شنبه ۰۳ شهریور ۱۴۰۳
۰۹:۵۶ - ۰۱ تير ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۴۰۰۰۳۱
چهره ها در سینما و تلویزیون

برشی از گفت وگوي منتشرنشده با کیارستمی:

با عنوان خانه‌دوست كجاست دو تا دشمن تراشيدم

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,عباس کیارستمی

یکم تیر ١٣١٩ روز ملاقات اول عباس کیارستمی بود با هستی؛ هنرمندی که جهانی بی‌قاعده داشت و قواعدش در هر رفتار و بازی و اثر مختص همان کار بود؛ هنرمندی که در هر کاری از خودش فراتر می‌رفت و یافته‌ای تازه عرضه می‌کرد. نخستین سالروز تولد عباس کیارستمی امروز در حالی در غیاب او گرامی داشته می‌شود که مدرسه ویژه، انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران و خانه هنرمندان ایران مراسم نکوداشتی به یاد این هنرمند پرآوازه برگزار می‌کنند.

 

در این مراسم که ساعت ١٧:٣٠ امروز در سالن استاد جلیل شهناز خانه هنرمندان گشایش می‌یابد، ضمن سخنان کوتاه مجید رجبی‌معمار، ابراهیم حقیقی و امراله فرهادی درباره او و خاطرات تمام‌نشدنی‌شان از عباس کیارستمی صحبت می‌کنند و سپس فیلمی کوتاه از قسمت‌های مختلف آثار سینمایی این هنرمند به انتخاب امیر اثباتی نمایش داده می‌شود. رونمایی از کتاب «در ستایش زندگی عباس کیارستمی»، دستاورد دیگر این مراسم، حاصل گفت‌وگوی امیر اثباتی و محمودرضا بهمن‌پور با عباس کیارستمی در مدرسه ویژه در ۳۱ خرداد ۱۳۹۲ است که به همراه آثار گرافیک ایشان، به کوشش امراله فرهادی در ۱۳۲ صفحه گردآوری شده. انتشارات ویژه‌نگار با همکاری انتشارات نظر امروز این کتاب را منتشر خواهند کرد. متنی که در ادامه می‌خوانید، برش‌هایی از این گفت‌وگوی بلند است که مدرسه ویژه در سالروز تولد عباس کیارستمی اختصاصا آن را در اختیار «شرق» قرار داده است. از امراله فرهادي و مهرداد ذوالنور بابت دراختيار قراردادن اين مصاحبه قدرداني مي‌كنيم. البته اصل این گفت‌وگو بسیار بیشتر از آن چيزي است که می‌خوانید.  متن زیر چکیده‌ای از آن است.

 

كيارستمي و گرافيك

محمودرضا بهمن‌پور: در زمینه گرافیک کجا آموزش دیده‌اید؟

عباس کیارستمی: درباره آموزش گرافیک، همه ما خودآموز بودیم! دوره ما دانشکده هنرهای زیبا، رشته گرافیک نداشت و همین‌هایی که الان می‌گفتم، یک نوع خودآموزی بود! [...] من یک‌سری مجموعه کارهای تبلیغاتی کردم برای بانک عمران. آن شخصی که مسئول سفارش فیلم‌های تبلیغاتی بود، می‌گفت: «من کاری ندارم به فیلمت. باید فیلمت را طوری بسازی که بعد از پنجشنبه‌ای که آن را پخش می‌کنیم و جمعه بانک را باز نگه می‌داریم، می‌خواهیم که جلوی بانک ما صف باشد. می‌گفت؛ من کاری ندارم که فیلمت چیست و چطور می‌سازی. کاملا آزاد آزادی؛ اما اگر بعد از پخش فیلم جلوی بانک‌های ما صف نباشد، پولت را نمی‌دهیم! «طبیعتا این یک هشدار بود و کم پیدا می‌شود شما با کسی با این صراحت راجع ‌به مخاطبِ جمع، حرف بزنید. این واقعا هنر است. خب چه چیزی می‌تواند بگوید. شما پولتان را بیاورید به ما بدهید؛ یعنی پیامی در آن نیست، حالا خب راه‌حل‌هایش را پیدا کنید، چه چیزی می‌تواند به شما کمک کند که راه‌حلی پیدا کنید که دیگران را وادار کند پولشان را به شما بدهند. يك روز بارانی که مشغول کار بعد از انجام کارهای تبلیغاتی بانک عمران، برای یک‌سری فیلم کودکان بودم، صفی از مردم را که با چتر و بارانی جلوی بانک عمران ایستاده بودند را دیدم و طبیعتا آن زمان احساس کردم موفق شدم از طریق تبلیغات با مخاطب ارتباط برقرار کنم. من در دوره‌ای اصلا نمی‌توانستم به هنر فکر کنم برای اینکه باید به مسائل معیشتی‌ام فکر می‌کردم، به اینکه چطور پول دربیاورم، چطور اجاره‌خانه‌ام را پرداخت کنم. واقعا این مسائل مهم‌تر از مسائل دیگر بود. اینکه چطور کارم را نگه دارم و از دست ندهم.

 

بهمن‌پور: در جایی اشاره کرده‌اید به اهمیت و ارزشمندی گرافیک و گفته‌اید که‌ ای کاش دانشجوهای رشته سینما، گرافیک هم بدانند و  همچنين به عشق و علاقه عجیبتان به این رشته اشاره کردید و الان هم گفتید که یک طراح گرافیک باید جامعه‌شناسی و روان‌شناسی بداند. ابعاد این شناخت را برای ما تشریح کنید که به چه معناست.

 

تصویر کلی به این شکل است که طراح گرافیک باید اصولی را در حوزه دیزاین بداند و بر مبنای خلاقیت فردی کار کند.

 

چطور باید این امر را تشریح کرد که یک طراح گرافیک باید به حوزه‌ دیگری هم توجه کند و به آن بپردازد؟

کیارستمی: خب، طبیعتا اینجا دوباره تبدیل می‌شود به کلاس‌های مخصوص مدرسه ویژه! و فکر کنم که من زیاد به این جزئیاتش نپردازم؛ ولی می‌توانم بگویم که همه این محدودیت‌ها را صاحب کالا و سفارش‌دهنده برای ما طراحی نمی‌کند، خود نفس کار گرافیک، محدود است؛ یعنی خودش محدودیت می‌آورد. یادم است با یکی از گرافیست‌هایی که الان اینجا نیست، صحبت می‌کردم، به او گفتم؛ داشتم در اتوبان به سرعت می‌رفتم، بر یکی از بیلبوردها مطلبی نوشته شده بود که نزدیک بود باعث تصادف من شود. برای اینکه خواستم آن مطلب را بخوانم و زدم روی ترمز، صدای بوق ماشین‌های پشت سری به من یادآوری کرد که اینجا اتوبان است؛ بنابراین نمی‌دانم این تقصیر را به گردن شهرداری بیندازم یا اداره راهنمایی که این بیلبورد را در خیابان گذاشته‌اند یا به گردن تو به‌عنوان گرافیست بیندازم که این خط را این‌قدر پیچیده‌اش کردی که من باید توقف کنم و باید مثل جدول حلش کنم و بعد بخوانم؛ در‌حالی‌که کار گرافیک ساده‌ترکردن است. محدودیت‌ها صرف محدودیت نیست. شما چگونه می‌توانید پیام‌تان را از طریق امکانات ابتدایی و امکاناتی که موجود است، طوری ارائه دهید که به زمان طولانی و به هزینه‌های طولانی نیازی نداشته باشد؛ بنابراین همه آن برمی‌گردد به همان محدودیت و شناخت امر گرافیک. حالا برایتان خواهم گفت که اپرایی که کار کردم، از کجا آمد.

 

و چطور شد که از طریق کار گرافیک دعوت شدم به ساخت اپرا. اپرایی که نه می‌شناختم و نه تجربه‌اش را داشتم.

 

برایتان می‌گویم که کار گرافیک چه کمکی به من کرد. یک کمی از سؤالتان را جواب دادم که راضی باشید!

 

روايت كيارستمي از پوستر خانه دوست كجاست

امرالله فرهادی: روایت‌های مختلفی درباره پوستر «خانه دوست کجاست» وجود دارد، یک نقاشی از آقای آغداشلو داریم، بعد اتودهایی از آقای ممیز داریم و در نهایت این کار به چاپ رسید.

 

کیارستمی: در واقع ما با عنوان «خانه دوست» دو تا دشمن برای خودمان تراشیدیم...! (خنده حاضران) من جواب قانع‌کننده‌ای اینجا ندارم به‌خصوص که مرتضای عزیزم اینجا نیست تا آنچه گفتیم و شنیدیم را تأیید کند. برای اینکه یک جواب قانع‌کننده بدهم، می‌خواهم بگویم اگر من هم داداش‌زاده  [يكي از كساني كه به كيارستمي سفارش كار گرافيكي مي‌داد]بودم، هیچ اتفاقی پیش نمی‌آمد. اما من داداش‌زاده نبودم! بدبختی اینجاست که ما به‌هرحال ایده‌هایی از قبل داریم و احتمال دارد در جایگاه سفارش‌دهنده خیلی سخت باشیم، بنابراین طبیعتا مرتضی ممیز با دیگران راحت‌تر کار می‌کرد. خودم؛ اگر یک دوست گرافیستی بیاید و به من کار سفارش دهد، طبیعتا قبول نمی‌کنم چون به تجربه این را دریافته‌ام و می‌دانم در ذهن او هم چیزهایی می‌گذرد... داداش‌زاده همه‌چیز را بر عهده ما می‌گذاشت؛ همین‌طور مدیرعامل بانک عمران، ولی می‌گفت من توقعم از نتیجه کار این است. اما من اینجا در این موضوع، نیمچه گرافیستی بودم که دوست داشتم اعتبار و اسم مرتضی ممیز پای پوستر من باشد. اما طبیعتا باید از پس خودم هم برمی‌آمدم که اینجا كمي ساکت باشم، دندان روی جگر بگذارم و دیگر خودم اعمال سلیقه نکنم! بدون شک این جزء اشتباهات من بود. اما بعضی اشتباهات، ناگزیر از رخ‌دادن است. شما وقتی یک ذره در یک حرفه‌ای وارد هستید، آدم سخت‌تری می‌شوید نسبت به اینکه اصلا ندانید یا به اندازه مرتضی بدانید. بنابراین من در بینابین بودم، نه آن‌قدر نمی‌دانستم که چيزي نگویم، نه به اندازه مرتضی می‌دانستم که ساکت بمانم! این به‌هرحال اشتباه من بود.

 

لايه‌هاي چندگانه فيلم‌ساز

امیر اثباتی: نکته کلیدی‌ای که برای خود من بسیار جذاب است و می‌خواهم آقای کیارستمی توضیح بدهند، این است که؛ در کارهای سینمایی شما خیلی وقت‌ها می‌بینیم شما از همان ابتدا، از همان فیلم‌های اول، دارید با خود «مدیوم» کار می‌کنید. یعنی پدیده‌ای که نشان‌هایی دارد مانند: دوربین، تجهیزات، نورپردازی، بازیگر، کارگردان و... و درعین‌حال فرایندی که نگاه کردن و دیدن مسئله اصلی آن است. این نشانه‌ها را در خیلی از فیلم‌های شما می‌بینیم؛ از فیلم «مسافر» که آن نوجوان با عکاسی و با نگاه‌کردن از آن دریچه، جهان دیگری را به وجود می‌آورد. در «مشق شب» همچنان بر حضور دوربین تأکید می‌شود و حضور مؤکدی دارد. در «کلوزآپ» این لایه به لایه بودن، به شکل شگفت‌انگیزی اتفاق می‌افتد. در فیلم «زیر درختان» در همان ابتدا بازیگر خودش را معرفی می‌کند و بلافاصله در نقش کارگردان فرو می‌رود و در واقع ما از اینجا به لایه بعدی می‌رسیم. در انتهای فیلم «طعم گیلاس» هم به جایی می‌رسیم که بعد از دیدن فیلم و حوادث یا قصه‌ای که به نمایش درآمده در آخر برمی‌گردیم به پشت صحنه و کاملا این فضا از آن فضای رئال خارج می‌شود. در «باد ما را خواهد برد» هم یک گروه فیلم‌ساز هستند که در واقع به جایی رفته‌اند و مي‌خواهند گزارشی را تهیه کنند. در «شیرین» هم دارد با کل این مدیوم سینما و فیلم‌دیدن کار می‌شود. چیزهایی که دارم می‌گویم را به صورت خیلی آشکار در کارهای شما می‌بینیم. دلم می‌خواهد درباره این دغدغه، این جذابیت‌ها و چرایی‌اش مقداری توضیح بدهید، چون فکر می‌کنم یکی از بخش‌های بسیار جذاب کیارستمی فیلم‌ساز شاید در جهان و برای منتقدان، همین لایه‌های چندگانه و پنهانی‌ای باشد که وجود دارد.

 

کیارستمی: من طبیعتا نمی‌توانم به اینها جواب دهم برای اینکه من خودم هم نمی‌دانستم. یعنی همین الان که تو داری اینها را می‌شماری، می‌گویم خب این از کجا شروع شده؟ از کی اتفاق افتاده؟ اگر یک بار باشد، می‌گوییم تصادفی است، اما حالا که به همه اینها اشاره کردید من می‌گویم نه، اینها تصادفی نیست؛ لابد ریشه‌ای در جایی دارد، ریشه‌اش را همین الان در جایی پیدا کردم که اصلا ربطی به فیلم‌سازی ندارد؛ مربوط به ٢٠ سالگی‌ام است که در آتلیه «هفت» برای علی‌اکبر صادقی کار می‌کردم و او آن دوره عاشق دختری بود شبیه «ناتالی وود» و آن دختر رفته بود و اکبر هر شب ما را دعوت می‌کرد به شام، یک ساندویچ البته! و به سینما برای اینکه فیلم «شکوه علفزار» را ببیند چون این دختر شبیه او بود و هر شب هم در سینما بابت همان فیلم گریه می‌کرد. یعنی جایی از فیلم که می‌رسید، شروع می‌کرد به گریه و این‌قدر این قضیه من را اذیت می‌کرد که به مجردی که فیلم به آن صحنه عاطفی می‌رسید، می‌گفتم اکبر این دروغی است و فیلم است، اما او خیلی عصبی می‌شد از این قضیه، بعد دوباره فرداشب به من می‌گفت موقع تماشای فیلم پیش من ننشین! دوباره ما می‌رفتیم، برای اینکه او ماشین داشت و با ماشین ما را می‌رساند بنابراین وقتی می‌گویم مسئله معیشت بود، اینها همه نشانه‌ای از آن دوره‌ای است که به هرحال آن فیلم دیده‌شده را که دیگر نمی‌شد ببینیم، اکبر عاشق ناتالی وود بود، من که نبودم، اما درعین‌حال با ماشینش ما را تا خانه می‌برد، بد نبود، تحمل می‌کردیم. همیشه این مقاومت را مقابل هرچیزی که من را احساساتی می‌کند، دارم. حالا این اعم از یک آدم مقابل من است، یک سخنران خوب، یک سیاست‌مدار، یک آخوند بالای منبر. به مجرد اینکه می‌بینم کسی از احساسات من سوءاستفاده می‌کند، رها می‌کنم. شاید این جواب سؤال شما نباشد؛ حتما هم نیست اما اگر دنبال ریشه‌هایش بگردیم، قدیمی‌ترین ریشه‌ای که دارم شاید قبل‌تر هم بوده و یادم نمی‌آید؛ مربوط به بیست‌و‌یکی‌دوسالگی‌ام است که من تحمل نمی‌کردم یک فیلم، آدمی را این‌قدر احساساتی کند که اشکش دربیاید و شاید در ناخودآگاه خودم فکر کردم وقتی من هم خودم را به این رسانه رساندم، این فاصله‌گذاری را رعایت کنم و در خیلی از فیلم‌ها مثلا در فیلم «زندگی و دیگر هیچ» طبیعتا همه به من می‌گفتند ببین آن دوره این‌جوری بود. من می‌گفتم ما داریم این را بازسازی می‌کنیم.

 

بازسازی یک واقعیت هیچ ربطی به خود واقعیت ندارد و این فاصله‌گذاری است که من این را در تعزیه هم رعایت کردم و همه اینهایی که گفتید اگر تعزیه را هم اشاره کنید، به اینها اضافه می‌شود. واقعا خودم نمی‌دانستم. اگر در این سال‌ها کسی لااقل این سؤال را از من کرده بود؛ من جوابی داشتم که به شما بدهم، ولی عجالتا به همین خاطر علی‌اکبر صادقی بسنده مي‌كنم و اینکه من متأثر می‌شدم از اینکه آدمی در سینما اشکش در بیاید، بابت چیزی که کاملا ساختگی است. من خیلی دلم می‌خواهد همیشه به این هنر سینما که خودم درگیرش شد‌ه‌ام اشاره کنم که ما به واقعیت اشراف نداریم. حقیقت قابل دسترس نیست و آنچه داریم می‌سازیم کاملا ساختگی است و در هر دور‌ه‌ای که این امکان وجود داشته، من از این قضیه استفاده کرده‌ام. فکر کنم جواب قانع‌کننده دیگری ندارم. شاید دوره بعدی اگر فرصتی بود، برا‌یتان بگویم.

 

 

 

sharghdaily.ir
  • 11
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

چکیده بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید

نام کامل: هیثم بن طارق آل سعید

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

یاشار سلطانیبیوگرافی یاشار سلطانی

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

زندگینامه امامزاده صالح

باورها و اعتقادات مذهبی، نقشی پررنگ در شکل گیری فرهنگ و هویت ایرانیان داشته است. احترام به سادات و نوادگان پیامبر اکرم (ص) از جمله این باورهاست. از این رو، در طول تاریخ ایران، امامزادگان همواره به عنوان واسطه های فیض الهی و امامان معصوم (ع) مورد توجه مردم قرار داشته اند. آرامگاه این بزرگواران، به اماکن زیارتی تبدیل شده و مردم برای طلب حاجت، شفا و دفع بلا به آنها توسل می جویند.

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

چکیده بیوگرافی نیلوفر اردلان

نام کامل: نیلوفر اردلان

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ

نام کامل: حمیدرضا آذرنگ

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش