سه شنبه ۰۴ دی ۱۴۰۳
۱۸:۳۰ - ۲۲ فروردین ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۱۰۳۲۷۶
چهره ها در سینما و تلویزیون

بهمن فرمان آرا:

بازیگر شدنم توصیه کیارستمی بود

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,بهمن فرمان آرا

بهمن فرمان آرا، یکی از فیلمساز های سینمای ایران است که طی شصت سال فعالیت سینمایی همواره بر سر اصولش پافشاری کرده. او فیلم هایی همچون «شازده احتجاب»، «بوی کافور، عطر یاس»، «خانه ای روی آب»، «یه بوس کوچولو» و… ساخته است و یا تهیه کنندگی فیلمهایی همچون «گزارش»، «کلاغ»، «ملکوت»، «شطرنج باد» و… بوده که نشان از جایگاه او در سینمای ایران می دهد. این کارگردان پیشکوست سینمای ایران، هفتاد و پنج سالگی اش را به تازگی در خلال ساخت نهمین فیلمش «دل دیوانه» جشن گرفت.

 

«دل دیوانه» سرگردانی های یک نویسنده را به نمایش می گذارد و در سال پیش رو اکران خواهد شد؛ فیلمی با بازی هنرمندانی همچون علی نصیریان، فاطمه معتمدآریا، لیلا حاتمی، صابر ابر، علی مصفا، رویا نونهالی، داریوش اسدزاده، مریم بوبانی، پانته آ پناهی ها و… . سورپرایز این فیلم برای هواداران سینمای فرمان آرا حضور خودش جلوی دوربین است.

با بهمن فرمان آرا که سخت گفت و گو می کند، به بهانه سال نو و ساخت «دل دیوانه» گفت و گویی داشتیم و سالهای نوجوانی و جوانی اش را نیز مرور کردیم.

 

سال ۹۵ برای شما با سه اتفاق مهم همراه بود. از دست دادن دوست قدیمی تان و هنرمند بزرگ عباس کیارستمی. شروع نهمین فیلمتان «دل دیوانه» و به دنیا آمدن دومین نوه تان «آیریس». حالا در آستانه سال نو، وقتی سال گذشته را مرور می کنید، ارزیابی خودتان از آن چگونه است؟

 

غیر از ازدست دادن رفیق خوبم عباس کیارستمی که جایگزین ندارد، باقی مسائل مسائل همه خیلی خوب بودند و شکرگزارم. فقط جای آن مرد بزرگ به آسانی توی زندگی ما پر نمی شود.

 

 

چه شد که تصمیم گرفتید در نهمین فیلمتان «دل دیوانه»، که زمستان امسال در رامسر جلوی دوربین بردید خودتان علاوه بر کارگردانی، بازیگری هم کنید؟ یک‌بار دیگر هم در «بوی کافور، عطر یاس» چنین تجربه‌ای داشتید… .

 

بعد از «بوی کافور، عطر یاس» عباس کیارستمی تنها کسی بود که مدام به من می‌گفت دیالوگ‌هایی که می‌نویسی را باید خودت بگویی و باید خودت در فیلم‌هایت بازی کنی منتها در این سال‌ها به دلایل مختلف این کار را نکردم. آخرین بار که در منزلش، یک هفته قبل از سفرش به فرانسه، با او صحبت می‌کردم، بنا به عادت همیشگی‌مان که از کارهای هم می‌پرسیدیم، وقتی از من پرسید چه می‌کنی به او گفتم که دارم روی سناریویی کار می‌کنم و می‌خواهم این بار خودم توی فیلمم بازی کنم. به من گفت: «من که همیشه به تو گفته بودم خودت باید بازی کنی. خیلی خوشحالم کردی که می‌خواهی خودت توی فیلمت بازی کنی». بازی در «دل دیوانه» یک جورهایی عمل به وصیت دوستم عباس کیارستمی بود.

 

 

تجربه مهاجرت در نوجوانی و شانزده سالگی برای شما چطور بود؟ تجربه تنها زندگی کردن در آن سال، در کشوری بیگانه برای شما چطور رقم خورد؟

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,بهمن فرمان آرا

البته من مهاجرت نکردم و برای تحصیل به انگلستان و بعد به امریکا رفتم. یکی از بزرگ ترین اتفاقات زندگی من دنیایی بود که با آن سفر در مقابلم قرار گرفت. اولین بار که سوار هواپیما شدم در همان سفر بود. پیش از آن هرگز به خارج از کشور نرفته بودم بنابراین سفر به لندن برای من یک تجربه سحرآمیز بود. چون موقعی که من به لندن سفر کردم یعنی سال ۱۹۵۸، هنوز مدرسه سینمایی در لندن افتتاح نشده بود، من اول به مدرسه هنرپیشگی رفتم. مدرسه هنرپیشگی هم تکلیف و مشق در خانه نداشت.

 

ساعات بعد از مدرسه، از این سینما به آن سینما می رفتم و غرق در اعجاز سینما بودم. یادم هست که سال اول حدود دویست و هفتاد فیلم دیدم و این یک جور کیف محشری در زندگی من بود. فیلمهای برگمان را برای اولین بار در لندن دیدم. فیلم‌های آندره وایدا را آنجا کشف کردم. در عین حال من در همان سن شانزده سالگی خبرنگار ستاره سینما در لندن بودم. بنابراین افتتاحیه فیلم‌ها را می رفتم و تجاربم محشر بود. مسئولیتی روی دوشم نبود و عیش مدام بود، در کنارش درس و مدرسه هم بود که آن هم سراسر خوشی و لذت بود.

 

زندگی تنها سخت نبود؟

 اوایل خیلی سخت بود. وقتی ایران بودم آنقدر دوستان نزدیک داشتم که روزهای اول ماهی بیست و پنج سی تا نامه داشتم و من مقید بودم همه را جواب بدهم. همه را جمع کرده بودم و موقع تنهایی مرور می کردم. ولی بعدا کم کم به تنهایی عادت کردم. برادر بزرگ تر من قبلا به انگلستان آمده بود و او در منچستر درس می خواند و چند پسردایی و دختردایی آنجا داشتم، پس خیلی احساس تنهایی نمی کردم.

 

به خصوص که سینما در مقابلم بود و تفریحم فیلم دیدن و مجله خواندن بود و مشغولیتهایم زیاد بود. ضمنا چون من و برادرم جزو اولین شاگردهای کلاس‌های زبان شکوه بودیم، زمانی که این آموزشگاه دو اتاق بیشتر نداشت و این خواست پدرم بود که زبان یاد بگیریم، پس ما موقع مهاجرت انگلیسی خوب صحبت می کردیم و گرفتاری های ندانستن زبان را نداشتیم.

  

شما سال‌ها خارج از ایران زندگی کردید؛ اما دوباره به وطن بازگشتید. چه چیز شما را در ایران نگه می‌دارد و حتی بعد از دوره‌ای مهاجرت شما را به وطن باز می‌گرداند؟

 

سال پنجاه‌ونه که از ایران رفتم، درست زمانی بود که «سایه‌های بلند باد» که زمان پهلوی توقیف شده بود، بعد از انقلاب پروانه نمایش گرفت؛ اما در این دوره هم بعد از سه روز توقیف شد. بعد از این اتفاق، حس کردم اختلاف‌نظری بین گروه تازه بر سر کار آمده وجود دارد که حل‌شدنش زمان‌بر است. ضمنا سه تا بچه داشتم که باید فکر آینده‌شان بودم، لاریسا دخترم ١١‌ساله بود، نیما پسرم پنج‌ساله و مانی پسر دیگرم چهارساله.

 

حس کردم تا این اختلافات حل شود، بروم و شانسی به فرزندانم بدهم که اگر روزگاری خواستند جای دیگری هم زندگی کنند، امکانش را داشته باشند؛ اما موقعی که آنها به دانشگاه رفتند و دیگر به من نیازی نداشتند، سال ٦٩ برگشتم و کماکان هم ایران مانده‌ام.

 

علت اینکه ایران مانده‌ام و با وجود اینکه امکاناتش را دارم؛ ولی فکر زندگی در جای دیگری را هم نمی‌کنم، همین است که اینجا مال ما هم هست. من ترجیح می‌دهم اگر قرار است تدریس کنم، برای فرزندان ایران تدریس کنم. اگر قرار است کاری کنم، در کشورم مؤثر باشم. وقتی به این فصل زندگی می‌رسی، حتی خیلی‌ها زودتر از این سنین هم، پایشان را دراز می‌کنند رو به آفتاب و می‌خوابند. من به چنین چیزی اعتقاد ندارم. مرگ، حتمی است و حتما می‌آید، چه بهتر که حین کار‌کردن بیاید، آن‌هم وقتی که مشغول به کاری هستی که عاشقانه دوستش داری. امروزه وقتی بعضا دولتی‌ها لقب می‌دهند و می‌گویند شما کارگردان بزرگی هستی، ابایی ندارم که بگویم این بزرگی را فقط مردم انتخاب می‌کنند.

 

در سالهای نوجوانی چه کتاب یا فیلمهایی روی شما تأثیر گذار بودند؟

 فیلمهای بیلی وایلدر را خیلی دوست داشتم به خصوص فیلم «بعضیا داغشو دوست دارن». آن فیلم را در نوجوانی چندین بار تماشا کردم. قبل از سفرم، وقتی در ایران به سینما می رفتیم یا به کانون فیلم سر می زدیم همیشه فیلمهای هنری تر را دوست داشتم. برگمان بیش از هر فیلمسازی روی من اثر گذاشته و به وضوح تأثیر او را بر خودم توی کارهایم می بینم. یک صحنه هایی از یک فیلمهایی مرا خیلی تحت تأثیر قرار داده اند و خیلی خوب و واضح در ذهنم مانده اند اما در یک کلام، برگمان فیلمساز اثرگذار زندگی من بوده. وقتی به لندن رفتم او را کشف کردم و همه فیلمهایش را دیدم.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,بهمن فرمان آرا

در ادبیات چه نویسنده ها یا کتابهایی روی شما تأثیرگذار بوده اند؟

 در ایران، آن سال‌هایی که ما نوجوان بودیم، تلویزیونی وجود نداشت و رادیو هم ساعات محدودی برنامه داشت درنتیجه دریچه ما به دنیا دیدن فیلم بود. آن زمان هفته ای یک بار پدر و مادرمان ما را به سینما می بردند و بقیه ساعاتمان به کتاب خواندن می گذشت. اگر بالزاک بود، اگر همینگوی بود، یا نویسنده های دیگر، همه جهانمان کلمات آنان بود. یادم هست همینگوی بیشتر به دلم می چسبید. قبل از رفتنم از ایران دویست سیصد جلد کتاب داشتم چون تفریح اصلی ام کتاب خواندن بود.

 

چقدر اهل رفیق بازی بودید و وقتتان را با دوستانتان می گذراندید؟

 در سالهای دبیرستان دوستهایی داشتم اما در خانه مان انضباط خاصی حاکم بود و همیشه باید زودتر از پدرمان به خانه برمی گشتیم. در سال‌های دبیرستان آن حد ممکنی که ریسک می کردیم برای بیرون ماندن از خانه، تا ساعت هفت شب بود. چون معمولا پدرم بین هفت تا هشت شب می آمد و ما ریسک نمی کردیم و حتما قبل از هفت خانه بودیم. سر شام هم پدر مثل مدرسه حاضر غایب می کرد و اسم همه را می گفت: بهرام، بهمن، بهروز… تا مطمئن شود همه سر شام حاضرند. بنابراین ما با وجود این انضباطی که رعایتش الزامی بود، رفاقت‌هایی هم داشتیم که جانانه بود.

  

هنوز از آن دوستی ها کسی مانده؟

 اتفاقا یکی از چیزهایی که خیلی در زندگی من شاید خاص باشد، امتداد یک دوستی از کلاس سوم دبستان تا امروز است. آن دوست ناصر کنعانی پروفسور فیزیک است که در دانشگاه برلین تدریس می کند. دوست دیگری هم دارم، سعید شفق گیلانی که از کلاس هفتم که سیزده ساله بودیم آشنا شدیم و همچنان رفاقتمان پابرجاست. بزرگترین سرمایه زندگی من، دوستانم هستند. چه گلشیری، چه کیارستمی، چه ابوالحسن نجفی، چه احمد میرعلایی و… حاصل زندگی من همین خاطرات و دوستان هستند، باقی که همه آمده و رفته و روزمرگی بوده، «اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد/ باقی همه بی حاصلی و بی ثمری بود».

 

سال ۹۶ سال به خصوصی است. انتخابات ریاست جمهوری در پیش روست، آرزویتان برای سال نو چیست؟

 آرزو دارم باز هم فیلم بسازم. امیدوارم در سال ۹۶ «دل دیوانه» و فیلم قبل ترم «دلم می خواد» بی دردسر اکران شوند و دهمین فیلمم را با عنوان «مادرم، مملکتم» جلوی دوربین ببرم.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,بهمن فرمان آرا

لیلا حاتمی:مفتخرم به همکاری در «دل دیوانه»

 

  

آقاي فرمان آراي عزيز و گرامي سال نو مبارك. چقدر مفتخر هستم كه امسال در فيلم «دل دیوانه» شما بودم و چقدر خوشبخت كه با شما بازي كردم.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,بهمن فرمان آرا

 فاطمه معتمدآریا:بی درنگ و با اشتیاق بازی در «دل دیوانه» را پذیرفتم

  مهمترین ویژگی «دل دیوانه» برای من، خود آقای فرمان آرا بود. اولین بار بود که قبل از این که سناریو را بخوانم، فقط در پاسخ به این سوال آقای فرمان آرا که پرسیدند در فیلمم بازی می کنی؟ بله گفتم و با کمال میل پذیرفتم در این فیلم بازی کنم، به خاطر شخص ایشان و از این همکاری بسیار خوشحالم.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,بهمن فرمان آرا

 علی نصیریان:تجربه «دل دیوانه» کوتاه اما عالی

  در «دل ديوانه» تجربه‌اي عالي، هرچند كوتاه داشتم. من پيش‌تر ارادت ويژه‌اي خدمت آقاي فرمان‌آرا داشتم و وقتي با ايشان در همين يكي دو روز كار در «دل ديوانه» بيشتر آشنا شدم، ارادتم نيز بيشتر شد و اين همكاري برايم خيلي مطلوب بود.

عوامل «دل دیوانه»

 

نویسنده و کارگردان: بهمن فرمان آرا / جانشین تهیه کننده و مجری طرح: ماهان حیدری/ دستیار اول کارگردان و برنامه ریز: مانفرد اسماعیلی/ مدیر فیلمبرداری: فرشاد محمدی/ مدیر صدابرداری: ساسان نخعی/ طراح صحنه: کیوان مقدم/ طراح لباس: سارا سمیعی/ طراح چهره پردازی: مهرداد میرکیانی/ مدیر تولید: وحید مشاری/ تدوین: عباس گنجوی، سینا گنجوی/ موسیقی: احمد پژمان/ طراح تیتراژ و لوگو: ساعد مشکی/ تصویربردار پشت صحنه: الی حیدری/ مدیر روابط عمومی و مشاور رسانه ای: عسل عباسیان/ جلوه های تصویری: سینا قویدل/ مدیر تدارکات: جواد راهزانی/ بازیگران: بهمن فرمان آرا، علی نصیریان، فاطمه معتمدآریا، لیلا حاتمی، صابر ابر، علی مصفا، رویا نونهالی، داریوش اسدزاده، پانته آ پناهی ها، مریم بوبانی، سیاوش چراغی پور، اصغر پیران و کامیار صالح پور.

 

هفته نامه چلچراغ

 

 

 

 

 

  • 9
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش