خوابهای آشفته و کابوسهای شبانه یک لحظه رهایشان نمیکند. خون و خشونت تصویر تلخی است که بارها و بارها در ذهنشان تداعی میشود. لحظه جاندادن و التماسهایی همراه با دلهره و درماندگی آخرین خاطره نفرتانگیزی است که روز و شب با خود به همراه دارند. عذاب وجدان یکدم آنها را رها نمیکند، عذاب از جرم سنگینی که مرتکب شدهاند، قتل جرم آنهاست. ریختن خون یک انسان، گناهی است که آنها مرتکب آن شدهاند.
با خود کلنجار میروند، درگیر میشوند و سعی دارند جنایت را حداقل برای خودشان توجیه کنند، اما بار سنگین گناه آنها را آرام نمیگذارد و وجدان آنها به این راحتیها قانع نمیشود. زور وجدان بیشتر از توجهیات و دلایلی است که آنها برای خود میتراشند. برای یکی چندماه و برای بعضیها چندسال طول میکشد، اما عاقبت این وجدان آنهاست که پیروز این نبرد میشود.
قاتلان زیادی پس از مدتها فراریبودن یا حتی بیخبری دیگران از عمل مجرمانه به دلیل عذابوجدان خود را تسلیم قانون میکنند. در موارد متعددی هم قاتلان فراری پس از شناسایی و دستگیری از سوی پلیس خیلی زود و صریح به جنایتشان اعتراف میکنند. انگار که بار سنگینی از دوششان برداشته شده باشد. بار گناه یک قتل؛ این مجرمان پس از دستگیری در همان نخستین جملاتشان از پریشانحالی و عذابوجدانشان میگویند، از اینکه پس از جنایت یک لحظه آرامش نداشتند و انتظار زجرآور دستگیری و مجازات یکدم آنها را رها نکرده است.
بررسی تعدادی از پروندههای مشابه در سال ٩٦
مردی پس از ٥سال خودش را تسلیم قانون کرد. او با مراجعه به پلیس به قتل یکی از دوستان صمیمیاش اعتراف کرد. آخرین روز تیرماه سالجاری بود که جوانی با مراجعه به کلانتری ۱۶۹ مشیریه به مأموران اعلام کرد که حدودا ٥سال پیش در یکی از روستاهای شهرستان سنندج مرتکب جنایت شده و یکی از دوستانش را به ضرب گلوله به قتل رسانده است.
این پرونده به دستور بازپرس جنایی تهران در اختیار اداره دهم ویژه قتل پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت. متهم در نخستین جلسه بازجویی در اداره دهم آگاهی در اعترافاتش عنوان کرد: «حدودا ۵سال پیش، به دلیل خصومت شخصی که با یکی از دوستانم به نام ادریس پیدا کرده بودم، او را با شلیک اسلحه کلاش به قتل رساندم و از آنزمان تاکنون فراری هستم. در این مدت در شهرهای مختلف بهعنوان کارگر روزمزد کار میکردم، اما عذابوجدان یک لحظه راحتم نمیگذاشت، چندینبار تصمیم گرفتم تا به زندگی خودم پایان دهم اما جرأت این کار را نداشتم.
هرشب خواب آشفته میدیدم، لحظه درگیری من و ادریس و شلیک گلوله کابوس همیشگی من در این سالها بود. دیگر تحمل این وضع را نداشتم تا تصمیم گرفتم خودم را به پلیس معرفی کنم تا با مجازات قانون شاید کمی آرام شوم.
اواسط اردیبهشتماه سالجاری هم مرد جوانی با مراجعه به دادسرای مشهد به کودک آزاری و قتل یک دختربچه ٥ساله اعتراف کرد. این مرد که عذابوجدان را دلیل اصلی معرفی خود عنوان میکرد، در اعترافاتش به بازپرس گفت: «روز حادثه در خانه بودم که با همسرم بحثم شد. چند روزی بود که بیکار بودم و همسرم بر سر این مسأله با من مشکل داشت.
وقتی دعوایمان شد، رقیه از خواب پرید. او جیغ میکشید و گریه میکرد. عصبانی شدم و در یک لحظه کنترلم را از دست دادم و به سراغش رفتم. او را کتک زدم و به سمت دیوار پرتش کردم. بعد هم سر او را چندینبار به زمین کوبیدم و وقتی به خودم آمدم که دختربچه از هوش رفته بود.
وقتی در بیمارستان گفتند که رقیه مرگ مغزی شده، دعا میکردم که حالش خوب شود اما پس از چند روز اعلام شد که او جانش را از دست داده است. ابتدا سعی کردم خودم را بیگناه نشان دهم اما در این مدتی که از مرگ دختربچه میگذرد، یک شب هم خواب راحت نداشتم و عذابوجدان باعث شد که به گناهم اعتراف کنم.»
اوایل اردیبهشتماه هم یک سارق لباسفروشی در تهران، به قتل یکی از دوستانش در اصفهان اعتراف کرد. این قاتل ٣٢ساله که در جریان سرقت از یک مغازه پوشاک در خیابان وزرا از سوی پلیس دستگیر شد، در بازجوییهای اولیه به قتل یکی از دوستانش در ١٢سال پیش اعتراف کرد. او در اظهاراتش به مأموران آگاهی گفت: «بهار سال ٨٤ به همراه یکی از دوستانم به نام یدالله درحال کندن چاه بودیم. یدالله داخل چاه بود و من بالای چاه درحال بیرونکشیدن خاک بودم.
در حین کارکردن مقداری از خاکها به داخل چاه ریخت؛ یدالله از داخل چاه شروع به ناسزاگفتن کرد و همین موضوع، شروع درگیری لفظی ما دونفر شد؛ درحالی که بسیار عصبانی شده بودم، سنگی را که از داخل چاه بیرون کشیده بودم، به روی سر یدالله انداختم و پس از آن خاکها را به داخل چاه بازگرداندم.
یدالله در همان داخل چاه مدفون شد. از آن زمان تاکنون در شهرهای مختلف کارگری میکنم تا اینکه تصمیم به سرقت از مغازه لباسفروشی گرفتم اما توسط مردم دستگیر شدم. در همه این مدت، بار گناه قتل یدالله را با خودم همه جا به دوش میکشیدم. حالا که دستگیر شدم، بهترین فرصت بود تا خودم را از این عذابوجدان راحت کنم.»
روابط عاطفی قاتل و مقتول و عذاب وجدان
جنایتهای خانوادگی یا درگیریهای منجر به قتلی که بین دوستان صمیمی و نزدیک رخ میدهد، بیشتر از سایر موارد باعث عذاب وجدان قاتل میشود. این را احمد بیگی، بازپرس سابق دادسرای جنایی تهران به «شهروند» میگوید.
به گفته او، رابطه عاطفی بین قاتل و مقتول مهمترین مولفه در شدت عذاب وجدان است، یعنی هرچه این رابطه قویتر باشد، قاتل به دنبال ارتکاب به جنایت بیشتر تحت فشار روانی قرار میگیرد: «البته شدت این فشار روحی در افراد مختلف، متفاوت است. علت درگیری، شرایط روحی قاتل، نسبت فامیلی، شرایط زندگی پس از جنایت و عواملی از این دست باعث میشود تا قاتلان به فراخور این موارد رفتار متفاوت داشته باشند.
البته همه آنها به دلیل عذاب وجدان شرایط مشابهی را تجربه میکنند، اما با توجه به شرایط، میزان عذاب وجدان در این افراد متفاوت است.» به عقیده این بازپرس، عذاب وجدان و فشار روحی ناشی از جنایت در مواردی باعث میشود تا قاتل خودش را تسلیم قانون کند. این عذاب وجدان ارتباطی با گذر زمان هم ندارد.
ما موارد زیادی داشتیم که قاتل پس از سالها هنوز جزییات حادثه را به وضوح به خاطر داشت و آشفتگی روحی و روانی برای یک لحظه او را رها نکرده بود: «در یک پرونده، دو دانشآموز در مقطع راهنمایی در مسیر برگشت از مدرسه با هم درگیر شده بودند که یکی از آنها توسط دیگری به قتل رسیده بود. این اتفاق در یکی از شهرستانها حدود ١٧سال پیش رخ داده بود. قاتل به صورت اتفاقی از سوی پلیس دستگیر شد و به قتل اعتراف کرد.
یعنی گذشت این زمان طولانی هم نتوانسته بود، از بار گناه او کم کند. او در اعترافاتش همه جزییات حادثه را به خاطر داشت. در پرونده دیگری هم یک مرد پس از سالها به قتل همسرش اقرار کرد. او در اعترافاتش از کابوسهایی میگفت که در ارتباط تنگاتنگ با جزییات حادثه بود. شرایط روحی و حتی فیزیکی آن متهم را هنوز به یاد دارم.
بار گناهی که از قتل همسرش در وجودش شکل گرفته بود، زندگی او را به کلی مختل کرده بود. این موضوع نشاندهنده این است که وجدان و احساس گناه تا چه حدی میتواند در معرفی و اقرار به گناه بهخصوص از سوی قاتلان موثر باشد.»
فرار از صحنه جنایت راهی برای نجات از اعدام
اوج عذاب وجدان در عاملان جنایت به تصوير كشيده میشود اما مجرمان با درجات مختلف نيز با اين مسأله دروني دست به گريبان هستند. این را جمشیدی، بازپرس سابق دادسرای جنایی میگوید. به گفته او مجرمانی كه از وجدان بيدار برخوردارند، دچار عذاب وجدان ميشوند و وجدان آنها عامل بازدارنده از وقوع مجدد جرم و بزه خواهد بود، اما مجرماني كه از وجدان سالم بيبهره ماندهاند همچنان به ارتكاب جرم ميپردازند.
اظهار ندامت و پشيماني و توبه از روشهاي پذيرفته شده براي تعديل و تخفيف مجازات يا حتي معافيت از مجازات است. البته میتوان گفت فرار از صحنه جنایت و اعتراف پس از سالها راهکاری است، چراکه خانواده قربانی همانند روزهای نخست دچار خشم و عصبانیت نیست. در واقع برای خانواده مقتول کمکم جنایت عادی میشود و راحتتر میتوانند رضایت دهند. من زمانی که در اجرای احکام بودم، پرونده جنایتی داشتم که در سال ٥٧ رقم خورده بود.
در این پرونده مردی در شهر گنبد قاضی را به قتل رسانده بود. پیگیری پرونده ادامه داشت تا سال ٩١. قاتل وقتی دستگیر شد به جنایت اعتراف کرد. این درحالی بود که خانواده مقتول مثل روزهای اول درگیر این قتل نبودند. فامیل درجه اول مقتول فوت کرده بودند و تنها برادر و خواهر مقتول بودند که آنها هم رضایت دادند.
بعضی از متهمان به مرور زمان رشد وجدانی پیدا میکنند
برخی از این متهمان بعد از ارتکاب جرم، دچار عذاب وجدان نمیشوند، اما به مرور زمان لحظه به لحظه ارتکاب آن جرم را به یاد میآورند و با یادآوری این موضوع هر لحظه بیشتر عذاب میکشند. اینگونه افراد نسبت به این تجربهها احساس ترس و درماندگی میکنند و اغلب رفتارهای آشفته و حاکی از بیقراری بروز میدهند. با این حال آنها مدام تلاش میکنند از یادآوری رویداد و سانحه اجتناب کنند.
دکتر ابراهیمی مقدم، روانشناس در ادامه توضیح بیشتری در رابطه با این موضوع میدهد و به «شهروند» میگوید: «اغلب اوقات متهمان بعد از ارتکاب جرم دچار عذاب وجدان میشوند. همین عذاب وجدان باعث میشود که به جرم خود اعتراف کنند. اما برخی هستند که دچار حالت ptsd میشوند. یعنی اختلال و استرس بعد از ضربه روانی به مرور زمان باعث تسلیم آنها میشود. درواقع خود صحنه یا اتفاق یا حادثه در آنها حالت استرس و اضطراب بهوجود میآورد.
این اختلال و استرس پس از ضربه روانی کمکم آنها را نسبت به گذشته بیمارتر و آسیبپذیرتر میکند. کسانی که دچار این حالت میشوند سه دسته هستند. بعضیها بلافاصله تحتتأثیر حالت اضطرابی قرار میگیرند و واکنش سریع از خود نشان میدهند. ممکن است اعتراف کنند یا ممکن است که دچار عذاب وجدان شدید شوند.
بعضیها هم که بهعنوان نوع تأخیریافته شناخته میشوند، مدتها بعد یا شاید ماهها و سالها بعد نشانههای اضطرابی را با بازنمایی حادثه استرسزا تکرار میکنند و حالشان بد میشود. به همین دلیل این احتمال وجود دارد که برای برطرف شدن این حالت سعی در از بین بردن آن اتفاق به وسیله عواملی مثل اعتراف به گناه، توبه و مواردی از این دست داشته باشند. دسته سوم نیز کسانی هستند که تا آن زمان وجدان رشدیافتهای نداشتند و اصلا برایشان اهمیتی نداشته که چه جرمی انجام دادهاند.
این افراد در ابتدا هیچ واکنشی از خودشان نشان نمیدهند، اما بعدها وقتی خودشان درگیر حوادث و ماجراها و اتفاقات زندگی میشوند، رشد وجدانی پیدا میکنند. ممکن است بعضی از اتفاقات زندگیشان باعث شود که وجدانشان بیدار شود. آنها تازه به خودشان میآیند و متوجه میشوند که در گذشته چه کارهایی انجام دادهاند.آنوقت است که هر کاری میکنند تا از عذاب وجدانشان کم شود. یکی از این اقدامات اقرار به گناه است که متهمان را بعد از سالها به مرجع انتظامی میکشاند.
- 11
- 5