به گزارش جام جم؛ در سال ۵۰ متولد شده و زمانی که با او همکلام میشوم، چنان پخته و عاقلانه و به دور از احساسگرایی صحبت میکند که باورم میشود در تمام این سالها انتخابهایش در حرفه بازیگری و کارگردانی دقیق و حسابشده بوده و در کنار کارش از رشد شخصیت درونی خودش هم غافل نبوده است.
تصویر پول جای شانس و پشتکار را گرفته است
عموم مردم با الهام پاوهنژاد با سریال همسران آشنا شدند؛ سریالی که هنوز هم در یادها مانده است.
پاوهنژاد بعد از این سریال در آثاری مانند مدرسه مادربزرگها، بیداری، ترانه مادری، یلدا، دیشب باباتو دیدم آیدا و…
بازی کرد، اما چند سالی است که فعالیتهایش را در تئاتر متمرکز کرده است.
در دبیرستان رشته تجربی خواندم
بازیگری از کودکی جزو برنامههای آینده شما بود یا به تعبیری بخشی از رویاهای شما را شکل میداد؟
از کودکی به بازیگری و اینکه روزی بازیگری حرفه اصلیام شود، فکر نمیکردم. در دبیرستان رشته تجربی خواندم،
چون پدر و مادرم دوست داشتند که من پزشک شوم، اما خودم این رشته را دوست نداشتم.
در دبیرستان گرایشم به سمت هنر و ادبیات بیشتر شد، پدرم وقتی علاقه مرا دید فقط با این شرط قبول کرد که رشته هنر را ادامه بدهم که از طریق دانشگاه و تحصیل وارد این حرفه شوم.
به همین دلیل کنکور هنر شرکت کردم و وارد دانشگاه شدم و تحصیل و درس آموختن از استادان بزرگ مرا برای
ورود به حرفه بازیگری آماده کرد.
با هیچ باند و گروه هنری رابطه ندارم
پس از گذشت این همه سال فعالیت هنری آیا به جایگاهی که برای خود در نظر گرفته بودید، رسیدید؟
راستش را بخواهید نه ! ناشکر نیستم.
با شناختی که از خودم دارم با قاطعیت میگویم جایگاهی که الان دارم خیلی کوچکتر از جایی است که باید باشد.
شانس در حرفه ما خیلی تاثیر دارد، البته نه در دوره فعلی که کار و فعالیتهای هنری آلوده خیلی چیزها شده که مهمترین آنها آلودگی مالی و اقتصادی است.
آن چیزی که باعث شده من به آن ببالم و افتخار کنم این است که از خانوادهای که هیچ ربطی به هنر نداشتند وارد حرفه هنر شدم، با هیچ باند و گروه هنری رابطه ندارم و تا اینجای کار فقط مدیون پشتکار و تلاش خودم هستم.
از همان ابتدا یاد گرفتم که با معنای واقعی هنر مسیرم را پیدا کرده و جایگاهم را تثبیت کنم. من چهار سال است مقابل دوربین سینما و تلویزیون نرفتهام، اما همچنان در دل مردم جای دارم و مردم دوستم دارند و بین همصنفیهای خودم و اهالی فرهنگ و هنر جایگاه قابل قبولی دارم که از این بابت خیلی خوشحالم.
بشدت مخالف حاشیهسازیام
جایگاه خود را بین مردم و اهالی فرهنگ و هنر حفظ کردهاید شاید به این دلیل که وارد.حاشیه نمیشویـد، فـعـالـیت مـیکـنـید بدون اینکه جار و جنجال خاصی راه بیندازید
حتی در جشنهای فرهنگی و هنری هم کمتر دیده میشوید؟
اینطور نیست که جایی رفت و آمد نداشته باشم، هر جا که لازم باشد و شرایط کاری ایجاب کند، هستم اما بشدت مخالف حاشیهسازیام. معتقدم اگر لازم باشد نام یک هنرمند بر سر زبانها بیفتد چه بهتر که با کار، هنر، تواناییها و تخصصش باشد تا باحاشیهسازی چه مثبت چه منفی!
کسانی که حاشیهسازی میکنند را نقد و ارزشگذاری نمیکنم اما واقعیت این است که اینجور کارها جزو سلیقه و سبک زندگی من نیست!
گفتید که پدرتان با ورود شما به دنیای هنر موافق نبود، خانوادهها معمولا از ورود فرزندانشان به
حرفههای هنری پرهیز میکنند…
البته الان اینطور نیست! پدر و مادرها دست بچههایشان را میگیرند و به کلاسهای آموزش بازیگری میآورند و میگویند هر جور شده آنها را بازیگر کنید!اینکه پدر و مادرها بسختی اجازه میدادند بچههایشان وارد کار هنر شوند برای دهه ۶۰ و ۷۰ است.
در آن سالها والدین بیشتر دوست داشتند که فرزندانشان دکتر یا مهندس شوند!
به نظرتان کدام روش درست است؟
هیچکدام ! هر دو افراط و تفریط است. اشکال بزرگ به نظام آموزش و پرورش کشور ما وارد است؛ اینکه استعدادیابی از دوره مهدکودک و دبستان نادیده گرفته میشود.
برای همین است که برخی از جوانها وقتی وارد دانشگاه میشوند به این نکته پی میبرند که رشته تحصیلی خود را دوست ندارند و اصلا به اشتباه آن همه وقت گذاشته، زحمت کشیده و وارد دانشگاه شدهاند.
برای همین است که خیلیها یا ترک تحصیل میکنند یا فارغالتحصیل میشوند بنابراین کاری انتخاب میکنند که ربطی به رشته تحصیلیشان ندارد. به تب بازیگری که جامعه ما را درگیر کرده کاری ندارم، اما هنرجویی دارم که پرستار است و بعد از ساعت کاریاش به کلاسهای بازیگری میآید چون معتقد است که در این رشته استعداد دارد و نباید عمر خود را برای پرستاری تلف کند.
همین خانم اگر در زمان دبستان استعدادش در هر زمینهای کشف میشد الان بر سر چند راهی که در کدام رشته استعداد دارد، نمیماند و عمرش تلف نمیشد.سیستم پرورشی در کشور ما میلنگد و این عامل بسیاری از آسیبها شده است.
روز تولدم خیلی خاص است
متولد آخرین روزهای تابستان هستید، چه حسی نسبت به این روز دارید؟
روز تولدم خیلی خاص است؛ ۲۷ شهریور! نه تابستان است و نه پاییز. برای همین همیشه در روز تولدم حسی دوگانه دارم.
معتقدم هر لحظه از زندگی پر از پارادوکس غم و شادی است و این دو همیشه با هم هستند. در اوج شادی شاید در ته قلب خود احساس غم کنیم یا برعکس. روز تولدم این پارادوکس را تقویت کرده است؛ دقیقا در وسط سال به دنیا آمدهام جایی که گرما و سرما به هم میرسند. در روز تولدم امیدوارم در سال جدید عمرم کمتر اتفاقات بد ببینم و کمتر خبرهای تلخ بشنوم.
مردم جهان و کشورم در امنیت بیشتری زندگی کنند و روزهای خوبی در انتظار جامعه هنری و فرهنگی ما باشد.
- 13
- 6