سال ٩٧ مثل سالهای قبل پر از حادثه بود. حوادثی که با همه تلخی و شیرینیاش فقط یاد و خاطرهای از آنها به جا مانده است. سال پیش رو هم پرحادثه است، درست مثل همه سالهای قبل و بعدش اما از میان همه این اتفاقات ریز و درشت، بعضی از حوادث با بقیه فرق دارند. حادثه رخ میدهد، مثل یک پیشامد غیرمنتظره اما بعضی وقتها این آدمها هستند که اتفاقی را رقم میزنند. اتفاقات خوب؛ با فکر درست و زیبا برای کمک به دیگران. این آدمها مثل من و شما هستند، درظاهر هیچ فرقی با ما ندارند، حتی شاید بعضی از آنها سواد خواندن و نوشتن هم نداشته باشند یا فارسی را با لهجه عجیبوغریب صحبت کنند اما یک تصمیم، یک آن انسانی آنها را به راهی برده که از کمک به دیگران لذت میبرند. از اینکه بتوانند گرهای از کار کسی باز کنند، دلی را شاد و لبخندی را روی لبی بنشانند. اینها انسانهای این عصر و زمانهاند، انسانهایی که خیلی خوب معنای زندگی و عشق ورزیدن به همنوع را درک کردهاند. آنچه در ادامه میخوانید گزیدهای از ماجراهای این انسانهای دوستداشتنی در سال ٩٧ است.
ماجرای آقای وزیر و شادی یک مادر
ماجرا از یک سفر شروع شد. سفری که آذری جهرمی، وزیر ارتباطات به استان هرمزگان داشت. در آن سفر ماجرایی رقم خورد که یک مادر را پس از هفتسال دوری، به فرزندش رساند. مادر صدف فروشی که چندینسال تلاش کرد تا بتواند پول جور کند تا پسرش را از زندان آزاد کند. اما موفق نبود. ناامید و نگران از آینده پسرش در کنار اسکلهای در بندرعباس صدف میفروخت. ٧ سالی میشد که تنها پسرش به جرم درگیری خونین و مصدوم کردن یک جوان در زندان بود، اما این مادر نتوانست پول دیه را جور کند تا پسرش را این سوی میلههای زندان در آغوش بگیرد. تا اینکه آقای وزیر به هرمزگان رفت و این مادر رنجکشیده هرطور بود سرگذشتش را برای او تعریف کرد. اما هرگز تصورش را هم نمیکرد که درد دل با آقای وزیر زندگیاش را از این رو به آن رو کند و درنهایت او را به تنها آرزویش برساند.
آرزویی که برایش محال بود، اما این مادر چند روز بعد درد دلش با وزیر ارتباطات، درست وقتی که مثل هر روز کنار اسکله مشغول دستفروشی بود، ناگهان پشت سرش را دید و چشمش به پسرش افتاد. رویایش به حقیقت پیوسته بود. آن هم با وساطت و کمک وزیر ارتباطات؛ آذری جهرمی بعد از شنیدن صحبتهای این مادر، خودش شخصا وارد عمل شده و توانسته بود مقداری از مبلغ دیه را از خانواده شاکی رضایت بگیرد. ٤٠ میلیون تومان هم خودش پرداخت کرد و ٢٠میلیون تومان دیه هم باز با وساطت وزیر قسطبندی شد و درنهایت پسر جوان پس از ٧سال از زندان آزاد شد تا در کنار مادرش کار کند و قسط دیه را بپردازد. این کار خیرخواهانه آقای وزیر او را هم به یکی از چهرههای تأثیر گذارسال ٩٧ تبدیل کرد.
مهردادی که ناجی شد
مهرداد راضی را دیگر تقریبا همه میشناسند. مردی که به ناجی ملقب شده است. ناجی تنها بازمانده هواپیمای بویینگ ٧٠٧ شد و او را از میان دود و آتش نجات داد. مردی که درست لحظه حادثه در صد متری سقوط قرار داشت و زمانی که هواپیما وارد خانه ویلایی شد و در آنجا توقف کرد، به آنجا رفت تا شاید بتواند کسی را نجات دهد، موفق هم شد، در میان دود و آتش صدای ناله شنید، جان خودش را به خطر انداخت، وارد هواپیما شد؛ هواپیمایی که امکان داشت هر لحظه دچار انفجار شود. مهرداد راضی اما از کارش منصرف نشد. او که مدیر یک پروژه ساختمانی در همان اطراف محل سقوط هواپیماست، بعد از لحظه سقوط وارد هواپیما شد و مهندس پرواز را دید که غرق خون روی زمین افتاده است. دست او را گرفت، از آنجا بلندش کرد و این مرد را به بیرون از هواپیما برد، او را نجات داد و به یک ناجی تبدیل شد. اگر مهرداد نبود، مرد جوان هم ممکن نبود زنده بماند. او در میان اجساد همکارانش شوکه شده و غرق خون روی زمین افتاده بود و نمیتوانست حرکت کند. این پسر جوان بود که او را از آن مهلکه دود و آتش و مرگ بیرون آورد و زندگی دوباره را به او هدیه داد. خودش میگفت: «وارد شدن به آن ساختمان با آن همه سیم خاردار خیلی سخت بود. در هواپیما هم هر لحظه امکان انفجار وجود داشت، ولی من به هیچکدام از اینها فکر نکردم و در آن لحظه فقط میخواستم سراغ آن صدا بروم و نجاتش بدهم.»
ثریا؛ معجزهای برای ٣٠ کودک گمشده
ثریا زن ٣٦ سالهای است که توانست در دنیای مجازی ٣٠ کودک گمشده را به خانوادههایشان برساند و به یکی از چهرههای تاثیرگذار سال ٩٧، تبدیل شود. زن پر تلاشی که از طریق پیج اینستاگرامش توانست وصالهای شیرینی را در کارنامه کاریاش ثبت کند و لحظهای از این فعالیت خیرخواهانهاش دست نکشد. او ١٢ فرزند دور مانده از خانواده واقعیشان را هم بعد از سالها دوری به خانه اصلیشان بازگرداند. بعد از ناپدید شدن آتنا اصلانی بود که پیجی را راهاندازی کرد. پیجی که به یک معجزه تبدیل شد. محلی برای وصال دورماندگان از خانوادههایشان؛ ثریا زنی است که طی دوسال به تنهایی تمام زندگیاش را وقف گمشدگان کرده. کودکان ناپدیدشده زیادی را به خانوادهشان رساند. سرنوشت آتنا اصلانی تلخ بود، اما ثریا اللهوردی که پیج پیدا شدن این دختربچه ٦ ساله را راهاندازی کرده بود، توانست از طریق همین پیج وصالهای شیرینی را به سرانجام برساند. این زن جوان با پشتکار و انرژی زیاد، به سراغ گمشدگان رفت و پیجی که تنها برای یافتن آتنا راهاندازی شده بود، به یک پیج گسترده تبدیل شد. تا جاییکه ثریا به معجزهای در فضای مجازی تبدیل شد که بیشتر ارگانها و شخصیتها در سمتهای مختلف پیج او را حمایت کردند. از پلیس آگاهی تهران و کرج گرفته تا سازمان ثبت احوال، از وکیل گرفته تا مشاوران روانشناسی در جاهای مختلف کشور و حتی خارج از کشور نیز پیج ثریا اللهوردی را حمایت و در پیدا شدن گمشدگان به این زن پرتلاش کمک کردند و از هیچ حمایتی برای فعالیتهای این زن دریغ نکردند.
مرد صلح و نیکوکاری
مرد ۶۰ ساله الیگودرزی یکی دیگر از چهرههای برترسال ۹۷ در حوزه حوادث است. مردی که ٦٣سال از زندگی خود را وقف آزادی زندانیان کرد و از هیچ تلاشی برای کمک به زندانیان دریغ نکرد. زندانیانی که یا در انتظار اعدام بودند یا به خاطر مسائل و مشکلات مالی نمیتوانستند طعم آزادی را بچشند. اما حسن آستارکی، توانست به چندین هزار زندانی لذت آزادی و نجات را هدیه دهد. با گرفتن رضایت، جور کردن پول دیه و راضی کردن شاکی، زندانی آزاد میکند. مرد میانسالی که حتی گاهی اوقات بر روی یک پرونده چندسال تمام زحمت میکشد، میرود و میآید، اصرار میکند، تلاش میکند و ناامید نمیشود و درنهایت به نتیجهای که میخواهد میرسد. خیری که میگوید آزادی هر زندانی برایش لذتی وصف نشدنی به همراه دارد که هر کدام جزو خاطرات خوب زندگیاش ثبت شده است. مرد نیکوکاری کهسال ١٦ نخستین زندانی را با جلب رضایت شاکی آزاد کرد و آن قدر از این کار لذت برد که تلاش برای آزادی شد، بخش مهم و بزرگ زندگیاش؛ مردی که هنوز هم از تلاشهایش برای آزادی زندانیان دست نمیکشد و در هر نقطهای از کشور تمام تلاشش را میکند تا آزادی هدیه بدهد.
قاضی صلح و سازش
محمدرضا عموزاد خلیلی، قاضی جوانی است که توانست با صدور احکامی نوآورانه به یکی از چهرههای تاثیرگذارسال ٧٩ تبدیل شود. قاضی که طی دوسال خدمتش در دستگاه قضائی به محبوبیت زیادی دست پیدا کرد و درنهایت هم بهعنوان ١١ چهره برترسال ٧٩ انتخاب شد.
عموزاد خلیلی دوسال پیش بود که بهعنوان قاضی دادگاه کیفری گالیکش در استان گلستان مشغول به کار شد و طی این مدتهزار حکم جایگزین صادر کرد. احکامی که به خوشحالی و راضی بودن هزار متهم و هزار شاکی منجر شد. مجرمانی که به هر دلیل قرار بود روانه زندان شوند، اما با رأی قاضی عموزاد از این مجازات نجات پیدا کردند. هم کنار خانوادههایشان ماندند و هم مجازات شدند. از همه مهمتر اینکه به جای زندان توانستند خدمتی به جامعه کنند. قاضی محبوب استان گلستان با صدور این احکام توانست مردم یک منطقه را راضی کند و حتی باعث شود که همکارانش هم به صدور این احکام جایگزین ترغیب شوند.
همکارانی که در ابتدا مخالف صدور این احکام و جلوگیری از به زندان رفتن مجرمان بودند، اما حالا نسبت به این موضوع تشویق هم شدهاند. قاضی عموزاد بدون توجه به تمام دردسرها و مشغلههای کاریاش، در هر پروندهای که احساس کرد میتواند مانع به زندان افتادن مجرم شود، با بررسی شخصیت و شرایط متهم، حکمی جایگزین زندان صادر کرد و از این طریق متهمان را به خدمت برای جامعه واداشت.
زنی که ٢٧ مسافر اتوبوس را نجات داد
زن شجاعی که ٢٧ مسافر اتوبوس را نجات داد، یکی دیگر از چهرههای تاثیرگذار سال ٩٧ محسوب میشود. زن ٣٤ سالهای که پس از پرتاب یک سنگ بزرگ به سر راننده اتوبوس و بیهوششدن این راننده، همراه جیغ و فریاد و شوکهشدنش، اتوبوس را هدایت کرد و جان مسافران را نجات داد. زنی که خودش هم از پرتاب این سنگ صدمه دیده بود، اما هول نشد، نترسید و کار درست را انجام داد. خودش مربی رانندگی بود و وقتی دید که راننده اتوبوس بیهوششده و اتوبوس دارد به بیراهه میرود، اقدام سریع و بهموقعی انجام داد. اگر این زن نبود تمام مسافران با مرگ وحشتناکی روبهرو میشدند. امالبنین رحمانی در عرض فقط چند ثانیه به یک زن ناجی تبدیل شد. مهر ماه امسال بود که نیمههای شب، صدایی مثل صدای شلیک گلوله، خواب مسافران اتوبوس اصفهان- بوشهر را گرفت. صدای فریاد زن جوان همه را از خواب بیدار کرد. اتوبوس داشت از مسیر جاده منحرف میشد. زن جوان با فریاد، راننده را صدا میزد، اما جوابی نمیشنید، تا اینکه صحنه وحشتناک را با چشمانش دید. راننده غرق در خون روی فرمان اتوبوس افتاده و پایش هم روی پدال گاز ثابت مانده بود. زمان آن رسیده بود که زن جوان بر ترسش غلبه کند. او به سرعت سراغ فرمان اتوبوس رفت، آن را هدایت کرد و مانع سقوط و انحرافش شد، سرعت هم داشت کم میشد، پای راننده کمکم بیحس میشد و همزمان از روی پدال گاز برداشته میشد. چند دقیقه همینطور به راهشان ادامه دادند و زن جوان هم فرمان خودرو را به دست گرفته بود، تا اینکه بالاخره با کمک برادر راننده توانستند اتوبوس را متوقف کنند و این زن به یک ناجی تبدیل شود؛ ناجی که تمام مسافران جانشان را مدیون او بودند.
ماجرای مردی که آزادی را به سارا هدیه داد
مرد خیر دیگری بهمن ماه امسال با کار بزرگی که کرد، توانست آزادی را به یک دختر جوان هدیه بدهد. کاری که شاید کمتر کسی بتواند آن را انجام دهد. این مرد با فروش یک مغازه بزرگ در سیرجان دیه آزادی سارا را پرداخت کرد و او را از مجازات اعدام نجات داد. مردی که سرمایه بزرگش را داد تا سارا را نجات دهد. سارا به جرم قتل یک پسر جوان در زندان بود و محمد شاهدادی از بستگان خیلی دور او بود. این مرد خیرخواه وقتی دید سارا هیچکس را ندارد و خودش هم نمیتواند برای آزادیاش بجنگد، یکسال برای آزادی این دختر و جلب رضایت خانواده مقتول تلاش کرد و درنهایت هم موفق شد. خانواده مقتول در ابتدا ٠٠٥میلیون تومان میخواستند. اما با صحبتها و تلاشهای این مرد خیر بالاخره قبول کردند در ازای ٠٠٣میلیون تومان رضایت بدهند. حالا باید این پول زیاد جور میشد تا سارا اعدام نشود و بتواند بیرون از زندان زندگیاش را آغاز کند. محمد شاهدادی مغازه بزرگی که به نام دخترش زده بود را فروخت. او معتقد بود که مغازه و پول و ملک چیز خوبی است، اما آزادی یک انسان از زندان خیلی باارزشتر است. برای همین مغازه را به خانواده مقتول داد و درنهایت هم سارا را از زندان خلاص کرد. حالا این مرد از اینکه سارا آزاد شده و فرصت دوبارهای برای زندگی دارد، خوشحال است.
- 15
- 4