مشکلات مربیان خارجی در فوتبال ایران مثنوی هفتاد من کاغذ است و همه شما زیر و بم تمام کلیدواژههایش را میدانید؛ از بیپولی و تحریم و مشکل انتقال پول تا بیکفایتی و عدم تسلط موقع انعقاد قرارداد. راجعبه این مسائل، مخصوصا در هفتههای اخیر زیاد حرف زده شده و هر چه بگوییم تکرار مکررات است. این وسط اما یک نکته به شدت آزاردهنده وجود دارد که مغفول هم مانده است؛ اینکه بدعهدی مدیران ایرانی در قبال مربیان خارجی، اساسا ربطی به کارنامه، عملکرد و حتی شخصیت آنها ندارد.
این یعنی فرق نمیکند طرف ما آدم خوبی باشد یا نباشد، کاربلد باشد یا نباشد، اهل تعامل باشد یا نباشد، در نهایت از سوی ما کاری جز گزیدن و زخم زدن و به ستوه آوردن سر نمیزند. رفتار ما انگار انعکاس هیچ صدایی نیست. ما هر آوایی که بشنویم، صدای خودمان را داریم؛ صدای بدعهدی و کارشکنی، صدای سوءمدیریت و بیوفایی. در غیر این صورت واقعا چه توجیهی دارد همه از دست ما شاکی باشند؛ هم برانکوی سازشگر و هم کیروش چالشگر، هم ویلموتس رند و هم استراماچونی فرصتطلب. حالا هم نوبت گابریل کالدرون رنجکش رسیده؛ کسی که هر چه از دستش برآمد انجام داد، اما ظاهرا حتی این هم برای نرم کردن دل مدیران و مقید نگه داشتن آنها به تعهداتشان کافی نیست.
هفت جام برانکو؟ بس نیست
برانکو ایوانکوویچ دو دوره در فوتبال ایران کار کرده و در هر دو مقطع هم نشان داده آدم بیآزار و توانمندی است. او در تیم ملی کارنامه خوبی به جا گذاشت و در پرسپولیس هم به یکی از بهترین مربیان تاریخ این باشگاه تبدیل شد. در تیم ملی پاداش کار ایوانکوویچ شد انبوهی از فحش و فضیحت و جوک و لطیفه و تازه بهترین گزارشگرمان هم طعنه «خداحافظی» به او زد، حالا هم در پرسپولیس نقطه پایان کار پروفسور، شکایت به فیفا است و عجز و لابه برای گرفتن حقش. بامزه نیست؟
یک مربی بیشتر از آنچه برانکو برای پرسپولیس انجام داد چه کار دیگری باید میکرد تا فقط و فقط دستمزد قانونیاش را بگیرد؟ آیا کافی نیست که با تعویق ۱۱ ماهه پرداخت دستمزدت بسازی و موقع محرومیت سنگین نقلوانتقالاتی خم به ابرو نیاوری؟ آیا بس نیست که هر چه جام جلوی راهت بود درو کنی و تیم را به اولین فینال آسیاییاش برسانی؟
برانکو بیش از این دیگر چه باید میکرد تا موقع خداحافظی، ضمن تسویهحساب یک تقدیرنامه خشک و خالی دستش بدهند و از او قدردانی کنند. ما یکی مثل برانکو را با این حجم از سازشکاری و نرمخویی رساندیم به جایی که برای شکایت راهی فیفا شد و حالا هر روز با مقامات ایرانی جلسه میگذارد؛ جلساتی با محوریت تقاضای تخفیف از سوی طرف ایرانی. راستی مگر او روی نیمکت «خفیف» کار کرد که حالا باید «تخفیف» بدهد؟ مگر کم گذاشت که حالا باید کم بردارد؟
خشم کیروش؟ بس نیست
شخصیت کارلوس کیروش دقیقا نقطه مقابل برانکو بود. هر چقدر مربی کروات اهل کوتاه آمدن بود، مرد پرتغالی سرش درد میکرد برای دعوا و مجادله. او شیفته چالش بود و از جدل خسته نمیشد. از قضا کیروش هم برای فوتبال ایران خوب کار کرد و لااقل دو دوره ما را به مرحله نهایی جامجهانی برد؛ جایی که همین حالا در فاز پیشمقدماتیاش گیر کردهایم! با این همه اما مطالبات کیروش هم بعد از خروجش از ایران و پس از چندین و چند مصاحبه تند و پر از خشم پرداخت شد. شاید اگر فدراسیون در آن زمان در فاز انتخاب سرمربی بعدی نبود و از تاثیر مخرب این مصاحبهها نمیترسید، هنوز هم تتمه دستمزد کیروش پرداخت نشده بود!
شیادی ویلموتس؟ بس نیست
انگار کفران تاوان نعمت و بدقلقی در قبال برانکو و کیروش این است که گرفتار پدیدهای به نام مارک ویلموتس شوی؛ کاراکتری حیرتانگیز که کسی ندانست چطور آمد و چطور رفت. برانکو و کیروش هر ایرادی که داشتند، حداقل کار کردند و زحمت خودشان را کشیدند، اما مربی بلژیکی بدون اینکه تعداد روزهای حضورش در ایران دورقمی شود رفت و حالا هم با تحریک همسرش، حرف از مطالبه غرامت چند میلیون یورویی میزند.
شگفتا که فدراسیون فوتبال مدام وعده میداد در فرآیند همکاری با ویلموتس قرار است همه اشکالات قرارداد کیروش رفع شود، اما انگار دقیقا برعکس شد؛ تمام محسنات قرارداد قبلی را برچیدند و فقط نقاط ضعف باقی ماند! ویلموتس که قرار نبود مربی پروازی باشد، اصلا به ایران پرواز نکرد و البته در موردش میگویند سه روز قبل از بازی سرنوشتساز برابر عراق، قراردادش را فسخ کرده! الان که در خدمت شما هستیم، هنوز هیچکس در این مملکت نمیداند ویلموتس سرمربی تیم ملی فوتبال کشورمان هست یا نه. ما فقط یک نکته را بهطور قطع میدانیم؛ اینکه کارمان با او هم به فیفا و شکایت و آژانکشی خواهد رسید. افسوس که نه همکاری بلدیم و نه قطع همکاری!
رندی استراماچونی؟ بس نیست
آندرا استراماچونی یک استقلال خوب و قابل احترام ساخته بود که قصه او هم با فوتبال ما به آخر رسید؛ با چالش و عصبانیت، درست مثل همه موارد قبلی! مربی ایتالیایی در رشته حقوق تحصیلات دانشگاهی داشت و مدیران استقلال در تعامل با او باید این نکته را به دقت مورد توجه قرار میدادند، اما غافل شدند. بیگمان اگر مفاد قرارداد اولیه با استراماچونی به درستی پیاده میشد و مخصوصا دستمزد او را درست و سر موقع میدادند، این مربی بهانه فسخ یکطرفه قراردادش را پیدا نمیکرد. در این صورت دیگر نیازی هم نبود که باشگاه تن به شروط متفرعنانه و عجیب استراماچونی برای ادامه همکاری بدهد؛ از افزایش رقم قرارداد تا کاهش طول مدت آن و خیلی چیزهای بیربط دیگر. تازه از حالا به بعد احتمال شکایتکشی این مربی به فیفا وجود دارد. او کسی است که زیر و بم قراردادهای حقوقی را میشناسد و مدیران ایرانی هم که بازنده بیش از ۹۰ درصد پروندههای بینالمللی هستند. چه شود!
معرفت کالدرون؟ بس نیست
شاید در این ماهها که بیشتر هواداران پرسپولیس همچنان با خاطرات عصر برانکو زندگی میکردند و گابریل کالدرون را تنها گذاشته بودند، کمتر کسی میدانست او با چه مشقتی در حال کار با تیم است؛ از حضور طولانیمدتش در محل تمرین تا هزینهای که از جیبش برای خرید برخی تجهیزات تقبل کرده. تازه بعد از صعود به نیمهنهایی جام حذفی و کسب هفتمین برد پیاپی بود که کالدرون بخشی از مصائبش را در تلویزیون مطرح کرد و حتی از بلیت یکطرفهای سخن گفت که برای تعطیلات، به خرج خودش خریده است! پس از آن انتظار میرفت مدیران باشگاه پرسپولیس که چندین ماه در پرداخت مطالبات این مربی تاخیر داشتهاند تکان بخورند و حتیالمقدور مشکلات را حل کنند.
اتفاقا جلسهای هم بین این مربی و مدیرعامل باشگاه برگزار شد، اما ظاهرا نتایج آن رضایتبخش نبوده؛ چنان که دیروز صفحه اینستاگرامی کالدرون در پیغامی کوتاه و هشدارآمیز نوشت: «از رفتار مدیران باشگاه پرسپولیس ناراحتم.» به این ترتیب روشن شد عملا اقدام مثبت و موثری برای حل مشکلات کالدرون انجام نشده و با این دستفرمان شاید او هم به آرژانتین برود و برنگردد. کاراکتر کالدرون با استراماچونی بسیار متفاوت بود؛ یکی رفت و یکی ماند، یکی برید و یکی تحمل کرد، یکی به بهانه غفلت تدارکات از حمل کفشهایش تمرین را رها کرد و راهی منزل شد، اما دیگری شخصا برفها را پارو میزد... این هر دو اما دارند به یک سرنوشت مشترک دچار میشوند. این است معجزه مدیریت دولتی در فوتبال ایران!
رسول بهروش
- 15
- 1