این نمایش، دور سوم اجرای خود در تهران را تجربه کرده است. پاوهنژاد در این نمایش با سینا رازانی، امیرحسین رستمی و رضا مولایی همبازی بوده است.
جنس بازی در سیستم گرون هلم سیال است و چون مدام بازیها عوض میشود و شخصیتها گویی بازی میخورند و بازی میدهند، گرههای پیدرپی را میبینیم. کنترل حسها در ایفای چنین نقشهایی طبعا سخت است، نه؟
سختتر این است که چون دست به بازآفرینی بازیهایی زدهایم که جوانها امروز با آن آشنا هستند، نمیتوانیم دست به قضاوت نقشها بزنیم. این البته به ما کمک میکند، چون به ما یاد میدهد وظیفهمان نیست نسبت به کاراکتری که میسازیمش، احساسات شخصیمان را بروز بدهیم. مثلا از او بدمان یا خوشمان بیاید. اگر بازیگر بتواند در حال زندگی کند و ورودش به بحرانها و گرههای قصه مصادف با ورود تماشاگر شود، موفق خواهد بود.
نقش خودتان چطور؟ در مرسدس بارها تماشاگر را حین اجرا غافلگیر میکنید.
زنی که من نقشش را بازی میکنم، یعنی مرسدس، زنی قدرتمند است و چون بلندپرواز است کارهایی میکند که غافلگیرکننده است. از همین روست که واکنشهای این شخصیت در عین غافلگیری غیرقابل باور نیست.
نمایش سیستم گرون هلم پیش از این هم دو بار روی صحنه رفته بود. به نظر شما ضرورت اجرای سوم چه بود؟
امسال که دوباره یا بهتر است بگویم سهباره تصمیم گرفتیم سراغ اجرای این نمایش بیاییم، برای ما همچنان جذاب و دیدنی به نظر رسید. این متن، یکی از بهترین نمایشنامههایی است که در روزگار ما نوشته شده است. نمایشی است که بخوبی دغدغههای امروزی انسانی و اجتماعی را بازتاب داده است. هر متنی با توجه به این ملاحظات نوشته شده باشد، میتواند همچنان جذاب باشد.
آیا نمایش نسبت به دو اجرای قبلی، تغییراتی را هم به خود پذیرفته است؟
به لحاظ طراحی باید بگویم، تقریبا همهشان تغییر کرد. این جسارت جلالی بود که حتی از صحنههایی که میدانست دو بار پیشین بسیار مورد استقبال قرار گرفته است، استفاده نکرد تا مخاطب با نمایش نسبتا جدیدی مواجه شود.
در نقش شما هم ظاهرا تغییر عمدهای رخ داده است؟
بله، در بخش پایانی؛ در واقع از آنجا که مشکل اصلی برای مرسدس پیش میآید، بازی من کلا تغییر کرده است. در دور قبلی اجراها، با نگرش و شیوه دیگری این نقش را ایفا میکردم. تنها چند شب به اجرای جدید ما باقی مانده بود که با علیرضا کوشکجلالی به این نتیجه رسیدیم که تجربه جدیدی داشته باشیم و به شیوهای جدید رسیدیم که آن را دوست دارم.
این تغییرات کلا در طول تمرینات رخ داد؟ از شیوه تمریناتتان بگویید.
بله. ما تمرینهای فشردهای را پشت سر گذاشتیم، چون جلالی در ایران زندگی نمیکند و وقتی برنامهریزی میکند که به ایران بیاید، مثلا حدود ۲۰ روز ایران است. وقتی کوشکجلالی به ایران میآید، هیچکدام از اعضای گروه نمیتوانند سر کار دیگری باشند، چون باید تماموقت تمرین کنیم. ما تمرینهای سنگینی برای نخستین اجرای نمایش سیستم گرون هلم در سال ۱۳۹۳ داشتیم، شاید باور نکنید، اما در آن زمان ما از صبح تمرین میکردیم.
دو ساعت برای خوردن ناهار و استراحت تمرین را تعطیل میکردیم و دوباره دور بعدی تمرینها شروع میشد. این نمایش بسیار دشوار است و برای طراحی ریتم و بدهبستان میان بازیگران به تمرین بسیار طولانی احتیاج داشتیم اما زمان چندانی برای تمرین در اختیار نداشتیم و باید ساعت تمرینهایمان را بیشتر میکردیم! اوایل دور سوم اجراهای نمایش سیستم گرون هلم، عکسی را از پشتصحنه تمرین آن دوران پیدا کردم که در آن، امیرحسین رستمی، رضا مولایی و سینا رازانی از شدت خستگی روی مبلی از حال رفته بودند.
این نحوه تمرین اصرار کارگردان است؟
فشار تمرینات البته سنگین بود. در این پروسه، تحلیل متن اتفاق افتاد و شاکله اثر آماده شد. وقتی این اتفاق افتاد، سری بعد تمرینها راحتتر شد چون در تمرینهایمان برای اجرای دوباره نمایش، ارائههای جدیدتری را به نمایش اضافه کردیم تا رنگولعاب عمیقتر و غنیتری را به کار اضافه کند. در این میان باید این نکته را در نظر بگیرید که علیرضا کوشکجلالی به بازیگرانش اعتماد دارد. در دو سری قبلی اجرا، او سه یا چهار اجرا را میدید و سپس میرفت، اینبار که رکورد زد و پس از اجرای نخست نمایش، از ایران رفت!
به همین دلیل برای دور جدید اجراها، قبل از آمدن او، ما تمرینهایمان را آغاز کرده بودیم. هفتهای دو یا سه روز دور هم جمع میشدیم و متن را میخواندیم. سعی کردیم دیالوگها را مرور کنیم و در فضای نمایش قرار گیریم. وقتی کوشکجلالی رسید، تمرینهایی پرفشار را آغاز کردیم، چون او واقعا نگاه آرمانگرایانهای به تئاتر دارد و بسادگی از کنار هیچ نکتهای رد نمیشود، اما خوشبختانه بهخاطر شرایط طولانی اجرای نمایش و فراز و فرودهایی که در کنار هم تجربه کردیم، تبدیل شدیم به یک خانواده پنج نفره!
بحران در سالنهای تئاتر
اجرای نمایش سیستم گرون هلم در تماشاخانه پالیز با حواشی هم روبهرو بوده است. الهام پاوهنژاد در این باره میگوید: چند بار قطع برق شرایط نامناسبی برای ما پیش آورد، اما خوشبختانه پس از اجرای سوم، با پیگیری اعضای گروه، سالن و اداره برق مشکل حل شد. سالندارهای ما باید بدانند که وقتی در سالنی این حجم از آثار حرفهای روی صحنه میرود، باید همواره رصد و ایراد احتمالی آن برطرف شود.
نباید مسئول یا مدیر سالن اجازه دهد مشکلی بهوجود بیاید و بعد درصدد رفع مشکل بربیاید. شاید این اتفاق برای مسئولان سالن تجربهای شده باشد که بدانند باید سالن را مدام بررسی کنند تا برای آثار دیگر، این مشکل پیش نیاید. خود من در ۲۶ سالی که در حوزه هنر فعالیت میکنم،
سال ۱۳۸۷ در تالار مولوی چنین تجربهای را به یاد دارم! آن زمان در نمایش آتن ـ مسکو به کارگردانی کتایون فیضمرندی بازی میکردم که ناگهان برق رفت اما در آن مورد، برق قطع شده بود و مشکل از سالن نبود. یادم است در آن زمان مثل امروز، تلفنهای هوشمند به این وسعت دسترسی وجود نداشت و مخاطبان با نور صفحه تلفن همراه خود، ما را همراهی کردند تا اجرا به سرانجام برسد. نکتهای که برای من مسالهساز بود، این است که وقتی سالنی را افتتاح میکنیم و گروههای حرفهای آثار بسیار خوبی را در این سالن اجرا میکنند، توقع داریم سالنها به سیستمهای اضطراری مجهز باشد. باید روی این بخش نظارت بیشتری شود، چون ممکن است بحران پیش بیاید.
- 19
- 6