دوشنبه ۰۸ مرداد ۱۴۰۳
۰۹:۰۳ - ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۲۰۵۱۸۷
چهره ها در سینما و تلویزیون

با ارژنگ امیرفضلی به بهانه ۴۷ سالگی‌اش

بازیگرم نه کمدین!

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,ارژنگ امیرفضلی
احتمالا آن دسته از مخاطبانی که بویژه در سال‌های طلایی دهه ۷۰ بیننده برنامه‌های سیما بوده‌اند، چهره‌های خاص و شناخته شده آن سال‌ها را حسابی در یاد دارند؛ جوانانی که در دهه ۷۰ و با موج تازه از راه رسیده مجموعه‌های طنز و اپیزودیک توانستند برای خود شهرتی چشمگیر را رقم بزنند و با جنس شیرین بازی‌هایشان به قلب مخاطبان راه یابند.

یکی از این جوانان ارژنگ امیرفضلی بود؛ بازیگر لاغراندام و استخوانی آن سال‌ها که با بازی در مجموعه‌هایی چون «ساعت خوش» و نقش‌های طنزی همانند هوخشتره در مجموعه «حرف تو حرف» معروف شد و در طول سال‌های بعد هم همچنان این مسیر طنز را ادامه داد. او این روزها ایفای نقش رزمنده شهید، محسن وزوایی را در تئاتر «رویای شب دهم اردیبهشت» عهده‌دار است.

سوالاتمان را این‌طور شروع کنیم که اصلا این روزها کجایید؟ در کدام‌یک از حیطه‌های تلویزیون یا سینما یا تئاتر مشغول فعالیت هستید؟

در سینما که فعلا خبری نیست. در تلویزیون در ایام عید مجموعه «محله گل و بلبل ۲» پخش شد، یکی از بازیگرانش بودم و بعد از آن دیگر مجموعه تازه‌ای را در دست ندارم. در تئاتر اما فعال‌ترم و بعد از عید در نمایش «رویای شب دهم اردیبهشت» به بازی مشغول شده‌ام و نقش شهید محسن وزوایی را به تصویر می‌کشم؛ نقشی که اتفاقا کاملا جدی است و با نقش‌های طنز تلویزیونی‌ام تفاوت دارد.

از فضای تئاتر راضی هستید؟ دوستش دارید؟

بله، اتفاقا همین چند روز پیش با خانم آل‌آقا از بازیگران همین نمایش داشتم، صحبت می‌کردم. یاد اولین کاری افتاده بودیم که هر دو با هم در عالم تئاتر بازی کردیم و روی صحنه تالار وحدت رفتیم؛ نمایشی که کارگردانش دکتر محمود عزیزی بود. این نمایش مربوط به سال ۶۷ بود و از آن موقع تا الان ۲۹ سال می‌گذرد و من دوباره به تئاتر بازگشته‌ام.

با این حال شما به عنوان بازیگری تلویزیونی شناخته می‌شوید و نه تئاتری...

طبیعی است. چون تئاتر فضای خاص‌تری دارد و تماشاچیانش هم محدودند، اما تلویزیون وسعتی دارد که همه را به تماشایش می‌نشاند و دیده شدن در آن امری طبیعی است.

فکر می‌کنید مخاطبان شما را به کدام‌یک از نقش‌هایتان بیشتر می‌شناسند و در یاد دارند؟

راستش را بخواهید نمی‌دانم. نقش‌ها مثل گل‌هایی هستند که هر کدام بویی دارند؛ حالا یکی بهتر است و دیگری بدتر و نمی‌توان فقط یکی‌شان را انتخاب کرد. می‌توانید بپرسید کدام نقش را خودم بیشتر دوست ندارم که البته این سوال را هم جواب نمی‌دهم. (می‌خندد)

بارزترین نقشی که خودم از شما در یاد دارم، بازی در نقش هوخشتره مجموعه حرف تو حرف است. این شخصیت چطور شکل گرفت؟

پیش از ساخته شدن این مجموعه، من نمایشنامه‌ای را برای تئاتر نوشته بودم که شخصیت اصلی‌اش سوپرمن بود. این نمایش مدت‌ها مانده بود و دست بهش نمی‌زدم تا این‌که ماجرای ساخت حرف تو حرف پیش آمد. آن نمایشنامه را به متن تلویزیونی تبدیل کردم و شخصیت سوپرمن هم به هوخشتره تبدیل شد.

در واقع ایرانیزه‌اش کردید.

بله.

و چطور به آن اسم و لباس مشخص رسیدید؟

لباس که برگرفته از همان لباس سوپرمن بود، اما احمقانه‌تر و در رنگش هم کمی تفاوت داشت. البته باز مثل سوپرمن، حرف اول اسم هوخشتره که «هـ» بود را به روی لباس نوشتیم و ماسکی را هم به صورتم زدم. درخصوص اسم اما یک روز با مهران غفوریان نشسته بودیم و داشتیم به اسامی مختلف فکر می‌کردیم که یکدفعه به هوخشتره رسیدیم و همین اسم انتخاب شد.

در دهه ۷۰ مجموعه‌های موفقی ساخته شد، بازیگران جدیدی پا گرفتند و مردم هم این شرایط را دوست داشتند، اما در ادامه انگار مسیر این بازیگران از هم جدا شد. عده‌ای حسابی درخشیدند و برخی هم پس از مدتی از یاد رفتند. دلیل این قضیه را در چه می‌دانید؟

بازیگرانی که بعد از مدتی محو شدند و از یاد رفتند به دو دسته تقسیم می‌شوند. یا بازیگرانی‌اند که خودشان چیزی برای گفتن نداشتند و به همین دلیل با عدم استقبال مردم، کم‌کم حذف شدند.

دسته دوم افرادی هستند که به دلایل مختلفی مثلا زیرآب زدن ناخودآگاه اتفاق حذف برایشان رخ داده وگرنه خودشان دلشان می‌خواسته باقی بمانند.

در مورد شما مطمئنم که عامل اول (عدم استقبال مخاطبان) دخیل نیست. پس می‌گویید کنارتان گذاشتند؟

معلوم نیست؛ شاید هم مخاطبان خوششان نیامد.

خاطره‌ای هم از سال‌های جوانی و بویژه «ساعت خوش» و دیگر مجموعه‌های موفق آن سال‌ها در یاد دارید؟

خاطره نه زیاد. روزهای خیلی خوبی بود، ولی سختی زیاد داشت. بنابراین ساعت خوش شاید دوران خوشی را برای مردم رقم زده باشد، اما برای ما واقعا دوران سختی بود و همیشه مشغول کار بودیم. بویژه من که هم طراح دکور و هم نویسنده و بازیگر کار بودم، اوضاع واقعا برایم سخت بود.

ولی این‌که با این کار اینقدر شناخته شدید برای خودتان دوست‌داشتنی نبود؟

(در فکر می‌رود) چرا، به‌طور قطع در آن دوران از شهرت تازه یافته‌ام خوشحال بودم و فکر می‌کردم آینده درخشانی پیش رویم است، اما نشد و همه‌چیز از هم پاشید.... آن موقع همه‌چیز نو و جدید بود. نمی‌دانم الان اگر ماها کنار هم جمع شویم و همان سبک کار را انجام بدهیم اصلا کسی به تماشایمان می‌نشیند یا نه.

به عقب برگردیم. شما فرزند مرحوم هوشنگ امیرفضلی از هنرمندان شناخته شده سال‌های دور رادیو، تلویزیون و سینما هستید. نقش پدر در علاقه‌مند شدن شما به بازیگری چقدر مهم بود؟ چه شد که به سراغ این هنر آمدید؟

از وقتی یادم می‌آید بازیگری را دوست داشتم؛ اما برایم فقط به منزله بخشی از هنر بود و نه بیشتر از آن. به چشم سرگرمی می‌دیدمش. در مدرسه کار تئاتر انجام می‌دادم، اما با توجه به رشته‌ام (گرافیک) به‌دنبال شغلی دیگر بودم. تا این‌که بازی در مجموعه تلویزیونی «نوروز ۷۲» به کارگردانی آقای داریوش کاردان به من پیشنهاد شد و وارد مسیری نو شدم. مدتی قبل در صفحه اینستاگرامم نوشته بودم: «هنر، تصمیم‌گیری برای فردا نیست؛ هنر به هم ریختن برنامه‌ریزی‌های فرداست.» و هنر برایم همین‌طور بوده است.

به اینستاگرامتان اشاره کردید. چقدر اهل استفاده از فضاهای مجازی هستید؟

من فقط یک صفحه اینستاگرام دارم و نه چیزی بیشتر از آن. گاهی نظرات را می‌خوانم.

عمده نظرات مردم چیست؟

خسته نباشید می‌گویند و تشکر می‌کنند. بعضی‌ها هم همان سوال شما را می‌پرسند؛ که کجایم و چرا نیستم؟

می‌دانم که علاوه بر بازیگری، مدتی نویسنده و حتی کارگردان هم بوده‌اید. اما این کار را ادامه ندادید. دلیلش چه بود؟

نویسندگی را که حدودا ده سال مستمر ادامه دادم، اما بعد ناگهان دیگر خسته شدم و اصلا دستم به قلم نرفت. در خصوص کارگردانی هم چون شغلی است که مسئولیت زیادی می‌طلبد، خیلی دغدغه‌ام نیست.

حالا که به این نقطه رسیده‌اید، مایل نیستید نقش‌های جدی‌تر را هم تجربه کنید؟

من بازیگرم،‌ نه کمدین. برایم فرقی نمی‌کند که چه نقشی را از من بخواهند بازی کنم. اتفاقا نقش جدی را هم تجربه کرده‌ام. در مجموعه «تبریز در مه» نقش خواجه حرم‌سرای فتحعلی‌شاه را برعهده داشتم. نقش‌های دیگری هم بوده که الان یادم نمی‌آید.

ذهنم مثل یک فیلم سینمایی است

امسال ۴۷ ساله می‌شوم، حس خاصی ندارم. اصولا آدمی هستم که زیادی تخیل می‌کنم؛ مدام همه‌چیز را پیش‌بینی می‌کنم و می‌بینم. همین الان هزاران مدل مختلف را برای آینده‌ام در ذهن دارم و اتفاقا هرکدام از این تفکرها را هم تا آخر خط داستانشان رفته‌ام؛ بنابراین هیچ اتفاقی شوکه و تعجب‌زده‌ام نمی‌کند. ذهنم مثل یک فیلم سینمایی است که هر بار سناریویی جداگانه دارد.

هر آدمی دوست دارد زندگی‌اش در کمال آرامش باشد، وضع مالی خوبی داشته باشد و آرزوهایی شبیه به این. یکی از سناریوهای ذهنی‌ام این است که مثلا با درآمدی کمتر به پیش بروم؛ در سناریوی دیگری ممکن است یکدفعه در اثر تصادف بمیرم؛ یا آن‌قدر پیر شوم که همه از خودشان بپرسند پس این چرا نمی‌میرد؟ سناریوهای دیگری هم هست و تا صبح می‌توانم این اتفاقات مختلف را برایتان شرح دهم.

jamejamonline.ir
  • 14
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

یاشار سلطانیبیوگرافی یاشار سلطانی

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

زندگینامه امامزاده صالح

باورها و اعتقادات مذهبی، نقشی پررنگ در شکل گیری فرهنگ و هویت ایرانیان داشته است. احترام به سادات و نوادگان پیامبر اکرم (ص) از جمله این باورهاست. از این رو، در طول تاریخ ایران، امامزادگان همواره به عنوان واسطه های فیض الهی و امامان معصوم (ع) مورد توجه مردم قرار داشته اند. آرامگاه این بزرگواران، به اماکن زیارتی تبدیل شده و مردم برای طلب حاجت، شفا و دفع بلا به آنها توسل می جویند.

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
آپولو سایوز ماموریت آپولو سایوز؛ دست دادن در فضا

ایده همکاری فضایی میان آمریکا و شوروی، در بحبوحه رقابت های فضایی دهه ۱۹۶۰ مطرح شد. در آن دوران، هر دو ابرقدرت در تلاش بودند تا به دستاوردهای فضایی بیشتری دست یابند. آمریکا با برنامه فضایی آپولو، به دنبال فرود انسان بر کره ماه بود و شوروی نیز برنامه فضایی سایوز را برای ارسال فضانورد به مدار زمین دنبال می کرد. با وجود رقابت های موجود، هر دو کشور به این نتیجه رسیدند که برقراری همکاری در برخی از زمینه های فضایی می تواند برایشان مفید باشد. ایمنی فضانوردان، یکی از دغدغه های اصلی به شمار می رفت. در صورت بروز مشکل برای فضاپیمای یکی از کشورها در فضا، امکان نجات فضانوردان توسط کشور دیگر وجود نداشت.

مذاکرات برای انجام ماموریت مشترک آپولو سایوز، از سال ۱۹۷۰ آغاز شد. این مذاکرات با پیچیدگی های سیاسی و فنی همراه بود. مهندسان هر دو کشور می بایست بر روی سیستم های اتصال فضاپیماها و فرآیندهای اضطراری به توافق می رسیدند. موفقیت ماموریت آپولو سایوز، نیازمند هماهنگی و همکاری نزدیک میان تیم های مهندسی و فضانوردان آمریکا و شوروی بود. فضانوردان هر دو کشور می بایست زبان یکدیگر را فرا می گرفتند و با سیستم های فضاپیمای طرف مقابل آشنا می شدند.

فضاپیماهای آپولو و سایوز

ماموریت آپولو سایوز، از دو فضاپیمای کاملا متفاوت تشکیل شده بود:

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

چکیده بیوگرافی نیلوفر اردلان

نام کامل: نیلوفر اردلان

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ

نام کامل: حمیدرضا آذرنگ

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش