سه شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳
۰۹:۵۸ - ۱۶ فروردین ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۱۰۱۶۶۷
چهره ها در سینما و تلویزیون

مهران احمدی: كمدی انسانی ساختم؛ نه سياسی

مهران احمدی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

برنامه‌ریز، مدیر تولید، بازیگر، دستیار کارگردان و حالا کارگردان. اینها عناوینی است که مهران احمدی در طول بیش از ۲۸ سال فعالیت حرفه‌ای خود در سینما، تلویزیون و تئاتر به آنها رسیده است. خیلی‌ها اما او را همان بازیگر کارهای طنز سینما و تلویزیون می‌شناسند. گرچه او بارها در نقش‌های جدی نیز خوش درخشیده و مثلا برای ایفای نقش «شکیب» در «آوای باران» گفته که پس از پایان پخش این سریال، گویی بچه‌ها در کوچه و خیابان از او می‌ترسند.

 

میمیک خاصی دارد که توانمندی‌های درونی بازی وی را در خود منعکس می‌کند و به همین دلیل، کارگردانان بسیاری، اعطای نقش‌های جدی به او را، ریسک چندان پرخطری نمی‌پندارند. حالا در روزهایی که خیلی‌ها انتظار داشتند احمدی را در «پایتخت ۵» ببینند، او نخستین ساخته سینمایی‌اش را روانه پرده سینماها کرده و توانسته در همین نخستین تجربه‌اش، عنوان پرفروش‌ترین فیلم اکران نوروزی را پشت سر «مصادره» ببیند. آن قدر پرفروش که تقریبا دو برابر دومین فیلم گیشه فروخته و قطعا یکی از ۵ فیلم پرفروش سینمای ایران در سال ۹۷ خواهد بود. احمدی چندان اهل گفت‌وگو نیست اما به عنوان اولین مصاحبه مطبوعاتی‌اش با «آرمان» درباره «مصادره»، رو به روی ما نشست و پاسخگوی سوالاتمان بود. گفت‌وگویی که پیشنهاد می‌کنیم خواندن آن را از دست ندهید.

 

عموما کارگردانان اول برای سوژه فیلمنامه‌شان، حساسیت‌های زیادی به خرج می‌دهند تا جایی که همان کار اول فیلمساز، تا مدت‌ها به عنوان بهترین کار کارنامه او شناخته می‌شود. شما در فیلم اولتان، دست روی عنوانی گذاشتید که از ابتدای انقلاب تا حتی امروز، نامی شناخته شده برای تمامی نسل هاست. طبیعتا یکی از دلایلی که شاید نویسنده یا کارگردانی، تا قبل از شما به سراغ آن نرفت، حساسیت‌های بالایی بود که این سوژه با خود به همراه داشت و کسی ریسک فراوان آن را نمی‌پذیرفت. چه شد که به عنوان کار اول، ریسک ساخت چنین سوژه‌ای را پذیرفتید حال آن که اگر فیلم‌تان مشمول ممیزی یا توقیف می‌شد، کلا مسیر فیلمسازی شما دستخوش تغییر می‌شد.

 

من از اول به چنین سوژه‌ای فکر نمی‌کردم. در ذهن داشتم که یک کمدی سیاه یا گروتسک کار کنم چون خیلی به این گونه علاقه‌مندم. گروتسک می‌تواند در ژانر معمایی اتفاق بیفتد، می‌تواند در ژانر اجتماعی اتفاق بیفتد یا حتی در گونه جنگ. نمونه‌های فراوانش هم در دنیا هست و اکثریت هم مورد اقبال تماشاگر قرار گرفته. این ژانر برای من در اولویت بالایی قرار دارد چون حس می‌کنم یک سری حرف‌ها یا اکثر حرف‌ها را با تمام تلخی‌هایی که دارند،

 

اگر در قالب کمدی بریزی، برای مخاطب، خیلی قابل لمس‌تر و قابل جذب‌تر می‌شود. اما اینکه «مصادره» چگونه شکل گرفت، من طرح‌هایی در ذهن داشتم که آنها را با محمدحسین قاسمی مطرح کردم و ایشان، همکار نویسنده‌ای علی فرقانی را به من معرفی کردند تا با هم متنی را بنویسیم. آقای فرقانی برای اینکه من با قلمشان آشنا شوم، متن «مصادره» را به من دادند که آن متن اولیه، خیلی طولانی بود؛ آن را خواندم و دیدم همان چیزی است که دنبالش هستم. در ظرف سه ماه، فیلمنامه را ده، دوازده‌بار بازنویسی کردیم تا به یک متن استاندارد

 

و مطلوب رسیدیم که فکر کردیم هم به لحاظ تولیدی و هم به لحاظ ریتم و تمپو و روابط بین کاراکترها، یک سرانجامی دارد و می‌شود روی آن کار کرد. علت اصلی اینکه به سراغ چنین متنی رفتم این بود که دیدم کار جدیدی است و قرار است حرف تازه‌ای بزند وگرنه اگر متن، بی‌خاصیت یا کهنه بود، قاعدتا قبول نمی‌کردم که آن را بسازم. از ریسکش هم نترسیدم؛ اصولا آدم به شدت ریسک پذیری هستم. در بازیگری هم همین طور است؛ از قبول نقش‌هایی که تیپ‌های متفاوتی دارند، خیلی ترسی ندارم و گاها به سراغشان می‌روم.

 

البته ریسک پذیری بالای شما در «مصادره»، دو روی یک سکه است. چون علاوه بر این که این احتمال وجود داشت که به این فیلم، ممیزی‌های بسیاری وارد شود که فیلم را از حیز انتفاع ساقط کند، این ریسک نیز وجود داشت که به «مصادره» انگ فیلم حکومتی بزنند کما اینکه طی روزهای اخیر و حتی در زمان جشنواره نیز بارها شنیده شده که شما در فرآیند مصادره، همان گونه عمل کردید که مورد قبول نظام است و مثلا نشان داده‌اید که پس از آن همه کش

 

و قوس و البته آن سابقه ساواکی قهرمان داستان (رضا عطاران)، اصلا زمین وی مصادره نشده که هضم این موضوع برای منتقدان این چرخه، سنگین است. به هر حال، فیلم شما از سوی هر دو طیف کوبانده می‌شود. نظر خود شما در این رابطه چیست و اینکه اصلا چنین رویکرد و نگاهی به «مصادره» می‌تواند عاقلانه و یا حتی علمی باشد؟

 

من در تمام مدت فیلم، بی‌طرفانه به قضیه نگاه می‌کنم. من کشورم را دوست دارم و واقعا برای سرفرازی و برای اینکه پابرجا و قدرتمند باشد، در هر جایی که هستم، تمام تلاشم را انجام می‌دهم. من در «مصادره» کاملا بی‌طرفانه نگاه کردم. عده‌ای از این جناح، انگ آن طرفی بودن می‌زنند و عده‌ای دیگر نیز انگ این طرفی بودن را اما هر دو دسته، همین طوری ایستاده‌اند که این بالاخره چه چیزی می‌خواهد بگوید یا موضعش کدام طرفی است.

 

البته این، اتفاقی است که برای من «مهران احمدی» همیشه وجود داشته. من هیچ گاه جهت‌دار و مغرضانه فیلم نمی‌سازم چرا که بی طرف می‌ایستم و فقط دوست دارم حقیقت ماجرا را ببینم و استنتاج کنم. بسیاری از اتفاقاتی که در حوزه «مصادره» این کشور رخ داد، چیزهایی بوده که من خودم شاهدش بودم. بسیاری از آدم‌هایی که اول انقلاب فرار کردند و رفتند، در ذهنشان این تصور را داشتند که ممکن است ما را بگیرند و اعدام کنند و تنها به همین دلیل فرار کردند. بسیاری از این افراد هنوز تصور می‌کنند که خانه‌ها و زمین‌هایشان مصادره شده

 

در صورتی که من با چشم خودم دیده‌ام سرایداری که در ملکی بوده، همچنان هست و بعد به صاحبان خانه زنگ می‌زند که یک وقت ایران نیایید، بعد آن خانه را بابت فیلمبرداری اجاره می‌دهد. من خودم بارها اتفاقاتی از این دست را شاهد بوده‌ام. ممکن است زمین‌ها و خانه‌هایی در اوایل و پس از انقلاب، مصادره شده باشد ولی بساری از خانه‌ها و زمین‌ها هم بوده که اصلا مصادره‌ای در کار نبوده. یک آدمی اینجا بود که صاحبان املاک را می‌ترساند و می‌گفت اگر پایتان را ایران بگذارد، اعدامتان می‌کنند. ما یک نمونه از این موارد را داریم نشان می‌دهیم.

 

در فیلم دارد می‌گوید این مصادره نشده، این خیلی چیز عجیبی نیست. یک سکانس رو به پایان داریم که سکانس کابوس است و اسماعیل (رضا عطاران) خودش را جای «استیو مک کوئین» فیلم «پاپیون» می‌بیند که به او می‌گوید: «تو زندگی‌ات را هدر دادی. تو بزرگترین گناهی که هر آدمی می‌تواند انجام بدهد را انجام دادی. تو کسی را شکنجه نکردی. تو کسی را نکشتی ولی زندگی‌ات را هدر دادی». چرا زندگی‌اش را هدر داد؟ چون آن آدم، سرخوشانه زندگی می‌کرد. او با بلاهتی که داشت زندگی می‌کرد. در حقیقت، فیلم، با احوالات شخصیت جلو می‌رود. یعنی آن شوخ و شنگی و مشنگی که در اوایل فیلم شاهدش هستیم، به احوالات شخصیت اصلی فیلم مربوط است.

 

با خر همنشین است و به میخانه و کاباره می‌رود و زن از روی صحنه انتخاب می‌کند و خیلی حساب دو دوتا چهارتایی برای زندگی‌اش ندارد. همین‌طوری اقبال به سمتش می‌آید و یک پول بادآورده‌ای نصیبش می‌شود و می‌رود یک تکه زمین می‌خرد که هیچ کس آن را نمی‌خرید. از وسط گوسفندها رد می‌شود تا به آن زمین می‌رسد و کم کم متوجه این ماجرا می‌شود. آقای هوشنگ گلمکانی تعبیر زیبایی داشتند. ایشان گفتند: «این نه انقلابی است و نه ضد انقلاب است؛ این یک غیرانقلابی است». خیلی از آدم‌ها در ایران، انقلابی بودند، یک عده هم ضدانقلاب بودند و یک عده هم اصلا به این کارها، کاری نداشتند. در جامعه فعلی ما هم هنوز شاهد چنین آدم‌هایی هستیم یک عده‌ای هستند که اصلا کاری به این مسائل ندارند و دارند زندگی‌شان را می‌کنند

 

البته الان وضعیت کمی سیاسی‌تر شده و همه آدم‌ها، داخل سیاست هستند اما قبل از انقلاب واقعا آدم‌هایی بودند که اصلا کاری به این کارها نداشتند و داشتند وظیفه‌شان را انجام می‌دانند و اتفاقا، در آن وظیفه‌ای که به عهده آنها گذاشته شده بود، خیلی هم مصر بودند. تمام این اتفاقاتی که ما اکنون در فیلم می‌بینیم، صورت عینی‌اش را یا تحقیق کرده‌ایم که وجود داشته یا اینکه شنیده‌ایم. مثلا اینکه یک عده آدم، در کلانتری مشغول بودند و تلویزیون به محض اینکه گفته کارمندان دولت به سر کارشان برگردند، اینها برگشتند. شاید الان بگویید مگر می‌شود؟

 

اما این اتفاق واقعا افتاده یعنی یک عده کارمند اداره ساواک، حتی رفتند دم وزارت کشور تظاهرات کردند که چرا حقوق‌های ما را قطع کرده‌اید و نمی‌دهید. مستند تاریخی این واقعه وجود دارد که امام خمینی(ره) گفتند فقط شکنجه‌گرها و رؤسای اصلی باید محاکمه شوند. حتی الان افرادی از این دایره، حقوق بازنشستگی دارند. اینها چیزهایی است که گاها نمی‌دانیم و چون نمی‌دانیم، قضاوت‌هایی می‌کنیم که عجولانه و اشتباه است. در مورد اینکه مصادره اتفاق افتاده، بله، اتفاق افتاده و خیلی از زمین‌ها، خانه‌ها، کارخانه‌ها و... بحق یا ناحق مصادره شدند ولی خیلی‌ها هم بودند که اصلا مصادره نشده بودند ولی اینها چرا برنمی‌گشتند پس بگیرند؟

 

چون یک آدمی اینجاست که دارد به آنها گزارش اشتباه می‌دهد. برخی، خودشان جرات برگشتن ندارند چون تصورشان از ایران امروز، همان تصوری است که از دوره انقلاب و آن روزهای پر شر و شور هیجانی دارند. من آدم می‌شناسم که ۶۰ سالش است اما به ایران برنمی‌گردد چون می‌ترسد او را بگیرند و ببرند سربازی. من این آدم را به چشم دیده‌ام و به گوش شنیده‌ام. این تصور باطلی است

 

که ما از آن طرف داریم و آنها هم از این طرف اما آنها تصور اشتباهشان بیشتر است. ما الان در دهه ۹۰ خیلی مشکلات داریم اما باز هم روزگار کنونی با دهه ۶۰ قابل مقایسه نیست چه از لحاظ اجتماعی، چه از لحاظ سیاسی و... این فضایی که الان در جامعه ما هست، یک صدمش در دهه ۶۰ وجود نداشت الان هر کس هرچیزی دلش می‌خواهد می‌گوید که به نظر من این نشانه رشد است.

 

همین نظاره‌گر بودن و نگاه بی‌طرفانه‌ای که در شما وجود دارد را وامدار سینمای کاهانی می‌دانید، بالاخره شما فیلمساز اول هستید و نخستین کارهای جدی‌تان نیز با آقای کاهانی بود و در چندین کار هم دستیار کارگردان و بازیگر وی بودید.

 

من دستیاری کارگردانان مهمی را انجام داده‌ام از سامان سالور و پوران درخشنده تا دکتر احمدرضا معتمدی و عبدالرضا کاهانی. اینها همه کارگردانان مهمی بودند و من افتخار داشتم که در کنارشان بودم و از هر کدام، چیزهایی را فرا گرفتم ولی در نهایت، من فیلم خودم را می‌سازم و فکر نمی‌کنم بتوانم شبیه کسی فیلم بسازم.

 

با توجه به حساسیت‌های سوژه، بعید به نظر می‌رسد، به راحتی توانسته باشید پروانه ساخت بگیرد، درست است؟

فیلمنامه برای بار اول پروانه نگرفت اما ما و مخصوصا آقای قاسمی، رفت و آمدهای زیادی داشتیم و در متن، چیزهایی را به ما گفتند که آنها را رعایت و اصلاح کردیم. معلوم است که به همین راحتی قرار نیست پروانه بدهند اما کاش این پروسه و نکات، برای تمام دوستان اتفاق بیفتد.

 

فیلم یک افتتاحیه شکوهمند دارد که رگه‌های یک کمدی سیاسی را در اذهان متبادر می‌کند اما در ادامه، هر چه از غلظت آن شوخ و شنگی ابتدای داستان کم می‌شود، چسبندگی جنس سیاسی کمدی افتاده و فیلم به سمت و سوی یک کمدی سیاه پیش می‌رود. غلتیدن فیلم از کمدی سیاسی به کمدی سیاه، وجه محتاطانه کار است یا تصادفا در شکل روایت به آن برخوردید و شاید هم چندان قائل به این مرزبندی‌ها نیستید.

 

به نظر من «مصادره»، کمدی سیاسی نیست و اتفاقات سیاسی موجود در آن، بستری است برای اینکه ما یک حرف انسانی بزنیم که سبب می‌شود فیلم، یک کمدی انسانی باشد. علی الظاهر، زمین یک آدم مصادره می‌شود؛ این لایه بیرونی و خیلی عامه گرایانه فیلم است ولی در ذهن و بطن و روح تماتیک اثر، فیلم، درباره مصادره هویت یک آدم است. آنجایی که اسماعیل، شناسنامه و پاسپورتش را می‌سوزاند و می‌گوید اینها دیگر به درد من نمی‌خورد. فیلم یک جمله معروف دارد که: «ایران خیلی بزرگه ولی ما همه خیلی کم شانسیم».

 

یک انسان فقط در سرزمین خودش است که شانس‌های بسیاری برای زندگی دارد. در سرزمین‌های دیگر، این شانس‌ها مدام کمرنگ می‌شود. روزی که تیم ملی فوتبال ایران در برابر آمریکا پیروز می‌شود، بیش از ۶۰، ۷۰ میلیون ایرانی خوشحال می‌شوند ولی اسماعیل و زکریا (هومن سیدی) غمگین هستند چون احساس می‌کنند که اصلا ایرانی نیستند. دیالوگی هست که می‌گوید: «ایران با ما بازی دارد». چون خودش هم نمی‌داند ایرانی است یا آمریکایی. بعد به صورت فارسی دارد این حرف را به زبان می‌آورد. بنابراین «مصادره»، مصادره هویت یک آدم است.

 

ممکن است تو در وطن خودت هم هویتت مصادره شود حالا یا توسط خودت، یا توسط اجتماع یا توسط سیاست یا... این باعث می‌شود که تو هویتت را از دست بدهی و تبدیل به اسب شوی و یک مسخ در تو اتفاق می‌افتد.

 

یکی از نمودهای بارز فیلم شما، کنترل هوشمندانه رضا عطاران است. «مصادره» خیلی بیشتر از آن چه روی پرده دیده شد، می‌توانست از مخاطبش خنده بگیرد چون زمینه‌های تحقق یک کمدی باسمه‌ای، کاملا فراهم بود؛ هم بازیگران به شدت خلاقی داشتید و هم زمینه و موقعیت، این اجازه را در اختیار شما قرار داده بود اما مخاطب در این فیلم نه تنها با باسمه سر و کار ندارد بلکه با عطارانی مواجه است که خیلی کنترل شده‌تر از آثار اخیر خود بازی کرده و برخلاف آن چه گفته می‌شود، ظرافت‌های بازی او در «مصادره» تفاوت‌های آشکاری با دیگر آثار این بازیگر دارد. به عنوان کارگردان، هوشمندی بالایی در این زمینه آن هم در نخستین ساخته‌تان به خرج دادید.

 

رضا عطاران بازیگر بسیار باهوشی است. من این افتخار را داشتم که در ۲، ۳ فیلم با او هم بازی باشم و وقتی هم بازی چنین بازیگری می‌شوی، در جریان هوش بارز و خلاقیت فراوان آن آدم قرار می‌گیری. ضمن اینکه افتخار آن را داشتم که در مقام کارگردان، کنار عطاران قرار بگیرم. من به عنوان کارگردان باید از این همه خلاقیت و هوش مراقبت

 

می‌کردم. ما تمام فرمول‌های ساخت یک فیلم هجوگونه را داشتیم: یک رضا عطاران بسیار بامزه و روبورس، یک خارج و آمریکای پر زرق و برق و پتانسیل‌دار برای اینکه یک رضا عطاران طناز را در آن رها کنی، یک زن آمریکایی که می‌شد با او هزاران شوخی کرد، یک هومن سیدی داشتیم که به نوع خودش می‌شد چندین ماجرا را از طریق او دنبال کرد ولی وقتی من می‌گویم قرار است در ژانر حرکت کنیم، واقعا برای هر لحظه، هم توسط من و هم توسط بازیگران فیلم، کنترل اتفاق می‌افتاد و این، کم‌کم جزو قراردادمان شد. بازیگر وقتی وارد یک فیلم می‌شود

 

دقیقا نمی‌داند کارگردان قرار است از چه سمت و سویی به فیلم نگاه کند اما این تویی که باید از ابتدا تا انتهای فیلم را دیده باشی و بدانی که کجای پیشنهادی که یکی از بازیگران با خودش می‌آورد، به درد آن بستر می‌خورد و کجایش نمی‌خورد و اصلا از این ژانر خارج است. عطاران از آنجایی که هم خودش بازیگر و کارگردان است، برای فیلم ما بسیار ارزشمند ظاهر شد و بازی بسیار دقیق و خوبی داشت. بهترین ویژگی بازی عطاران در این فیلم، طی کردن یک پروسه ۴۰ ساله است. لطفا کسانی که فیلم را دیده‌اند یک مقایسه‌ای بین عطاران اول فیلم و آخر فیلم داشته

 

باشند یعنی این آدم در ۴۵ روز، ۴۰ سال پیر می‌شود. تقریبا هر یک روز، یک سال پیر شده و مخاطب باور می‌کند که در حال تماشای یک آدم ۷۰ ساله است و این، کار خیلی سختی است. این قدر خودش را می‌انداخت و فیزیک و پیسکو فیزیکش را در اختیار نقش می‌گذاشت. من چون بازیگر هستم، اینها را می‌فهمم و می‌دانم. آنهایی که بازیگر هستند می‌دانند این اعجوبه دارد چه کار می‌کند. این ۴۰ سال بازی کردن، کار ساده‌ای نیست بدون اینکه تو صدایت را عوض کنی. البته در شکل‌گیری این پروسه، از گریم آقای فرح‌مرزی هم نباید بگذریم.

 

شکل پایان‌بندی «مصادره»با آنچه در جشنواره نمایش داده شد، تفاوت دارد و گویا سکانسی به انتهای اثر اضافه شده. درست است؟

بله، ما یک سکانس به انتهای فیلم اضافه کردیم. دلیلش هم این بود که کمی در متن، گرفتار شدیم و نتوانستیم سکانس پایانی را بگیریم ولی برای اکران عمومی، آن سکانس را ضبط کردیم.

 

شنیده‌هایی به گوش می‌رسد مبنی بر اینکه قصد دارید قسمت دوم این فیلم را نیز بسازید.

 

در مورد ساخت قسمت دوم «مصادره» اگر داستان خوبی باشد چرا که نه. یعنی ما فقط صرف اینکه بخواهیم قسمت دومی بسازیم، نه به نظرم خیلی کار درستی نیست.

 

فیلم شما در اکران نوروزی، با اختلاف چشمگیری نسبت به تمامی فیلم‌ها که از قضا همه به نوعی برند هستند، در گیشه پیشی گرفته و قطعا به فروش بالای ده میلیارد خواهد رسید. مورد عجیبی که این روزها به ذهن می‌رسد این است که چطور چنین فیلمی که در رقابت با دیگر آثار موفق و مخاطب‌پسند اکران توانسته فروش خیره‌کننده‌ای را به دست آورد، نتوانست جزو ۱۰ فیلم منتخب مردمی در زمان جشنواره فجر باشد؟ البته شما هم اعتراض‌هایی نسبت به سیستم رای‌گیری داشتید اما باز هم «مصادره» نتوانست جزو آثار منتخب مخاطبان جشنواره باشد. نمی‌شود این طور استنباط کرد که کسانی که این روزها به سینما می‌روند از طبقه عام و کسانی که در زمان جشنواره فیلم می‌دیدند، مخاطب خاص سینما بوده و سلیقه این دو طیف با یکدیگر فرق می‌کند چون در همان زمان نیز «مصادره» با صف‌های طویل مخاطبان جشنواره مواجه شده بود و سانس‌های فوق‌العاده بسیاری را تجربه کرد. البته حاشیه‌های نشست مطبوعاتی نیز به نوعی باعث دیده شدن فیلم در روزهای پایانی جشنواره شد.

 

این جریانات، بلایی به سرم آورد که الان واقعا جوابی برایش ندارم. من فقط اعتراض کردم و داستانی برای من ساختند که دیگر مجبور شدم سکوت کنم؛ به همین راحتی. در مورد نشست مطبوعاتی فیلمم در جشنواره، خودم یک خبطی کردم چون ما از قبل با گروهمان صحبت کردیم که چون فیلم، کمدی است اصلا موضع جدی نگیریم و خودمان، همرنگ فیلم‌مان شویم و خواستیم که با ظرایف، حرف‌هایمان را بزنیم و جلسه مطبوعاتی را با طنازی پیش ببریم که این اتفاق هم افتاد و همه خندیدند. بعد آن وقت از این یک ساعت نشست

 

مطبوعاتی که پر از حرف‌های خوب در مورد فیلم‌های کمدی، شخصیت کمدی و اینکه گروتسک چیست، بود و همه هم آن را دوست داشتند و تعریف کردند و خندیدند، نهایت بی انصافی است که یک دقیقه مونتاژ شده را درآوردند و به شکل گسترده‌ای در فضای مجازی پخش کردند. مگر چه اتفاقی افتاده بود؟ ما در یک جمع خصوصی سینمایی، داشتیم حرف‌های تخصصی در مورد سینما می‌زدیم. یک آقایی بلند شد و گفت شما در فیلم، حرف رکیک زده‌ای. من گفتم ما حرف رکیک در فیلم نداریم. بعد گفتم بگو، نمی‌گفت. گفتم «بخورش» را می‌گویی؟

 

این حرف، رکیک نیست. مگر شما در خانواده‌ات نمی‌گویی آب بخور یا این را بخور. بعد گفت در فیلم از کلمه «دراز و بزرگ» استفاده شده. گفتم این هم حرف رکیک نیست. گفتم تو ذهنت اشتباه فکر می‌کند. من الان یک حرکتی انجام می‌دهم و تو یک جور دیگر برداشت می‌کنی. به من ربطی ندارد که تو چه برداشتی می‌کنی. مردم که قبل و بعد این قضیه را نمی‌دانند. حتی این انگ را به من چسباندند که احمدی، حالتش هم حالت عادی نبوده؛ متاسفم. من در این زمینه، خیلی ضربه خوردم. به خودم، خانواده‌ام و ناموسم توهین شد. خدا جوابشان را بدهد. علتش هم این بود که من اعتراض کردم. دلیلش فقط و فقط همین بود. من نمی‌دانم چه کسی این کار را کرد

 

اما از او نمی‌گذرم. من به سیستم رای دهی اعتراض داشتم. می‌گفتم آیا مادر من جزو مخاطبان جشنواره هست یا نه؟ او آمده فیلم را دیده، حالا چطوری با اپلیکیشن رای بدهد؟ شما چرا جامعه آماری را پایین می‌آورید و بعد نتیجه‌گیری می‌کنید؟ من تمام حرفم این بود. من کاری را که می‌توانستم، انجام دادم. من باید اعتراض می‌کردم که کردم و نتیجه‌اش هم این شد. من را مجبور به یک سکوتی کردند ولی از آنها نمی‌گذرم و آنها را به خدا و حضرت فاطمه(س) واگذار می‌کنم چون من در قلبم، آدم معتقدی هستم ولی بیرون و در جریانات اجتماعی، خیلی این چیزها را نمی‌گویم.

 

شاید دلیل کنار گذاشتن فیلم از پروسه داوری، همین حواشی بود چون فیلم لااقل باید در چندین رشته، نامزد می‌داشت.

 

بله، کاملا کنار گذاشته شد. بالاخره آدم پخته می‌شود و یاد می‌گیرد که کجا و چگونه دارد زندگی می‌کند و اینکه از این به بعد چکار کند. راستش دیگر دوست ندارم در نشست‌های مطبوعاتی شرکت کنم چون هر کسی، هر طور که دلش بخواهد از تو سوءاستفاده می‌کند برای اینکه بازار خودش را داغ کند. ممکن است از هر حرف تو، سوءبرداشتی شود و اتفاقی بیفتد. من بعد از نشست مطبوعاتی فیلمم، چیزهایی را شنیدم و دیدم که ماندم چه بگویم. مثلا دیدم فلان سایت زده اظهارات صریح مهران احمدی در مورد روحانیت! حالا اگر آن خبر را باز می‌کردی، نوشته شده بود که من گفته‌ام: «روحانیت ۲۰ سال پیش با الان خیلی فرق کرده و به تعاملات بیشتری با جامعه رسیده‌اند» و در همین مورد صحبت کرده بودم. این چه سوءاستفاده‌ای است برای اینکه فالوئر و آدم جمع کنند. به خدا این نان‌ها خوردن ندارند.

 

البته یکی از سختی‌های چشمگیر «مصادره» لوکیشن‌های متعدد خارج از کشور فیلم بود و اینکه شما به گونه‌ای، بازسازی چندین دهه از آمریکا را در ارمنستان انجام دادید. فکر نمی‌کنم فیلمی با این میزان لوکیشن در کشوری دیگر ساخته شده باشد.

 

یکی از سختی‌های کارمان در این فیلم، آن بود که باید هم یک تاریخی را پشت سر می‌گذاشتیم و می‌دیدیم و هم یک جغرافیایی داشتیم. یعنی ما در فیلم‌مان، تاریخ و جغرافیای خاصی داشتیم. یعنی ما باید از دهه ۸۰ آمریکا و ال‌پاسو را نشان می‌دادیم تا سال ۲۰۱۵ این کشور و لس‌آنجلس و نیویورک را. قسم می‌خورم که حتی یک نفر به من نگفت که این فضاها واقعی نبوده یا گافی داده‌اید چون خیلی دقت داشتیم و خیلی با همدیگر جنگیدیم.

 

انتخاب این لوکیشن‌ها، خیلی با وسواس صورت گرفت. در مورد خیلی از لوکیشن‌ها، ما مدت زمان طولانی را می‌گشتیم تا بنا برعکس‌هایی که داشتیم و ویژگی‌های منطقه‌ای، خود اصل جنس را پیدا کنیم. ما «مصادره» را در ۵ شهر ارمنستان یعنی گیومری، دره شقایق‌ها، سوان، دلیجان و ایروان فیلمبرداری کردیم. مثلا گیومری، ۴ ساعت با ایروان فاصله دارد آن هم با یک جاده سخت که ما در حدود یک هفته آنجا فیلمبرداری داشتیم. دلیجان هم ۳ ساعت با ایروان فاصله داشت که ما تنها برای ضبط یک سکانس به آنجا رفتیم. ما حدود ۲۵ روز در ارمنستان، دنبال لوکیشن گشتیم یعنی از ۸ صبح تا وقتی که شب می‌شد.

 

البته در این روزها شاید انبوهی از مخاطبان، از ماه‌ها قبل این انتظار را داشتند که مهران احمدی را در «پایتخت ۵» ببینند. این اظهارنظرهای مردمی به گوش شما هم رسیده؟

این روزها من با هجمه وسیعی روبه‌رو هستم که چرا نیامدی در سریال «پایتخت» بازی کنی؟ البته اشکالی ندارد چون یک عده ابراز محبت و برخی هم حتی گله می‌کنند چون نمی‌دانند ماجرا چیست. همه چیز را هم نمی‌شود توضیح داد. نمی‌توان به مردم گفت که چرا من نرفتم در «پایتخت» بازی کنم. اگر گفته شود همه چیز به هم می‌ریزد.

 

یک چیزهایی که می‌شود گفت را رسانه‌ای می‌کنم مثل اینکه من «مهران احمدی» ترس این را داشتم که تا آخر عمر، انگ «بهبود» به پیشانی‌ام بخورد. نه برای مردم بلکه برای سینماگرها چون من حرفه و شغلم این است. بنابراین اگر انگ «بهبود» روی پیشونی من بخورد، ممکن است نقش‌های بهتر و جدی‌تری را به من پیشنهاد ندهند. اکنون در همین مورد، برخی توهین می‌کنند و این دارد بیش از حد در جامعه باب می‌شود.

 

و سخن پایانی

«مصادره» حاصل عشق‌ورزی ۶۰، ۷۰ آدم متخصص و درجه یک در سینمای ایران است. بزرگترین ویژگی که این گروه داشت این است که تا همین الان که ۷ ماه از پایان پروژه گذشته، همچنان عاشقانه پای کار ایستاده‌اند. باور کنید که حتی نورپرداز و دستیار تدارکات ما دارند از فیلم حمایت می‌کنند، چون ما با عشق کار کردیم.

 

مجتبی اردشیری

 

 

 

armandaily.ir
  • 13
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش