به گزارش روزنامه شهروند، فرمان فتحعلیان را میتوان یکی از متفاوتترین خوانندگان پاپ ایران در تمام سالهای حیات این موسیقی در این ملک دانست. این خواننده سبکی تلفیقی را اجرا میکند که موسیقیهای هندی، ایرانی و عرفانی را در خود دارد و به واسطه اشعاری که در مدح حضرت علی(ع) خوانده، خود را در قامت خوانندهای مذهبی معرفی کرده است. با نزدیک شدن به روزهای پایانی دولت یازدهم، بسیاری از هنرمندان از ادامه کار دولت کنونی حمایت کردهاند و برخی نیز ترجیح دادهاند اظهار نظری نکنند تا از ترکشهای احتمالی سیاسیون مخالف در امان بمانند، اما فرمان فتحعلیان با صراحت گلایههای خود را از رئیسجمهوری مطرح میکند.
این خواننده چهلوهفت ساله دلگیر است؛ دلگیر از شرایط نابسامان اقتصادی که هنرمندان را به انزوا برده و البته بخشی از مردم را حتی به مرز فروش کلیههای خود نزدیک کرده است. فرمان فتحعلیان در گفتوگویی خواندنی با ما از روزهایی سخن گفت که بهزعم او دوران طلایی کارش محسوب میشد. این موسیقیدان حالا گلایههای زیادی دارد اما میگوید با وجود دلخوریهای فراوانش، تنها کسی که میتواند او را مجاب به حضور پای صندوقهای رأی کند، حسن روحانی است. ماحصل مصاحبه ما با فرمان فتحعلیان که رنگ و بوی انتخاباتی دارد را در ادامه میخوانید:
وقتی تعصبات کمتر و کمتر شد
گفتوگو را با نگاهی جامع آغاز میکنیم. موسیقی در جامعه ما همچنان بهعنوان یک مسأله فردی دیده میشود و مشکلاتی دارد که شاید از جنس مشکلات سینما و دیگر هنرها نیست؛ بهطور مثال با پدیده لغو پیاپی کنسرتها مواجه بودهایم که البته این اتفاق در دولت یازدهم کاهش چشمگیری داشته است. نظر شما در مورد عملکرد دولت کنونی و گذشته در حوزه فرهنگ و بالاخص موسیقی چیست؟
اگر ما بخواهیم مروری ضمنی و سطحی به موسیقی در سالهای اخیر داشته باشیم، میبینیم که یک روند رو به صعود داشته است. دهه شصت بازار موسیقی ما اینچنین نبود و به سرودها و آهنگهای انقلابی آن دوره محدود میشد. بعد کمکم نگاه کردند و دیدند موسیقیهای بیمجوز درحال گسترش بین مردم است. البته آن زمان دستگاههای ضبط دوکاسته بود و تکنولوژی چنین گستردگی نداشت. از طریق این دستگاهها سلایق مختلف جمعبندی شده و مردم هم به آن نتیجه دلخواه خود هر چند غیرقانونی میرسیدند.
همینطور که سالها را رد کنیم و به دهه هفتاد برسیم، تغییراتی را میبینیم که کمکم رنگ و بوی دیگری پیدا کرد و نگاهها نسبت به موسیقی بهتر شد. خودم هم در سال ١٣٧١ نخستین رسیتال گیتار پس از انقلاب را برگزار کردم. کمکم به سال ١٣٧٧ و جشنواره موسیقی پاپ میرسیم. هر چه نگاه میکنیم، میبینیم که از آن محدودیت و تعصبات نسبت به موسیقی کم میشود اما اینکه چرا در دوره کنونی که باید همه چیز بازتر و نگاهها خیلی مهربانانهتر نسبت به هنر بسیار موثر موسیقی باشد، اینگونه نیست، من دلیلش را نمیدانم. موسیقی جزو هفت هنر و درواقع سریعالانتقالترین هنر محسوب میشود.
بازار موسیقی ما به دست چند دلال افتاده است
فکر میکنید چرا درحال حاضر محدودیتهایی ایجاد میشود؟
من فکر میکنم که یک قشر خیلی محدودی، سلیقهای با این موضوع برخورد میکنند. رئیسجمهوری با موسیقی مشکلی ندارد چون زیرمجموعه ایشان، وزیر فرهنگ و ارشاد است و زیرمجموعه وزیر ارشاد هم مدیرکل مرکز موسیقی است. همه آنها از یک ایدئولوژی، فکر و راه تبعیت میکنند پس آنها هم با موسیقی مشکلی ندارند. زیرمجموعههای اداری آنها شامل متولیان برگزاری کنسرتها، اجاره سالنها و جاهایی که نیمهدولتی هستند هم مشکلی ندارند و میگویند: «ما سالن را در اختیار برگزاری کنسرت قرار میدهیم.»
این وسط تنها قشری که آدم نمیداند چه کسی هستند، اصلا چه هستند و چرا با موسیقی، بازی میکنند، مشکل دارند. جالب اینکه اگر یک انسان عادل و دقیق به زندگی شخصی آنها ورود کند حتی نسلهای جدیدشان مانند بچهها یا نوههایشان همه اهل موزیک هستند. حالا ممکن است به ژانر خاصی از موسیقی گوش دهند ولی خودشان موسیقی را وسیلهای قرار میدهند که سلایق سیاسی خود را نسبت به هر چیزی نشان دهند. قصه، قصه موسیقی نیست.
موسیقی تنها شاخهای از هنر در ایران است که هنوز تکلیفش معلوم نشده است. در سینما و تئاتر این اتفاق افتاد و حالا ما وضع سینما را در سالهای اخیر میبینیم. مردم دیگر شعورشان رسیده و یاد گرفتهاند که باید بروند و از سینما حمایت کنند. درحال حاضر گیشهها فروشهای میلیاردی دارد و صنعت سینما روند خوبی پیدا کرده است.
فکر میکنید برای تسری اتفاق خوبی که در سینما افتاد به موسیقی، باید چه کرد؟
بازار موسیقی ما به دست چند دلال افتاده است. به همین خاطر حق کپیرایتی برای آثار موسیقی قایل نیستند و اصلا قانونی برای حمایت از هنرمندی که موزیسین یا اهل موسیقی است، وجود ندارد. هیچ نمایندهای بلند نشده و بگوید «این موزیسین هیچ حمایتکنندهای ندارد. ما بهعنوان کسی که دولتمدار و دولتمرد هستیم این حوزه را پوشش دهیم و کمکش کنیم تا آنها یکییکی دق نکنند.» مگر چند تا از این موزیسینها متولد میشود؟
کسی هم که بهعنوان نماینده مجلس دغدغه موسیقی را داشته باشد، ممکن است واقعا خودش موسیقی را دوست بدارد اما میترسد که مورد مواخذههای رقابتی یا رفاقتی قرار بگیرد که «آقا! شما دیگر چرا؟!» به همین خاطر او هم به جریان موسیقی ورود نمیکند. موزیک به بازی یک عده دلال در مسائل مالی تبدیل شده است. همچنین یک عده که نمیدانیم چه کسانی هستند با موسیقی بازی میکنند. هر چند وقت یکبار هم از یک تریبون استفاده میکنند. تا اتفاقی برایشان میافتد، بر سر موسیقی میزنند. قیمت نفت بالا میرود، بر سر موزیک میزنند! ترامپ یک حرفی میزند و باز هم این عده بر سر موزیک میزنند. اینطور که نمیشود اما فعلا اوضاع همین است.
در هشتسال دولت قبل، تلخترین و سیاهترین دوره هنری خود را گذراندیم
از نظر شهروندی، احساس امنیتی که به لحاظ کاری در دوران اصلاحات داشتید چقدر با هشتسال بعد ریاستجمهوری تفاوت داشت؟ سختگیریها چقدر شدت پیدا کرد؟
تمام آدمهای ارشاد عوض شدند. در هشتسال بعد ما تلخترین و سیاهترین دوره هنری خود را گذراندیم. اینکه میگویم «ما» یعنی منِ فرمان فتحعلیان تنها نیستم. خیلی از موزیسینها چنین شرایطی را تجربه کردند. این دوره بهحدی تلخ و سیاه بود که خیلی از موزیسینهایمان را به خاطر شرایط بد موسیقی از دست دادیم و آنها از دنیا رفتند.
کسی را در خاطر دارید که بتوانید از او نام ببرید؟
بله، دوست صمیمی من، ناصر عبداللهی. ناصر در دوره آقای احمدینژاد بشدت بیکار شد. همه به یکباره علیه او جبهه گرفتند چون تمام عوامل عوض شدند. ناصر با خود من درد دل کرد و گفت «فرمان، دلم میخواهد برگردم.» گفتم «ناصر، نرو بندرعباس.» دو دفعه هم به او سوء قصد کرده بودند. گفت «ببین من بیکارم. به شهر خودم بروم تا شاید کاری پیدا کنم.» تازه چهار بچه هم داشت. ناصر رفت و آن اتفاق برایش افتاد. یکییکی نگاه کنید و تاریخ فوت هنرمندان در آن هشتسال را ببینید. یکبار به قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) بروید و از ضلع جنوبی قبرها را نگاه کنید. من عاشق سریال «داییجان ناپلئون» هستم.
هر موقع سر خاک رفیقانم در بهشت زهرا میروم، اول سر مزار استاد غلامحسین نقشینه حاضر میشوم که پایین قطعه قرار دارد. یکییکی تاریخ قبرها را نگاه کنید و به سمت شمال بروید، ببینید از آن تاریخی که مدنظر ماست، تعداد فوتها چقدر بوده است. وقتی علت فوتشان را جستوجو کنید و ببینید در چه وضعیتی فوت کردند، همه چیز دستتان میآید. این قبرها یک سند مکتوب هستند که متاسفانه روی سنگ حکاکی شدهاند و حالا موجود هستند. آن دوره اصلا جزو تلخترین و سیاهترین دوران موسیقی بود. مدیرانی در آن دوره بهعنوان مدیران کل مرکز موسیقی انتخاب شدند که هیچ تخصصی نداشتند.
یکی از آنها مقابل من با التماس نشسته بود و میگفت: «آقای فتحعلیان، ببخشید، به خدا کارم این نیست. من قبلا در جهاد دانشگاهی بودم و بعد مدیر جای دیگری شدم و از حوزه موسیقی هیچ چیزی نمیدانم. تو را خدا این آهنگ را بگیر.» با مظلومیت تمام و عین بچهها با من حرف میزد. میگفتم «این الان زیر گریه میزند!» مدیرکل بعد از این آدم هم با غیظ و غرض و کینه بود. انگار از قبل گلنگدنشان را کشیده بودند که با قناصه بزنند وسط پیشانی فرمان فتحعلیان و آن دوره شلیک کردند. کسی که من را ممنوعالکار کرد قسم والله خورد و روی قرآن دفتر مدیرکل مرکز موسیقی دستش را گذاشت و گفت «آقای فتحعلیان بهوالله، به این کلامالله، من نامه تو را امضا نکردم.» پنج طبقه پایینتر به حراست مرکز موسیقی رفتم.
از کشوی آنجا برای من نامه را درآوردند و گفتند «قسم والله خورد؟ این امضای اوست!» شما تصور کنید که هشتسال بعد همه چیز بد بود! در آن دوران دلالپروری شد و خیلیها الکی پولدار شدند. همه هم میدانند قصهاش هم چیست که چطور این افراد دلال شدند. بعضی از آنها به آقازادههای خود میگفتند «ما در این دولت پول دستمان آمد. پسرکم! بیکار هستی؟ بیا این پنجمیلیارد تومان را بگیر و در حوزه موسیقی، کنسرتگزاری کن! خودم یک زنگ میزنم مجوز هم به تو بدهند.»
شرکت فرهنگیهنری هم تأسیس کردند، درحالی که طرف شعور نداشت و اصلا از طرز حرف زدنش چندشت میشد. این افراد بسیار بیفرهنگ و بیادب بودند. واقعا خدا را شکر که انقلاب شد. اگر در سال ١٣٥٧ انقلاب نمیشد یکسری از این افراد از سطح دلالهای موزیک قبل از انقلاب بالاتر نمیآمدند! افرادی که در موردشان صحبت کردم همان تفکرات را دارند و به بازار موسیقی گَند زدند که نتیجهاش هم شرایط موجود شده است. ما نتیجه هر اتفاق تخریبی را که همان لحظه نمیبینیم. ١٠سال بعد تأثیرات تخریبیِ فرهنگی این اتفاقات میان مردم جامعه دیده میشود.
من سکوت، من نگاه!
وظیفه دولت کنونی را برای رفع موانع و مشکلات چه میدانید؟
چند وقت پیش در صفحه شخصی خودم در اینستاگرام به موضوعی پرداختم که مورد مواخذه خیلی از طرفدارانم قرار گرفتم. گفتم در این دوره از انتخابات ریاستجمهوری رأی نمیدهم. عکس شناسنامهام را منتشر کردم که اصلا جای خالی برای مُهر ندارد.
این موضوع برای کسانی که در آن سالهایی که من رأی داده بودم حتی به دنیا نیامده بودند خیلی جالب بود و میگفتند «در این سالهایی که شما پای صندوق رأی رفتید، ما اصلا به دنیا نیامده بودیم عمو فرمان!» من هم گفتم «بله، شما نبودید ولی من از آن زمان متعهد بودم و خودم را در همه مسائل شرکت میدادم ولی امسال نمیخواهم رأی بدهم.» مخاطبانم میگفتند «ما را دشمنشاد نکن.» گفتم «دشمنشاد چیست؟ من در دوره آقای احمدینژاد ممنوعالکار بودم، در دوره آقای روحانی بیکار هستم. تفاوتش در چیست؟» من هیچ فعالیت و رشدی ندارم. فقط یک عده آمدند و در این چهارسال هم رفلکسهای خود را داشتند. نمیخواهم اسم ببرم اما یک عده مثل کَنه در نقش مشاور وزیر در حوزه موسیقی حضور دارند. نمیدانم چرا این افراد نمیکَنند و بروند. واقعا نمیدانم برای چه؟!
یعنی هیچ امیدی به آینده و تغییر وضع موجود ندارید؟
هیچ نگاهی هم به آینده ندارم که چه میشود. من سکوت، من نگاه! فقط همین. واقعا هیچ امیدی به دولت جدید که میخواهد روی کار بیاید، ندارم. اتفاقاتی که در سالهای گذشته برای من افتاد را همه میدانند. ممنوعالکاری من در دولت قبلی اتفاق افتاد و در چهارسال ریاستجمهوری آقای روحانی هم که بیکار شدم! (خنده)
روزهای پس از دوم خرداد، دوران طلایی من بود
به سراغ خود سیاست برویم. میدانیم که زندگی شما حاشیهای نداشته است. از سوی دیگر سیاست یک معنای خاص و یک معنی عام دارد. سیاست در معنای عام را کسی که مسئولیت دارد، احساس میکند. برخی معتقدند برای بجا آوردن وظیفه شهروندی باید در انتخابات شرکت کرد. همچنین انتخابات ١٣٧٦ نخستینباری بود که هنرمندان برای یک کاندیدای خاص تبلیغ کردند. شما از آن سالها چه به یاد دارید؟ به نظر شما چرا هنرمندان در آن سال به انتخابات ورود کردند؟
بله، آن روزها را کاملا به خاطر دارم چون دوران طلایی کاری من بود. من همیشه مدیون آن چندسال بعد از دوران دوم خرداد بودهام. اتفاقا چند وقت پیش با دوستان و همکاران صحبت میکردیم و میگفتیم «اصلا منکر نشوید چون کسی نمیتواند انکار کند که دوره طلایی کاری موزیسینها در دوره آقای خاتمی بوده است.» همه خوشحال و پر از برنامه و با همدیگر خوب و مهربان بودند. کسی جای کسی را تنگ نمیکرد.
هر کسی برنامه خودش را روی صحنه میبرد. کسی به خاطر فلان سالن، زیرآب دیگری را نمیزد. من آدمی نیستم که به مکانهای اجرایی و ارگانیک بروم. خیلی کم پیش میآید این اتفاق بیفتد مگر اینکه یک دولت، یک سازمان خاص یا یک وزارتخانه از من بخواهد این کار را انجام دهم. مثلا به وزارت نفت، بانک کشاورزی، بانک تجارت و بانک ملی رفتهام. بهطور مثال بانکهای دولتی برای کارمندان خود به مناسبت عید حضرت مولا مراسمی برگزار کردهاند که ما رفتهایم و به صورت خیلی محدود اجرا کردهایم.
باز در آن دوره من یادم هست که این مراسم یکی از تاپترین اتفاقهایی بود که در موسیقی میافتاد. معاون وزیر یا مدیر روابط عمومی بانک میآمد و میگفت «آقای فتحعلیان اینقدر خوشحال هستیم که امروز تولد حضرت مولاست و کارمندان ما صبح را با موسیقی خوب و جشن شروع میکنند.» همه خوب و خوشحال بودند و از جریانی با موسیقی خوب که از ممیزیها و مراحل دریافت مجوز عبور کرده، حمایت و فرکانس، فکر و زندگی خود را با آن انرژی همراه و همسو میکردند. به همین دلیل ما به آن دوران، دوره طلایی میگوییم.
مدیران فرهنگی دوره اصلاحات، کارشناس بودند
باید در نظر گرفت که دولت روحانی بعد از یک دوره تاریخی روی کار آمده است. صحبتهایی که انجام دادید مربوط به قبل از آن دوره یعنی دوره اصلاحات است. به ما بگویید که در آن دوران چه اتفاقاتی برای موسیقی افتاد؟
اینگونه نبود که مشکلات در دوره اصلاحات یک دفعه برداشته شود ولی ما تغییر در روند صدور مجوز را حس میکردیم. این حرف را باید بحق گفت. یعنی واقعا تغییر احساس میشد. مدیرانی که در دوره اصلاحات بهعنوان مدیرکل مرکز موسیقی آن دوره فعالیت میکردند، آدمهای بسیار کارشناسی بودند.
کسانی بودند که میدانستید پیشینه قدرتمندی دارند. میدانستید اگر در دستش ساز نیست ولی بهحدی از موزیسینهای مختلف اطلاعات داشت که میگفتید این فرد خودش یک آرشیو موزیک سیار است. ماشاءالله همه چیز را در مورد سبکها و ژانرهای مختلف موسیقی میدانستند. از عزل و نصب مدیران کل مرکز موسیقی گرفته تا کارمندان زیر دستشان و اتفاقات دیگری که در حاشیه این تغییر میافتاد، روند کار شما را بهعنوان یک هنرمند تحتتأثیر قرار میداد که کاملا واضح و فاحش بود.
به این شکل که شما میدیدید این تغییر به وجود آمده و یک سلسله مراتب اتفاق میافتد. یادم هست در دوره آقای خاتمی، منِ فرمان فتحعلیان آن اوایل اصلا پول اداره اماکن نمیدادم ولی از آن به بعد یک دفعه شروع شد و اداره اماکن پول خواست.
اگر پای صندوق رأی بروم قطعا به آقای روحانی رأی خواهم داد
این دوره هشتساله بههرحال تمام شد و دولتی بر سر کار آمد که از امید صحبت کرد. اتفاقات خوبی هم در زمینه سیاست خارجی افتاد. نظر شما در مورد فعالیتهای فرهنگی دولت کنونی چیست؟
دولت در زمینه هنر خیلی ضعیف عمل کرد. نهتنها من، بلکه دیگر دوستان هم راضی نیستند. چون خیلیها در مورد انتخابات صحبت میکنند و میگویند «اگر شرکت نکنیم فلان اتفاق میافتد.» درواقع شلوغش میکنند. اتفاقا من از چند بازیگر سینما شنیدم که از شرایط ناراضی و به نوعی قهر بودند ولی بهخاطر اینکه گفته نشود رفیق نیمهراه هستند، برخلاف تمایل قلبی میروند و حمایت میکنند.
برخی معتقدند انتخاب دیگری وجود ندارد...
میخواهم در مورد همین موضوع صحبت کنم. من به یک آقایی رأی دادم که احساس کردم در حوزه کار، رزق و روزی، هنر و آنچه به خاطرش متولد شدهام، میتواند من را کمتر خسته کند. میتواند کمی خستگیهای من را کم کند ولی وقتی میبینم هیچ تاثیری نداشته است، نتیجهای جز عدم اعتماد ندارد. چیزی که من تعریف میکنم اتفاق عجیب و غریبی نیست. در تمام دنیا همین اتفاق رخ میدهد. اولاند در فرانسه را تصور کنید.
کسی فکر نمیکرد یک سیاستمدار جوان، شصت و چنددرصد آرا را جمع کند. گفت «من اوضاع را جمعوجور میکنم و اینقدر غصه نخورید.» همه به او اعتماد کردند. مردم فرانسه گفتند «اگر نتواند اوضاع را جمعوجور کند، دیگر به این فرد اعتماد نمیکنیم و اگر دفعه بعد هم کاندیدا شد به او رأی نمیدهیم.» البته اگر من تصمیمم عوض شود که پای صندوق رأی بروم، در این صورت قطعا به آقای روحانی رأی خواهم داد. در این چهارسال تمام تمرکز دولت بر آن بحران خیلی خطرناکی بود که بالای سر ملت وجود داشت.
رضا نامجو
- 13
- 4