تمرکز ما در تمام این سالها، صرفاً بر روی سمزدایی از گیاه آفتزده و یا نوسازی روشهای آبیاری بوده است، در حالی که هیچ تلاشی برای اصلاح و بازسازی بسترها صورت نگرفته و صرفاً به راهحلهای موردی و موقت بسنده شده است. تأسف برانگیزتر اینکه فکر کنیم این بستر جدای از بستر جامعه است و ما میتوانیم در ورزش، جزیرهای مجزا و کاملاً متمایز داشته باشیم مجبور شدیم یکسری از مفاهیم غربی را ترجمه کنیم و ما culture را به اشتباه فرهنگ ترجمه کردیم و وقتی گفتیم فرهنگ، دچار سوءتفاهمهای زبانی شدیم و این سوءتفاهمهای زبانی به جایی رسید که ما حتی fair play را به اشتباه بازی جوانمردانه ترجمه کردیم، در حالی که ترجمه صحیح آن بازی منصفانه بود
اخلاق در ورزش، موضوعی است که به یکی از دغدغههای ورزش ایران تبدیل شده و صحبتهای زیادی دربارهاش مطرح میشود. افراد به فراخور مسئولیتی که در ورزش دارند، تعابیر مختلفی از این مقوله ارائه میدهند اما با وجود اینکه سالها در این رابطه صحبت شده، خلأ زیادی به چشم میخورد. به این بهانه و با هدف ارتقای آگاهی مخاطبان، رضا شجیع، استاد دانشگاه و پژوهشگر جامعهشناسی ورزش و داروین صبوری، جامعهشناس ورزشی به گفتوگو نشستهاند و با محوریت این موضوع تبادل نظر کردهاند که نتیجهاش، بحثهای جالبی است که در ادامه میخوانید.
رضا شجیع: دورکیم در بررسی کارکردهای ورزش در دنیای باستان، به ورزشها بهعنوان آیینهایی نگاه میکند که به نوعی یادآور آیینهای مذهبی هستند.
در واقع او معتقد است که در ورزش نمادهایی از پرستش یک امر مذهبی مشاهده میشود و انگار ورزش، امر مقدسی است که باید در ورای باختها و پیروزیها حفظ شود.
به نظر من دورکیم در مورد مقدس بودن یا نبودن ورزش بحث نمیکند، بلکه بر این باور است که ورزش دارای توانایی بی نظیری در تولید معنی است و این قدرت را دارد که به آیینی شبهمذهبی تبدیل شود. برای ورود به بحث اخلاق در ورزش، به نظرم طرح یک دیدگاه مردم شناسانه نسبت به ورزش و آیین ضروری است.
داروین صبوری: اگر بخواهم نگاهی کلی و مردم شناسانه به ورزش داشته باشم باید به این نکته اشاره کنم که ورزش در دنیای باستان و در نزد انسانهای ابتدایی، پیوند محکمی با آیینها و سنتهای آنان داشته است.
در سنگنگارهای که چند سال پیش در آمریکای شمالی کشف شد، دانشمندان متوجه شدند که قدیمیترین ورزش رقابتی جهان به قوم آزتکها تعلق دارد و نشان میدهد آنها اولین قومی هستند که در بیش از ۳۰۰۰ سال قبل بازی با توپ را ابداع کرده بودند و با یکدیگر به رقابت میپرداختند. موضوعی که در این سنگنگاره بسیار حائز اهمیت است، قربانی شدن کاپیتان تیم بازنده برای خدایان است.
مردم شناسان معتقد هستند که کاپیتان تیم بازنده با افتخار جان خود را به خدایان تقدیم میکند، چرا که بر این باور است بعد از مرگ هم دارای قداست خواهد بود و خانوادهاش جایگاه رفیعی در سلسله مراتب اجتماعی کسب خواهند کرد. او با رغبت و تمایل تن به این کار میدهد، چراکه خونش به خاطر یک ورزش به پای خدایان ریخته میشود و این برای کاپیتان تیم و قوم او بسیار ارزشمند است. این نگاه را میتوان تا یونان باستان نیز پی گرفت.
ما در یونان باستان مشاهده میکنیم که مردم، زئوس یا خدای خدایان را به صورت یک پیکره انسانی فرض میکردند و مجسمه آن را میساختند و به دنبال آن، اقوام و قبایل مختلف یونان باستان هم سعی در پروراندن مردانشان به آن شکل و شمایل داشتند، یعنی هر چقدر بدن ورزشکاران یک قوم به بدن زئوس شبیهتر بود، آن قوم میتوانست ادعا کند به خدا نزدیکتر است و احتمالاً ایمان قویتری دارد.
به طور کلی ورزش جهان باستان پیوند محکم و ناگسستنی با مذهب و آیین داشته است اما ماجرای ورزش در دنیای مدرن با دنیای باستان متفاوت است.
ورزشی که امروز به نام اسپورت میشناسیم و از آن نام میبریم، محصول ۳۰۰ سال گذشته است و دنیای رقابتی مدرن تلاش میکند پیروزی، مصرف و نتیجه را به معیار همه کنشهای عقلانی خود تبدیل کند.
دنیای مدرن دنیایی است که شعار عقلانیت سر میدهد و به قول نوربرت الیاس تلاش میکند به جای پیگیری خشونت و کشت و کشتار در میدان جنگ، آن را به یک پیکار نمادین تبدیل کند.
برای همین الیاس معتقد است که ورزشی مثل فوتبال همان جنگ شوالیههاست که یازده نفر در یک طرف میدان و یازده نفر در طرف دیگر میدان حضور دارند و علی رغم مبارزه سخت و طاقتفرسا، دیگر کشتاری میان آنها اتفاق نمیافتد.
رضا شجیع: در واقع شما معتقد به یک نوع تقلیل هستید که صحنههای جنگ، به شکلی نمادین در قالب ورزشهای مدرن بازنمایی میشوند و این امکان را به انسان معاصر میدهد که با نشانههای غیرواقعی و مجازی، تأثیری واقعی دریافت کند و در عین حال خشونت را که انگار به یک نیاز تبدیل شده، به شکل تعدیل یافتهتری بازتولید کند. در واقع رقابتهای ورزشی در قالب یک جامعه که همان تیم ورزشی است، بر روی زمینی که میتواند سرزمین تلقی شود و برای رسیدن به هدفی خاص، طراحی میشوند و تماشای بازیها در صورتی برای تماشاگران جذابتر میشود که بالاخره پیروزی و یا شکست یک تیم برای آنها از اهمیت بیشتری برخوردار شود.
جدا از این کارکرد نمادگونه ورزش که ریشه در عقلانیسازی فرهنگی مدرن دارد، چگونه میتوان به تحلیل واقعیتر از کنشهای غیر اخلاقی بازیگران میدان ورزش دست یافت؟
داروین صبوری: در دنیای مدرن با قضیهای سر و کار داریم به نام نهاد اجتماعی و ورزش در دنیای امروز، خود را به صورت یک نهاد اجتماعی معرفی میکند. زمانی که قرار است یک نهاد اجتماعی مانند نهاد ورزش را تحلیل کنیم باید کارکرد سایر نهادها و همچنین برهم کنش آنها بر یکدیگر را هم مورد توجه قرار دهیم. امروزه از بیاخلاقی در ورزش زیاد صحبت میشود، مبنی بر اینکه ورزش مدرن، پر از کنشهای ضد هنجار و ضد فرهنگ است، مشابه این صحبتها را به طور روزانه از مردم و رسانهها میشنویم اما یک نکته را فراموش میکنیم، اینکه نهادی به نام ورزش که به عنوان آخرین نهاد اجتماعی توسط دنیای مدرن خلق شد، بدون کمک و یاری سایر نهادها به اهداف خود نخواهد رسید.
ورزش قهرمانی محصول انسان باوری و اومانیسم غرب است و در حدود صد سال است که به حیطههای مصرفگرایی و سرمایهداری وارد شده است، بنابراین باید در تحلیل آن محتاط بود. مهمترین مسأله ورزش حرفهای که ما بسیار از آن عقب هستیم، مسأله فنی است، در واقع یکی از دلایل خشونت و پرخاشگری تماشاگران و حتی قهر تماشاچیان با ورزشگاهها این است که رقابتها کسالتآور شدهاند و رقابتهای باکیفیتی به نمایش گذاشته نمیشود. این یکی از دلایل عدم حضور تماشاگران در میادین ورزشی است و آنها را به جایی میرساند که ترجیح میدهند به جای حضور در ورزشگاه، مسابقات را از طریق تلویزیون تماشا کنند.
رضا شجیع: در کنار این افت فنی میتوان به افت اخلاقی هم اشاره کرد. در همین راستا میتوانم به تحقیق اگلیو و تاتکو در حدود سه دهه پیش اشاره کنم که آنها مقالهای منتشر کردند با این عنوان که «اگر میخواهید اخلاق خود را درست کنید به دنبال چیز دیگری غیر از ورزش بروید».
مقاله آنها در آن زمان واکنشها و اعتراضات بسیاری را برانگیخت و یک نوع تابوشکنی محسوب میشد، آنها معتقد بودند که رشد اخلاقی نوجوانان و جوانان در محیطهای ورزش حرفهای، آن هم به لطف آموزههای تربیتی مربیان، تنها یک شوخی است و شواهد بسیاری وجود دارد مبنی بر اینکه ورزش قهرمانی و حرفهای باعث افت عملکرد اخلاقی ورزشکاران و حتی تماشاگران میشود.
داروین صبوری: قبول دارم اما نباید دلایل این افول اخلاقی را صرفاً در میدان ورزش جستوجو کرد و نباید انگشت اتهام را تنها به سوی ورزش دراز کرد، اگر ما برای اخلاق در میدان ورزش تأسف میخوریم باید برای نهادهای آموزش و پرورش و دانشگاه هم تأسف بخوریم.
وبر معتقد است برای شناخت جامعه دیگر نیازی به مطالعه کل جامعه نیست، مطالعه تنها یک نهاد اجتماعی برای شناخت کل جامعه کافی است. اینکه مردم چه میخورند و چه مینوشند، چگونه میخورند و مینوشند، نشان میدهد که آنها چگونه فکر میکنند و چگونه با یکدیگر تعامل میکنند.
وقتی ما این نکات را در نظر میگیریم، متوجه میشویم که ورزش یک ویترین است که به ما نشان میدهد جامعه دچار بیاخلاقی شده است، همینطور که همینگوی در «زنگها برای که به صدا درمیآید» میگوید؛ زنگها برای ما به صدا درمیآید و این ورزش است که زنگها را برای همه ما به صدا درآورده و هشدار میدهد، اگر شما در ورزش کشور بیاخلاقی، تبانی و رشوه مشاهده میکنید، این بداخلاقیها به میزان گستردهتری در جامعه وجود دارد و ما نباید صرفاً ورزش را مقصر بدانیم بلکه باید از نهاد خانواده، مدرسه و آموزش شروع کنیم و مطمئن باشید تحول اخلاقی در این نهادها، به تحول اخلاقی در ورزش منجر خواهد شد.
رضا شجیع: در پژوهشی که اخیراً در مورد اخلاق در ورزش ایران انجام دادم، مشاهده کردم که مشکل اصلی اخلاق، بسترها و شرایط منفی و نامطلوبی است که ورزشکاران را در برگرفته است.
بسترها و شرایط، مانند اکسیژنی که همه از آن تنفس میکنند در هوای ورزش ایران جاری هستند و اثر آنها به فرد، محیط، جایگاه، موقعیت و یا گروه مشخصی محدود نمیشود. بستر همان خاکی است که قرار است ورزشکار در آن رشد کند و به بلوغ برسد و البته برخورداری از خاک حاصلخیز، کمترین نیاز اولیه برای رشد و پرورش یک گیاه است. معتقدم تمرکز ما در تمام این سالها، صرفاً بر روی سمزدایی از گیاه آفتزده و یا نوسازی روشهای آبیاری بوده است، در حالی که هیچ تلاشی برای اصلاح و بازسازی بسترها صورت نگرفته و صرفاً به راهحلهای موردی و موقت بسنده شده است. تأسف برانگیزتر اینکه فکر کنیم این بستر جدای از بستر جامعه است و ما میتوانیم در ورزش، جزیرهای مجزا و کاملاً متمایز داشته باشیم.
داروین صبوری: همینطور است و ما نه تنها خودمان را جدا کردیم بلکه سعی کردیم ادبیاتی متفاوت هم تولید کنیم. پل والری فیلسوف فرانسوی در جایی میگوید که دو خطر بیوقفه جهان را تهدید میکند؛ نظم و بینظمی. من فکر میکنم در سالهای اخیر اتفاقی که در کشور ما افتاده این است که ما مرتب در مورد بینظمیها و بیاخلاقیها تحقیق کردیم و نوشتیم. در حالی که مشکل اصلی ما در اخلاق است و نه بیاخلاقی.
ما اتفاقاً در جایی که شعار اخلاقی میدهیم در حال ارتکاب عمل غیر اخلاقی هستیم. ما تکلیفمان با ناهنجاریها در ورزش کشور مشخص است، آدمهای ناهنجار به راحتی شناسایی میشوند اما مشکل و ضعف اصلی ما در جایی است که ادبیات اخلاقی تولید میکنیم. من تصور میکنم یک نگاه سطحی و کاملاً شعارگونه نسبت به مقوله اخلاق و هنجار در دهههای اخیر شکل گرفته که منجر به تولید ادبیاتی ضعیف و بیمصرف شده است.
به عنوان مثال، ما طی سالهای متمادی از فرهنگسازی صحبت کردیم. در حالی که از منظر آکادمیک چیزی به نام فرهنگسازی معنایی ندارد چراکه فرهنگ در طی هزاران سال ساخته میشود.
از طرف دیگر مجبور شدیم یکسری از مفاهیم غربی را ترجمه کنیم و ما culture را به اشتباه فرهنگ ترجمه کردیم و وقتی گفتیم فرهنگ، دچار سوءتفاهمهای زبانی شدیم و این سوءتفاهمهای زبانی به جایی رسید که ما حتی fair play را به اشتباه بازی جوانمردانه ترجمه کردیم، در حالی که ترجمه صحیح آن بازی منصفانه بود.
اما چرا نهادی مثل فیفا اقدام به تشکیل کمیتهای به اسم اخلاق کرد و حتی شعاری به اسم بازی منصفانه را انتخاب میکند؟ آنها فهمیدند انسان از نیازی به نام رقابتجویی برخوردار است و این نیاز باید در مجاری سازمانیافتهای ارضا شود.
آنها وقتی این نیاز مهم را کشف کردند، متوجه شدند که انسانها نمیتوانند بدون قانون با یکدیگر رقابت کنند و در جایی که نظارت قانون کم شود، انسان به سمت استفاده از قدرت سوق داده میشود، قدرت در مفهوم هابزی کلمه، یعنی به مثابه لویاتان پا بر روی حریف بگذارد و خودش را بالا بکشد.
نتیجهگرایی یکی از دلایلی است که مانع از حاکمیت اخلاق در ورزش شده و نتایج و توفیقات کوتاه مدت را به معیاری برای ارزشیابی مدیران، مربیان و ورزشکاران تبدیل کرده است.
آیندگان به گونهای تربیت میشوند تا کسانی را به خاطر بسپارند و تقدیر کنند که جامها و موفقیتهای بیشتری کسب میکنند. فیفا هم با توجه به این نیاز انسان، کمیتهای به نام اخلاق تشکیل میدهد تا بتواند از روح قانون و اخلاق محافظت کند.
رضا شجیع: البته بر این باور هستم مفاهیمی چون جوانمردی و صداقت که بسیار مورد تأکید نهادهای بینالمللی چون فیفا هستند، ریشه در مذهب پروتستان دارند. معتقدم ورزش مدرن و مورد تأکید غرب، تصویری آینهوار از اخلاقی پروتستانی است که نه تنها این اخلاق را ترویج کرد بلکه زمینه تحول در حوزههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ورزش را هم فراهم نمود. اخلاقی که بعدها خودش به ابزاری برای تضمین روند تجاریسازی ورزش مدرن تبدیل شد.
به قول ماکس وبر، اگر اخلاق پروتستانی متولد نمیشد، هیچگاه غولی به نام سرمایهداری هم خلق نمیشد.
در این نظام اعتقادی، ثروتاندوزی به یک تکلیف تبدیل میشود و زندگی مذهبی همان زندگی روزمره است که در دو بعد فردی (Moral) و اجتماعی (Ethics) مورد توجه قرار میگیرد. ما در ادبیاتمان هر دو را اخلاق ترجمه کردیم و عملاً نتوانستیم یا نخواستیم میان آنها تمایز قائل شویم. مهمترین دلیل تشکیل کمیته اخلاق در فیفا در کنار کمیتهای به نام انضباطی، دقیقاً جداسازی این دو مقوله است. یعنی رفتارهای خلاف اخلاق و قانون داخل مستطیل سبز را به کمیته انضباطی و رفتارهای خلاف اخلاق و قانون خارج از مستطیل سبز را به کمیته اخلاق ارجاع میدهد و حتیالامکان تلاش میکند به هیچ عنوان در بعد فردی اخلاق هم ورود نکند.
داروین صبوری: اتفاقی که در دنیا افتاده، اخلاق در بعد فردی در تمام دنیا توسط باشگاهها کنترل میشود و در بعد اجتماعی توسط فدراسیونها و بر این باور هستم که حاکمیت یا متولی ورزش کشور یعنی وزارت ورزش و جوانان به هیچ عنوان نباید به مقوله اخلاق ورود کند. تنها باید سیاستگذاری کرده و بر نحوه اجرای سیاستها نظارت کند. گاهاً مشاهده میکنم که یک مقام عالی ورزشی به موضوع مو، خالکوبی یا پوشش فلان ورزشکار ورود کرده و در مورد آن اظهارنظر میکند که این اصلاً در شأن مسئولین ما نیست که به چنین مسائلی ورود کنند.
در دنیا این موضوع از طریق قرارداد ورزشکاران کنترل میشود و ورزشکاران در قرارداد خود متعهد میشوند که نسبت به اصول فردی و اجتماعی اخلاق متعهد باشند و اگر خلاف قرارداد خود عمل کنند جریمه میشوند.
حالا اجازه دهید مثالی برای شما بزنم تا کاملاً مشخص کنم که مشکل ما در اخلاق است و نه بیاخلاقی. ما به بازیکنی که مشمول خدمت سربازی است، به دلیل اینکه فکر میکنیم میتوانیم نتیجه بهتری را در مسابقات کسب کنیم مجوز خروج از کشور صادر میکنیم و بعد از آن هم دیدیم که چه اتفاقی افتاد.
این رفتار نوعی تبعیض، دهنکجی و بیاخلاقی از سوی نهادی است که اتفاقاً شعار اخلاقی سر میدهد. اجازه دهید مثال دیگری بزنم؛ چندی پیش در مسابقات جهانی کشتی پهلوانی، ما کمربند پهلوانی را به آقای فردین معصومی تقدیم کردیم اما علت این قضیه چه بود؟ علت این بود که جناب معصومی در رقابت نیمه نهایی مقابل هموطن ایرانیاش حاضر نمیشود تا هموطنش در رقابت فینال مقابل حریف هندی حضور یابد و قهرمان شود.
وقتی با فردین معصومی مصاحبه میکنند او میگوید؛ امروز من دو کشتی گرفته بودم و خسته بودم، اگر در رقابت ماقبل فینال هم شرکت میکردم، احتمال داشت خستهتر شوم و رقابت را به حریف هندی واگذار کنم. در واقع اینجا یک تبانی رخ میدهد و ما از این تبانی به نام رفتار جوانمردانه یاد میکنیم و سایتها تیتر میزنند؛ «معصومی یاد پوریای ولی را زنده کرد».
رضا شجیع: اتفاقاً به نکته خوبی اشاره کردید، بازخوانی مجدد روایت پوریای ولی که از او به عنوان اسطوره اخلاقی ایرانیان یاد میشود، سؤالات جدیدی را در ذهن ما ایجاد میکند که نشان میدهد روایتهای ما برای الگوسازی در حوزه اخلاق، از بنیانهای مبهم و غیر اخلاقی ریشه میگیرند.
به عنوان مثال در تمامی روایتهایی که در مورد پوریای ولی نقل میشود، او رقابت را به کشتیگیر هندی واگذار میکند اما نکته اینجاست که چه کسی نقل کرده که پوریا عمداً کشتی را واگذار کرده است؟ اگر خود پوریا به طرفدارانش گفته است که کشتی را عمداً واگذار کرده که کاری غیر اخلاقی مرتکب شده است، اگر مادر یا خود کشتیگیر هندی چنین چیزی را نقل کردهاند که بر اساس ادبیات امروزی مصداق تبانی است و اگر طرفداران پوریا چنین چیزی را برای او ساختهاند، پس آنها هم مرتکب اقدامی غیر اخلاقی شدهاند اما نکته مهم اینجاست که کشتیگیر هندی، علیرغم پیروزی بر کشتیگیر نامدار ایرانی یعنی پوریای ولی، همواره سرشکسته بوده است.
همه ما باور کردهایم که واقعاً کشتیگیر هندی از پوریا ضعیفتر است و ارزش پیروزی در حد صفر بوده است.
در اینجا قضاوت من در مورد اخلاقی بودن یا نبودن شخصیت پوریای ولی نیست، بحث من تأکید بر این نکته است که گاهاً در تشریح فعل اخلاقی مدنظر ذهنمان، به ناچار سراغ روشهای غیراخلاقی میرویم و هنگامی که مورد سؤال قرار میگیریم، در پاسخ به آنها ناتوان هستیم.
داروین صبوری: دقیقاً درست است، ما در جایی که میخواهیم کار اخلاقی انجام دهیم، دقیقاً نمیدانیم چه باید بکنیم. در رسانه ملی و همزمان با رقابتهای حساس ورزشی، تبلیغاتی از تلویزیون پخش میشود که اتفاقاً ضد ورزش و سلامتی مردم هستند و تنها اهداف اقتصادی رسانه را دنبال میکنند.
من زمانی با یکی از مسئولین صدا و سیما صحبت میکردم و پرسیدم؛ قبول دارید سریالهای ترکیهای، سریالهایی بسیار بیمحتوا و ضد فرهنگ هستند؟ ایشان گفتند بلی و حتی ضد اخلاق هم هستند و من به ایشان گفتم؛ قبول کنید شما گوی و میدان را به سریالهای بیمایه و بیاخلاق واگذار کردهاید و نه سریالهای خوب. به عنوان راهکار بر این باور هستم که تمام نهادها باید کار کنند، در حیطه آموزش و پرورش ما با کمکاری مشهودی بهویژه در زنگ ورزش روبهرو هستیم.
نمیتوان از فدراسیونها و باشگاهها انتظار داشت تحول اخلاقی جدی و عمیقی در ورزشکار ۲۲ سالهای که نگرشهای اخلاقیاش از کودکی شکل گرفته ایجاد کنند.
رضا شجیع: در پایان بحث فکر میکنم بهترین جمعبندی این باشد که حساسیت اخلاقی در جامعه ورزش کاهش یافته و این کاهش حساسیت، معلول وضعیت وجدان اجتماعی جامعه ایرانی و محصول تلاش همگی نهادهای تأثیرگذار اجتماعی نظیر خانواده، مدرسه، دانشگاه و رسانههایی است که آگاهیهای اخلاقی را در بین مردم ترویج میکنند.
- 17
- 5