به گزارش بانی فیلم به نقل از انترتینمنت ویکلی، تجربه مصاحبه کردن با فیلمساز افسانهای ورنر هرتسوگ درست به اندازه خود این مرد، خاص است. در حین صحبت کردن در مورد فیلم جدید این کارگردان آلمانی یعنی «نمک و آتش» که در حال حاضر در سینماها روی پرده رفته و تریلری است با نقش آفرینی مایکل شنون، ورانیکا فرس و گائل گارسیا برنال، از هرتسوگ در مورد فیلمی جدید که به نظرش عالی است، سوال پرسیده میشود. او پاسخ می دهد: «فیلم «خانه دوست کجاست» عباس کیارستمی. به نظرم ۲۵ سال پیش بود. شاید هم ۳۰٫»
درست میگوید. آن فیلم به کارگردانی فیلمساز خارق العاده ایرانی که تابستان گذشته از دنیا رفت، دقیقا ۳۰ سال پیش بیرون آمد. این یک پاسخ کلاسیک هرتسوگی بود: رو راست، بدون طفره رفتن، احتمالا صادقانه و در عین حال تا حدودی خارج از پارامترهای سوالی که پرسیده شده بود. او با همان لهجه باواریایی خشک عجیبش که تا به حال در فیلم های مستندش مثل «مرد گریزلی»، «بهترین دوست من»، «دیتر کوچولو باید پرواز کنه»، «برخوردهایی در پایان دنیا» و «داخل دوزخ» و به طور تصادفی در «سیمپسون ها» و «پارک ها و تفریحات» به عنوان راوی حضور داشته، می گوید «ببخشید، آنقدر فیلم نگاه نمی کنم.»
اما «نمک و آتش» یکی از آثار داستانی این کارگردان است و تنها یک هفته پیش از «ملکه صحرا» او اکران می شود که مدت ها به تاخیر افتاده و نیکول کیدمن در آن نقشآفرینی می کند. مکالمه در مورد لوکیشن فیلمبرداری جدیدترین پروژهاش آغاز می شود.
به نظر واضح می رسد که شما به سالار دو ییونی جذب بشوید، آن کویر نمک سخت اما زیبای بولیوی. ارتباطی یا گذشته ای با آن مکان داشتید؟
گذشته ای نبود. فیلمنامه با اقتباس از داستانی کوتاه به نام «آرال» نوشته تام بیسل نوشته شد که داستانش در دریاچه خشک شده آرال در قزاقستان و ازبکستان رخ می دهد. در ابتدا قرار بود فیلمم آنجا ساخته شود. نکته جالب در مورد آن لوکیشن این است که قایق های ماهیگیری بزرگی آنجا روی زمین مانده اند چون هیچ آبی باقی نمانده است.
آنجا هم می توانست برای فیلمبرداری فوق العاده باشد.
نه. جالب نبود چون بیشتر کشتی ها از قبل توسط کنسرسیوم چینی برای فلزشان لخت شده بودند. علاوه بر این، به دلایل لوژستیکی هم عملا غیرممکن بود.
بنابراین این مسئله شما را به بولیوی رساند؟
اول به چند کویر نمک در بونویل یوتاه نگاه کردم، اما درست به نظر نمیرسیدند. بعد از آن بود که به ییونی برخوردم.
ییونی بزرگترین کویر نمک دنیاست. بیش از چهار هزار مایل مربع مساحت دارد.
مسئله بزرگترین بودن نیست. مسئله ماورازمینی بودن است. بیشتر از هرجای دیگری که دیده بودم ماورازمینی به نظر می رسید. از سیاره مان بود.
یک آتشفشان خاموش به نام تونوپا هست که نقشی در این فیلم دارد. حدس می زنم وقتی فیلمنامه را مینوشتید ایده آتشفشان در ذهن تان تازه بود چون به تازگی مستند «داخل دوزخ» را تمام کرده اید.
در اصل نه. اما وقتی به ییونی رسیدم و آتشفشان را دیدم، به سرعت حس کردم که باید بخشی از داستانم باشد. البته من عمری است که در عجب آتشفشان ها بوده ام. (هرتسوگ یک مستند کوتاه در سال ۱۹۷۷ به نام «La Soufriere» داشت که کنار یک آتشفشان که انتظار می رفت فوران کند فیلمبرداری شد).
در «نمک و آتش»، یک شخصیت آدم بد روی ویلچر به اسم کراوس هست که نقشش را لارنس کراوس، فیزیکدان معروف بازی میکند. فکر نمی کنم تا به حال بازیگری کرده باشد.
نه. اما او در مستند من درباره اینترنت، «ببینید و توجه کنید، اوهام دنیای مرتبط» حضور داشت. حدود ۱۰ سال است که با هم دوست هستیم و همان اولین لحظه ای که او را دیدم گفتم قیافه ات شبیه یک آدم بده خیلی خوب و شیک است. باید در یکی از فیلم هایم باشی!
هنوز چیزی برای فیلم بعدی تان برنامه ریزی نکرده اید. در حال حاضر مشغول توسعه چه پروژه ای هستید؟
هرگز چیزی را توسعه نداده ام. پروژه ها با جزییات زیاد سراغم می آیند. سه یا چهار فیلم سینمایی هستند که می توانند پروژه بعدی باشند. بعضی مواقع فیلم هایم سرنوشت های عجیبی دارند.
در سال ۱۹۹۲، شما «درس های تاریکی» را منتشر کردید که یک شبه مستند است که بیشتر شامل تصاویر هلیکوپتری از زمینهای نفتی در حال سوختن کویتی و سیاست زمین سوخته معروف صدام حسین می شود. این فیلم به عنوان نظر خاص خودتان در مورد جنگ خلیج دیده شد. پروژه های دیگری هم هستند که بخواهید امروز در موردشان نظر بدهید؟
به نظرم «نمک و آتش» می تواند مثال خوبی باشد. چند ایده برای فیلم های سینمایی دارم که تا حدود خیلی زیادی درباره دنیای امروز خواهند بود.
در مورد آن ها چه چیزهایی می توانید بگویید؟
الان برای چیزی گفتن خیلی زود است. به این بستگی دارد که سرمایه کدام اول تامین شود.
این سومین باری است که مایکل شنون را در یک فیلم کارگردانی می کنید.
به نظرم او بهترین نسل خودش است.
به نظر می رسد که شما دوتا حس های مشترک بسیار داشته باشید، از نظر سبک. هردوی تان مختصر و بی سر و صدا هستید.
احتمالا. احتمالا می دانید که من اولین کسی بودم که بار یک شخصیت اصلی را در «پسرم، پسرم، چه کار کردهای» روی دوش او گذاشتم. من او را کشف نکردم اما در اولین نقش اول بزرگش او را به کار گرفتم.
همکاری بین شما و او چطور است؟
یک ارتباط مشترک آنی است. بسیار بسیار آسان. من همیشه با بازیگران خوش گذرانده ام. نیکولاس کیج (در «ستوان بد: بندر نیواورلینز») و نیکول کیدمن (در «ملکه صحرا») و کریستین بیل (در «نجات طلوع») کار کردن با همه شان خیلی راحت بود. شاید تنها رابطه پیچیده ام با کلاوس کینسکی بود. اما آنجا هم کاری کردم که خودبزرگ بینی و پارانویای او روی پرده جذاب به نظر برسد.
فیلم «بهترین دوست من» را درباره او ساختید که یکی از مستندهای بزرگ درباره دوستی و اجراست. او سال ۱۹۹۱ مرد اما مردم هنوز هم در عجب او هستند. و شما هم همینطور. تا چه حد نسبت به این مسئله آگاهی دارید؟
عجیب است که اینترنت یا چیزی دیگر من را قبول کرده. اینترنت کیفیت های عجیب بسیاری دارد. به نظرم ربطی به درکی کامل از چیزی موثق دارد. وقتی به فیس بوک نگاه می کنید، پر از خودهای جلا داده شده است. همه اش تقلبی است، تمام آن شخصیت هایی که به صورت آنلاین خلق شده اند. اگر کسی آن بیرون باشد که حقیقی است، به نحوی اینترنت آن را درک می کند.
می توانید تعدادی از این تفسیرها از خودتان را ببینید؟
حداقل ۲۵ یا ۳۰ یا شاید ۴۰ نفر هستند که خودشان را جای من جا می زنند. یک اکانت توییتر هست که من نیستم. فیس بوک هست که من نیستم. نامه هایم به خانمی که خانهام را تمیز میکند منتشرشده که درواقع اصلا توسط من نوشته نشده اند. چند مقلد صدا هم هست. بعد هم کسانی هستند که به اسم من و در حالیکه سعی می کنند صدای من را تقلید کنند به دیگران نصیحت می کنند.
تا حدودی علاقه نسبت به تمام این افراد دارید؟
شاید. باید به تمام راه های متفاوتی که در حال حاضر عموم مردم وقت شان را می گذرانند عادت کنم. میدانم که نباید دستاوردهای پرافتخار اینترنت را نادیده بگیرم. البته که من را شگفتزده میکند. چیز دیگری میتوانم بگویم؟
- 14
- 1