پنجشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳
۱۵:۳۴ - ۰۳ فروردین ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۱۰۰۱۶۲
چهره ها در سینما و تلویزیون

بهرام بیضایی:

سپاسگزارم از آنان که در برابر بدگویان خاموش نماندند

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,بهرام بیضایی
بهرام بیضایی می‌گوید از آنان که در برابر بدگویانِ خردستیز خاموش نماندند سپاسگزار است.

به گزارشخبرآنلاین، سالنامه «شرق» از فرهاد مهندس‌پور خواسته است تا از راه دور با بهرام بیضایی که شش است در مرکز ایرانشناسی دانشگاه استنفورد آمریکا مشغول کار است به گفت‌و‌گو بنشیند.

 

مهندس‌پور در ابتدای این گفت‌و‌گو آورده است: «برای کسانی که پیگیر کارها و نگرش‌های بهرام بیضایی هستند، این گفت‌و‌گو می‌توانست پُربارتر از این باشد. شاید برای این که این گفت‌و‌گو در هنگامی درست و سنجیده به انجام نرسیده است یا پرسش‌ها درست و سنجیده نبوده‌اند. به هر روی اگر بخواهم برهانی بر کوتاهی پاسخ‌ها بیاورم، به رای من بیشتر از این روست که گفت‌و‌گو رودررو نبوده و زنده روی نداده است. با این همه غنیمت است. با گرم‌ترین درودها و بهترین آرزوها برای بهرام بیضایی و همه هنرمندان و تولیدگران هنر و اندیشه.»  

 

برای شما که دلبسته و بالنده ایران و زبان فارسی هستید، پیوندهای اجتماعی در جغرافیای جدید چگونه شکل گرفت؟ شعر نمایشی که می‌سرایید چگونه جای خود را پیدا می‌کند؟

همان جور که در ایران و نه مشکل‌تر. ایرانیانِ این جا مردم دیگری نیستند و به اندازه ساکنان ایران، فرهنگ و سرزمینشان را دوست دارند و من تصادفا در جای درستی افتاده‌ام؛ در فضای دانشگاهی و ایران‌شناسی. نه آرزو و نه هرگز خیال بیرون از ایران زیستن داشتم. زندگی مرا با خود برد تا نشانم دهد که ناچار نیستم همه عمرم را چون محکوم مادرزاد سر کنم!

 

برای ما که می‌دانیم شما در تهران، کتابخانه‌ای بزرگ و غنی داشتید جالب است بدانیم چه کتاب‌هایی را با خود برده‌اید و دسترسی‌تان به کتاب‌هایی که می‌خواهید چگونه است؟

راستش کتابخانه‌ام دنبال من آمد! ضمنا دسترسی به کتاب در این جا آبِ خوردن است.

 

تجربه اجرا برای تماشاگران بیرون از ایران، برای نمونه اجرایی که از «طربنامه» و «ارداویراف نامه» داشتید، چگونه بود و در شرایط اجتماعی و اجرایی آن جا، چه ویژگی‌هایی وجود داشته یا نداشته که برای شما اهمیت داشته‌اند؟

ایرانیانِ جایی که من هستم مهر و پذیرش و گنجایش فرهنگی ایران‌دوستانِ ایران را دارند ولی تنش‌سازی و مانع‌افکنیِ ایران‌ستیزانِ ایران را ندارند!

 

در کار با بازیگران با چه کمبودها یا توانایی‌هایی رو در رو شده‌اید؟

فقط تفاوت شرایط. بازیگران این جا حرفه‌ای و حقوق‌بگیر هیچ مرکز تئاتری نیستند. علاقه‌مندانِ این کارند. هفته‌ای پنج روز کار می‌کنند و آن هم سخت و در رشته‌های دیگر و تنها دو روز آخر هفته را فرصت تمرین دارند که در واقع وقت استراحت و سرگرمی هفتگی‌شان است. پس مثلا تمرین «طربنامه» عملا بوده چهار بار، دو روزِ بُریده بُریده در هر ماه که می‌شود ماهی هشت جلسه و جمعا شصت و چهار روز طی هشت ماه. بریدگی‌ها دشمنِ بالندگیِ پیگیر است و فقط شورِ خودآزماییِ بازیگران و پیوند دوباره با فرهنگ مادری و لطف به من بود که نمایش را سامان داد.

 

زندگی در جایی دیگر و هوایی دیگر، آیا توانسته تاثیرهای ذهنی یا تصورات و تصویرهایی تازه از زندگی و زیست بشری برای شما به همراه داشته باشد؟ چیزی که در داستانی برای فیلم یا نمایش بخواهید نشانش بدهید یا احساسی از زندگی؟

اول این که می‌شده این نمایش‌ها به آزمایش و اجرا درآیند و جهان اصلا به هم نریزد. دوم تلخی و تاسف این که چرا نباید در ایران این نمایش‌ها دیده می‌شدند که زادگاه این نمایش‌هاست؟ و چه بسیار اندیشه‌هاست که در نمایش ایران جان نیافته مُرده است! من این متن‌ها را نومیدانه دور ریخته بودم که سختگیران وطن تاب آن ندارند. این متن‌ها که سال‌ها چون اوراق باطله‌ای در اسباب‌کشی‌ها برگ‌هایی از آن‌ها گم می‌شد، این جا و با گرد آمدن این همه استعداد و اشتیاق پراکنده از نو زنده شدند و من ناباورانه شاهد جان گرفتن دوباره و سرزندگی آن‌ها بودم. گرچه جواب این آزمون‌های صحنه خیلی خیلی دیر به من می‌رسید ولی می‌توانست در شرایط دیگر به کلی ناشناس و نادیده نابود شده باشد.

 

در آن جا احساس امنیت یا تنهایی یا دلتنگی یا هر حس دیگری که بیشتر با شماست چیست؟

احساس می‌کنم که در ایرانم- ایران آرمانی‌ام؛ سرزمینی به بزرگی آرزوهایی که برایش در اتاق کار کوچکی در ایران داشتم و از آن پُرم!

 

اگر دوست دارید از برنامه روزانه‌تان بگویید و از کارهای آینده.

صبح بیدار می‌شوم به امید کارهای آینده؛ بر کاغذ، بر صحنه، بر نوار و به امید گریز از کابوس‌هایی که پی‌ام می‌آیند، کابوس‌هایی که آرزو دارم دیر یا زود به تصویر درآورم و از هر حقیقتی واقعی‌ترند!

 

هر از چند گاهی به یاد کتابخانه و دفتر کارتان در تهران می‌افتید؟

هر روز و هر ساعت.

 

نسخه چاپ نشده «ارداویراف نامه» را کم کسانی خوانده‌اند. آیا برای چاپ آن کاری انجام شده است؟

نه تنها «گزارش ارداویراف» که «جانا و بلا دور» و «طربنامه» هم قرار است چاپ و منتشر بشود و همچنین ضبط تصویری اجرای آن‌ها هم دربیاید- و نیز ضبط تصویری اجرای دو نفره «آرش» و اجرای یک نفره «شب هزار و یکم» (داستان یکم)- و نیز متن داستان‌های دوزخی که برگ‌های ناخوانده «گزارش ارداویراف» است و هنوز اجرا نشده. این روزها به خودم فرصتی داده‌ام تا به این کارها برسم!

 

پژوهش یا ایده‌های نوشتاری در آن جا برای شما با چه سختی یا گشایش‌هایی رو به روست؟

سختی کار نوشتن این است که نمی‌توانم جلوی آن را بگیرم اما سختی کار پژوهش این است که بیشتر عمر صرف کشفِ نادرستی‌های برخی پژوهش‌های ایرانی و فرنگی پیشین می‌شود که نمی‌دانی از غفلت است یا عمدی و از سر تعصب. راستی که هر فاجعه‌ای از دانشِ ناقص است!

 

احساسی که نسبت به گذران زمان در این دوره دارید با همین احساس در تهران چه همانندی یا ناهمانندی برای شما داشته است؟

احساس گذر تُندِ زمان همواره با من است، هر جا که باشم!

 

می‌دانید که بسیاری از جوانان و دانشجویان و کسانی از چند نسل ایرانی، پیگیر پیشنهادهای شما و کارهایتان هستند، پس از نیم سده کوشش فرهنگی و هنری و این همه تجربه و فراز و نشیب در تولید اندیشه و تامل و احساس در فیلم و تئاتر و نمایشنامه، چه دوست دارید به آن‌ها بگویید؟

نه پندگوی خوبی هستم و نه شما پند بشنوید. به جای هر پندی دست کم آرزو دارم سینما و نمایش و خبررسانی‌ها پاک شوند هر چند اگر بُرد در غیر آن باشد.

 

در پایان اگر دوست دارید برای ما بگویید، بهرام بیضایی چگونه بهرام بیضایی شد؟

اتفاق خودش نمی‌افتد!

 

و اگر حرفی باقی مانده که مایلید در پایان بزنید...

به خیلی‌ها سپاسگزاری بدهکارم. هر کس در این مدت از راه دور لطفی به من داشته. سپاسگزارم از تک تک اهل نمایش و صحنه، از دانشگاهیان و ناشران و اهل قلم،‌ از سینماگران، منتقدان و سینمادوستان و سازمان‌های فرهنگی و سینمایی و نمایشی که با یادآوری‌ام مرا شرمنده خود کرده‌اند و آنان که در برابر بدگویانِ خردستیزم خاموش نماندند و باید ببخشند که وقت کم می‌آورم اگر گاهی پاسخ لطف خود را به موقع از من نمی‌گیرند. نوروز همه شاد و به امید بهاری دیگر.

 

 

 

 

 

 

 

  • 11
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش