پنجشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳
۱۷:۱۶ - ۲۴ مرداد ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۵۰۵۹۱۳
چهره ها در سینما و تلویزیون

گفتگو با داریوش فرضیایی

عمو پورنگ: اگر یک روز به من توجه نکنند افسرده می شوم

داریوش فرضیایی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران
داریوش فرضیایی از احساسش نسبت به کودکان گفت و اینکه اگر یک روز به او توجه نکنند افسرده می شود.

به گزارش دیباچه،  هرچقدر که نسل ما گیتی خامنه، خانم رضایی و سایر مجریان سنگین و رسمی تلویزیون را به یاد دارد که صبور بودند و با طمانینه و آرامشِ کلماتشان ما را راهنمایی کرده و آموزش می دادند، نسل های دهه ۷۰ و ۸۰ مجریان پرجنب و جوشی مثل انواع خاله ها و عموها پیدا کردند که بعضی به زبان خودشان حرف می زدند، بعضی با ترانه و موسیقی جذبشان کردند و بعضی با دنیای نمایش و قصه. این میان یکی از این عموها که از همان اولین سال های حضورش در تلویزیون پرشور ظاهر شد عمو پورنگ یا داریوش فرضیایی بود که با انواع شعرها و موسیقی هایی که در برنامه اش می خواند فضایی متنوع، شاد، پرهیجان و کودکانه برای بچه ها رقم زد و طرفداران بسیاری پیدا کرد.

 

وی سال ها مجری برنامه های زنده و ترکیبی تلویزیون برای بچه ها بود و در ۲ سال اخیر با مجموعه ای متفاوت نسبت به باقی برنامه هایش با نام «محله گل و بلبل» روی آنتن آمد؛ مجموعه ای نمایشی و بازیگرمحور که می توان گفت تنها شخصیت متفاوت آن نمایش ها، خود پورنگ بود. پخش سری دوم این مجموعه اوایل تابستان به پایان رسید و حالا عوامل «محله گل و بلبل» قرار است دوباره به تلویزیون بازگردند، همین بهانه باعث شد با داریوش فرضیایی سخن بگوییم و او از حال و هوای کار با بچه ها، علاقه ای که به کودکان دارد و تفاوت نسل ها در هر دهه حرف بزند.

 

این مجری در قسمت اول این گفتگو درباره روحیات و ویژگی های خود از کودکی تا حال حاضر و توقعاتی که از او به عنوان یک چهره شناخته شده انتظار می رود، گفت. فرضیایی همچنین به دوران کودکی خود اشاره و بیان کرد که از کودکی علاقه مند به اجرای نمایش برای خواهرش بوده و هفته ای دو بار برایش فیلم هندی بازی می کرده است.

 

فرضیایی در این قسمت نیز بیان کرد که کار کودک مثل مُهری است که روی شناسنامه اش خورده است و اکنون تخصصی است که آن را رها نمی کند. وی همچنین از علاقه اش به بچه ها گفت و اینکه ارتباط با بچه‌ها باعث می‌شود روحیه حساسی پیدا کند و اگر یک روز بچه ها توجه کافی به او نداشته باشند افسرده می شود.

 

*شما در «محله گل و بلبل» که در این دو سال درگیر آن بودید بازی متفاوتی نسبت به باقی شخصیت ها داشتید و بیشتر یک شخصیت واقعی را ایفا کردید تا اینکه بخواهید مثل دیگران نمایش بازی کنید. آیا عامدانه این نوع حضور در مجموعه را انتخاب کرده بودید؟

-در این مجموعه همه بازیگران نقش های تیپیکال اجرا کردند و سخت ترین نقش همین نقشی بود که من در «محله گل و بلبل» ایفا کردم چون خودم را بازی می کردم. شما وقتی تیپ بازی می کنید کار راحت تری دارید چون تکلیف شما مشخص است اما سخت است که بخواهید خودتان را در مقابل نقش آفرینی های دیگران بازی کنید، بنابراین هم باید رئال بازی کنید و هم بازیگر باشید. عمو پورنگ هم در این محله همان اشتباهات ساده استودیو، شوخی ها، شیطنت ها و ... را دارد و در نهایت باید گفت که بازی نمی کردم بلکه خود پورنگ را می دیدید.

 

*فکر می کنید شخصیت پورنگ چقدر می تواند پتانسیل سینمایی شدن داشته باشد؟

-پورنگ به من تعلق ندارد و مالکیتش با بچه هاست، با این حال حضور در بعضی از کارها و ساختارها مانند راه رفتن روی لبه تیغ است. من به شخصیت عمو پورنگ عرق خاصی دارم چون ویژگی های این شخصیت به سادگی به دست نیامده است که بخواهم آن را با یک انتخاب غلط از دست بدهم.

 

اگر قرار باشد با همین تیم که خودمان کار می کنیم یک اثر سینمایی تولید شود بله چراکه نه، اتفاقا کسی می تواند این شخصیت را به خوبی بنویسد که با من زندگی کرده باشد، مثل سینمایی هایی که از روی شخصیت کلاه قرمزی و توسط همان تیم ساخته شده است. تیم ما هم ثابت کرده است که پتانسیل های لازم را دارد و حتی تجربه اش را هم دارد که بخواهد کاری بزرگتر از کاری که اکنون می سازد به تولید برساند.

 

*بعد از حضور در «محله گل و بلبل» در مسیر کاری شما تفاوتی ایجاد نشد که به طور مثال بخواهید بیشتر به ایفای نقش بپردازید؟

-یک نکته وجود دارد و آن این است که من در نهایت در هر قالبی که وارد شوم کار کودک انجام می دهم. من شناسنامه ای دارم که به نوعی انگار روی آن مهر کودک خورده است و من این هویت را از دست نمی دهم. فکر می کنم این اشتباه خطرناکی است که من تخصص خود را رها کنم و به شاخه دیگری بپردازم.

 

*غیر از تخصص چه ویژگی دیگری هست که دوست دارید این شناسنامه را حفظ کنید؟

- اشتیاق کار با بچه ها. نه تنها من بلکه هر کس دیگری هم وقتی وارد استودیو برنامه ای می شود که کودکان در آن حضور دارند می تواند با آنها زندگی کند. خود من نیم ساعت قبل از شروع برنامه به استودیو می آیم و با بچه ها زندگی می کنم. به این ترتیب به نوعی به تعامل بیشتری با بچه های می رسم و اعتماد بیشتری به شما پیدا خواهند کرد و اتفاقا این تعامل دو طرفه برای من در ادامه برنامه بسیار کمک ساز خواهد بود چون توانسته ام به صورت دلی با آنها ارتباط برقرار کنم.

 

*اگر یک روز بچه ها علاقه ای را که اکنون به شما دارند، ابراز نکنند ممکن است افسرده شوید؟

-صددرصد، شک نکنید که افسرده خواهم شد. باید صادقانه بیان کنم که ما مجریان و کسانیکه با کودکان ارتباط داریم بسیار عاطفی هستیم و نیاز زیادی به توجه آنها داریم. من واقعا بچه ها را دوست دارم البته این دوست داشتن استانداردی دارد و اینگونه نیست که بدون منطق باشد و به طور مثال حتی زمانی که ضبط برنامه را شروع می کنیم من به بچه ها توصیه می کنم که صاف بایستند یا بنشینند چون کودک باید یاد بگیرد که ستون فقراتش به تدریج آسیب می بیند یا اگر من به کودکی توضیحی می دهم که زمانی برای عکس گرفتن با او ندارم یعنی به شعور و شخصیت او احترام می گذارم و بزرگ محسوبش می کنم. ما باید معنای دوست داشتن را بدانیم و اینکه دوست داشتن فقط گفتن فدایت شوم و قربان صدقه رفتن های الکی نیست.

 

*ممکن است با توجه به حوزه کاری تان احساسات شما هم مثل کودکان باشد و زودرنج و حساس باشید؟

-بله من دقیقا همین طور هستم، با کوچکترین بی مهری و بی لطفی می شکنم و سریع هم باید آن را بروز دهم. همکارانم من را کاملا می شناسند که اگر حالم بد باشد اصلا نمی توانم وارد فضای کار شوم و در این مورد نمی توانم خودم را کنترل کنم.

 

*چقدر فرهنگ کنونی ما درباره قضاوت افرادی مثل شما و یا انتظاراتی که از شمای نوعی دارد، اذیت تان می کند؟

-هنوز فرهنگ درستی شکل نگرفته است و متاسفانه من هم نمی توانم آن را عوض کنم، قبل از من هم بسیاری بوده اند که اذیت شدند. البته خوب است که یکطرفه قضاوت نکنیم، مردم ما بسیار مهربان و هنردوست هستند و انصافا محبت بسیاری به ما داشته اند. اگر همین مردم نبودند ما هم حضور نداشتیم و اصلا همانطور که گفتم یک هدف من در کودکی همیشه این بوده که مردم من را بشناسند بنابراین کسی که وارد آب می شود نباید از خیس شدن بترسد. با این حال فکر می کنم زندگی فردی و شخصی من به کسی ارتباط ندارد. اینکه عده ای بخواهند بدانند و یا سوال کنند که عمو پورنگ چگونه زندگی می کند یا چه زمانی ازدواج خواهد کرد مسایل شخصی زندگی خود من است. زمانی هم که ازدواج کنم دائم می خواهند بدانند همسر من کیست و یا چه زمانی بچه دار خواهم شد. زندگی شخصی من حق طبیعی خود من است.

 

*البته یک دلیل که شاید باعث می شود مردم به خود این اجازه را بدهند که درباره زندگی شخصی هنرمندان سوال داشته باشند این است که بسیاری از آنها خودشان مسایل زندگی شخصی را روی آنتن تلویزیون یا در صفحات مجازی شان بیان می کنند و خودشان این حریم را می شکنند.

-ممکن است این نکته برای بعضی از هنرمندان بزرگسال وجود داشته باشد اما موضوع برای من فرق می کند، من کاراکتر حوزه کودک هستم و بیان یا حتی سوال در مورد بعضی از مسایل اصلا درست نیست و خودم هم هیچ گاه خودخواسته مساله ای را در این باره بیان نکرده ام.

 

داریوش فرضیایی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

*تا به حال پیش آمده که کودکی را که مخاطب برنامه تان بوده است در موقعیت ویژه و خاصی ببینید و یا به دلیل کارتان و تاثیرگذاری که داشته اید از اتفاقی لذت ببرید؟

-چندی پیش کودکی را نزد من آورده بودند که روی ویلچر نشسته بود و با زبان ایما و اشاره شادی و علاقه خود را ابراز می کرد. من از این صحنه ها کم ندیده ام، هر از گاهی به بیمارستانی می روم که یک بار یکی از پرستاران آنجا به من گفت وقتی شما به این بیمارستان می آیید مرحله شیمی درمانی با سهولت بیشتری انجام می شود چون بچه ها از روحیه بالاتری برخوردار می شوند که شنیدن این جمله برایم بسیار شگفت آور بود. البته این را هم باید بگویم که من هر دو ماه یک بار به این بیمارستان می روم چون با دیدن این بچه ها متاثر می شوم و تا یک هفته آثارش روی خود من باقی می ماند.

 

*خودتان در کودکی بیشتر مخاطب کدام یک از مجریان تلویزیون بودید؟

-من در کودکی مجریانی مثل محمود شهریاری و در میان خانم ها مجریانی مثل گیتی خامنه و خانم رضایی را بسیار دوست داشتم.

 

*یکی از ویژگی اجرا در کودکی ما این بود که بسیار تحت تاثیر مجریان بودیم مثالی هست که اگر مجری می گفت بچه ها عقب تر بروید همه عقب تر می رفتند اما در زمان شما تغییرات زیادی در نحوه اجرا ایجاد شد مثلا پیام های مستقیم آموزشی به شکل نمایشی اجرا شد و برای ارتباط با بچه ها تلاش بیشتری هم باید صورت می گرفت.

-فکر می کنم در زمان کودکیِ ما اگر کسی مستقیم حرف می زد مخاطب به راحتی می پذیرفت چراکه تصوری زیاده خواه هم نداشتیم اما فکر می کنم اکنون نگرش ها و نسل ها تغییر کرده است. به طور مثال دهه ۷۰ با دهه ۸۰ و ۹۰ تفاوت بسیاری کرده است بنابراین آموزش برای این دهه ها هم با هم متفاوت خواهد بود و ما باید نگرشمان را هم نسبت به این نسل ها تغییر دهیم چه در نمایش و چه در موسیقی و دکور.

 

*آیا قرار است شما در ادامه کار خود تغییری داشته باشید؟

- اگر ما تغییر نمی داشتیم به این سبک از اجرا و نمایش هم نمی رسیدیم.

 

*یکی از تغییرات این سال ها هم این است که کودکان فعالانه تر وارد عمل می شوند، نقاشی و یا آثار خود را در فضای مجازی می گذارند و حتی وارد برنامه های تلویزیونی شده اند و دیگر آدرس استودیوهای تلویزیونی برایشان یک رویا نیست.

- زمانی بچه ها آمال و آرزویشان این بود که دوست داشتند نقاشی هایشان از تلویزیون پخش شود اما امروز می توانند این آثار را از طریق فضای مجازی ارائه کنند و حتی بچه های امروز در امر برنامه سازی هم دخیل می شوند بنابراین من دیگر نمی توانم مثل قدیم کار کنم چراکه بچه ها خودشان را شریک و سهیم برنامه می دانند و حتی برای ما مطلب می فرستند اینها هم کار را سخت می کند و هم در عین حال می تواند شیرین و ریسک پذیر باشد. ارتباط بچه های امروز با دنیای مجازی به گونه ای است که شاید خود ما گاهی کم بیاوریم اما بچه ها ممکن است بسیار مسلط تر در این حوزه پیش بروند.

 

*شما به عنوان یک مجری چقدر هر روز موسیقی گوش می کنید یا فیلم های مرتبط با کارتان می بینید؟

-موسیقی زیاد گوش می کنم اما گاهی فیلم های کودک خارجی را می بینم چون اگر جشنواره فیلم کودک را هم دنبال کنید می بینید که فیلم های چندانی در حوزه کودک نداریم.

 

 

*آیا همکاران خود شما می پذیرند که این همه شعرهای مختلف بخوانید و جنب و جوش و تحرک در کارتان داشته باشید؟

-ممکن است نپذیرند اما ایرادی ندارد مهم این است که سبک و شخصیت من به همین شکل است و چیزی را تقلید نکرده ام. ممکن است برای برخی پذیرفته نباشد اما در حوزه کار کودک همانطور که گفتم این یک سبک است.

 

*در افقی که برای خود ترسیم کرده اید ممکن است جایگاه متفاوتی نسبت به امروز را بخواهید؟

- من دوست دارم در کارم حرفی برای گفتن داشته باشم و به تکرار نیفتم و اگر به تکرار بیفتم قطعاً خودم از کار کنار می کشم چون از آن لذتی نمی برم و دوست ندارم خودم را تکرار کنم.

 

 

 

 

 

  • 9
  • 1
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش