دوشنبه ۰۱ مرداد ۱۴۰۳
۱۲:۰۲ - ۲۰ تير ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۴۰۵۴۹۳
چهره ها در سینما و تلویزیون

بهاره رهنما: بپذیریم که در آستانه توفان فرهنگی هستیم

بهاره رهنما,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

چند سالی می‎شود که نام بهاره رهنما علاوه بر پرکاری‎اش در سینما، تلویزیون و تئاتر، با کمپین‎هایی مرتبط با مسائل کودکان و زنان گره خورده است. کمپین‎هایی که سبب ارتباط بیشتر او با سیاستمداران و طبعا، اظهارنظر در حوزه‌های اجتماعی شده؛ اظهارنظرهایی که گاها سیاسی تفسیر می‎شوند تا با موضع‎گیری‎های وی در جریان‎هایی مانند انتخابات ریاست‎جمهوری چند دوره اخیر، موافقان و مخالفان بسیاری داشته باشند که گاها حواشی بسیاری برایش دست و پا می‎کنند. درست مانند امروز که وی از سویی سفیر پویش «ارمغان ۳» است و از سوی دیگر تحت آماج شدید منتقدانی که وی را به بی‎سوادی متهم می‎کنند.

اما هر چه که باشد، زندگی برای رهنما جریان دارد؛ کتاب‎های داستان و شعرش را می‌نویسد، هم‎چنان حضور فعالی در جلوی دوربین سینما و تلویزیون و روی سن تئاتر دارد، هم‎چنان درس می‎خواند و درس می‎دهد، ورزش می‎کند و زبان انگلیسی می‎آموزد و... بهانه‎های مختلفی وجود داشت تا با او هم‎سخن شویم. سعی کردیم از تمام موضوعاتی که طی این مدت، به نوعی تحت محوریت او مطرح شدند، سوال بپرسیم.

گفت‌وگوی آرمان با بهاره رهنما را در ادامه می‌خوانید.

خانم رهنما، شما طی سالیان اخیر، حضور چشمگیری در تئاتر داشته و دارید. از سال گذشته تا به امروز، تنها «آینه بغل» را روی پرده داشتید. این کمرنگ کردن حضور در سینما و تلویزیون چه دلیلی داشته است؟

من امسال در فیلم «آقای سانسور» نقش اصلی زن را بازی کردم. در مورد بازی در «آینه بغل»، آقای منوچهر هادی دوست من هستند. ایشان برای بازی در آن نقش، تماس گرفتند در حالی‎که آن نقش، اصلا نقش خانم نبود و یک چیزی یک روزه پیش آمد که من کار کنم و اصولا دیگر کار این مدلی نخواهم کرد. به عنوان این‎که کسی رفیقم است و بروم کوتاه برایش بازی کنم، بعید می‎دانم، مگر آدمی باشد که من دین فرهنگی به او داشته باشم. من چند کار در سینما دارم که هنوز اکران نشده. یکی کار «هشتگ» است ساخته آقای بهبودی‎فر که کمدی خیلی خوبی شده و من و «نیوشا ضیغمی» نقش‎های اصلی را بازی کردیم.

در «آقای سانسور» و فیلم کمدی «ترمیناتور» هم بازی کردم. در مورد سریال، هم‎اکنون هشت ماه است که در کار آقای «علی غفاری» هستم که یک کار بسیار جالب اجتماعی راجع بچه‎های بی‎سرپرست است به نام «بچه مهندس» که درحال‎حاضر، فاز ۱ آن در حال پخش است. برای من، تئاتر، حرفه اصلی است. من در سال‎های بسیار پرکاری و پول درآوردن و زمانی که یک بازیگر تجاری پرکار بودم، ناگهان آن‎چنان جذب تئاتر و عاشق آن شدم که کلا در طول سال، حداقل یکی، دو مورد از پیشنهادهای بازی در فیلم و سریال را رد می‎کنم تا بتوانم حضور مستمری در تئاتر داشته باشم یعنی تئاتر برای من یک انتخاب بوده نه یک ناگزیری.

بعضی از دوستان از سر ناگزیری به سمت تئاتر معطوف می‎شوند اما برای من، یک انتخاب بود. همیشه فکر می‎کنم که شاید بهتر بود که از اول به تئاتر می‎رفتم تا سینما و واقعا الان هم همین‎طور است. الان هم کار اصلی من تئاتر است. یک‎بار همسرم اوایل آشنائی‎مان به شوخی به من گفت که اگر آدمی بودم که می‎گفتم تو کار نکن، چه عکس‎العملی داشتی؟ من هم گفتم که کار در سینما و تلویزیون، اهمیت زیادی برای من ندارد اما تئاتر را نمی‎توانم کنار بگذارم. کلا در زندگی، تئاتر برایم حکم خط قرمز را دارد.

آن‎قدر برایم مهم است که وقتی می‎روم سر کار و می‎بینم فلان دوستم دارد در فضای کار، یک نامردی در حق تئاتر می‎کند یا یک کار غیرمتعهدانه‎ای انجام می‎دهد، حتی روی دوستی‎مان هم ممکن است تاثیر بگذارد. من تئاتر را اندازه پدر و مادرم دوست دارم و می‎توانم بگویم بعد از دخترم پریا، مهم‌ترین اتفاق زندگی‎ام است. من در سینما و تلویزیون، کارهای موفقی داشتم که جریان‎ساز بوده مثل «نان، عشق و موتور ۱۰۰۰» که به تازگی داشتم در مورد این فیلم با آقای داوودی حرف می‎زدم چون ایشان یکی، دو سال است در تدارک ساخت قسمت دوم آن هستند. آقای داوودی هم می‎گفت که تو قبل از این فیلم، کلا کارهای جدی بازی می‎کردی بعد یک‎دفعه آمدی به سمت آثار کمدی.

ولی در تئاتر، خیلی کم، کار کمدی انجام داده‎ام. جالب است که در کارهای درام، خیلی حضور پررنگ‎تری داشتم و دو، سه باری که در تئاتر کاندیدا شده‎ام، تمامش برای نقش‎های درام بوده است. دو سال هم سفیر انجمن حقوق کودک بودم که آنقدر آنجا اتفاقات وحشتناک دیدم که در عین حال نمی‌توانم زن‌ستیز بودن یک جامعه را نادیده بگیرم. شما ببینید نماینده‌های زن مجلس ما اصلا صرف نظر از اینکه جناح راست باشند یا چپ، من با آنها صحبت کردم و از نزدیک با چند نفر آنها آشنا هستم، اما نمایندگان مرد در مجلس، راحت به آنها اجازه صحبت نمی‌دهند یعنی آن نوبت و شرایطی که برای آقایان وجود دارد، ناخودآگاه برای نمایندگان زن وجود ندارد. حالا شاید به این دلیل است که تعدادشان کمتر است و زورشان نمی‌رسد اما همه اینها وجود دارد. من فکر می‌کنم که نتیجه این پویش آن است که این ۳۶۰ مادر، می‌توانند ۳۶۰ تربیت را به جامعه اضافه کنند حتی یک بچه با تربیت معمولی بهتر از بچه‌ای است که اصلا مادرش نیست که به او بگوید چه کار کند خصوصا برای دختربچه‌ها.

البته شما در ابتدا با کارهای درام و رومنس آغاز کردید اما از یک جایی به بعد (نان، عشق، موتور ۱۰۰۰) به عنوان بازیگر آثار کمدی شناخته شدید.

«نان، عشق، موتور ۱۰۰۰» کار بسیار موفقی از آب درآمد و از طرف دیگر، در آن سال‎ها، سینمای کمدی، ژانر غالب شد و تهیه‎کنندگان به دلیل نیاز مردم و این‎که آنها از فیلم‎های سیاه و تلخ، جامعه بعد از جنگ و فشارهای اقتصادی خسته شده بودند، بنابراین خودبه‎خود رونق کارهای پرفروش در کارهای کمدی جلوه کرد و من هم به عنوان بازیگر فیلم‌های بی‎مووی (بفروش) طبیعتا پیشنهادات کمدی بیشتری به نسبت آثار جدی ارائه شد.

از این به بعد هم که تب ساخت کمدی به مانند دهه ۸۰ نیست، آیا باید شما را بیشتر در آثار کمدی ببینیم؟

به نظر من کمدی رسالت بزرگی است که کار کردن در آن فضا هم بسیار سخت است. این جمله «چارلی چاپلین» را باید طلا گرفت که: هر بازیگر کمدی می‎تواند درام بازی کند اما کمتر بازیگر درامی بوده که بتواند تبدیل به کمدین شود قطعا کمدی کار می‎کنم. خیلی هم برایم جذاب است با وجودی که در مملکت ما، هم‎چنان فقط به کارهای جدی، جایزه داده می‎شود چون ما راحت رویمان نمی‎شود بخندیم ولی برای من، آن ماندگاری در ذهن مردم مهم است و اینکه مگر ما واقعا بعد از انقلاب، چند کمدین زن داشتیم. من سعی کردم این سکان را در حد خودم نگه دارم. البته یکی از مهم‎ترین الگوهای من در مسیر سینمای کمدی و کمدین زن، خانم «گوهر خیراندیش» بوده که بازی ایشان را خیلی دوست دارم و خیلی هم به مسیر ایشان نگاه کردم چون بسیار خلاق هستند و با خودش می‌آورد و این سبک برای من خیلی جذاب است.

شما در شرایطی به عنوان سفیر پویش «ارمغان ۳» انتخاب شدید که بحث سوء‎استفاده برخی سلبریتی‎ها از کمک‎های مردمی، حتی از زبان مسئولان انتظامی نیز مطرح شده. البته که شما سابقه طولانی در رهبری کمپین‎ها و تشویق مردم به کمک در حوزه‎های مختلف را دارید اما در شرایط کنونی که این حرف‎وحدیث‎ها مطرح است، نترسیدید که نتوانید در سایه بی‎اعتمادی احتمالی مردم به سلبریتی‎ها، این کمپین را به سرانجام برسانید؟

نه، اصلا نترسیدم. من خودم را با آقای دایی مقایسه نمی‎کنم چون به نظر من آقای دایی، در ایران پهلوان است و یک پهلوان، جایگاه خیلی ویژه‎ای دارد. برای من «علی دایی» یک اسم خیلی بزرگ است مثلا مگر با این شایعاتی که اخیرا مطرح شد، «علی دایی» بین من و شما خراب شد؟ متاسفانه فضای مجازی تبدیل به حمام زنانه‎ای شده که پچ‎پچ‎های مزخرف در آن خیلی زیاد است کما اینکه در همین فضا مطرح شده بود که همسر من، پسر آقای «حسن عباسی»؛ از تئوریسین‎های سپاه هستند که به سادگی سرچ کردن می‎توانستند متوجه شوند «حسن عباسی» تنها ۸ سال بزرگتر از همسر من هستند و به لحاظ بیولوژیک، هیچ پسری در سن ۸ سالگی نمی‎تواند پدر شود. ولی این موضوع به ‎قدری در ایران پیچیده شده بود که من حتی وقتی در جمع‎های ادبی می‎رفتم، بچه‎ها با تعجب به من می‎گفتند ما از تو یک سوال داریم و من برایشان توضیح می‎دادم.

در مورد سلبریتی‎ها، من دیدم یک‎سری لاطائلات راجع پهلوان «علی دایی» گفته شده که آن حرف‎ها را هیچ انسان باشعور و صاحب‎عقلی باور نکرد. شاید این جمله برای پاسخ سوال شما درست باشد که برای من، جامعه باشعور و منصف ایرانی کافی هستند حتی اگر متاسفانه این روزها تعدادشان کمتر باشد. نکته‎ای که خیلی برایم مهم است، نگاه کردن به هدف است. من در شرایطی این کمپین را قبول کردم که انتقادات بسیاری به دولت آقای روحانی وارد است حتی از طرف هنرمندان. خود من یکی از کسانی بودم که چون خیلی از ایشان حمایت کردم، در بسیاری از بحث‎ها مخصوصا در بحث مربوط به زنان، خیلی فکر می‎کردم چرا کارها پیش نمی‎رود و اتفاقی نمی‎افتد و برایم خیلی چیزها جای سوال داشت ولی زمانی که به این کمپین دعوت شدم اصلا برایم مهم نبود که حالا عده‎ای می‎خواهند به من ناسزا بگویند. حتی در فضای مجازی در زمینه محیط زیست می‎گفتند که خانم ابتکار باید فعالیت بیشتری داشته باشد.

آدم وقتی دور است، خیلی چیزها را نمی‎داند. من الان که دارم کار اجرایی می‎کنم، می‎بینم دست ما از آتش دور است و فکر می‎کنیم اینها چرا هیچ کاری نمی‎کنند درحالی‎که این‎قدر این هیچ کاری به هزار تا مساله دیگر وابسته است که آدم فکر می‎کند ما هم اگر در همان جایگاه بودیم، کاری از دستمان برنمی‎آمد ولی مثلا در همین بحث محیط زیست، خود من همیشه می‎گفتم کاش خانم ابتکار، کمی چکشی‎تر و اساسی‎تر با مسائل و قوانینی که هست، برخورد کند.

البته شما تا همین جا هم به خوبی توانسته‎اید این کمپین را به مردم معرفی کنید و امیدواری نسبت به آینده ان بسیار بیشتر است.

اگر در جایی مثل انجمن هموفیلی، انجمن دیابت، انجمن ام‎اس و... حضور داشتم، سعی کردم در آنجا یک ردپای اجرایی به عنوان یادگاری داشته باشم که وقتی از آنجا بیرون می‎آیم، بعدها بگویند این کار را ایشان انجام داده است. این اجرایی شدن از آن اسم‎های نمادین مهم‎تر است به همین دلیل فکر می‎کنم امسال طرح «ارمغان ۳» حرکت ماندگاری باشد.

ولی احساس می‎شود این کمپین در مقایسه با دیگر کمپین‎هایی که بر عهده داشتید، از اهمیت بیشتری برای شما برخوردار است.

کمی برایم حیثیتی‎تر است آن هم به‎خاطر موضوع زنان. من زمانی که از طرف یونیسف برای فعالیت در راستای آرمان پنجم از اصول هفده‎گانه سازمان ملل مورد تقدیر قرار گرفتم که آن آرمان پنجم برای بشر امروز، جامعه و دنیایی که دارد به سمت روند پرشتاب مدرنیته می‎رود، برابری می‎کند با حقوق زنان و دختران در هر جامعه‎ای با مردان، فکر کردم که من بدون اینکه شاید خیلی برنامه‎ریزی داشته باشم، در این مسیر قرار گرفته‎ام. مثلا اگر در جایی اگر بحث دختر یا زنی می‎شود اصلا وظیفه خودم می‎دانم که موضع بگیرم. حتی وقتی محصل بودم و مدرسه می‎رفتم هم وقتی کسی داشت دختربچه‎ای را کتک می‎زد که زور آن دختر به او نمی‎رسید، من خودم را همیشه وسط می‎انداختم یعنی این احقاق‎حق همیشه از بچگی در من وجود داشته است.

برسیم به حاشیه‎ای که طی این مدت، حسابی خبرساز شده و آن، غلط‎های املایی است که شما در پست‎های مجازی خود به کار بردید. اتفاقی که کمی بیشتر از انتظار، سروصدا کرد.

اولی «حقوق غذایی» که شوخی بود. دومی «اجالتا» که اصلا درست بود و آن را در کتابت فارسی-عربی داریم که من حتی رفتم از دهخدا درآوردم. ببینید، اینها موج است و من به نتیجه فکر می‎کنم. موجی که مقداری هدفمند عمل می‎کند به دلیل همان قضییه‎ای که جامعه ایرانی فکر می‎کند من می‎خواهم مردان ایرانی را بکوبم. بخشی از آن به‎خاطر موضع‎گیری من برای خشونت علیه زنان است که یک آدم‎هایی را نارحت می‎کند به همین دلیل می‎آیند از من یک ایرادی بگیرند خب از کجا باید ایراد بگیرند؟ من سالیان سال در زندگی سابقم و بعد، آن سه، چهار سالی که جدا شدم، اصولا بحث حاشیه‎سازی نداشتم.

اینکه در زندگی کسی وارد شده باشم، مالی از کسی برده باشم، کاری را ترک کرده باشم، تعهدی را انجام نداده باشم، شما حتی اگر بگردید، یک عکس از من با شکل و شمائل غیرعادی در کل اینترنت وجود ندارد. حواسم بوده چون زندگی من، برنامه‎ریزی دارد که کجا می‎روم و کجا می‎آیم چون آدم هدفمندی هستم اما مرتب در این چالش‎ها، من را وسط می‎اندازند یعنی این حواشی از بیرون به من الصاق می‎شود و باز هم من فکر می‎کنم نتیجه مهم است چون من اهدافی دارم که یکی از آنها، نشر حال خوب و امید بین زنان ایرانی است که دارم کاملا هدفمند این کار را انجام می‎دهم. من نزدیک به ۴۰ فیلم سینمایی بازی کرده‎ام که حداقل در ۳۰ تای آن، عروس شده و لباس عروس پوشیده‎ام.

یک بار هم در سنی که اوج زیبایی هر زنی است یعنی در ۲۰ سالگی، لباس عروس پوشیده‎ام که وقتی من با آن لباس، وارد سالن شدم، پدر و مادرم تا یک ساعت اصلا نمی‎توانستند حرف بزنند از بس که از دیدن من حالشان منقلب شده بود بنابراین من عقده اینکه در ۴۲ سالگی در لباس عروس دیده شوم را که نداشتم. یک فکری پشت این منظور بود. من وقتی حالم بد است در اینترنت پیدایم نمی‎شود. فکر می‎کنم ما باید سفیر حال خوب باشیم و اگر حال خوبی داریم، آن را نشر دهیم مثلا همسرم چند هفته پیش به دلیل ناراحتی قلبی در بیمارستان بستری شده بود چون به‎خاطر مشکلاتی که در کارش به وجود آمد، کمی عصبی شده بود. من اصلا حتی این موضوع را ننوشتم و با اینکه خیلی به دعای مردم اعتقاد دارم، گفتم برای یکی از دوستانم که بیمارستان است دعا کنید چون ایشان واقعا دوستم هم هست. یعنی ناله نمی‎کنم و خودم را هم به مریضی نمی‎زنم که بخواهم موضوعاتی راجع بدبختی و چیزهای غم‎انگیز و سیاه بنویسم.

من به عنوان آدمی که تقریبا به اندازه خودم موثر هستم و در این ۲۵ سال فعالیت، طرفدارانی دارم و البته کسانی که از من خوششان نمی‎آید، از همه آنها ممنونم چون دارند بخشی از روز خودشان را به من فکر می‎کنند. پس بنابراین این حال خوب را نشر می‎دهم. در مورد غلط‌های املایی، اولین مورد «حقوق غذایی» این‎قدر واضح است که مثلا کسی ادبیات را «ط» نمی‎نویسد. حتی یک آدم با بهره هوشی پائین، وقتی او را ۴ سال به مهد ببری، او با نگاه کردن به اسم آن مکان، آن را یاد می‎گیرد. بنده رفتم ۴ سال دانشکده حقوق قضایی، آنجا تابلویش بوده بعد بیایم بنویسم «حقوق غذایی» اصلا این کلمه معنا دارد؟ حتی آدم احمق هم حقوق را به معنای غذا که همه می‎دانیم چیست، نمی‎گیرد. بعد سر این «اجالتا» که من مدارک تحصیلی‎ام را گذاشتم.

داستان این است که من خودم ایجاد حاشیه یا چالش نمی‎کنم اما وقتی هم که حاشیه یا چالشی پیش می‎آید، اصولا آدم عقب‎نشینی و ترس نیستم. می‎آیم جواب می‎دهم چون برای روشن شدن اذهان طرفداران تین‎ایجر، چیزهایی باید گفته شود. ما وزیری داشتیم که خدا رحمتشان کند که مشخص شد کلی از مدارک ایشان تقلبی بوده، فردا این جوان ایرانی می‎خواهد اطمینان کند. من ۴ تا کمپین اجتماعی می‎خواهم بزنم تا یک زندانی را آزاد کنم بعد می‎گویند این مگر دیوانه است دروغ می‎گوید درس خوانده. به تحلیل من و اتاق فکرم، یک موجی علیه من به راه افتاده. چون من در اتاق فکرم، یک مجموعه جوان دارم که واقعا در موفقیت من موثر هستند برای همین می‎گویم یکی از نکات مثبت کارنامه کاری من، برنامه‎ریزی است که همیشه آن را به جوان‎ها متذکر می‎شوم. من هر چه درس خواندم، با برنامه‎ریزی بوده، اگر سینما را کمرنگ کردم، با برنامه‎ریزی بوده، اگر تئاتر را پررنگ کردم، با برنامه‎ریزی بوده، اگر تصمیم گرفتم با آدمی در این اشل ازدواج کنم، برنامه‎ریز داشتم و... همه اینها برنامه‎ریزی داشته و برنامه‎ریزی نتیجه می‎دهد.

و خیلی جالب است که برخلاف بسیاری از همکارانتان، وقتی حاشیه‎ای علیه شما مطرح می‎شود، خیلی زود به آن واکنش نشان داده و جواب می‎دهید.

من آدم ساختن حاشیه و چالش نیستم ولی وقتی می‎سازند چون ساکت نمی‎شوم، قضییه بالا می‎گیرد که این، کمی به رگ و ریشه اراکی من برمی‎گردد که در این مواقع، روحیه جنگ‎جویی داریم. در این ارتباط، دو دسته آدم داریم؛ یک سری آدم‎هایی که نسبت به مسائل زنان فعالیت دارند و در این حوزه، مشکلاتی دارند و یک سری هم، قشر تنبل جامعه ما هستند که آدمی مثل من، مانند خاری در چشم آنهاست. من ساعت ۷ و ۸ صبح بیدار می‎شوم و تا ساعت ۱ و ۲ دارم کار مثمرثمر انجام می‎دهم.

هنوز هفته‎ای دو بار به کلاس زبان می‎روم چون استعدادم در زبان انگلیسی خوب نیست و راحت جلو نمی‎روم اما ناامید نشدم چون الان به این نتیجه رسیدند که یادگیری زبان، یک ژن است ولی پشتکارم را دارم، هفته‎ای دو شب، دانشجوی مکاتبه‎ای هستم و درس می‎خوانم. پس از آن ۴۲ کیلویی که وزنم با عمل اسلیو پائین آمد، الان یک ماه است که ورزش را به شکلی جدی شروع کرده‎ام، الان استاد رشته نمایشنامه‎نویسی و بازیگری همان دانشگاهی هستم که در آن درس می‎خواندم و... بنابراین دارم تلاش می‎کنم.

بعد طرف تا ظهر زیر لحاف خوابیده است و ساعت ۲ تازه چشمش باز می‎شود و به وی‎پی‎ان و اینترنت وصل می‎شود و چهار تا فحش به «اصغر فرهادی» و «منیژه حکمت» و چهار تا آدم شناس دیگر می‎دهد و در پیچ دخترخاله و دختر همسایه و چهار تا مدل برود و حرف ناموسی رکیک بزند و ساعت ۶ هم برود بیرون چون کاری ندارد. یک عده خیلی زیادی که به اصطلاح خود جوان‎ها، کارهای من روی مخشان است. آدم‎های تنبلی هستند که تحمل این میزان از انرژی من را ندارند؛ من این را دیده‎ام. چون متاسفانه قشر زیادی از جوان‎ها و آدم‎های جامعه ما تنبل هستند و بنابراین دنبال این هستند که چرا این آدم، همه جا هست و چرا دارد همه کاری می‎کند.

خدا را شکر که من کار افتضاح نداشتم گرچه کار ضعیف به نسبت دیگر کارهایم داشته‎ام اما تکلیفم معلوم است، زندگی‎ام مشخص است و این چیزها حالشان را بد می‎کند. می‎تواند یکی از دلایل جواب دادن یا توضیح دادنم این باشد که من معلم هستم و ۱۵ سال است که کار تدریس انجام می‎دهم و سه سال است استاد رسمی دانشکده هنر و معماری در رشته ادبیات نمایشی و بازیگری هستم. این روحیه معلمی، همیشه این دغدغه را به من داده که نکند جوان‎ها در مورد آدم‎هایی که دوستشان دارند، اشتباه می‎کنند. توضیحی که می‎دهم بیشتر برای آن قشر جوانی است که تحت تاثیر این امواج قرار نگیرند.

و طبیعتا با داشتن چنین روحیاتی، از جمع‎هایی جدا می‎افتید.

ن کلا از یک جمع‎هایی طرد شده‎ام که البته مهم هم نیست. تنها و بدون اینکه به هیچ آدمی تکیه داشته باشم، به اینجا رسیده‎ام.

احساس نمی‎کنید بخشی از حاشیه‎هایی که برای شما درست می‎شود، جنبه تلافی‎جویانه داشته و به شکلی با هدف جریان‎سازی صورت می‎گیرد؟

وقتی در جامعه‎ای کوچک، سر یک کار، می‎بینم که مثلا همکارم دارد پیش کارگردان برای من می‎زند که سکانس‎های من را حذف کند، من چه انتظاری از بقیه می‎توانم داشته باشم؟ مثلا این موضوع غلط املایی را یکی از روزنامه‎های تندرو راه انداخت چون من یک شوخی با آنها کرده بودم که دوباره هدایتی را با رهنما اشتباه نگیرد! چون در ۶، ۷ خبر، این روزنامه که این همه ادعایش می‎شود، بهاره هدایتی را با بهاره رهنما اشتباه می‎نوشت بعد من سر این موضوع، یک شوخی با آنها کردم که منجر به نوشتن یک توئیت شد که طی آن، فردی به من گفته بود «بی‎سواد»؛ آن آدم، کاملا از همین دوستان جناحی بود که گویا هنوز با من مشکل دارند. بعد من این را نوشتم و اولین جایی که آن را بولد کرد، همین روزنامه بود.

در راستای این فعالیت‎های تخریبی علیه شما، در طول این سال‎ها در تلویزیون ممنوع الفعالیت نبوده‎اید؟

هر از گاهی دوستان می‎گویند نمی‎توانید در تلویزیون کار کنید و بعدا خودشان می‎آیند و می‎گویند بیا کار کن. من کلا نمی‎دانم داستان تلویزیون چیست! تئاتر «زنان شکسپیر» من که یک کار کاملا کمدی زنانه بود، مشکل پیدا کرد. البته این اندازه‎ای که من تاوان دادم، بسیار کمتر از خیلی از دوستان و همفکرانم است ولی من به اندازه خودم اذیت شدم و هنوز هم دارم می‎شوم.

از رای به «حسن روحانی» پشیمان هستید؟

من اصولا آدم پشیمانی نیستم. در هر شرایطی، بهترین تصمیم، همان بوده که گرفته‎ام حتی اگر الان هم زمان به عقب برگردد، باز هم اتفاق بهتری نمی‎افتاد. من خودم به عنوان یک انسان منصف، می‎دانم جامعه‎ای که آقای روحانی به هر لحاظ، علی‎الخصوص اقتصادی تحویل گرفت، به اندازه‎ای داغان بود که نمی‎شد کار چندان خارق‎العاده‎ای در آن انجام داد. نمی‎خواهم از ایشان دفاع کنم؛ من هم در بخشی مخصوصا بخش مربوط به امور زنان، انتقادهایی جدی دارم ولی اگر زمان به عقب برمی‎گشت باز هم در آن شرایط به آقای روحانی رای می‎دادم و بی‎انصافی است اگر بخواهیم کلیه کارهایی که این دولت انجام داده را نادیده بگیریم. به هر حال تمام دولت‎ها از دوره اول تا به حال، به همین ترتیب هستند که در کنار ۱۸ کار منفی، ۴ تا کار مثبت هم داشته‎اند اما متاسفانه کارهای منفی تمام دولت‎ها، از کارهای مثبت آنها بیشتر است. اما اصولا من آدم افراطی در مواضع سیاسی و اجتماعی نیستم.

اما شما (جامعه هنری) طی هفته‎های اخیر، مطالبات بحقی را از رئیس‎جمهور و دیگر مقامات سیاسی کشور درخواست کرده‎اید که به هیچ یک از آنها پاسخی داده نشد.

در اینجا زور قانون‎گذارانمان خیلی بیشتر از هنرمندانمان است برای همین است که می‎گویم جامعه‎ای جامعه موفقی است که در آن، سیاستمداران الگو باشند، چرا ما هنرمندان باید الگو باشیم وقتی زورمان کم است؟ تویی که قدرت داری، موقعیت داری، پول داری، قانون می‎گذاری ببینیم چطوری زندگی می‎کنی؟ تو باید الگو باشی نه من. همین الان، نصف جامعه دکتر و مهندس ما، به بازیگری به چشم مطرب و شغل سطحی و مبتذل نگاه می‎کنند.

مثلا خود من دوست پزشکی دارم که می‎گوید: خواهشا بیا با دخترم حرف بزن که به سمت بازیگری نرود چون آبروی من می‌رود. می‌گویم تو رویت می‌شود به من که بازیگرم، این حرف را بزنی؟ می‌گوید من با تو راحتم. طرف پروفسور یک رشته علمی است و تصورش این است. بنابراین علت، همان فرهنگ است که باید آموزش و پرورشمان درست شود، باید قوانین‌مان، رفتارمان با بچه‌ها از سن پائین تغییر کند که اساسا یک تکانی بخوریم چون ما واقعا به لحاظ فرهنگی در آستانه طوفان نوح هستیم.

در آخرین نمایشی که به عنوان نویسنده به روی صحنه بردید (چشم‎هایی که مال توست) از صدای «شهاب حسینی» بهره بردید. اصولا آقای حسینی از این دست همکاری‎ها انجام نمی‎دهد چطور شد که ایشان به گروه این کار پیوست؟

این نمایش مال ۷ سال پیش است که امسال دوباره اجرا شد. آقای حسینی خیلی به این نمایش لطف داشتند. من از زمانی که ایشان تئاتر کار می‎کردند و خیلی جوان‎تر بودند، آشنایی خیلی احترام‎آمیزی با هم داریم. آن متن را خیلی‎ها دوست دارند. جزو یکی از افتخاراتم است که عباس کیارستمی آن نمایش را آمدند و دیدند. آقای عزت‎ا... انتظامی و لیلی گلستان برای این کار مطلب نوشتند. بهمن فرمان‎آرا سه بار از لواسان آمد و این کار را تماشا کرد. کار خاصی است برای همین هم شهاب حسینی لطف کرد و صدایش هم یک بخش ماندگاری از آن شخصیت شد.

در طول این همه سال فعالیت سینمایی و تلویزیونی، آیا کاری بوده که به شما پیشنهاد شده باشد و شما آن را به دلایلی رد کرده و الان از این کارتان پشیمان شده باشید؟

من فقط به دلیل اراداتی که به امام حسین(ع) دارم و فوق‎العاده بودن متن «روز واقعه»، خیلی متاسفم که جزو آخرین کاندیداهای بازی در این فیلم بودم اما انتخاب نشدم.

در حرفه‎تان با کسی قهر هستید یا دشمن دارید؟

یک آقایی از همکاران است که آدم پا به سن گذاشته‎ و بازیگر بسیار مطرحی است که کلی جایزه برده و خانمش هم از همکاران خیلی خوب ماست اما کلا با من مشکل دارد و هیچ‎وقت هم نمی‎دانم چرا اما مرتب می‎شنوم که این مشکل هست. هیچ‎وقت هم پیش نیامده که از ایشان بپرسم داستان چیست. برایم عجیب است. من اصلا قهر کردن بلد نیستم و با کسی هم قهر نیستم ولی طبیعتا یکی، دو نفر در کل مجموعه همکاران هستند که شاید کدورتی داشته باشند که امیدوارم اگر این مصاحبه را می‎خوانند، از دلشان برود و بدانند که من ذاتا آدم قهر و کینه نیستم.

در پایان، چه صحبتی با مخاطبان دارید؟

واقعا از آحاد ملت ایران با هرگونه سلیقه، حتی اگر از من خوششان نمی‎آید به عنوان یک مادر ایرانی تقاضا دارم به این حرکت من توجه کنند. ۳۶۰ مادر را باید به خانه و زندگی‎شان برگردانیم. لطفا کمک کنید. اگر به شکل مالی نمی‎توانید، این کمپین را در صفحات مجازی خود به اشتراک بگذارید حتی اگر شما ۱۰۰ نفر بازدیدکننده دارید. کمک، حرف زدن در مورد آن است، کمک، این است که شما آدم‎های متمول و توانا را در جریان این اتفاق قرار دهید. کمک فقط این نیست که از جیب پول دربیاوریم که بعضی از مردم برای من می‎نویسند به شوهرت بگو همه را آزاد کند.

ما در هر کار خیریه‎ای که شروع می‎کنیم همیشه اولین کمک را آقای عباسی به لحاظ مالی انجام داده ولی عملا این یک طرز تفکر احمقانه‎ای است که پس ایشان همه را تقبل کنند. نمونه خیلی کوچکش این است که من یک کارگری در خانه داشتم و از صبح درگیر تماس برای جور کردن ۵۰ میلیون پول برای آزادی یک زندانی بودم چون ۲۰۰ میلیونش جور شده بود و فقط ۵۰ میلیون کم داشتیم. مدام به این و آن می‎گفتم. آن کارگر وقتی خواست از خانه برود، ۱۰ هزار تومان از دستمزد ۶۰ هزار تومانی‎اش را به من برگرداند و گفت این را بگذار برای آن زندانی. من هیچ‎وقت حرکت این زن از جلوی چشمم محو نمی‎شود و این ده تومان‎هاست که برکت دارد و جمع می‎شود.

 مجتبی اردشیری

  • 14
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

یاشار سلطانیبیوگرافی یاشار سلطانی

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

زندگینامه امامزاده صالح

باورها و اعتقادات مذهبی، نقشی پررنگ در شکل گیری فرهنگ و هویت ایرانیان داشته است. احترام به سادات و نوادگان پیامبر اکرم (ص) از جمله این باورهاست. از این رو، در طول تاریخ ایران، امامزادگان همواره به عنوان واسطه های فیض الهی و امامان معصوم (ع) مورد توجه مردم قرار داشته اند. آرامگاه این بزرگواران، به اماکن زیارتی تبدیل شده و مردم برای طلب حاجت، شفا و دفع بلا به آنها توسل می جویند.

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
آپولو سایوز ماموریت آپولو سایوز؛ دست دادن در فضا

ایده همکاری فضایی میان آمریکا و شوروی، در بحبوحه رقابت های فضایی دهه ۱۹۶۰ مطرح شد. در آن دوران، هر دو ابرقدرت در تلاش بودند تا به دستاوردهای فضایی بیشتری دست یابند. آمریکا با برنامه فضایی آپولو، به دنبال فرود انسان بر کره ماه بود و شوروی نیز برنامه فضایی سایوز را برای ارسال فضانورد به مدار زمین دنبال می کرد. با وجود رقابت های موجود، هر دو کشور به این نتیجه رسیدند که برقراری همکاری در برخی از زمینه های فضایی می تواند برایشان مفید باشد. ایمنی فضانوردان، یکی از دغدغه های اصلی به شمار می رفت. در صورت بروز مشکل برای فضاپیمای یکی از کشورها در فضا، امکان نجات فضانوردان توسط کشور دیگر وجود نداشت.

مذاکرات برای انجام ماموریت مشترک آپولو سایوز، از سال ۱۹۷۰ آغاز شد. این مذاکرات با پیچیدگی های سیاسی و فنی همراه بود. مهندسان هر دو کشور می بایست بر روی سیستم های اتصال فضاپیماها و فرآیندهای اضطراری به توافق می رسیدند. موفقیت ماموریت آپولو سایوز، نیازمند هماهنگی و همکاری نزدیک میان تیم های مهندسی و فضانوردان آمریکا و شوروی بود. فضانوردان هر دو کشور می بایست زبان یکدیگر را فرا می گرفتند و با سیستم های فضاپیمای طرف مقابل آشنا می شدند.

فضاپیماهای آپولو و سایوز

ماموریت آپولو سایوز، از دو فضاپیمای کاملا متفاوت تشکیل شده بود:

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

چکیده بیوگرافی نیلوفر اردلان

نام کامل: نیلوفر اردلان

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ

نام کامل: حمیدرضا آذرنگ

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش