براساس آمار ثبت احوال کشور نرخ رشد طلاق در کشور با گذشت زمان افزایش یافته و نگرانکننده است. طلاق پیامدهای منفی فراوانی از قبیل خطر فزاینده آسیبهای روانی، شیوع بیماریهای جسمی، خودکشی، خشونت، قتل، افسردگی، انزوا و عملکرد تحصیلی پایین برای فرزندان دارد. از اینرو شناخت بسترهای طلاق نخستین گام در چارهاندیشی برای آنها در سطح خرد و کلان است. این تحقیق میخواهد بسترهای زمینهساز طلاق را با توجه به تجربه افراد مطلقه شناسایی و معرفی کند.
برای این منظور با ٢٥ نفر از افراد مطلقه مصاحبه عمیق صورت گرفته و براساس آن شرایط زمینهساز طلاق استخراج شدند.
نتیجه مصاحبهها، شناخت ٩ بستر اصلی برای طلاق بوده است که در ادامه به آن پرداخته میشود:
١. اعتیاد: تجربه شرکتکنندگان در این تحقیق نشان داد که مهمترین بستر طلاق در میان مصاحبهشوندگان، اعتیاد بوده است. پرمصرفترین ماده در میان درخواستکنندگان طلاق مصرف شیشه در شوهرانشان بوده است. اعتیاد بستری برای ایجاد دیگر علل طلاق نیز بوده است.
دیگر علل طلاق که تحتتأثیر اعتیاد رخمیدهد عبارت است از: خشونت نسبت به همسر، مشکلات مالی و اقتصادی، عدم مسئولیت نسبت به زندگی مشترک و سردی روابط زناشویی. لازم به ذکر است زنانی که ناچار میشوند درخواست طلاق بدهند، بازگشتهای مکرر شوهر بعد از دورههای ترک را مهمترین مشکل میدانند. یکی از مصاحبهشوندگان درخصوص اعتیاد و مشکلات ناشی از آن میگوید: «اعتیاد موجب ویرانشدن زندگی ما شد. شوهرم به جایی رسید که هر روز مرا کتک میزد و مرا از خانه بیرون میانداخت.
خدا شاهد است سه روز در اتاق انتظار بیمارستان خوابیدهام. شوهرم من و بچههایم را دیگر نمیخواست، تنها چیزی که اون میخواست این بود که بساط مصرف موادش را پهن کند ... من مجبور بودم دست بچههایم را بگیرم و از این زندگی بیرون بیایم. بچههایم پیش یک پدر معتاد به شیشه بدبخت میشدند». یکی دیگر از افراد مطلقه میگوید: «کدام شوهر؟! ... شوهری که کمتر از ساعت سه شب خونه نمیآمد... شوهری که دو ماه، سه ماه حتی به من نزدیک نمیشد ... مرد من به من نیاز نداشت، بدن و روحش به مواد نیاز داشت.»
٢. ضعف مهارتهای زناشویی: ضعف مهارتهای زناشویی خود مسائل عاطفی و روانشناختی خاصی را به دنبال دارد که درنهایت موجب طلاق میشود. زنان مصاحبهشونده شکایت میکردند که مردانشان به نیازهای روانی و جمسی آنها توجه نمیکنند و از مردانی سرد و بیعاطفه به تنگ آمدهاند.
مردان نیز از عدم احترام به شخصیتشان و عدم درک شرایطشان توسط زنان شکایت میکردند. یکی از مهمترین ضعفها در مهارتهای زناشویی، عدمدرک تفاوتهای زنان و مردان است. نبود مهارتهایی مانند بخشش، تابآوری، حل تعارض، حل مسأله، گوشکردن، درک همدیگر و کمکگرفتن از منابع بیرونی، بستری برای رخدادن طلاق فراهم میکند.
مهمترین شاهد برای ضعف مهارتها در زوجین طلاق، اتفاق افتادن طلاق عاطفی قبل از طلاق قانونی است. برای نمونه به دو نقلقول از مصاحبهشوندگان اشاره میشود: «هنگامی که زن و شوهرهای دیگر را میدیدم، غبطه میخوردم. آنها با هم مثل دو تا دوست برخورد میکردند، اما شوهر من فکر میکرد، زنان فقط نیاز دارند که گرسنه نمانند؛ اما فکر نمیکرد که ما زنان گرسنه محبت هستیم. شوهرم البته برای زنهای دیگر محبت داشت اما برای من که زنش بودم نخیر... شاید اصلا منو دوست نداشت ... خب دیگه عشق من هم تبدیل به تنفر شد». فرد دیگری میگوید: «هنگامی که دعوای ما شروع میشد مثل یک گلوله برفی بود که هی بهش اضافه میشد. آخرش دیگه اینقدر بزرگ میشد که من از خونه میزدم بیرون. فردا همین جریان و...»
٣. مشکلات اقتصادی و بیکاری: تجربه شرکتکنندگان در این تحقیق نشان داد که پررنگشدن مشکلات مالی در طلاق به این دلیل است که با عوامل دیگر طلاق همراهی پیدا کرده و زمینهای را فراهم میکند که زندگی زناشویی صفا و صمیمیت خویش را از دست دهد.
مشکلات مالی، اعتمادبهنفس مردان را پایین میآورد و موجب افسردگی آنها میشود و گاهی برای فرارکردن از این مشکلات اقتصادی است که بحث طلاق جدی میشود. یکی از مصاحبهشوندگان میگوید: «بعد از اینکه شوهرم شغلش را از دست داد، شکسته شد. گوشه خونه افسرده شد.
هرچند یه مدتی راننده تاکسی شد اما حوصله خودروی سبک را نداشت و هزینههای زندگی را درنمیآورد. در نتیجه شوهرم روزبهروز افسردهتر شد و در آخر به مواد روی آورد». یکی دیگر از مصاحبهشوندگان میگوید: «امروز دیگر جوانها به دلیل بیکاری ازدواج نمیکنند، آنهایی هم که درس میخوانند هم آخرش بیکار میشوند... کسی هم دخترش را به آدم بیکار نمیدهد. بیکاری هم که ازدواج کند، آخر و عاقبتش مانند من طلاق میشود».
٤. مسأله سن و بلوغ فکری: براساس تحقیق انجامشده زوجینی که در سنین پایینتر به دلایل هیجانی، احساسی و غیرعقلایی مانند فرار از خانه پدری، نگاه احساسیتر به زندگی مشترک، آرمانخواهی در مورد نقش همسر، عدم بلوغ عقلانی و هیجانی و عدم استقلال مالی و عاطفی از خانواده مبدأ، ازدواج تحمیلی و ... ازدواج میکنند، زندگی ناپایدارتری دارند.
٥. عدم ایفای نقشهای همسری: تجربه شرکتکنندگان در این تحقیق نشان داد که ریشه اصلی عدم ایفای نقشهای همسری تفاوتهای مربوط به جنسیت و فرهنگ است. درواقع ما با زوجینی برخورد میکنیم که جنس مقابل را درک نمیکنند و از ضعف مهارتهای زناشویی رنج میبرند. در دیدگاه مردان، زن متوقع بوده و به دنبال اهداف خویش به جای زندگی است. در دیدگاه زنان نیز مرد مسئولیتناپذیر و مخالف ترقی زنانه است. برای نمونه به چند اظهارنظر شرکتکنندگان اشاره میشود.
خانمی میگوید: «شوهرم دنبال مجردی خودش بود. گاهی من تا ١٠ روز خونه بابام میرفتم و اون هم میرفت با دوستانش میگشت. میگفت من رفیقباز هستم. من هم میگفتم تو مجرد که نیستی دیگه ... اونم میگفت همینه ... نمیخواهی برو طلاق بگیر». آقای دیگری میگوید: «نسل مادران ما بسیار زنان اهل زندگی بودند. هر خانواده با چند تا بچه قدونیم قد زندگی میکرد. مادران ما با هر سختی میساختند و پشت شوهرانشان بودند؛ اما زنان امروز اهل تجملات و مقایسهکردن هستند. هرچه بیشتر داشته باشی، بیشتر بهت احترام میگذارند و اگر هم نداشته باشی باید گوشه خونه بشینی و از زن و بچهات خجالت بکشی».
٦. بستر خیانتهای زناشویی و انحرافات اخلاقی: خیانتهای زناشویی ازدواج را بیمار میکند و سلامت زندگی زناشویی را به خطر میاندازد، خیانتهای زناشویی دارای پیامدهای هیجانی منفی قوی برای هر دو جنس است، زنان بعد از خیانت شوهرانشان افسرده میشوند و افکار منفی بسیاری در مورد خود و همسرانشان پیدا میکنند که مدام برای آنها تکرار میشود.
مردان با پیامدهای شدیدتر و بیرونیتر همانند خشم و عصبانت روبهرو میشوند. بعد از خیانت هر دو جنس دیدگاه منفیتری نسبت به جنس مقابل پیدا میکنند و درواقع باید گفت خیانتهای زناشویی از دیدگاه زوجین طلاق، گناه نابخشودنی تلقی میشود.
برای نمونه به چند اظهارنظر شرکتکنندگان اشاره میشود: «درحالیکه من سه تا بچه تو خونه بزرگ میکردم و با هزار تا بدبختی میساختم، همه بدبختیها را کشیدم تا این مرد را صاحب خانه و بچه کنم. همین که این آقا یه ذره دستش باز شد، با یک کارمند بیمارستانی که آنجا کار میکرد، ارتباط برقرار کرد.». فرد دیگری میگوید: «وقتی که فهمیدم دنیا روی سرم ویران شد. دیگه زنم از چشمم افتاد. سعی کردم به خاطر بچهام باهاش ادامه بدهم؛ اما هر وقت که میدیدمش چهره کسی به یادم میآمد که بهم خیانت کرده بود. دیگه هر طوری فقط میخواستم طلاقش دهم.»
٧. بستر کمرنگشدن ارزشهای مذهبی و سنتی: تجربه شرکتکنندگان در این تحقیق نشان داد که ارزشهای مذهبی ضامن پایداری ازدواج است و طلاق در زوجین مذهبی پایینتر است. این مهم است که هر دو زوج ارزشهای مذهبی را رعایت کنند. ارزشهای مذهبی که مانع از طلاق میشوند شامل ایمان به خداوند، قداست نهاد خانواده و ازدواج در دین، رعایت ارزشهای اخلاقی مانند تعهد، توکل به خداوند، بخشش نسبت به همسر و تحمل سختیهای زندگی میشود. کمرنگشدن ارزشهای سنتی شامل ارزشهایی مانند قداست ازدواج، قناعت زوجین، حرفشنوی همسران، نقش مردان بهعنوان هدایتگر خانواده، احترامگذاری کودکان به والدین، حرفشنوی زوجین از ریشسفیدان فامیل است که در جامعه سنتی موجب دوام و بقای خانواده میشود.
برای نمونه به چند اظهار شرکتکنندگان اشاره میشود: «من میدانم که خانواده و ازدواج بسیار مهم است. اسلام و اهل بیت به رعایت حریم زناشویی ما را سفارش کردهاند. من به خاطر این اعتقادات بیشتر از ٢٠سال صبر کردم، کاش همسرم هم مانند من به این چیزها عقیده داشت، آن وقت هیچگاه ما به طلاق نمیرسیدیم.» یکی دیگر از مصاحبهشوندهها میگوید: «اگر زن و مردی اصول اخلاقی را که دین سفارش میکند، رعایت کنند، هیچگاه زندگی آنها به جدایی نمیانجامد».
٨. بستر تغییرات اجتماعی و فرهنگی: تجربه شرکتکنندگان در این تحقیق نشان داد که همگام با تغییرات اجتماعی آمار طلاق افزایش یافته است. باید گفت بستر تغییرات اجتماعی از طریق بستر کمرنگشدن ارزشها در بحث طلاق تأثیر دارد. در این زمینه دو زیربستر تغییر نقش زنان و نقش فناوریهای ارتباطی اهمیت دارد. زنان تحقیق خواهان تغییر نقش خود در جامعه و حضور فعالتر هستند و به این امر انگیزه نشان میدهند.
رمز پایداری زندگی زناشویی در این تغییرات ایجاد تعادل میان فعالیتهای بیرون از خانه و نقشهای مادری و همسری برای زنان است. فدا کردن هرکدام از دو نقش مادری–همسری و نقش فعال در صحنه اجتماع به نفع دیگری برای زنان مضر است. بهعلاوه تغییرات فرهنگی و اجتماعی ناشی از گسترش شبکههای ارتباطی همانند ماهواره، تلفنهمراه و اینترنت در افزایش طلاق تأثیر داشته است.
مردان مطلقه دید بدبینانهای نسبت به تغییر الگوهای ارزشی از طریق این رسانهها دارند. به عبارت دیگر، دید بدبینانهای نسبت به سبک زندگی که در برنامههای ماهوارهای تبلیغ میشود، وجود دارد و درواقع از دید شرکتکنندگان در این تحقیق، فضای مجازی موجب گسترش روابط خارج از عرف زناشویی میشود. این رسانهها رابطه خارج از محدوده زناشویی را آسانتر کرده است و آن را عادی جلوه میدهد. بهعنوان نمونه امیر که از طریق روابط دوستانه پیش از ازدواج با زنش آشنا شده بود و اکنون درحال طلاق است، میگوید: «اگر ازدواجها به شکل سنتی اتفاق بیفتد و خانوادهها اقدام کنند، این ازدواجها پایدارتر هستند، اما روابطی که از طریق موبایل و اینترنت رخ میدهد، آخر و عاقبتش مثل زندگی من به طلاق میکشد».
٩. بستر مشکلات هیجانی و روانشناختی: مشکلات هیجانی و روانشناختی بستری برای طلاق ایجاد میکنند که ریشه در مشکلات فردی، کنترل هیجانات و روانی دارد. در این بستر میتوان به اختلالات روانی و شخصیتی همانند بیماری روانی همسر و عدم توانایی کنترل هیجانات منفی همانند خشم و عصبانیت اشاره کرد.
سخن پایانی: در این تحقیق به ٩مورد از بسترها و شرایط زمینهساز طلاق اشاره شد که از خلال مصاحبه با افراد مطلقه به دست آمده بود. باید توجه داشت که پدیده طلاق امری تکبعدی نیست، بلکه عوامل شخصی، جنسیتی، فرهنگی و اجتماعی در آن موثر است. طلاق امری نیست که در یک لحظه رخ دهد، بلکه طی یک فرآیند زمانی رخ میدهد. بسترهای مورد اشاره ممکن است همدیگر را تقویت کرده و روی یکدیگر اثرگذار باشند. شناخت این بسترها در سطح فردی در انتخاب شریک زندگی و در سطح کلان در سیاستگذاری در حوزه خانواده کمک میکند.
حسین شیرازی
- 11
- 2