سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳
۱۳:۴۳ - ۲۹ آذر ۱۴۰۲ کد خبر: ۱۴۰۲۰۹۱۷۴۹
فیلم و سینمای جهان

فیلم «پریسیلا» سوفیا کوپولا؛ مصائب زندگی با یک سلبریتی

فیلم پریسیلا,نقد فیلم پریسیلا

دیجی کالا | هالیوود هر بار خواسته فیلمی درباره یک سلبریتی بسازد، به زندگی خود شخص پرداخته است. در فیلم‌های زندگینامه‌ای هالیوود ما همیشه وجه پرزرق و برق زندگی و مصائب یک سلبریتی بازیگر یا خواننده را می‌بینیم؛ اینکه از کجا می‌آیند، چطور به شهرت می‌رسند و بعد از شهرت چه مسیری را در پیش می‌گیرند. اما کمتر پیش می‌آید فیلمسازی به سراغ وجه خصوصی زندگی این افراد از نگاه خانواده برود. الویس پریسلی یکی از سلبریتی‌هایی است که هالیوود زیاد به او پرداخته است. برای مثال، سال گذشته باز لورمن «الویس» را ساخت؛ فیلمی درباره رابطه پریسلی با کلنل، شخصی که زندگی هنری و حرفه‌ای او را کنترل می‌کرد. این سلطان راک اند رول، چهره‌ی مهمی در آمریکاست و زندگی او از نگاه فیلمسازان آمریکایی جذابیت‌های لازم برای رفتن روی پرده دارد. سوفیا کوپولا اما بر خلاف دیگران، به جای خود الویس، روی قصه زندگی همسرش پریسیلا، دست گذاشته است. کوپولا زمانی که کتاب خاطرات پریسیلا پریسلی را خواند، تحت‌تأثیر قرار گرفت، و احساس کرد و تشخیص داد که این قصه باید در سینما ثبت شود؛ و تشخیصش درست بود، باید فیلم‌هایی از این قبیل ساخته شود.

نقد فیلم «پریسیلا» را در این مطلب بخوانید. هشدار: در نقد فیلم «پریسیلا» خطر لو رفتن داستان وجود دارد

پریسیلا بیولیو با نام اصلی پریسیلا آن واگنر که بعدها اسمش به پریسیلا پریسلی تغییر یافت، دختر ساده‌ای متولد بروکلین نیویورک بود که به دلیل ازدواج مادرش با یک ارتشی مجبور بود دائم مهاجرت از این شهر به آن شهر یا کشوری دیگر را تحمل کند. خانواده او بعد از چندین نقل مکان به ایالت‌های مختلف امریکا بالاخره در تگزاس ساکن شده بودند اما اواخر دهه ۱۹۵۰ مجبور شدند به آلمان غربی مهاجرت کنند. تنهایی پریسیلا به خاطر تغییر دائمی محل زندگی در آلمانِ غریبه بیشتر شد و ضربه سنگینی به او وارد کرد. آنچه ما در فیلم -که بر اساس کتاب خاطرات پریسیلا پریسلی ساخته شده- می‌بینیم این است که او به طور تصادفی از طریق یک نظامی دیگر به مهمانی الویس پریسلی دعوت می‌شود. الویس در این زمان مشهور شده است، اما هنوز به آن استایل معروفش نرسیده و در تلاش است همچون الگوهایش مارلون براندو و جیمز دین تبدیل به یک ستاره سینما شود؛ ستاره فیلم‌های جدی، نه آن عاشقانه-موزیکال‌هایی که بازی می‌کرد.

دلیل دعوت پریسیلا به مهمانی الویس، تنهایی الویس بود که در آن زمان در حال خدمت در آلمان غربی بود. او دوست داشت هموطنانش دورش باشند. پریسیلای جوان که طبعاً الویس را همچون تمام دختران جوان آن دوره می‌شناسد و دوست دارد، در این دوره وارد زندگی او می‌شود. الویس از خدمت در ارتش و زندگی در غربت بیزار است، احتمالاً با زنان اروپایی ارتباط خوبی برقرار نمی‌کند، یا اگر بکند سطحی و گذراست، به شهرت و ثروت رسیده، برنامه‎‌ها و آرزوهای بزرگی در سر دارد و دلش یک دختر پاک و معصوم آفتاب و مهتاب‌ندیده می‌خواهد. بدین ترتیب، پریسیلا بیلیو را وارد زندگی‌اش می‌کند.

ملاقات با الویس پریسلی، حتی یک نظر دیدن او، آرزوی بسیاری از دختران جوان و زنان بود؛ طبعاً دختر نوجوانی که هیچ دوست و در غربت سرگرمی‌ای ندارد، محسور و شیدای الویس می‌شود؛ الویسی که با او مثل زنانی که به دنبالش هستند، رفتار نمی‌کند. برای الویس، پریسیلا نماد معصومیت است؛ عیش یک‌شبه نیست؛ مرواریدی لای صدف است که باید از آن مراقبت بکند تا خطی رویش نیفتد. کدام دختر نوجوانی است که شیفته چنین مردی نشود؟ اصلاً مگر راه دیگری جز شیدا شدن برایش می‌ماند؟

الویسی که پریسیلا توصیف می‌کند، پسر خجالتی و اخلاقگرایی است که در نزدیک شدن به او حد و مرز را رعایت می‌کند. او به طور کاملاً سنتی برای دیدار با این دختر نوجوان از پدرش اجازه می‎‌گیرد و اگر او را با خود بیرون می‌برد، پیش از نیمه‌شب صحیح و سالم به خانه برمی‎‌گرداند. البته برای اینکه به درس و مدرسه‌اش آسیب نرساند، به او قرصی می‌دهد که در کلاس درس سرحال بماند. پریسیلای بی‎‌تجربه هم می‌پذیرد.

در روایت قصه زندگی شخصیتی همچون الویس پریسلی که حتی لباس تنش پر زرق و برق است، انتظار داریم فیلمی با ریتم تند و پر اتفاق و پرهیاهو ببینیم. اما از آنجا که سوفیا کوپولا فیلم را ساخته است، همه‎‌چیز، حتی مهمانی‌ها و خوشگذرانی‌های آن‌چنانی سلبریتی‌ای در اندازه الویس ساده به نمایش گذاشته می‌شود. همین‎‌طور رابطه میان پریسیلا و الویس، از آشنایی تا عاشق شدن تا ازدواج و حتی جدایی.

پریسیلا بعد از حضور جدی‌تر در زندگی الویس، وقتی به گریسلند قدم می‌گذارد (محل زندگی الویس و کمپانی‌اش)، متوجه می‌شود با مردی تمامیت‌خواه و جاه‌طلب طرف است که حاضر نیست درباره جزئیات زندگی و تصمیماتش به او جوابی پس بدهد، اما از مدل آرایش چشم و مو تا لباس تن و کار کردن پریسیلا را کنترل می‌کند. ما با دو جمله ساده این را می‌فهمیم. یک جا الویس در برابر پیشنهاد پریسیلا برای کار کردن در یک بوتیک همراه با تحصیلش در مدرسه‌ای کاتولیک به او می‌گوید یا باید من را انتخاب کنی یا کار را. یک جا هم پریسیلا وقتی در شوخی با الویس با بالش ضربه‌ای محکم به او می‌زند و با ضربه‌ای محکم‌تر جواب می‌گیرد، می‌گوید: «تو در هر بازی‌ای باید ببری، نمی‌تونی ببازی.» همین دو جمله کافی است که ما بدانیم الویس کیست و پریسیلا چقدر او را می‌شناسد و در چه شرایطی زندگی با او را پذیرفته است.

طبعاً دختر جوانی که هیچ تجربه‌ای در زندگی‌اش ندارد، هم قرص خواب و بیداری را راحت می‌پذیرد، هم از درس و مدرسه‌اش به خاطر مهمانی‌های شبانه و تا دیروقت بیدار ماندن‌ها عقب می‌ماند، هم به دستور محبوب خیلی بزرگ و مشهورش می‌پذیرد که کار نکند و هدفی در زندگی نداشته باشد و هم چشمش را روی بی‌وفایی‌هایی الویس بزرگ ببندد. چرا این کار را می‌کند؟ چون زرق و برق زندگی سلبریتی هوش از سر جوانش می‌برد. ما این‌ها را به صورت گلدرشت و به‌واسطه‌ی گفت‌وگوهای ذهنی پریسیلا با خودش نمی‌بینیم. ما دختری را می‌بینیم که سرنوشت برایش چنین رقم زده که در زندگی یک سلبریتی، آن هم به بزرگی الویس، قرار بگیرد و در دامش بیفتد. بله، این فریب خوردن به معنای منفی‌اش نیست. زندگی در آن سطح می‌تواند برای هر کسی کنجکاوی‌برانگیز و وسوسه‌کننده باشد.

اما حقیقت زندگی یک سلبریتی هرگز شبیه نقاب بیرونی‌اش نیست. ما در فیلم مشکلات الویس را زیاد نمی‌بینیم. البته در جریان مسائلش قرار می‌گیریم. اینکه کلنل تشخیص می‌دهد چه زمانی از پریسیلا رونمایی کند، یا در فیلم‌های دوزاری که دوست ندارد، بازی کند، یا حتی زمانی که مثل تمام آمریکایی‌ها در دهه ۱۹۶۰ دلش می‌خواهد به سراغ معنویات برود، کتاب‌هایش را بسوزاند تا همان راک استاری بشود که باید باشد، یا کلنل و مردم می‌خواهند که باشد. پریسیلا به تماشای همه این‌ها می‌نشیند و از آنجا که بسیار جوان و ساده است، نمی‌داند چگونه جایی برای خودش در این زندگی پیدا کند. الویس و کمپانی‌اش به او اجازه نمی‌دهند وارد بعضی حوزه‌ها شود، ما حتی یک‌بار نمی‌بینیم که پریسیلا در یکی از اجراها و کنسرت‌های الویس حضور داشته باشد، به جز در اولین ملاقاتشان در خانه الویس که در مهمانی دوستانه‌اش پشت پیانو می‌نشیند و چیزی می‌نوازد و می‌خواند و هوش از سر پریسیلای جوان می‌برد.

بعد از این، ما روند شهرت الویس را از طریق روزنامه‌‌ها و نشریات و صفحاتی که از او پخش می‌شود، می‌بینیم و یک بار هم در اوج شهرت، از پشت صحنه، در حالی که همان اداها و حرکات مخصوص خودش را درمی‌آورد؛ حتی خیل جمعیت را هم نمی‌بینیم، فقط صدای هورایشان را می‌شنویم. الویس از آنجا که دوست دارد رابطه‌اش با زن زندگی‌اش را متفاوت با بیرون خانه نگه دارد، حتی تا ازدواج با پریسیلا نزدیکی نمی‌کند. بعد از ازدواج هم آن‌طور که پریسیلا دوست و نیاز دارد، به زنانگی‌اش اهمیت نمی‌دهد. بیشتر دوست دارد مثلاً پریسیلا در افکار و دیدگاه‌هایش با او شریک شود، و امیالش را کنترل کند. پریسیلا درکی از این موضوع ندارد؛ او مثل هر زن جوان ساده‌ای از مردش عشق و توجه می‌خواهد.

فیلم پریسیلا,نقد فیلم پریسیلا

طبیعی است که از مرد مشهور، آن هم کسی مثل الویس پریسلی، چنین انتظاری نمی‌توان داشت. دنیای موسیقی و سینما خاصیتی دارد که هر کسی نمی‌تواند وارد آن شود و تبعاتی دارد که اگر به عنوان یک انسان ساده بخواهی قدم به آن بگذاری، باید آن‌ها را بپذیری و شکایتی هم نداشته باشی. شکایت از الویس به خاطر اخبار رابطه نزدیکش با فلان بازیگر و بهمان خواننده مساوی است با خشونت و حتی از خانه بیرون انداخته شدن. چرا پریسیلا همه این‌ها را دوام می‎‌آورد؟ او شیفته الویس و زندگی سلبریتی‌وار است. به قول خودش الویس در فیلم، «او زندگی‌ای را دارد که آرزوی هر زنی است».

سوفیا کوپولا در نمایش اختلافات پریسیلا و الویس وارد جزئیات نمی‌شود. ما دعواهای سنگین بین این زوج را نمی‌بینیم. چند جا از الویس خشونت می‌بینیم که بعد سریع با عذرخواهی او و صبر و سکوت عجیب و غریب پریسیلا ختم به خیر می‌شود. برای پریسیلا این مسجل است؛ الویس نه انتقاد برمی‌تابد، نه پرسش زیاد درباره روابط شخصی و نه نزدیکی بیش از اندازه. هزاران زن بیرون سرزمین باشکوه او هستند که حاضرند همه چیزشان را بدهند که جای پریسیلا را بگیرند، که در افکار و عقایدش با او شریک شوند و فقط راضی باشند که لقب همسر الویس پریسلی را با خود حمل می‌کنند. همسر الویس پریسلی باید عروسکی در خانه باشد که همه امکانات در اختیارش هست، و هر وقت او در دسترس بود و دلش خواست، این زن در کنارش باشد، هر وقت هم نخواست برود، فاصله بگیرد؛ عروسکی که حتی وقتی بچه‌اش دارد به دنیا می‌آید، باید آن تصویر ساختگی زندگی با الویس را حفظ کند. خط چشمش را بکشد، موهایش را پوش دهد و ماتیک بزند.

فیلم با وجود ریتم نه چندان تندی که دارد، در مدت زمان ۱۱۰ دقیقه‌ای‌ خود، این احساس را به تماشاگر می‌دهد که خیلی زود تمام می‌شود. دلت می‌خواهد خیلی چیزها را ببینی که نمی‌بینی. دوست داری بیشتر در ذهن پریسیلا بروی و درک کنی که چرا منفعلانه تمام زورگویی‌ها و بی‌عدالتی‌های زندگی با الویس را می‌پذیرد. بی‌تجربگی برای ما کافی نیست. الویسی که سوفیا کوپولا به ما نشان می‌دهد، با الویسی که در فیلم‌های دیگر و روی صحنه دیده‌ایم، زمین تا آسمان فرق دارد. تا جایی که هنوز به آن تصویر معروفش نزدیک نشده است، پسر ساده‌ای است که دختر نوجوانی را که در آلمان دیده است، از یاد نمی‌برد، اما از زمانی که لباس‌های یک‌سره چرمش را به تن می‌کند و خط ریش چکمه‌ای می‌گذارد، تبدیل به یک مترسک، کاریکاتوری از خودش می‌شود. حتی خودش هم در لباس جدیدش راحت نیست.

او همچون تمام انسان‌های بااستعداد و جاه‌طلب قدم به مسیری بی‌بازگشت می‌گذارد. شهرت چیزی نیست که وقتی به دستش آوردی، بتوانی به راحتی آن را کنار بگذاری. خدم و حشم و تفریح در بالاترین حد و مرد شماره یک کشور و بعدها یک جهان بودن، چیزهایی نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت. اصلاً شخصیت یک آدم بلندپرواز بااستعداد چنین اجازه‌ای به او نمی‌دهد و صاحبان صنعت سرگرمی که از این دستگاه پول نهایت استفاده را می‌برند. زندگی مجلل و پرزرق و برق ظرفیت بالایی می‌خواهد. برای داشتن این ظرفیت باید دوپینگ کرد، باید وارد روابطی شد که به نفع پابلیسیتی و پیشبرد حرفه باشد، و باید زنی داشت که حرف اضافه نزند، فرزند این شخص بزرگ را به دنیا بیاورد، زندگی شخصی خودش را فراموش کند، اگر کاری هم بکند باید در خدمت و ثنای همسر بزرگش باشد و خوشحال و تنها به این راضی باشد که همسر یک سلبریتی است.

پریسیلا هرچه بزرگ‌تر می‌شود، بیشتر می‌فهمد که هویتش در زندگی با الویس از او گرفته شده است. بعد از تولد مری لیسا (تنها فرزند این زوج)، فاصله او و الویس از هم بیشتر می‌‌شود. ما نمی‌بینیم بر الویس چه می‌گذرد، اما آن‌قدر شواهد در فیلم هست که بدانیم اعتیادش شدیدتر شده و زندگی حرفه‌ای و تمام تورها و کنسرت‌ها فشار زیادی به او وارد کرده است. در این فاصله، پریسیلا حتی مدل مو و آرایش چشمش را هم عوض می‌کند. موهای مشکی‌ پوش‌داده‌اش به پیشنهاد الویس به موهای ساده قهوه‌ای تبدیل می‌شود و خط چشم کلفت و بلندش جایش را به آرایش ساده چشم می‌دهد و پریسیلا شبیه نوجوانی‌اش، شبیه خودش می‌شود. سوفیا کوپولا تصمیم گرفته اختلافات میان او و الویس را زیاد نشان ندهد، یک اتفاق شبیه به تعرض از سوی الویس درمانده و آشفته باعث می‌شود تا پریسیلا تصمیم بگیرد، زمان ترک رابطه فرا رسیده است. وقتی الویس از پریسیلا می‌پرسد آیا تو را به مرد دیگری از دست داده‌ام، در جوابش می‌گوید: «تو داری من را به زندگی‌ای که باید برای خودم داشته باشم، از دست می‌دهی.»

«پریسیلا» فیلم فوق‌العاده‌ای نیست. یک فیلم سوفیا کوپولایی است، ساده و بی هیاهو. اما فیلمی است که باید ساخته می‌شد و سویه تاریک زندگی یک سلبریتی نه از نگاه خودش یا دانای کل، که از نگاه خانواده‌‌اش، و همچنین تصویر واقعی‌تری از آنچه پشت تجملات و موفقیت‌های زندگی‌های این چنینی وجود دارد، نشان می‌دهد. کاری هم نمی‌شود کرد؛ گویا خاصیت این زندگی‌ها همین است. مرد مشهور، زن همگام و همراه با خودش نمی‌خواهد یا نمی‌تواند بخواهد. در سیستمی که هنوز بر جهان حاکم است، این مرد جاه‌طلب است که به پیش می‌تازد و زن برایش فرقی با دکور خانه ندارد.

فیلم چند لحظه بامزه هم دارد؛ مثل وقتی که پریسیلا از سفر به گریسلند برمی‌گردد و آن‌قدر در هواپیما اشک ریخته که با صورت سیاه و موهای آشفته جلو مادر و پدرش ظاهر می‌شود. کوپولا پریسیلا را قضاوت نمی‌کند؛ گرچه در فرایند به زور و به سرعت تبدیل شدن او از دختری نوجوان به زنی ریزاندام که سرش به شانه‌های الویس هم نمی‌رسد، با آن مدل مو و لباس‌هایی که برای سنش زیاد است، ما شاهد تصویری مسخره هستیم، ولی این مسخرگی متوجه پریسیلا نیست؛ بیشتر متوجه این شکل زندگی و شخصی است که به خاطر پیچیدگی‌های ذهنش، راک استاری در عین میل به معنویت، یک دختربچه را به عنوان همسرش انتخاب می‌کند؛ دختربچه‌ای که با زنان از نگاه او غیرمعصوم دور و برش تفاوت داشته باشد. دو بازیگر نقش اصلی فیلم، هر دو در ایفای نقششان قابل قبول ظاهر شده‌اند؛ شاهکار نیستند اما احتمالاً خواسته‌های سوفیا کوپولا را به‌درستی پیاده‌سازی کرده‌اند.

شناسنامه فیلم «پریسیلا» (Priscilla)

نویسنده و کارگردان: سوفیا کوپولا

بازیگران: کیلی اسپینی، جیکوب الوردی، داگمارا دومینچیک، امیلی میچل، جورجا کادنس

محصول: ۲۰۲۳، آمریکا

امتیاز نویسنده: سه‌ونیم از پنج

امتیاز سایت راتن تومیتوز به فیلم: ۸۲٪

امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۹ از ۱۰

خلاصه داستان: پریسیلا دختر نوجوانی است که در یک خانواده‌ی ارتشی در آلمان غربی زندگی می‌کند و آنجا با الویس پریسلی آشنا می‌شود و این آغاز رابطه‌ی عاشقانه و ازدواج پرفرازونشیب او است…

  • 9
  • 6
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش