در این فضا چندی است که کتاب «خون انار گردن پاییز است» به قلم مژده لواسانی و از سوی نشر «نیستان» به بازار کتاب آمده است. از انتخاب نشر می توان پی برد که او اهل ظاهرسازی نیست و به واقع همانی است که می بینید. در حالی که با انتخاب نشرهای دیگر می توانست به دیده شدن بهتر کتاب کمک کند اما نشری را انتخاب کرده است که با اعتقاداتش همسو باشد.
در کنار همه اینها «خون انار گردن پاییز است» نشأت گرفته از علاقه مندی و وجوه دیگر مژده لواسانی است که به گفته خودش تمام ابعاد علاقه مندی او را پوشش می دهد. برخلاف آنچه در نگاه اول تصور می شود، می گوید: «با دیدن کنج دنج یک عمارت قدیمی می تواند بغض کند»، شاید به همین علت است که در تبدیل دلتنگی به شعر موفق است. در این گپ و گفت صمیمانه، مژده لواسانی به دور از تکلف، از وجوه کمتر دیده شده اش و کتاب «خون انار گردن پاییز است» می گوید.
مخاطبان عام با دیدن نام سلبریتی ها بر روی کتاب ها از آنها استقبال می کنند اما اهل فن به این آثار روی خوش نشان نمی دهند و نقدهای مثبتی نمی گیرند؛ واکنش ها به این کار شما چگونه بود؟
- خدا را شکر واکنش ها خوب بود و با تیراژ بالا به چاپ دوم رسیده است. این کتاب کاملا حسی است و آن قدر حسیی است که کسانی که با آن ارتباط برقرار کرده اند آن را دوست دارند. یکسری ها مذهبی ترند و فقط فصل دوم را دوست دارند. کامنت دارم که گفته اند: «هر چیزی که من در دلم بود و هیچ وقت نمی توانستم بگویم، تو درباره امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) گفته ای و هر وقت می خوانم با خودم می گویم خدا خیرش بدهد. همه اش حرف های من است.» در مورد اهل فن هم تمام توصیه ها برای انتشار این کتاب از جانب آقای عبدالملکیان بود و گفتند که حتما چاپ کنم. اگر تشویق استاد محمدرضا عبدالملکیان و توصیه آقای شجاعی۸ نبود که این کارها چاپ شود، اصلا به فکر چاپ آنها نبودم چون سال هاست که می نویسم و از بچگی ام هم می نویسم.
چه شد که تصمیم گرفتید نوشته های تان را در قالب کتاب منتشر کنید؟
- زمانی که اینستاگرام به وجود آمد، یک تعدادی از این کارها را که در لحظه می نوشتم روی اینستاگرام می گذاشتم. یک زمانی آقای عبدالملکیان گفت: اینها خیلی خوب است. چاپ شان کن. جواب من این بود که در حدی نمی دانم که چاپ شود اما ایشان خیلی تشویق کردند. از طرفی مدت ها بود که از سوی نشر «نیستان» پیشنهاد چاپ این مجموعه ها را داشتم. مجموعه ای بیش از این که الان به چاپ رسیده است را به آقای عبدالملکیان دادم نگاه کردند، تعدادی از آنها را حذف کردند و تعدادی را پسندیدند و در نهایت به انتشارات «نیستان» دادم. آقای شجاعی در شورای خودشان بررسی کردند و نتیجه اش این چیزی است که الان منتشر شده است.
این اشعار و نوشته ها چه بازه زمانی را در بر می گیرد؟
- این اثر مجموعه ای است که از ۱۴ سالگی من در آنها هست تا ۲۶ سالگی ام.
یعنی نوشته ۱۴ سالگی تان هم در این مجموعه وجود دارد و چاپ شده است؟
- بله. هم ۱۴ سالگی و هم ۱۸ سالگی ام.
می توانید به آنها اشاره کنید؟
- همین طور که نگاه می کنم خیلی از کارها مربوط به ۱۸-۱۷ سالگی ام است. برای مثال «رفتی/ بی آن که پشت سرت آب بپاشم/ حتی بی آن که دعا کنم برای باز آمدنت» دقیقا برای ۱۵ سالگی ام است. معتقدم نوشته هایم تا ۱۸-۱۷ سالگی برای دختری به آن سن قوی تر بوده است. اگر این مجموعه را در آن موقع منتشر می کردم یک اتفاق ویژه تری بود.
بعد از آن سن مگر چه اتفاقی افتاد که این حس را نسبت به نوشته های آن دوران تان دارید؟
- منظورم این نیست که بهتر یا بدتر شد. حرفم این است که این قلم که تصویری است و احساسات بالایی دارد برای دختری با آن سن کم اتفاق خیلی ویژه تری محسوب می شد تا به الان.
درباره تازهترین کتاب مژده لواسانی، «خون انار گردن پاییز است»
در جایی هم به این مسئله اشاره کرده بودید که مهم ترین تصمیم های زندگی تا قبل از ۱۸ سالگی است.
- بله. واقعا من مهم ترین تصمیم های زندگی ام را در آن سن گرفتم و الان ادامه آن تصمیم ها را می روم. قبل از ۱۸ سالگی هم سردبیر رادیو بودم.
حوزه های متفاوتی را در زمینه اجرا در رادیو و تلویزیون و همین طور رشته حقوق در دانشگاه تجربه کرده اید و با انتشار کتاب هم به طور رسمی حضورتان را در زمینه ادبیات اعلام کرده اید. نقطه مشترک و فلسفه ای پشت این کارها نهفته است یا نه، صرفا از ناخودآگاه و علاقه شخصی تان نشأت می گیرد؟
- در اساس من آدم جمع اضدادی در زندگی ام هستم. یعنی همان قدری که علاقه عمیق به ادبیات دارم و فروغ و شاملو می خوانم و دوست دارم، منظومه «آرش کمانگیر» را از سوم دبیرستان حفظ بودم و همان سال آن را به تئاتر تبدیل کردم و خودم در نقش آرش بازی کردم که برای دختری به آن سن عجیب است، به همان اندازه به فضاهای مذهبی تعلق خاطر دارم و سعی کردم دانش مذهبی ام را بالا ببرم. همان قدر دلم برای کربلا می رود و بخش مهمی از زندگی ام در زیارت ها خلاصه می شود و همین طور فضای جدی رسانه را دنبال کردم.
احساس می کنم سعی کرده ام در زندگی ام انسان تک بعدی نباشم. علاقه عمیق من به ادبیات به دوران کودکی ام بر می گردد. در خانواده ای بزرگ شدم که خاله، دایی و اعضای فامیل در دانشگاه علامه طباطبایی و شیراز ادبیات خوانده بودند و در جمع ها از ادبیات حرف می زدند و من در این جمع ها بزرگ شدتم. پدرم هم به شدت کتابخوان بود. علاقه عمیقم به ادبیات و خواندن سهراب و فروغ به زمان یبر می گردد که کسی تصور نمی کرد من در آن سن بخوانم اما دوست داشتم. در مورد اجرا و رشته حقوق هم به نظرم نقطه اشتراک وجود دارد.
از بچگی به دلیل تاثیراتی که احتمالا به خاطر پدرم بوده است، دوست داشتم از حقوق آدم ها دفاع کنم و رئیس شورای دانش آموزی مدرسه بودم که به جلسه ای برود و از حقوق بچه ها دفاع کند. برای من وجه اشتراک حقوق و اجرا، گرفتن مطالبات مردمی است.
ادبیات و چاپ کتاب، فضای بسیار گسترده ای دارد و به روی همه باز است. به نظرتان اجرا و تلویزیون هم به همین میزان به روی نویسندگان و ادبیاتی ها باز است؟
- اوضاع الان خیلی بهتر شده است و برنامه های تخصصی برای کتاب داریم که خودم خیلی دوست دارم برنامه ای که فضای کتاب داشته باشد را اجرا کنم ولی خیلی کمتر است. شاید به دلیل این است که جامعه ما کمتر استقبال می کند چون آنچه که در تلویزیون ما اتفاق می افتد برآیند جامعه ماست و جامعه ما همان قدری که روی خوش بیشتری به برنامه هایی مثل «دورهمی» و «خندوانه» که رویکرد سرگرمی دارند نشان می دهد، همان قدر کمتر به کتاب توجه می کند. همان قدر کمتر به سینما می رود و کمتر تئاتر می بیند.
دلیل این که تصویر کمرنگ تر و رنگ و رو رفته تری از کتاب داریم به خاطر سرانه مطالعه مردم ماست. اصلا چقدر این موضوع برای شان جذاب است؟ گاهی می گویند که تلویزیون برنامه ندارد. من می گویم این حرف اشتباه است چون رابطه، رابطه عرضه و تقاضا است. مردم ما هم تقاضایی ندارند که این متاسفانه از تیراژ کتاب ها هم مشخص است.
نکته اینجاست که وقتی یک بازیگر می خواهد به عرصه ادبیات و چاپ کتاب ورود کند با آغوش باز پذیرفته می شود اما آیا این آغوش باز و این رفتار را به عکس تلویزیون در قبال ادبیاتی ها هم دارد؟ حتی اجرای برنامه ای مثل «کتاب باز» در هر دو سری اش به بازیگران سپرده می شود. آن قدری که فضای باز برای چاپ کتاب سلبریتی ها در ادبیات وجود دارد، تلویزیون این فضا را به ادبیاتی ها نمی دهد.
- شما بخش شعر برنامه «چشم شب روشن» را با اجرای علیرضا بدیع ببینید. حتی در زمانی که «دو قدم مانده به صبح» بود، خاطرم است که استاد کاکاوند اجرا می کردند. اتفاقا برنامه تخصصی این چنینی هم داریم اما واقعیت این است که مسئله اجرا کاملا متفاوت است. عموم و خصوص من وجه است، هر مجری ممکن است بنویسد. نمی توان به کسی که بازیگر است گفت نمی توانی بنویسی. من کلاس محمد حسن شهسواری را سال ۸۸ رفتم و به خاطر سختگیری های خودم رمان نویسی را ادامه ندادم چون فضای رمان دستم را خیلی برای مخاطب رو می کرد.
شخصی می نوشتید؟
- شخصی نه، بیشتر به خاطر ژانر و فضایی که داشت دست نگه داشتم چون مخاطب تصوراتش از ما همان چیزی است که می بیند. من هم همان هستم. منتها شاید تصورش این نباشد که رمان یکسری روابطی را نشان دهد، در حالی که هم رمان آماده دارم و هم مجموعه داستان.
فصل اول «پاییزنگاری» از شعریت و آرایه های بیشتری برخوردار است و هر چه از فصل اول فاصله می گیریم نوشته ها به نثر نزدیک می شوند.
- به این دلیل است که در اساس فصل دوم، سوم و چهارم یکسری یادداشت است که بعضی از آنها در اینستاگرامم هم منتشر شده است.
چینش و فصل بندی کتاب ناظر به همین حرکت از شعر به سوی نثر بود یا این که کاملا ناخودآگاه شکل گرفت؟
- فصل بندی ناظر بر این بود که کتاب با آن چیزی که شاعرانه تر است شروع۸ شود، نمی گویم شعر چون در آن فصل هم چند مورد هست که به نظر من نثر است. هر چند که دوستان می گفتند همه فصل اول، شعر سپید است اما باز هم در ابتدای کتاب تاکید کردم که هیچ کدام از این چهار فصل شعر نیست ولی می خواستم حداقل با فضای شاعرانه شروع شود تا بتوانم در سی دی آنها را بخوانم.
در کتاب هایی به این سبک معمولا اگر فصل بندی هم صورت می گیرد بر اساس قالب های نوشتاری است و کمتر بر اساس محتوا تقسیم بندی می کنند. چه شد به این نتیجه رسیدید که کتاب فصل بندی شود؟ می شد هر فصل کتاب جداگانه ای شود.
- بله. پیشنهاد ناشر این بود که هر فصل می تواند کتاب جداگانه ای شود. آقای شجاعی پیشنهاد دادند که دو کار را می توانیم انجام دهیم؛ یک کتاب دربرگیرنده نوشته های مذهبی باشد و دیگری نوشته های عاشقانه ولی من اصرار داشتم که همه اینها با هم باشد چون مجموعه ای است که مرا به مخاطب می شناساند. مژده لواسانی هم این بُعد زندگی اش در زمینه پاییزنگاری و تهران نویسی پر رنگ است و هم بُعد مذهبی اش.
می خواستم هر چهار علاقه من، در چهار فصل یک کتاب گنجانده شود. تعبیری که من در مورد «خون انار گردن پاییز است» دارم این است که یکسری عاشقانه در چهار فصل است. فصل اول عاشقانه های زمینی، فصل دوم عاشقانه های مذهبی، فصل سوم عاشقانه های شهری و فصل چهارم عاشقانه های تقدیم به شهدا است. اینها چهار بُعد زندگی من است که وجود دارد. تعمد من کاملا بر این بود که مجموعه اول، مجموعه ای از علاقه مندی ها و شناسنامه من باشد. می خواستم اگر کسی که مرا در قاب تلویزیون نمی شناسد، روزی این کتاب به دستش رسید با دختری با این وجوه زندگی روبرو شود.
ویراستاری اثر چقدر طول کشید و کتاب منتشر شده چقدر با اصل نوشته ها تفاوت دارد؟
- با اصل نوشته ها اصلا فرقی ندارد. خیلی سختگیرانه این نوشته ها را انتخاب کردم. بسیاری از آنها را کنار گذاشتم که شاید هم خیلی خوب بود. این که می گویم خیلی خوب، تعریف نیست – که مربوط به سال های ۱۸-۱۷ سالگی ام بود که ذهن آدم خیلی خلاق تر است ولی شاید چون دُز عاشقانه اش خیلی بالا بود، همه را کنار گذاشتم و این کتاب کمترین شبهه را ایجاد می کند.
شاید اگر این کتاب را یک خانم نویسنده دیگری که مثل من یک تصویر عمومی از خودش در جامعه نداشت و می خواست منتشر کند، شاید این نوشته های منتشر شده را کنار می گذاشت و از آنهایی که حذف کرده ام استفاده می کرد. اگر دفتر حذف شده ها را به آدم ها بدهم می گویند خیلی قوی تر است ولی به خاطر تمام مسائلی که حس کردم می تواند شبهه برانگیز باشد، آنها را حذف کردم و این از تلخی های شهرت است که تو مجبور می شوی خودت را ممیزی کنی تا شبهه ایجاد نشود.
این خودممیزی اثر باعث افت کیفیت نمی شود؟
- بله. وقتی یک تعدادی از همین نوشته ها را در اینستاگرام منتشر می کنم، با کلی کامنت روبرو می شوم که اینها را برای چه کسی نوشته ای؟ و با این سوال که مخاطب تو چه کسی بوده است روبرو می شوم. در حالی که شما بهتر از من می دانید اگر هر شاعر و نویسنده ای قرار بود تمام شعرها و آنچه را می نویسد را برای یک نفر و منطبق بر احوالات خودش بنویسد غیرممکن می شد. مگر من چقدر زندگی کرده ام که تجربه ای از زندگی، جدایی، رفتن، عشق و همه اینها را داشته باشم؟
شما به این دلیل که با یک مدیوم دیگر خودتان را به مخاطب شناسانده اید، جنس مخاطبان تان هم متفاوت از مخاطبان حرفه ای ادبیات است. شاید اگر در مورد کسانی که چنین سوال هایی می پرسند کنکاش کنید با کسانی روبرو شوید که مخاطب حرفه ای ادبیات نیستند و اگر به سراغ این کتاب می روند، صرفا به خاطر شما بوده است.
- بله، از روزی هم که صفحه اینستاگرام ایجاد کردم، بالای صفحه ام ننوشته ننوشتم مجری تلویزون، تی وی یا استیج چون علاقه اولم نوشتن است و فارغ از بحث نشر، اگر روزی برای خودم ننویسم می میرم. واقعا نوشتن همه لذت من از زندگی است یعنی هر آن که اراده کنم بتوانم بنویسم و این خیلی لطف بزرگی است که خدا می دهد و اصلا با خوب یا بد نوشتن آن کاری ندارم، این که در آن لحظه می توانی حست را به قلم در بیاوری و بعد با خواندن آن، همان فضا برایت تکرار شود، به نظرم می تواند یک نعمت باشد. به خاطر همین، وقتی که صفحه در اینستاگرام ایجاد کردم نوشتم که همه لذت من از زندگی را اینجا با شما شریک می شوم و دوست دارم بنویسم.
اصرارم برای این که این نوشته ها دیده، خوانده و منتشر شود، دقیقا برای این است که دوست دارم مخاطب این وجه از زندگی مژده لواسانی را ببیند و مخاطب این وجه مرا نقد کند، بماند که بعضی اوقات می آیند می نویسند که قافیه ندارد یا چرا مثل حافظ نیست؟
بحث نقد و نظر تخصصی پیش آمد، بگویم که شما در اجرای تان از دایره واژگانی زیاد استفاده می کنید و با توجه به پیشینه خانوادگی و مطالعاتی تان که از آن گفتید اما در کتاب با دایره واژگانی محدودی روبرو هستیم؛ دلیل این امر چیست؟
- قرار نبود که هیچ کدام از این نوشته ها سخت باشند. نمی خواستم هیچ یک از نوشته هایی که در این کار منتشر می شود، سخت باشد. می خواستم آنقدر احساسی باشد تا کسی که آن را می خواند در لحظه با آن ارتباط برقرار کند. شاید به دلیل این که مخاطبان من عمدتا جوان و نوجوان هستند، کارهای سخت را جدا کردم. در اینستاگرام تجربه این را دارم که وقتی یک جمله ای یک ذره سخت است، صدتا کامنت دریافت می کنم که می گویند: «این یعنی چی؟» یک بار نوشتم: «عیدتان مُهَنّا.» با سوالاتی مواجه شدم که یعنی چی؟ من هنوز سر تعبیر «تکمله» به معنای تکمیل کننده پست هایم جواب می دهم. می پرسند «دکلمه است؟ دکلمه یعنی چی؟» به خاطر این فضا در این چند سال اخیر تبدیل به آدم ساده نویس تری شدم.
برای مجموعه های بعدی چطور؟ به لحاظ خودممیزی، تکنیک ها و سطح واژگانی همین مسیر را ادامه می دهید؟
- خودم دوست ندارم خیلی نوشته ها را سخت کنم که برای مخاطب سنگین باشد اما هنوز به این فکر نکردم چون همچنان می نویسم و نمی دانم که دفعه بعد که می خواهیم یک تعدادی از آنها را انتخاب کنیم، چه کار می کنیم و خیلی بستگی به شرایط خودم دارد که سال آینده در کجای این جهانم و چه می کنم.
این خودممیزی از کجا نشأت می گیرد؟
- این خودممیزی ها برای جلوگیری از برخی سوءتفاهم هاست. البته که مخدوش نشدن تصویر این قشر، همه زندگی من است.
برای کتاب بعدی باید منتظر مجموعه شعر جدید بود یا رمان؟
- شاید مجموعه داستان ولی ناشرم «نیستان» می گفت که سریع تر همین کارهایت را بیاور، حتما مجموعه بعدی را ذره ای محتاط تر منتشر می کنم.
در نوشتن چه چیزی را جستجو می کنید؟ بیشتر به دنبال این هستید که آنچه را که در اجرا امکان نمایش آن وجود ندارد را نشان دهید؟
- دقیقا. یک فضای شاعرانه ای که برای خودم است و خیلی شخصی است ولی کسانی که با من ارتباط نزدیک دارند، این ور را دیده اند که شاید مردم درکی از آن ندارند. مثلا به خاطر علاقه ام به تهران دوست داشتم که فصل «حواس شهر پرت توست» در کتاب باشد. اصلا یک مجموعه داستان برای تهران دارم که خیلی دوست دارم آنها را کار کنم. یکسری از کوچه ها و خیابان های تهران مثل خیابان ولیعصر که یکی از قطعه ها هم به آن تقدیم شده است، ایستادن در این خیابان باعث می شود که یکسری از خاطرات را مرور و بغض کنم. خود تهران به تنهایی یک مؤلفه برای نوشتن است.
کار بعدی را هم با خودممیزی منتشر می کنید؟
- به هر حال احتیاط های خودم را خواهم داشت اما شاید ۱۰ سال دیگر این احتیاط ها را نداشته باشم. الان هم سن و سالم و هم شرایط و وضعیتی که در آن هستیم، باعث می شود که دست به عصاتر در انتشار قدم بردارم.
پوریا میرآخورلی
- 18
- 1