگیزههای فردی برای آموزش را نیز داشته باشید.
فنلاند درک میکند که توانایی آموزش چیزی نیست که بتوان آن را از راه مطالعه به دست آورد و معمولا توانایی آموزش یک استعداد یا عشق است؛ برخی آن را دارند و برخی نیز ندارند.در فنلاند چند دانشگاه با برنامههای آموزشی، جامعه را مطمئن میسازند که داوطلبانی که با نمرههای عالی مدارک گرفته اند آیا توانایی و استعداد ذاتی برای معلم شدن را دارند.همه معلمان باید مدرک کارشناسی ارشد بگیرند و پایان نامه کارشناسی ارشد بنویسند.این کار اعتماد به نفس بسیار بالایی برای معلمان و اعتماد [اجتماعی] برای آنان پدید میآورد.
پدر و مادرها به میزان زیادی به مجرب بودن معلمان، پرورش یافتگی و استعداد این افراد اعتماد دارند.از این رو آنها در کار آموزشی معلم دخالت نمیکنند و به اتکای اقتدارِ جایگاه پدر و مادری شان خواستههای خویش را تحمیل نمیکنند.از یک معلم ریاضی درباره تعداد ایمیلهایی که معمولا از پدر و مادرها دریافت میکند، پرسیدم.شانههایش را بالا انداخت و گفت «در حدود ۵ یا ۶» تا.گفتم «اوه! من در روز تعداد بسیار زیادی ایمیل دریافت میکنم».پاسخ داد ...«نه! من ۵ یا ۶ ایمیل در ترم دریافت میکنم!» این بجز زندگی در جامعه ای بر پایه اعتماد و احترام نشان دهنده چه چیز میتواند باشد؟
۶- کلاسهای کمتر= استراحت بیشتر
همان گونه که پیش از این هم گفتم دانشآموزان سه یا چهار ( و به ندرت ۵) کلاس در روز دارند.آنها در طول روز دارای چندین زنگ تفریح برای استراحت یا خوردن تغذیه ای مختصر هستند.این زمانهایِ ۱۵ تا ۲۰ دقیقه ای، به دانشآموزان فرصتی برای تحلیل آن چه که یادگرفته اند، استفاده از عضلات، دراز کردن پاها، تنفسِ هوایی تازه و تکان تکان خوردن را میدهد.چندین مزایای عصبی برای این استراحتها وجود دارد.پژوهش پشت پژوهش از نیاز بچهها به فعالیتهای فیزیکی در جهت یادگیری بهتر پشتیبانی میکند.این پژوهشها نشان میدهند که افتِ بدنی منجر به افت کارکرد مغزی و عدم تمرکز «زیاد» بچهها میشود.
معلمان نیز در اتاق شان این استراحتها را دارند.در فنلاند اتاق معلمان همیشه پر از معلمانی ست که یا در حال کارند یا آماده سازی خود برای درس، یا قهوه مینوشند یا با آرامش استراحت میکنند، یا دوره هم جمع اند و یا شتابان در حال آماده سازی روانی خویش برای کلاس بعدی.
معلمان دبیرستان بین دو کلاس معمولا ۱۰ تا ۲۰ دقیقه استراحت دارند.بنابراین جَست و خیز کمیهم دارند.این اتاقها بستگی به مدرسه متفاوت است.میتوانم بگویم به طور کلی این اتاقها دارای چند میز و نیمکت، قوری قهوه، آشپزخانه، میز سلف سرویس برای میوه و غذای رایگان و یک میز برای معلمانی که با یکدیگر گفت و گو و همکاری میکنند.حتی تعداد کمیاز این اتاقها صندلی ماساژ دارند!
۷- آزمون کمتر= یادگیری بیشتر
تصور کنید اگر بررسی جز به جزء آزمونهای دلهوره آور را نداشته باشد، با دانشآموزلن تان چه کارهای هیجان انگیزی میتوانید انجام دهید! تصور کنید اگر دریافتی تان وابسته به نمرات آزمون دانشآموزان تان نبود، چه آزادی میتونستید داشته باشید.تصور کنید در این وضع درس دادن چقدر سرگم کننده تر میتوانست باشد! برنامه درسی بر معلمان فنلاندی فشار کمیمیآورد- هر چند در کل آموزشگری کار دشواری ست.معلمیدر فنلاند شغلی ست که به خوبی مورد اعتماد قرار گرفته است، از این رو آموزگاران در این کشور کنترل بیشتری بر کلاسها و درونمایههای درسی دارند.معلم برای ریسک بیشتر و تلاش برای کارهای تازه و خلق [شرایط] هیجان انگیز در کلاس اختیار دارد.
او آزادی عمل لازم برای به کارگیری طرح درس را نیز دارد.طرح درسی که به دانشآموزان فرصت تبدیل شدن به افرادی ماهر برای جهان واقعی را میدهد.معلمان برای آموزش مهارتها زمان کافی دارند.مهارتهایی که به دانشآموزان اجازه میدهد در روند رشد به افرادی تبدیل شوند که میدانند کار و برنامههای خویش را چگونه آغاز و مدیریت کنند تا به هدفهای شان دست یابند.آنها برای آموزشِ هنر زمان دارند؛ افزون بر این که فرصت دارند تا به دانشآموزان چگونگی مهارتهای زندگی واقعی مانند شنا کردن، آشپزی، پاکیزگی، نجاری، و بیشتر از اینها را بیاموزند. در حالی که این دانشآموزان این مهارتهای شگف انگیز را میآموزند، ریاضی، حل مسئله و جهت یابی را نیز یاد میگیرند.
۸- عنوانهای کمتر= عمق بیشتر
من در فنلاند چندین کلاس ریاضی از پایه پنجم تا نهم را دیدهام. در فنلاند برنامه درسی ریاضی این پنج سال محتوای درسی است که من در آمریکا باید در یک سال آموزشاش دهم.دراین کشور دیدم که موضوعات ریاضی ارائه شده در پنج سال شامل برنامه درسی پایه هفتم من در آمریکاست.
در این جا بازهم ذهنیت آمریکایی «بیشتر، بیشتر است» به این سادگیها کار نمیکند.اگر در آمریکا بخواهم برنامه درسی مورد انتظار یک ساله ام را به پایان برسانم باید هر کاری انجام دهم؛ از جمله این که یک روز در میان درسی تازه بدهم.در این شرایط همیشه حس میکنم «عقبم». عقب از چه؟ مطمئن نیستم! در آمریکا فشاری وجود دارد که من و دانشآموزانم را هل میدهد.در فنلاند، معلمان از زمان شان استفاده میکنند.آنها عمیق تر به موضوعات نگاه میکنند.اگر کمی عقب بمانند یا اگر بخشی از درس را در یک سال پوشش ندهند عصبی نمیشوند.
همچنین دانشآموزان در هفته ساعتهای ریاضی کمیدارند.در حقیقت در بخشی از سال همه پایههای هفتگانه فقط یک بار در هفته ریاضی دارند.هنوز هنگامیکه این را میشنوم قلبم به تپش میافتد. نمیتوانم باور کنم که این زمان برای ریاضی کافی باشد! چگونه برای آزمونها آماده خواهند شد؟! اوه... صبر کنید.آزمونی وجود ندارد.درست است در این شرایط نیازی به عجله نیست.
در واقع دانشآموزان تا در درسهای پیشین به درک کافی نرسند مجبور به آموختن درسهای تازه نمیشوند. معلمی در فنلاند کتابِ یک رشته را نشانم داد و گفت که این کتاب برای من محتوای خیلی زیادی دارد.نگاهی کلی به کتاب انداختم و زبانم بند آمد! کل کتاب به اندازه یک فصل از کتاب تدریس من بود! چرا ما در آمریکا برای یادگیری محتوایی به این زیادی و با این سرعت به بچهها فشار میآوریم؟
۹- تکلیف کم = مشارکت بیشتر
بر پایه گزارش سازمان توسعه و همکاری، دانشآموزان فنلاند با میانگین زیر نیم ساعت تکلیف در شب، کمترین مقدار تکلیف در جهان را دارند.دانشآموزان فنلاندی معمولا نه معلم خصوصی دارند نه آموزش بیرون از مدرسه.این به ویژه هنگامیشوک آور است که درمییابید که دانشآموزان این کشور عملکرد بالاتری نسبت به دانشآموزان کشورهای آسیایی دارند؛ کشورهایی که دانشآموزان شان ساعتها کلاس اضافی خارج از مدرسه دارند.بنابر آنچه که دیدم معلمان در فنلاند در کلاس از دانشآموزان کار میکشند.
معلمان فنلاندی حس میکنند که اگر امکان انجام تکلیفی در مدرسه وجود دارد دانشآموزان آن را در مدرسه انجام دهند.باز میبینیم که برای یادگیری و انجام یک مهارت بیش از آن چه که ضروری است روی دانشآموزان فشاری آورده نمیشود.در مدرسههای فنلاند تکلیفها اغلب باز هستند و واقعا در انجام شان رتبه بندی وجود ندارد.با این حال دانشآموزان در کلاس با پشتکار روی آنها کار میکنند.
هنگامیکه به دانشآموزان در کلاس کاری داده میشود اتفاق خیلی جالبی میافتد.حتی دانشآموزانی که در زمان تدریس گوش نداده اند تلفنهای همراه شان را کنار میگذارند و کار بر تکلیف تعیین شده را آغاز میکنند.حتی اگر تکلیف اختیاری باشد دانشآموزان با توجه کامل تا پایان کلاس آن را انجام میدهند.تقریبا این مانند یک موافقت ناگفته است که: «اگر هم اکنون در کلاس روی این تکلیف کار کنید به شما تکلیف خانه نخواهم داد.» این کار واقعا فکرم را درباره مقدار تکلیفی که روزانه به بچهها میدهم تغییر داده است.
۱۰- دانشآموز کمتر = توجه فردی بیشتر
بر کسی پوشیده نیست که هر چه تعداد دانشآموزان در کلاس کمتر باشد توانایی برای توجه و مراقبتهای مورد نیاز برای یادگیری دانشآموزان بیشتر خواهد بود.یک معلم فنلاندی در روز حدود ۳ یا ۴ کلاس با ۲۰ دانشآموز دارد.بنابراین آنها بین ۶۰ تا ۸۰ دانشآموزرا هر روز خواهند دید.من در آمریکا به تنهایی ۱۶۰ دانشآموز را در روز میبینم.من در هر کلاس ۳۰ تا ۳۵ دانشآموز در یک کلاس دارم، شش کلاس پشت سر هم و ۵ روز در هفته.
۱۱- ساختار کوچکتر= اعتماد بیشتر
اعتماد کلید کل این ساختار است نه خودِ ساختار.در فنلاند به جای بد گمانی افراد به یکدیگر و بنا نهادن دنیایی از ساختارها، قانونها، چارچوبها و آزمونها برای پیشبرد آموزش، به سادگی به ساختار اعتماد دارند.جامعه به مدرسه برای به کارگیری معلمان شایسته اعتماد میکند.پدر و مادرها به پرورش یافتگی معلمان اعتماد دارند؛ بنابراین به آنها برای پدیدآوری بهترین فضا در کلاسِ مورد نیاز برای تکتک دانشآموزان آزادی عمل میدهند.پدر و مادرها به معلمها برای تصمیم سازیهایی که به یادگیری و رشد بچههای شان کمک میکند اعتماد میکنند.معلمان به دانشآموزان برای تلاش کردن و یادگرفتن اعتماد دارند.دانشآموزان به معلمان در رابطه با ابزارهای مورد نیازیی که برای کامیابی در اختیارشان میگذارند اعتماد دارند.جامعه به ساختار اعتماد دارد و به آموزش آن چنان که سزاوار است احترام میگذارد.فنلاند دریافته است که این اعتمادها اثر دارند و چندان پیچیده هم نیستد.
- 136
- 6