فیلم تابستان داغ را بیهیچ شکوشبههای میتوان فیلمی اجتماعی نامید. چه آنکه وقتی از کارگردان هم این سوال شد، خودش معتقد بود در این فیلم سعی شده موضوعی اجتماعی مورد توجه قرا گیرد و مسیر ورود روایتهای نااصیل به فیلم گرفته شود. فیلمی که میخواهد از مسیر دنیای تصویر، پیامی را هم به مخاطب خود برساند.
هرچند برخی سینما را فقط برای سرگرمی میدانند و معتقدند؛ مقدم بر هرچیز، فیلمهای سینمایی باید سرگرمکننده باشند و موجبات فرح را برای مخاطبان این هنر- صنعت به وجود آورند؛ اما به موازات آن نیز گروهی میگویند هر چند برداشت سرگرمی از سینما در دنیای غرب وجود دارد اما ما باید این هنر- رسانه را در مسیر صحیح آن استفاده کنیم. مسیری که بتواند آموزش مفاهیم خاص را به جامعه برعهده بگیرد.
در میانه این دو گروه، گروه سومی هم وجود دارند که معتقدند «خیرالامور، اوسطها»؛ این گروه میگویند، باید راه میانه را در پیش گرفت. باید سینما را به ابزاری بدل کرد که در کنار سرگرمی، مفاهیم و ارزش های جامعه را نیز پاس دارد و بتواند هر دو شان را رعایت کند. اینکه کدام گروه از میان این سه، راه درست را پیش گرفته و بر شیوه صواب پیش میروند، در جای خود قابل بحث و تبیین است اما باید پذیرفت میتوان از سینما بهعنوان ابزاری که این ظرفیت را دارد تا برخی از مفاهیم انسانی و اجتماعی را گسترش و توسعه دهد، استفاده کرد.
حالا با این توصیف، اینکه آیا این شیوه منطبق بر تعریف سینما هست یا خیر، موضوعی است که در مجالی دیگر میتوان به آن پرداخت. این توضیحات درباره کارکرد سینما به این دلیل داده شد که جامعه ایرانی درحال پوستاندازی است.
جامعه است که توسعهای نامتوازن داشته و در برخی نقاط به شکل بادکنک و به صورت موضعی فربه شده و در بخشهایی، اندامهای بشدت نحیف و ضعیف دارد. به همین دلیل است که جامعه ایرانی این روزها بیش از هر چیز نیاز دارد که به او یادآوری شود و «تابستان داغ» در سطحی از گفتههای خود، دارد پیامی را به ما یادآوری میکند.
مراقب فرزندان خود باشید!
فرزندانی که این روزها خبرهای ناخوشی از وضع برخی آسیبها درباره آنها به گوش میرسد. بنیتا و اهورا و... و حالا احتمالا اهمیت این فیلم که پیش از این وقایع ساخته شده، بیشتر شده است. نخستینبار با ایرج زاد در جریان جشنواره گفتوگو شد، اما حال پس از اکران هم در فرآیندی دیگر با او به گفتوگو نشستهایم. آنچه در ادامه میآید، محصول گفتوگوی «شهروند» با ابراهیم ایرجزاد، کارگردان تابستان داغ است:
یکی از بحثهایی که در حوزه سینما مطرح میشود، رسالت فیلم و سینماست. موضوعی هم که طی این سالها بارها از فیلمسازان پرسیدهایم، این است که فیلم میتواند یا باید مسئولیت اجتماعی بپذیرد؟
اول اینکه مسئولیت اجتماعی در نقش نخست آن، یعنی اینکه در مواجهه با جامعه صداقت پیشه کنیم. در اصل ما با صداقت پیشهکردن هرچند حق دیگران را برای دانستن واقعیت به رسمیت میشناسیم و نمیتوان منتی از این بابت بر جامعه داشته باشیم اما باعث میشویم این موضوع در جامعه رواج پیدا کند. من به فیلم خودم رجوع میکنم.
این دقیقا همان کاری است که شخصیتی از فیلم انجام میدهد. او موضوعی که پنهان است و امکان دارد تبعاتی برای او داشته باشد، با قبول این تبعات، فاش میکند و این حق را به عضو دیگر جامعه میدهد تا از آنچه اتفاق افتاده، اطلاع داشته باشد و تکلیف خودش را بداند. موضوع که در تابستان داغ مطرح است، میتواند پنهان بماند و هیچ مدعیای هم وجود ندارد اما تصمیم بر گفتن صداقت است، پس میتوان این موضوع را بخشی هر چند کوچک از ایثار اجتماعی دانست.
با این حساب تکلیف روشن است و شما در تعریفی که ارایه کردید، اعتقاد دارید سینما میتواند محملی برای توسعه مسئولیت اجتماعی و تبیین مفهوم آن برای جامعه باشد؟
حتما همینطور است. سینما خود به تنهایی یک رسانه است. رسانهای که میتواند در قالب قصه، ارزشهای اجتماعی را هم برای مخاطب طرح کند. حالا اینکه طرح مسأله چگونه باشد، به تکنیک ربط پیدا میکند.
اینجا سوال اساسی میتواند این باشد، حالا که سینما قابل استفاده برای توسعه مفاهیم اجتماعی است، مسئولیت اجتماعی را چگونه میتوان توسط سینما تبیین کرد؟
ما در فیلمی که ساختیم، سعی کردهایم موضوعی اجتماعی را طرح و تبیین کنیم. فیلم من به همین بحث ارتباط دارد. همه سعی و تلاش ما در این فیلم، این بود که راههای فرعی و غیراصیل را وارد فیلم نکنیم. اینکه دقیقا قرار است با چه زبانی موضوع بیان شود، احتمالا به کسی ارتباط پیدا میکند که میخواهد این موضوع را در داستان خود بگنجاند، اما از هر شیوه که برای بیان موضوع استفاده میکنیم، باید به شکلی بحث را مطرح کنیم که مخاطب با اثر ارتباط نزدیک پیدا کند و از آن تاثیر بگیرد.
این تاثیر در زبان فیلم شما وجود دارد؟
فیلم من، قصهای دارد که درباره خانواده است. خانوادهای که دارای فرزند است و مسئولیت خود را از یاد برده. ما فیلم را ساختیم و در سینمای مردمی فرصت اکران یافت. بعد از نمایش فیلم، مادران زیادی با من تماس گرفتند که برای دیدن فیلم فرزند خود را به یکی از نزدیکان و دوستان سپرده بودند. تماشای فیلم باعث شده بود مسئولیتپذیری به آنها تذکر داده شود، برای همین آنها در پیامهای خود نوشته بودند که عذاب وجدان گرفتهاند.
اینکه دایم درباره موضوعاتی مرتبط با ایثار سوال میکنم، به این دلیل است که این مفهوم به هر دلیل در جامعه ما کمرنگ شده است. مثلا همنسلان من، زمانی که نوجوان بودیم، وقتی میدیدند یک آدم مسن وارد اتوبوس میشود، به احترامش از جا برمیخواستند و جای خود را به او میدادند، این یعنی ایثار اجتماعی یعنی خودت به چیزی نیاز داری اما از آن میگذری، اما حالا اوضاع فرق کرده است، این صحنهها کمتر دیده میشود.
ببینید موضوع خیلی ساده است. نسل ما پرورشیافته پدران و مادرانی هستند که خصلت فداکاری در آنها بسیار زیاد و نهادینه است. آنها از این ویژگی برخوردار بودند و آن را هم آموزش میدادند، حالا با همان زبان خودشان اما امروز این ویژگیها در نسل ما که خودمان پدرو مادر شدهایم، بسیار کم است. آن هم به دلیل تغییراتی است که در تیررس آن بودهایم.
آنطور که میگویید، نقش خانواده در آموزش و توسعه مفاهیم اجتماعی، بسیار مهم است؛ با این حساب در فرهنگسازی باید بر خانوادهها تمرکز کرد؟
کاملا درست است. من بر این عقیده هستم که ما در حوزه فرهنگسازی قبل از هر چیز باید صداقت داشته باشیم و حرفمان را بزنیم. مثلا هر خالق اثری، اگر خودش بهعنوان شخصیتی حقیقی در زندگی فردی و اجتماعی دچار کمی و کاستی است، ایرادی ندارد، انسان است و همه انسانها کم و کاستیهایی دارند اما همین فرد اگر میخواهد در مسیر فرهنگسازی، اثری تولید کند، باید در ارایه آن اثر، از روایتی با صدق کامل برخوردار باشد.
اما این بحث رفتن سراغ خانواده برای فرهنگسازی را ما خودمان انجام دادهایم. در تابستان داغ، ما بهعنوان پیشفرض، الگوی استاندارد از خانواده درجامعه داشتیم. براساس این الگو خانوادههای موجود در فیلم، دچار مسأله میشوند. مسأله و معضلی که وقتی خانواده بهعنوان مخاطب آن را میبیند، درک میکند.
مسألهای که ما طرح کردیم و در مسیر فرهنگسازی برای خانوادهها قرار دارد، هم هدفش را خانواده قرار داده، هم مدیران و مسئولانی که باید شرایط استاندار محیطی را برای رشد و تعالی خانواده و جامعه مهیا کنند. اینها را شما میتوانید در فیلم ببینید و حس کنید. ما موضوعی را در فیلم قرار دادیم که خانوادهها ببینند چطور سهلانگاریهای ساده، عواقب جبرانناپذیری دارد.
به داستان فیلمتان برگردیم. فیلم شما فیلم تلخی است اما استقبال خوبی از آن شد. گمانتان قبل از آغاز اکران، همین بود؟
به نظر من تصوری وجود دارد که تلخبودن را یک فاکتور منفی میداند یا اصولا این نوع فیلمها بدون مخاطب. البته هر فیلم تلخی را باید در ذات خودش بررسی کرد که ببینیم این تلخی بر چه اساس است. من انتظار چنین استقبالی را داشتم و برایش برنامهریزی کرده بودم و از قدم ابتدایی که برای تولید فیلم برداشتم، تمام تلاشم این بود که فیلم را با یک کستینگ درست و استاندارد بسازم تا مخاطب برای دیدن فیلم هزینه کند و وقت خودش را برای دیدن این فیلم بگذارد.
کاملا منتظر چنین استقبالی بودم و الان هم قول میدهم در هفتههای آینده روند رو به رشدی خواهیم داشت، چون بحث این فیلم مسأله روز جامعه ماست. این ماجرا درحال تلنگرزدن به خانوادههاست تا بیشتر از کیان خانواده مراقبت کنند و فرزندانشان را مورد توجه قرار دهند. فیلم پایانبندی مثبتی دارد و ما با مولفههایی که در این فیلم قرار دادهایم، دریچههای امید را باز گذاشتیم تا بگوییم که امید هست اما به شرطی که افراد عملکرد خودشان را در جهان فیلم تصحیح کنند.
اخیرا چند حادثه در کشورمان رخ داد که از میان آنها میتوان به قضیه قتل آتنا اشاره کرد. حادثه بسیار تلخی بود که واقعا نمیتوان با رغم آن و اتفاقات مشابهش را توصیف کرد. تابستان داغ در مورد این صحبت میکند که ما باید در موضوع خانواده تغییر رفتار بدهیم، منظورم از این «ما» مجموعهای شامل مسئولان و سیاستگذاران، پدر و مادرها و کل جامعه است.
این مجموعه اگر به صورت درست کارش را انجام دهد، میتواند نسل بعد را به شیوه صحیحی هدایت کند. به نظرم دلیل استقبال از فیلم همین نیاز جامعه ماست. مخاطب وقتی از سالن بیرون میآید، با وجود تلخبودن قصه و غمی که او را گرفته، به این فکر میکند این تلخی دارد چیزی را به او گوشزد میکند، بنابراین دست خالی از سینما بیرون نمیآید. این دستاورد جز این نکته نیست که مسئولیتپذیری امر بسیار مهمی است و نبود آن ممکن است منجر به حوادثی ناگوار شود.
تابستان داغ درست در زمانی اکرانش شروع شد و ادامه یافت که جامعه یکی پس از دیگری با اخبار کودکآزاری مواجه است و برای من مخاطب اهل سینما که رگههایی از روزنامهنگاری هم در من وجود دارد این آیا برای اکرانشدن فیلم در این بازه زمانی؛ شما یا تهیهکننده فیلم رایزنیهایی کردهاید؟
فیلم ما ٢٣ تیر ٩٥ کلید خورد و در جشنواره فیلم سال گذشته اکران شد. تا این زمان هیچکدام از این اتفاقات رخ نداده بود ما در جشنواره فجر دو برنامه اکران داشتیم که یکی مربوط به عید بود و دیگری به تابستان. برنامه اکران عید به دلایل مختلف انجام نشد؛ در مورد تابستان هم ابتدا قرار بود اول فصل اکران داشته باشیم که نهایتا قرار شد شهریور فیلم را اکران کنیم.
در فاصله ساخت و اکران یکسری اتفاقات ناگوار در جامعه افتاد که از یک طرف مرا بسیار ناراحت کرد و از طرفی دیگر پیش وجدان خودم خیالم راحت بود؛ در مورد مسألهای فیلم ساختم که مصداقهایش اطراف ما وجود دارد و این یعنی فیلم در زمان درستی نمایش داده میشود و چقدر خوب است خانوادهها با دیدن این فیلم و حوادثی که در واقعیت رخ داد، عملکرد خودشان را تصحیح کنند.
البته بخش دیگر این ماجرا مسئولان هستند اما به نظرم در وهله اول خانوادهها باید آموزش ببینند و توجه لازم را به فرزندانشان داشته باشند. از همان ابتدا من با مواردی از تاثیرگذاری فیلم بر روی مخاطب روبهرو شدم. به یاد دارم در جشنواره با زوجی مواجه شدم که فرزندشان را پیش مادرشان گذاشته بودند و کل روزشان را برای دیدن فیلمها میگذاشتند.
وقتی تابستان داغ را دیدند، فهمیدند که کودکشان نباید به خاطر فیلمدیدن آنها کل روز را از والدینش دور باشد و آنچه باید در اولویت قرار بگیرد، فرزندشان است. یا آقایی بود که میگفت: وقتی فیلم را دیدم از همسرم خواستم تا او هم بیاید و فیلم را ببیند؛ چون به نظرم آمد یکی از کاراکترهای فیلم رفتارش شبیه همسرم است.
او میگفت همسرش بعد از دیدن فیلم رفتارش عوض شد و روند تازهای را در پیش گرفت. من با موارد زیادی روبهرو شدم که پدر و مادرها خودشان در قالب کاراکترها دیده بودند و از داستان تابستان داغ منقلب شده بودند. درنهایت این مسأله که زمان اکران فیلم با اتفاقاتی واقعی همزمان شود، چیزی بود که اصلا به ذهن ما خطور نکرده بود.
به نظر میرسد فیلم شما از لحاظ فرمی شباهتهایی به نمونههای موفق سالهای اخیر دارد.امکان دارد بگویید به کدام فیلمها شبیه است؟
ابد و یک روز، جدایی نادر از سیمین و...
شما قبل از اینکه فیلم را ببینید، احتمالا نظراتی که شباهت تابستان داغ را با این نمونهها مطرح میکند را شنیده بودید.
خیر، اینطور نیست مهمتر از همه حوزه کاری من بیشتر متمرکز بر تئاتر است؛ بنابراین خیلی متاثر از رسانههای سینمایی حرف نمیزنم. بنابراین چیزی که میگویم در ابتدا نظری شخصی است و در ادامه وقتی به دیگر نظرات توجه میکنم، میبینم مشابهتهایی در این موضوع وجود دارد به همین دلیل فکر میکنم یکی از نقدهای وارد به فیلم شما تکراریبودن فرم اثر است.
ما اگر بخواهیم سینما را اینطور ببینیم دیگر چیزی به اسم ژانر نخواهیم داشت. اگر از لحاظ ساختاری بخواهیم تابستان داغ را مثلا با سینمای آقای فرهادی مقایسه کنیم، تفاوتهای زیادی وجود دارد. ایشان از نوابغ سینمای ما هستند و بحثی که من الان میکنم بحث کیفی نیست بلکه بحث تفاوت اجرایی است. یکی از تصمیماتی که من در بحث اجرایی داشتم و با فیلمبردار کار آقای بهمنش به آن رسیده بودیم، وضع دوربین بود.
ما میخواستیم وضع دوربین سِلِکتیو باشد؛ آن هم به نسبت سکانسهایی که با آن روبهرو هستیم. به عنوان مثال در سکانس کارگزینی پایان فیلم یک سکانس-پلان داریم که از بیش از دو دقیقه زمان میبرد. شما در فیلمهای آقای فرهادی اصلا دوربین را در چنین وضعیتی نمیبینید. ما در تابستان داغ دوربین را روی دست، سهپایه یا وسایل حرکتی مثل تراولینگ یا استیدی کم و... قرار دادهایم؛ دوربین آقای فرهادی یا روی سهپایه است یا روی دست.
در سینمای آقای فرهادی کنشها به هم کات میخورد اما در فیلم من توجه ویژهای به خلوت کاراکترها وجود دارد و صبر میکنیم بازیگرها در لحظات شخصی کاراکتر و سکوتهایشان توسط دوربین پیگیری شوند. تابستان داغ بر اساس اطلاعات دادن پیش میرود و مخاطب یک گام از کاراکترها جلوتر است. این مسأله هم برخلاف ویژگی آثار آقای فرهادی است که مخاطب در تعلیق اتفاقات و نادانستهها به سر میبرد. ما در تابستان داغ سه فاکتور تصویری را مشخص کردیم؛ اینکه ما میخواهیم زمان داستان در تابستان باشد، بنابراین حتما آفتاب اکسپوز شده باشد.
ما در این فیلم رنگهای گرم و متنوع میبینیم و ما برخلاف تلخی فیلم به سراغ فیلتر رنگی سرد نرفتهایم. ما در انتخاب رنگها به سراغ واقعیت فضا رفتهایم. در ادامه میرسیم به مقایسه فیلم من با ابد و یکروز؛ اینکه خانم ایزدیار در آن فیلم بازی کرده است و در فیلم من هم حضور دارد و از قضا طبقه اجتماعی این دو کاراکتر با هم یکی است، نمیتواند اشتراک به حساب بیاید. درواقع چنین نکتهای که در برخی از نقدها دلیل شباهت انگاشته شده، خیلی دم دستی است. ابد و یک روز فیلمی است با فیلمبرداری رودست و مدل فیلمبرداریاش کاملا متفاوت است.
خانم ایزدیار در تابستان داغ یک مادر تصمیمگیرنده است، مادری که تصمیم گرفته در شرایطی که همسرش از زندگی غفلت میکند، دخترش را در شرایط بهتری بزرگ کند و برای این مسأله تصمیم میگیرد برود کار کند. اما در ابد و یک روز خانم ایزدیار تحت تاثیر دیگران است و بقیه برایش تصمیم میگیرند.
بنابراین از لحاظ شخصیتپردازی این دو روبهروی هم قرار میگیرند. من فکر میکنم بازیکردن این نقش نشان داد که خانم ایزدیار چقدر تواناست. او موفق شد دو کاراکتر کاملا متفاوت را خلق کند که شاید تنها نقطه اشتراکشان طبقه اجتماعی و وضع بد اقتصادیشان باشد.
این اشتراک را در طراحی صحنه هم میبینیم؛ چرا همه خانههای پایین شهر شبیه هم تصویر میشوند در حالی که در واقعیت نمونههای مختلفی از معماری این خانهها وجود دارد و شکل چینش و معماری داخلی مستقیما به ریشههای فرهنگی یا قومیتی بستگی دارد، اما در اینجا نیز خانه نسرین همانطور تصویر میشود که خانه این طبقه از مردم در فیلمها تصویر شدهاند.
اتفاقا در فیلمهای دیگر معمولا فضاهای داخلی با چنین تم داستانی، خالی و سرد است؛ اما در تابستان داغ همانطور که قبلا هم اشاره کردم، رنگ اهمیت ویژهای دارد. نکتهای دیگری که در مورد طراحی صحنه باید بگویم همین خانهای است که اصل ماجرا در آن رخ میدهد.
خانهای که در فیلم میبينید درواقع ترکیبی است از سه خانه مجزا در سه نقطه شهر تهران. داخل خانه که اساسا از صفر ساخته شده و طبیعی نیست اما حتی بچههای گروه که در جریان این ماجرا نبودند وقتی به لوکیشن میآمدند، متوجه مسأله نمیشدند.
قسمت پشتبام هم مربوط به خانهای دیگر است، علاوه بر آن از سرسرای خانه تا دم در نیز مربوط به خانهای دیگر است؛ اما شما در فیلم اصلا متوجه این تفاوت مکانها نمیشوید و حتی با وجود کاتهای متعدد از یک لوکیشن به دیگری و فاصلههای زمانی گاهي ١٠ روزه بین ضبط پلانهای داخل خانه راکورد به بهترین شکلش حفظ شده است.
به نظر میرسد این نوع انتخاب بازیگرها خودش به چنین بحثهایی دامن میزند. عرفی در سینما وجود دارد که وقتی بازیگری کاراکتری را خوب بازی کرد، معمولا پیشنهادهای بعدی هم حول همان کاراکتر موفق داده میشود؛ چرا ما باید در هر دوره از سینمایمان یک گروه از بازیگران را ببینیم که در فیلمهای مختلف بازی میکنند؟
این مسأله در مورد تابستان داغ صدق نمیکند. این فیلم ٧ کاراکتر اصلی دارد که دو زوج و سه کودک آن را تشکیل میدهد؛ پریناز ایزدیار و صابر ابر، مینا ساداتیان و علی مصفا. خانم ساداتیان و علی مصفا تا کنون بازی با هم نداشتهاند و صابر ابر و پریناز ایزدیار غیر از این فیلم تنها یک اثر دیگر با هم کار کردهاند.
رأس پنجم این کاراکترها هم یسنا میرطهماسب است که غیر از تابستان داغ دو فیلم دیگر دارد. بازیگران خردسال ما هم برای اولینبار است که کار سینمایی میکنند. این ترکیب ترکیبی تکراری نیست. تنها مسألهای که در این میان وجود دارد و رسانهها به آن تأکید دارند، کاراکتری است که خانم ایزدیار بازی میکنند.
ایشان الان سریال شهرزاد را دارند که شخصیتشان در آن اثر به کلی متفاوت است. نمونه دیگر هم ابد و یک روز است که تنها طبقه اجتماعی کاراکترها با هم یکی است. اصولا ایشان آنقدر پرکار نشدهاند که برچسب تکراری بازیکردن بخورند. کار ایشان در یک روزبهخصوص یا ویلاییها کاملا با این فیلم متفاوت است.
احمد عظیمی
- 9
- 6