به گزارش صبا،بهروز شعيبي را بايد جزو آن دسته از سينماگران دانست كه حضور امروز خود را مديون حركت گامبهگام و كسب تجربه در حيطههاي مختلف و در طول زمان است. اين همان چيزي است كه باعث شده به كيفيتي از حضور؛ چه در نقشآفريني و چه در كارگرداني دست پيدا كند كه واجد يك استاندارد خاص باشد و توقعي خاص را در پيگيران آثارش به وجود بياورد.
شعيبي سينما را از سنين كم با نقشآفريني و حضور در نقش كاراكترهاي نوجوان در دهه۷۰ آغاز كرد. سريال «بازگشت پرستوها» كه به كارگرداني ابوالقاسم طالبي سال۷۶-۷۵ از شبكه دو سیما تلويزيون پخش شد، از اولين تجربههاي او در مواجهه با لنز دوربين بود.
اما بايد اذعان داشت فيلم «آژانس شيشهاي» حضور او را به نوعي قابل توجه در خاطره مخاطب ثبت و ضبط كرد. شعيبي در نقش نوجوان مخالفخوان حاجكاظم كه دچار تضادهايي با ديدگاههاي پدرش شده، آنچنان تصوير ملموس و باورپذيري از اين رابطه و كاراكتر خاص خودش ارائه داد كه نميتوان اين كيفيت حضور را با وجود كميت كوتاه، ناديده گرفت. او در فيلم نماينده يك نسل شناسنامهدار و باهويت بود كه بخش مهمي از چالش حاجكاظم در رابطه با او(اين نسل) شكل ميگرفت و در انتها نيز اين پسر نوجوان است كه امانتي مادر(چفيه تاريخي) را از پشت كركرههاي بسته آژانس به پدر ميرساند و او را نه بهعنوان نماينده نسلي شكستخورده بلكه بهعنوان قهرمان روزگار خود ميپذيرد.
اين حضور كوتاه در فيلمي از ابراهيم حاتميكيا كه از فيلمسازان تازهنفس و جسور آن دهه محسوب ميشد و تعامل تنگاتنگ با بازيگر برجستهاي همچون پرويز پرستويي، تأثير خود را بر اين نوجوان تازهنفس گذاشت. همچنين بايد پذيرفت كه اين تجربه زمينهاي فراهم كرد تا شعيبي تنها به دايره بسته و محدود بازيگري رضايت ندهد و شروع به كسب تجربه در حيطههايي همچون دستيار و برنامهريز در فيلمهاي مختلف بكند.
تنوع و گوناگوني فيلمسازان و فيلمهايي كه بهروز شعيبي بهعنوان دستيار اول و دوم و برنامهريز در آنها كسب تجربه كرد، مؤيد اين نكته مهم است كه او از همان موقع، نقشه راهش را براي آموختن و دانستن و تجربهاندوزي درازمدت در كنار بازيگري طراحي كرد.
يک دهه طول كشيد تا بهروز شعيبي در كنار تجربهاندوزي در فيلمهايي همچون «دختر شيرينيفروش» ايرج طهماسب، «شبهاي روشن» فرزاد موتمن، «توكيو بدون توقف» سعيد عالمزاده، «خوابگاه دختران» محمدحسين لطيفي، «سالاد فصل» فريدون جيراني، «دم صبح» حميد رحمانيان، «قاعده بازي» احمدرضا معتمدي، «جعبه موسيقي» موتمن، «حيران» شاليزه عارفپور و «چيزهايي هست كه نميداني» فردين صاحبزماني، به نقشآفريني در فيلمها و سريالهاي مختلف ادامه داد كه حاصل آن تجربههايي است در فيلمهاي «گفتوگو با سايهها» خسرو سينايي، «دم صبح» و سريالهاي «پروندههاي مجهول» جمال شورجه و «پسران مهتاب» مهدي ودادي كه ناگفته پيداست تا چه حد از هم دور هستند.
اما حضور در نقش اصلي فيلم «طلا و مس» همايون اسعديان را بايد نقطه عطفي در كارنامه بازيگري او دانست كه تواناييهاي شعيبي را در نقش آقاسيدرضا؛ طلبه جوان مورد توجه قرار داد. روحاني جواني كه در مسير آزمون زندگي و محك خوردن بهواسطه همسر و خانوادهاش، به مواجههاي جديد و متفاوت با لباس و جايگاه خود در جامعه ميرسد و با زمينههاي مستعدي كه دارد به تحولي باورپذير ميرسد. حضور او آنچنان كاراكتر اين مرد(همسر، پدر و طلبه) را باورپذير و ملموس كرد كه ميتوان آقاسيدرضا را جزو بازآفرينيهاي موفق از روحاني در سينماي ايران دانست كه متأسفانه امروز رو به كليشه و هجو شدن دارد.
با اين پيشزمينهها كه حدود يكدهه به طول انجاميد، بالاخره در پايان دهه۸۰ بهروز شعيبي وارد گود فيلمسازي شد و با ساخت چند تلهفيلم و نهايتاً فيلم سينمايي خود را در جايگاهي جديد محك زد. تلهفيلمهايي همچون «ميان ماندن و رفتن»، «جامانده»، «بالهاي خوشبختي»، «باغ آلوچه» و «دنياي بهتر» ازجمله اين آثار هستند كه حركت گامبهگام او را براي ساخت اولين بلند سينمايياش رقم زدند.
شعيبي در اين ميان با نقشآفريني در فيلم جنجالي «گزارش يك جشن» ساخته حاتميكيا كه هنوز هم به اكران عمومي درنيامده، به بازيگري ادامه داد و نهايتاً در سال۹۱ براساس فيلمنامهاي از علي اصغري اولين فيلم بلند سينمايياش را با نام «دهليز» كارگرداني كرد؛ فيلمي كه سيمرغ بلورين بهترين فيلم اول را از بخش نگاه نو سيوسومين جشنواره فجر دريافت كرد و بهنوعي مهر تأييدي بر سليقه و سبك و نگاه اين فيلمساز زد. هرچند در «دهليز» با رويكرد به مسئله اجتماعي قصاص روبهرو هستيم، اما جذابيت اين اثر و آنچه آن را از خيل فيلمهاي صرفاً اجتماعي درباره قصاص دور ميكند، رويكرد شعيبي به اين موضوع و جهتگيري قصه و نگاه ظريفي است كه در كليت كار وجود دارد. فيلمنامه براساس طرحي از شعيبي در قيل و قال هميشگي قصههايي درباره قصاص كه فقط به مواجهه خانواده قاتل و مقتول براي گرفتن رضايت و ديه و... ميپردازند، نگاه هوشمندانهاي به بازسازي رابطه يك پدر و پسر جداافتاده دارد و با حركتي بطئي در اين مسير، به نوعي بسط و گسترش اين رابطه را بهعنوان كليد باز شدن گره قصه اصلي يعني رضايت از خانواده مقتول قرار ميدهد.
ويژگي مهم ديگر فيلم كه برآمده از انتخاب و تشخيصهاي اين كارگردان بهواسطه كسب تجربههاي قبلي او در فيلمهاي مختلف است، حضور بازيگراني متفاوت در نقشهايي جديد است. رضا عطاران، بهعنوان يك كمدين شناختهشده در سينما و تلويزيون، با نقشآفريني در جلد كاراكتري جدي يكي از اولين حضورهاي متفاوت خود را با موفقيت در اين فيلم ثبت ميكند و خوانشي جديد از كاراكتر قاتل(ناخواسته) دارد كه بازخورد خوبي هم دارد.
همكاري بهروز شعيبي با تهيهكننده اين فيلم-سيدمحمود رضوي- كه برآمده از نوعي همفكري و رسيدن به نگاه مشترك براي رسيدن به نتيجه موفق از زمان ساخت تلهفيلمهايش شكل گرفت، مولفه تعيينكنندهاي بود كه با درك هوشمندانه آنها، در مسير آينده هر دو نفر تأثير گذاشت و منجر به ساخت سريالها و فيلمهاي موفق بعدي در كارنامه آنها شد.
شعيبي مسير آمادگي براي ساخت دومين فيلم خود را به ساخت يك سريال خوشساخت و موفق به نام «پردهنشين» براي تلويزيون پرداخت كه نقطه عطفي در رويكرد تلويزيون به كاراكترهاي روحاني بود و همچنان امتياز ويژه انتخاب بازيگران تازه در نقشهاي غيرقابل انتظار را براي خود محفوظ نگه داشت. فيلمنامه براساس طرحي از عبدالرسول گلبن توسط حسين ترابنژاد، مهدي شيرزاد و مهدي حمزه نوشته شد كه موقعيت كلاسيك بازگشت يك زن پس از سالها به زادگاهش را با چالشهايي بر بستر زندگي يك روحاني به تصوير كشيد و پيشنهادهايي جديد براي حضور اين قشر در ميان جامعه و اجتماع داشت كه خوانشي مدرن و امروزي بود. در اين سريال هم حضور فرهاد آئيش، محسن كيايي و هومن برقنورد در نقش روحانيهاي متفاوت و همچنين ويشكا آسايش در نقش زن ازفرنگبرگشته و البته حضور غنيمت ژيلا سهرابي، از نقاط عطف كار بودند، ضمن اینكه زوج سارا بهرامي و حامد كميلي را نيز تبديل به تركيبي جذاب كرد.
مسير شعيبي با نقشآفريني در فيلم «ميهمان داريم» و سريالهاي «مهرآباد» و «تنهايي ليلا» ادامه پيدا كرد كه هر يك تجربهاي متفاوت و جديد در كارنامه بازيگري او بودند. در «ميهمان داريم» محمدمهدي عسگرپور، اين بازيگر را در نقش چالشبرانگيز يك جانباز جنگ ميبينيم كه بهنوعي به ته خط رسيده و نميخواهد ادامه بدهد اما حضور در كنار پدر و مادر و تجربه سوررئال مواجهه با خواهر و برادران شهيدش در يك دورهمي خانوادگي و نقش بطئي عشق، او را دچار تغييراتي ميكند. چالش حضور در نقش كاراكتري با مشكلات فيزيكي و روحي، با عبور از فيلتر شعيبي تبديل به حضوري متفاوت و جديد از يك جانباز شد كه بهخصوص با جنس هميشگي بازي او تفاوت داشت و نمره قابل قبولي از اين حضور دريافت كرد، هرچند در جشنواره فجر با بيمهري مواجه شد.
سريال «مهرآباد» سيدفريد سجاديحسيني براي اين بازيگر حضور در نقشي طنز با مايههاي كمدي را به ارمغان آورد كه در كارنامه بازيگرياش مغفول مانده بود. همانطور كه حضور در نقش جوان معصوم سريال «تنهايي ليلا» محمدحسين لطيفي را ميتوان بهعنوان تجربهاي جديد پذيرفت؛ نقش مرد جواني كه در همان قسمتهاي ابتدايي ميميرد اما اهميت و تأثير حضورش زن(ليلا) را رها نميكند و زمينهساز تغيير و تحولات بزرگ روحيات زن و زندگياش ميشود.
طبعاً بهروز شعيبي وقتي سال۹۴ تصميم به ساخت دومين فيلم سينمايياش گرفت، اولين مولفهاي كه در نظر داشت اين بود كه خودش را تكرار نكند و اين چنين بود كه سراغ يك عاشقانه نوستالژيك بر بستري سياسي رفت كه با كاراكترهايي واقعي و رويدادهاي مستند سروكار داشت.
«سيانور» را بايد سرآغاز فصلي جديد در سينماي سياسي ايران دانست كه براساس فيلمنامهاي از مسعود احمديان به مقطعي از زندگي مجيد شريفواقفي و مواجهه او با سازمان مجاهدين خلق ميپردازد كه بهشدت متأثر از وقايع سياسي سالهاي ابتدايي دهه۵۰ و كاراكترهايي واقعي بود. درواقع شعيبي اينبار هم؛ همچون «دهليز» رويكرد خاص خود را به سوژهاي كه انتخاب كرده بود، داشت و بهجاي ساخت يك فيلم صرفاً سياسي و قابل انتظار با ديدگاههاي تخت و يكبعدي، اولويت اصلي را بر روايت قصهاي عاشقانه و وامگرفته از تخيل قرار داد كه بر بستري سياسي و منشعب از آدمها و رويدادهاي سياسي روايت ميشد. اين چنين بود كه هرچند فيلم به آدمهاي شناسنامهدار و زواياي نگاه مختلف به ماجراي شهادت مجيد شريفواقفي، مرگ ليلا زمرديان و سرنوشت مرتضي صمديهلباف، مقطعي از زندگي تقي شهرام و... ميپرداخت، اما همه اينها بر بستر قصه عاشقانه فيلم كاركرد خود را در درام پيدا كردند. همچنين اين شيوه روايت امكاني ويژه، به نويسنده و فيلمساز داد كه بتوانند از حكم دادن درباره كاراكترها و اقشاري كه برآمده از آن هستند مثل ساواك و سازمان مجاهدين پرهيز كنند و وجه انساني و ناگزير آنها در انجام وظيفه و دوراهي عشق و وظيفه، يكي از عوامل تعيينكننده در مسير زندگي آنها باشد. شعيبي در اين فيلم هم با انتخابهايي غيرقابل انتظار مخاطب را با تركيبي هوشمندانه از بازيگران در نقشهايي متفاوت مواجه كرد كه حضور مهدي هاشمي در نقش يك مأمور خشن و عاليرتبه ساواك و همچنين خودش در نقش مجيد شريفواقفي از آن جمله است كه بهنوعي نگاه و سليقه او را در اين فيلم هم بسط داد.
بهروز شعيبي با گذر از اين تجربهها درحالي سومين فيلم سينمايي خود را ساخته و به جشنواره سيوششم فجر ارائه داده كه اين بار قصه زندگي يك زوج را بر بستر معضلات اجتماعي همچون اعتياد و بهطور خاص اعتياد زنان مورد توجه قرار داده است؛ تجربهاي كه با اين پيشينه ميتوان مطمئن بود نه تكرار فيلمهاي اجتماعي ديگر درباره اعتياد و نه حتي تكرار خودش، بلكه واجد رويكردي جديد به اين مضمون با محوريت سليقه و نوع نگاه او به سينما و اجتماع پيرامونش خواهد بود. حضور بازيگراني همچون امين حيايي، مهناز افشار، سارا بهرامي، جمشيد هاشمپور و هادي حجازيفر در نقشهايي كه قطعاً متفاوت از حضور هميشگي آنها است، در كنار اهميتي كه شعيبي بهخصوص به فيلمنامه در مراحل قبل از توليد با بازنويسيهاي متعدد ميدهد و اينبار هم حسين ترابنژاد و آزيتا ايرايي اين مسير را در كنار او طي كردهاند، همچنين تداوم همكاري با سيدمحمود رضوي بهعنوان تهيهكننده، ميتواند نويدبخش مواجهه با اثري خوشساخت و راضيكننده را در جشنواره سيوششم فجر به مخاطبان بدهد و طبعاً انتظارها از اين فيلم را بالا ببرد.
- 15
- 4