پنجشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳
۱۳:۲۳ - ۲۰ فروردین ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۱۰۲۸۲۸
چهره ها در سینما و تلویزیون

با گوهر خیراندیش؛ ۱۵ سال بعد از فوت همسرش، زنده‌یاد جمشید اسماعیل‌خانی

۳۲ سال زندگی در‌کنار مردی شریف

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,گوهر خیراندیش
گوهر خیراندیش، بازیگر نقش‌پذیر و منعطفی است که حضور پررنگش در چند دهه در نقش‌هایی چون جمیله‌گدا در سریال «سفر سبز»، قدسی در سریال «میوه ممنوعه»، مهندس گوهری در «مکس»،‌ هاجر جنگ‌زده در «بانو»، مادر بزرگ اشراف‌زاده در «نان، عشق و موتور ۱۰۰۰»، همسر عامی و مهربان در «دایره زنگی»، زن جنوبی در «ارتفاع پست» و... بخشی از خاطرات جمعی همه ما را تشکیل می‌دهد.

او بر خلاف خیلی از بازیگران زن، بارها با پذیرفتن گریم‌های عجیب و سنگین روی صورتش نشان داده عاشق هنر بازیگری است.

 

این هنرمند البته همسر مرحوم جمشید اسماعیل‌خانی هم هست که سال‌ها با هم نه‌تنها در کار بلکه در زندگی شخصی‌شان هم به یک الگوی شایسته و به یادماندنی تبدیل شده بودند. جمعه‌ای که گذشت، پانزدهمین سالمرگ اسماعیل‌خانی، بازیگر بااخلاق و دوست‌داشتنی سینما، تلویزیون و تئاتر بود که گرچه خودش نیست، اما یادش همواره در بین مردم و سینمادوستان باقی است. به این بهانه با گوهر خیراندیش گفت‌وگویی انجام دادیم که در ادامه می‌خوانید...

 

سالی که آغاز کردید تا اینجا چطور بوده؟ بخصوص این‌که در یکی دو سال گذشته پر کار هم بودید؟

من دو سالی برای مداوای جراحت‌هایی که بر اثر تصادف سر فیلم «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» برایم پیش آمد خارج از ایران بودم، اما در این دو سال فیلم‌هایی که قبلا بازی کرده بودم روی پرده رفتند و مورد استقبال مردم و منتقدان هم قرار گرفتند.

 

این اواخر هم وقتی آقای سامان مقدم تماس گرفتند و پیشنهاد بازی در سریال «دیوار به دیوار» را به من دادند از آنجا که تجربه خیلی خوبی را در فیلم «مکس» با ایشان داشتم و اعضای گروه این سریال افرادی شاخص و صاحب‌نام بودند، پیشنهادشان را پذیرفتم، ولی بالاخره با وجود گروه خیلی خوب، همدل و صبوری که دور هم جمع شده‌اند، متن به لحاظ کیفی چندان رضایت‌بخش نیست و همین مساله در روند کار تاثیر گذاشته است! نمی‌دانم چرا متن‌ها روزانه نوشته می‌شود و دقیقا همین روزانه‌نویسی است که سطح کار را پایین می‌آورد.

 

به گذشته برمی‌گردیم. چه زمانی با همسرتان آقای جمشید اسماعیل‌خانی آشنا شدید و چطور شد که با هم از شیراز به تهران آمدید؟

سال ۱۳۴۹ من در زادگاهم، شیراز در کلاس نهم مشغول تحصیل بودم که جمشید عزیز به دبیرستان ما آمد و به عنوان کارگردان مرا برای اجرای نمایشنامه «عروس» نوشته خانم فریده فرجام انتخاب کرد و از همانجا آشنایی ما شروع شد. بعد از آن مادرم درخواست کرد که اگر شما همدیگر را دوست دارید با هم عقد کنید، اما چون دبیرستان می‌رفتم و به لحاظ قوانین مدرسه برایم مشکل پیش می‌آمد وقتی عقد کردیم در شناسنامه‌ام قید نشد تا وقتی‌که دیپلم گرفتم و همزمان با دنیا آوردن پسرم، هم اسم اسماعیل‌خانی در شناسنامه‌ام ثبت شد و هم اسم پسرم. بعد از انقلاب هم در دانشگاه تهران قبول شدم و با همسر و فرزندانم به تهران آمدم و از آن موقع در تهران زندگی می‌کنیم. پس از آمدن به تهران، هنگام درس خواندن همراه با همسرم به کار در تئاتر و سینما و تلویزیون ادامه دادیم.

 

با همسرتان در آثار مختلفی همراه بودید از تئاتر گرفته تا سینما و تلویزیون. فارغ از رابطه زن و شوهری این همکاری را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

بله! کارهای زیادی را با هم انجام دادیم. اوایل ازدواجمان اسماعیل‌خانی علاوه بر بازیگری، کارگردانی تئاتر هم انجام می‌داد و آنجا اغلب در کنار هم بودیم و پس از آن در سینما و تلویزیون هم به عنوان همبازی با هم کار می‌کردیم. ایشان همیشه سمت استادی برای من داشتند و همیشه برای انتخاب کارهایم از ایشان مشاوره می‌گرفتم و ایده‌ها و نظریاتشان را در کارهایم پیاده می‌کردم.

 

آخرین کاری که با او همبازی بودم «نان، عشق و موتور ۱۰۰۰» ساخته ابوالحسن داوودی بود. من در آن فیلم نقش مادربزرگ خانم بهاره رهنما و مادر خانم آفرین عبیسی را بازی می‌کردم. در حالی‌که خانم عبیسی از من بزرگ‌تر بودند، اما با گریم خوب آقای رادمنش این باورپذیری برای مخاطب رقم خورد. در آن کار خیلی سکانس‌های مشترک با آقای اسماعیل‌خانی نداشتم، اما در همان سکانس‌های محدود هم دیالوگ‌هایی که با هم داشتیم بعضا خارج از متن بود و باعث جذابیت کار می‌شد. ایشان البته در پشت صحنه آن کار، حضوری دائم و پرنشاط داشت و تمام اعضای گروه از انرژی تمام نشدنی خود استفاده می‌کردند.

 

کلا بیشتر نقش‌های شما متفاوت و نامتعارف بوده؛ از همسر عامی و مهربان «دایره زنگی» گرفته تا جمیله گدای عجیب و غریب سریال «سفر سبز» و... که بخشی از دلیل این تفاوت هم به گریم‌های سنگینی برمی‌گردد که برخلاف بعضی از بازیگرها با رضایت به آن تن می‌دهید. به نظر می‌رسد با این انتخاب‌ها و البته گریم‌ها به نوعی قصد دارید سنت بازی در یک ژانر و شکل ثابت را برای بازیگری بشکنید؟

شما به بنده لطف دارید، ممنون از توجه و دقت شما. استادم جناب عبدالله اسکندری (چهره‌پرداز مطرح ایرانی) همیشه به من می‌گفتند تو از‌ این‌که گریم را روی صورتت می‌پذیری ما را به شوق می‌آوری. این چالش بین من و گریمور، من و بازی، من و کارگردان، من و نقش و... را همیشه دوست داشتم.

 

پیش آمده بود که آقای اسماعیل‌خانی با ایفای نقشی از جانب شما مخالفت کنند، اما شما اصرار به بازی آن نقش داشته باشید؟

من تقریبا در تمام کارهایم با ایشان مشاوره می‌کردم و هر کاری که او می‌گفت نه، آن را کنار می‌گذاشتم جز یک کار. من قرار بود در سریال «کت جادویی» با جمشید همبازی باشم و صحبت‌هایی تقریبا قراردادی هم با تهیه‌کننده انجام داده بودیم، اما در آن بین آقای حاتمی‌کیا به من پیشنهاد بازی در فیلم «ارتفاع پست» را داد و من ترجیح دادم در این فیلم بازی کنم.

 

اسماعیل‌خانی آنجا با من مخالفت کرد، نه به این دلیل که نمی‌خواست در کار حاتمی‌کیا بازی کنم بلکه به این دلیل که می‌گفت تو برای بازی در این سریال صحبت کردی، اما به هر حال من نقشم را در «ارتفاع پست» خیلی دوست داشتم و برخلاف خواسته اسماعیل‌خانی این کار را انجام دادم. آن‌موقع کمی از هم دلگیر شدیم، اما خاطرم هست بازی در آن فیلم باعث شد دوستی خوبی بین اسماعیل‌خانی و حاتمی‌کیا به‌وجود آید.

 

حتی بعد از آن‌که برای «ارتفاع پست» دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول زن را به من دادند و اسماعیل‌خانی از این‌که سیمرغ را به من نداده بودند عصبانی بود، حاتمی‌کیا با او تماس گرفت و ضمن تعریف‌هایی از من گفت که او (یعنی من) سیمرغ‌اش را از مردم می‌گیرد. سال بعد اما، وقتی من برای فیلم «رسم عاشق‌کشی» سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن را از جشنواره فجر دریافت کردم جمشید دیگر نبود و من سیمرغ‌ام را تقدیم به روحش کردم.

 

در این ۱۵ سالی که از نبود ایشان می‌گذرد شما چطور نقش یک مادر را در بیرون و داخل خانه ایفا کردید تا فرزندان‌تان به قول معروف به ثمر بنشینند؟

با رفتن اسماعیل‌خانی انگار تمام انرژی فیزیکی او وارد کارهای من شد و هر سال یا نامزد جایزه بودم یا آن را می‌گرفتم. من و بچه‌هایم هیچ‌وقت حس نکردیم او نیست و همیشه احساس می‌کنیم او در کنارمان حضور دارد و مواظب‌مان است. او برای ما زنده است. حتی چند سال پیش هم تصادف خیلی سنگینی که سر فیلم «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» داشتم، می‌توانست من را کاملا از بین ببرد، اما من بعد از ۲۵ روز سر فیلمبرداری حاضر شدم که آن را نتیجه دعای خیر مادر و مردم و انرژی و مواظبتی می‌دانم که اسماعیل‌خانی همچنان از من دارد. هیچ چیز در این کائنات بی‌حکمت نیست و من ایمان دارم جمشید می‌دانسته من هنوز باید بالای سر فرزندانمان باشم و آنها را حمایت کنم.

 

بعد از این همه سال که از نبود آقای اسماعیل‌خانی می‌گذرد چه حسی به او دارید؟

۱۵ سال از مرگ جمشید می‌گذرد، اما با هر بهار حضور او را بیشتر و قوی‌تر از قبل حس می‌کنم. چرا که او در بهار به‌دنیا آمد، در بهار ازدواج کردیم و در بهار هم از دنیا رفت. یاد و خاطره‌اش نه‌تنها از دل و جان و خانه ما نمی‌رود بلکه در بازخوردهایی که از مردم دارم هنوز با همان قوت حضور دارد و از او به نیکی یاد می‌کنند. من ۳۲ سال سعادت این را داشتم که در کنار مردی زندگی کنم که نه‌تنها برای من همسر خوبی بود بلکه پدر شریفی برای فرزندانش و فردی ارزشمند برای جامعه‌اش بود. اسماعیل‌خانی اشعاری را سروده که من بارها تصمیم به چاپ‌شان گرفته‌ام، اما چون ترسیدم از این که ویراستاری‌اش آنچه او می‌خواسته نشود از آن سرباز زدم. او همیشه به مناسبت‌های مختلف خانه‌مان را پر از گل و مزین به اشعار خودش می‌کرد و زمانی که از دنیا رفت خانه‌مان پر از گل‌هایش بود و خودش دیگر نبود.

 

ساناز قنبری

 

 

jamejamonline.ir
  • 17
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش