در سالهاي اخير، مفهوم سرمايه اجتماعي به معناي اينکه مشارکت در گروه و جامعه، ميتواند براي فرد منافع و کارکردهاي مثبتي داشته باشد، يکي از رايجترين مفاهيمي است که از علوم اجتماعي وارد ادبيات حوزههاي ديگر علمي و حتي وارد زبان عمومي شده است.
تأکيد بر اهميت اثرات مثبت روابط اجتماعی بر فرد و نگراني و دغدغه نسبت به تنزل روابط اجتماعي معنادار در جوامع جديد، از مفاهيم و بحثهاي قديمي جامعهشناسي هستند و ميتوان گفت واژه سرمايه اجتماعي در اين معني، مفهوم نو و جديدي نيست و به آراي پيشکسوتان جامعهشناسي مانند کارل مارکس ، اميل دورکيم يا گئورک زيمل برميگردد.
باقر ساروخاني و امرالله امانيکلاريجاني در مقالهاي علمي كه درباره سرمايه اجتماعي و شاخصهاي آن منتشر كردهاند، به تعاريف سرمايه اجتماعي و ارزيابي شاخصهاي آن پرداختهاند كه در ادامه به آنها اشاره ميشود و خلاصهاي از اين مقاله با حذف منابع آن، ميآيد. تحقيقات معاصر درباره جامعه مدني به اين نتيجه عام دست يافتهاند که در نظام اجتماعي، سه عنصر مهم وجود دارد که بعضاً با يکديگر متحاضم بوده و اگر بين آنها تعادل ايجاد نشود، جامعه با مشکل روبهرو خواهد شد.
اين حوزهها عبارتاند از بازار (اقتصاد)، اجتماع و دولت. تجربه کشورهاي گوناگون نشان ميدهد که تسلط و قدرت بلامنازع هر يک از اين حوزهها، ميتواند آثار مخرب و آسيبهاي جدي براي جامعه بههمراه داشته باشد. درواقع، واژه سرمايه اجتماعي که در اواسط سالهاي ۱۹۸۰ از سوي افرادي چون کلمن يا بورديو مطرح شد، امروزه به يکي از مصطلحترين مفاهيم علوم انساني تبديل شده است.
درعينحال وجود کلمه سرمايه در واژه سرمايه اجتماعي، بر اين تأکيد دارد که سرمايه اجتماعي مثل سرمايه انساني يا سرمايه اقتصادي، مولد است، يعني فرد ميتواند از طريق سرمايه اجتماعي ارزشي به وجود آورد، کاري انجام دهد، به هدفي نائل آيد، مأموريتي را به انجام برساند که در صورت فقدان سرمايه اجتماعي، آن اثر بهوجود نميآيد.
سرمايه اجتماعي اگر چه مفهومي نوين و نوپا در عرصه مطالعات اجتماعي است اما اين مفهوم ريشه در روابط نوع بشر دارد. امروزه اين امر مسلم است که رسيدن به توسعه، جامعه مدني، معيارهاي جهانشمول و بستر مناسب براي زيست اجتماعي تنها با وجود سرمايه اجتماعي شکل ميگيرد.
سرمايه اجتماعي از طريق جريانهاي اطلاعرساني مثل آموزش مربوط به مشاغل، تبادل عقايد، تبادل اطلاعات، هنجارهاي مربوط به معاملات در شبکههاي اجتماعي، مشارکتهاي مردمي، گروههاي خودياري، روحيه جمعگرايي در برابر فردگرايي و نوعدوستي شکل ميگيرد. سرمايه اجتماعي را در بين گروههاي دوستي، همسايگان، هممسلکان، هممدرسهايها، اعضاي کلوپهاي ورزشي و ... ميتوان مشاهده كرد.
در کل، ميتوان سرمايه اجتماعي را زيربنا و زمينهساز اصلي فرايند مدرنيزاسيون دانست؛ پس بهدليل قرارداشتن کشور ما در حالت گذار و ضرورت برنامهريزيهاي همهجانبه به منظور دستيابي به توسعه پايدار و عبور از حالت گذار و رسيدن به يک ثبات نسبي و واقعي، شناخت ميزان و نوع سرمايه اجتماعي و بهکارگيري عواملي که سبب افزايش اين متغير اجتماعي ميشود، لازم است.
رابرت پوتنام سرمايه اجتماعي را مجموعه اعتماد، هنجارها و شبکههاي پيوند که همکاري را براي سود متقابل تسهيل ميکند، ميداند که نتيجه آن انواع متفاوتي از کنشهاي جمعي است. او سه شاخص براي سرمايه اجتماعي در نظر ميگيرد: آگاهي، مشارکت و نهادهاي مدني. جيمز كلمن در تعريف سرمايه اجتماعي از نقش و کارکرد آن کمک گرفته و تعريف کارکردي از سرمايه اجتماعي ارائه ميدهد.
به نظر او سرمايه اجتماعي شيئي واحد نيست، بلکه انواع چيزهاي گوناگوني است که دو ويژگي مشترک دارد: اول همه آنها شامل جنبهاي از يک ساخت اجتماعي هستند، دوم کنشهاي معين افرادي که در درون يک ساختار قرار دارند را تسهيل ميکنند. شکل معيني از سرمايه اجتماعي در تسهيل کنش معين ارزشمند بوده و ممکن است براي کنشهاي ديگر بيفايده يا کمفايده باشد.
از نظر پير بورديو، سرمايه اجتماعي جمع منابع بالقوه و بالفعلي است که نتيجه مالکيت شبکه بادوامي از روابط نهاديشده بين افراد و به عبارت سادهتر، عضويت در گروه براي دستيابي به منابع آن گروه است. در واقع پيوندهاي شبکهاي بايد از نوع خاصي باشند، يعني مثبت و مبتني بر اعتماد.
اگر بخواهيم کاربردها، مقاصد و تعاريفي را که در علوم اجتماعي از اين مفهوم ميشود دستهبندي و پيشينه اين مفهوم را در آراي انديشمندان متأخر و کلاسيک جستوجو کنيم، شايد در چند حيطه بتوان به رديابي آن پرداخت.
دستهاي رديابي اين مفهوم را از کارل مارکس آغاز ميکنند. او در کتاب «سرمايه» به مسئله همبستگي از روي اجبار و ضرورت که در آن قرار ميگيرند؛ مانند وضعيت مهاجران و پناهندگان در يک جامعه، به این معني که شرايط منفي و بحراني افراد را بهسوي استفاده از انرژي جمعي، تواناييهاي بالقوه جمعي، اتکا به يکديگر و توسل به پشتيباني يکديگر و استفاده از پتانسيلهاي گروهي ترغيب ميکند. اين خاصيت، امروز نيز بهنوعي در مفهوم سرمايه اجتماعي مطرح است، انرژي جمعي و اتکا به پشتيباني افراد در مناسبات جمعي، بهنحويکه با نتايج مثبت يا منفي افراد را گردهم جمع ميآورد.
رويکرد ديگر در آرای جورج زيمل قابل بازشناسي است؛ يعني جايي که او از مفهوم «بدهبستان» يا «دادوستد» صحبت ميکند. مبناي بدهبستان، هنجارها و قواعد رفتاري است که افراد براي ساماندادن به مناسبات بينفردي، مبادلات و تعاملاتي که براي بقاي خود ضروري ميدانند وضع ميکنند. البته با توجه به سود و منفعت در مقابل چنين سرمايهگذاريای که ميتواند هر شکلي به حوزه خود بگيرد افراد توقع دارند، کمک و لطفي که نشان ميدهند جبران شود.
برخي چنين تعبير ميکنند که اين مطلب سود و نفع که ضرر تا پاداش و سود آني و زودهنگام را دربر نميگيرد، در مقابل ايثار و دگرخواهي قرار دارد. در اين رويکرد مفهوم سرمايه اجتماعي به دادوستدهايي که افراد در زندگي اجتماعي صورت ميدهند تقليل مييابد.
البته با ملاحظات مشخص و منفعتي که دير يا زود، انتظار برآوردهشدن آن ميرود، اين نگاه به مبادلات اجتماعي امروز رواج بيشتري دارد؛ بهعنوانمثال اين نگاه در ادبيات اقتصادي که با نئوکلاسيکها آغاز شد و وجوه فلسفي آن از مکتب اصالت سود ريشه گرفته است وجود دارد يا بهطورکلي و مشخص در نظريه مبادله و کنش متقابل به آن پرداخته شده است. اين گروهها و گرايشها به سرمايه اجتماعي به نگاه دوم بر مبناي دادوستد اجتماعي ميپردازد.
رويکرد سوم که اثرات عميق و نسبتا فراگيري برجاي گذاشته، مباحثي است که با «اميل دورکيم» آغاز و پس از او با «تالکوت پارسونز» پيگيري شد. اين افراد با نگاهي انتقادي و در پاسخ به بينشها و رويکردهايي که مفهوم سرمايه را به مبادلات اقتصادي تقليل ميدادند، به طرح مفهوم ارزش پرداختند و تعبير خود را بهنوعي بر درونفکني ارزشي استوار کردند؛ يعني تعهداتي که بر مبناي آنها، ارزشها و هنجارهاي اجتماعي است.
اين روابط، تعاملات و همکاريها که به طور عام به آن سرمايه اجتماعي ميگوييم، ريشه در هنجارها و ارزشهاي جامعه دارند. چنين هنجارها و ارزشهايي افراد را فارغ از دغدغههاي معيشتي بر قرارداد به ايفاي نقشها و اعمال خود ترغيب ميکنند.
- 14
- 1