در عصر ابتذال و فروپاشی انسان، اندکاند انسانهایی که با اصالت وجود و جوهره ناب انسانی خویش، معیار ارزش و آبروی ملتها میشوند و امید را در دل بشر زنده نگه میدارند. نوادری که وجودشان به واژهها، به زندگی، به هویت انسانی، به عشق به آزادگی، بهبودن آدمی معنا و اعتباری دیگرگونه میبخشند. جمشید مشایخی از نسل درخشان هنر و بزرگان بیجانشین فرهنگ کهندیار ایران، یکی از نیکترین آنهاست. سالک شوریدهحالی که نقش حافظ در ژرفنای آینه وجودش متجلی است. این روزها دلآزرده بر تخت بیمارستان با دردهای بیشمار، چشم و دل عاشقانش در سراسر گیتی را نگران کرده است.
مصاحبه آرمان با جمشید مشایخی قبل از بستری شدن در بیمارستان انجام شده است.
شصت سال یگانگی و عاشقی و پایداری در عرصه تئاتر و سینما و تلویزیون ملی ایران، از شما چهرهای محبوب و تندیس هنرمندی ماندگار ساخته که سمبل افتخار ملت و فرهنگ و هنر ملی این سرزمین باشید. در تمام این سالهای پربار هنری، این جایگاه شایسته اجتماعی و مقام رفیع هنری چه مسئولیتهایی را برای شما بههمراه داشته است؟
از همان دوران آغازین فعالیتهایم، زمانی که رنج هنر را با عشق بر روح و جان خود هموار کردم، با غیرت و شکیبایی و توکل بر خدا همیشه تلاشم بر حفظ ارزشهای والای هنر و فرهنگ کشورم بوده است. من عاشق ایرانم و خود را فرزند کوچک این آب و خاک میدانم و بر خود واجب که در قلمرو هنر، از کیان هر آنچه که حیثیت و هویت این سرزمین بر آن استوار شده، دفاع کنم. همیشه خدمتگزار مردم بودهام و در عرصه هنر هر مسئولیتی که بر عهده داشتم، تمام کوششم بر آن بود تا لغزشی نداشته باشم و از حقوق هنرمندان پاسداری کنم و پشتیبان جوانان مستعد کشورم باشم. هر بار که جلو دوربین ظاهر میشدم تا به نقش آفرینی بپردازم و چیزی به ارزشهای فرهنگ کشورم اضافه کنم، عشق و علاقه دوبارهای به زندگی و هنرم پیدا میکردم.
تلاش برای تعالی و سربلندی فرهنگ ملی ایران که دربردارنده کلیه شئونات اخلاقی و هویت قومی و شخصیت انسانی ملت ایران است بهعنوان یگانه هنر زیستن در جامعه که به انسان ایرانی وجاهت اجتماعی و شخصیت اخلاقی میبخشد، از آغاز کارم تا امروز انگیزه و عشقی بود که مرا پایدار و زنده نگه داشت، چون آدمها وقتی میمیرند که دیگر نخواهند زنده بمانند. سالها رنج بردم و مرارتهای بسیار کشیدم و هرگز از رسالت خود قدمی عقب نایستادم. «آنچه سعی است من اندر طلبت بنمایم/ اینقدر هست که تغییر قضا نتوان کرد».
تعریفتان از هنر چیست و نقش هنرها خصوصا سینما در انسجام فرهنگی جامعه را چطور ارزیابی میکنید؟
هنر تجلی عشقی است که بشر به خدای خود دارد، هنر یعنی دلدادگی، رهاشدن از حصار خودکامگی، هنر آن گوهر نابی است که انسان خلاق از زیبایی طبیعت استخراج میکند و آن را با ذوق و نبوغ خود درمیآمیزد و تندیسی از آن میآفریند که فرهنگ ملتها ریشه در اصالت وجود آن دارد. هنر یعنی راز آشکارای جهان و عینیتبخشیدن به اسرار پنهان طبیعت، و چه کاشف اسراری والاتبارتر از حضرت حافظ که شعرش تفسیر معنای زندگی است: «کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب/ تا سر زلف سخن را به قلم شانه زند».
اما آنچه که به واقع در تعریف هنر بر دلم نشسته نقلقولی است از استاد شفیعیکدکنی که فرمودهاند: «در زمان حضرت حافظ به «فضیلت» میگفتند «هنر» نه به نقاشی یا خطاطی.» و این نشان از شأن والای هنر در تاریخ بشریت دارد. این تعبیر خیلی به دل من نشست و من از آقای شفیعیکدکنی درس بزرگی گرفتم و چه زیبا فرمود حضرت حافظ که «گر در سرت هوای وصال است حافظا/ باید که خاک درگه اهل هنر شوی.» پس انسان با فضیلت رنج آفریدن هنر را با نبوغ و جوهره انسانی خود درمیآمیزد و فرصت حظبردن آدمی از زیباییهای جهان را میآفریند. در دنیای پرتلاطم امروز، هنر اصیل یک ضرورت اجتماعی است برای زیستن شرافتمندانه انسان و یگانه الگوی اخلاقی است برای حفظ کرامت انسانی و بنیانهای فرهنگی جامعه که فکر و اندیشه و نیازها و آرزوهای بشر بر آن استوار شده است.
هنر اصیل آن هنری است که در راستای تفکر بشریت در دایره حیات با زبان و ضربان مردم حرکت کرده باشد و هنرمند کسی است که فضیلت داشته باشد. هنرمند با هنر خود زیبایی جهان را به تصویر میکشد و معنای هستی و وجود را تعبیر میکند تا بشر با شناخت و آگاهی و فرهنگی که از این شناخت بهدست میآورد، شیوه انسانی زیستن را بیاموزد. در این میان سینما بهعنوان یکی از ارکان هنر، نمودار عینی رنجها و شادیها، عواطف و احساسات و تصویر زنده آرزوها و نگرشهای ذهنی بشر و تجلی خواستها و نیازهای آدمی است.
سینما میتواند گفتمان تصویری فرهنگ ملتها باشد و سینماگران، با استخراج مفاهیم و ارزشهای هنری تاریخ و تمدن ملتها در غالب آثار سینمایی و نمایشی، به نگرشهای اجتماعی و طرز تلقی مردم از زندگی رنگ و بویی انسانی و ارزشی ببخشند و از این طریق حس نوعدوستی و تفاهم اجتماعی و باورهای انسانی را در نهاد بشر بارور کنند. هر اثر هنری که ظرافتها و مفاهیم اخلاقی در آن جاری و اساس آفرینش باشد، در ذهن مردم ماندگار و در یادها مقبول و محبوب خواهد شد.
زندگی خصوصی هنرمندان و بزرگان فرهنگ همیشه نقطه ابهام در ذهن مردم بوده است و نسبت به زوایای مختلف آن کنجکاو بودهاند که هنرمندان چطور زندگی میکنند، علاقهمندیهای آنان چیست و چطور به آفرینش یک اثر هنری میپردازند و سوالاتی از این دست که پاسخ آن شاید گرهگشای مشکلات اجتماعی و زندگی روزمره مردم باشد. ناگفته نماند که یک هنرمند کار مشکلی برای حفظ حریم خصوصی خود پیش رو دارد. حال در صورت امکان آن نکاتی از زندگیتان را که فکر میکنید برای مردم آموزنده و مفید است برایمان بازگو کنید.
من خود را هنرمند نمیدانم، همیشه خدمتگزار مردم بودهام. وقتی ما سعدی، مولانا و حافظ را هنرمند میدانیم دیگر ما کسی نیستیم در مقابل آنها. روزگاری که من تشکیل خانواده دادم با دنیای امروز کاملا متفاوت بود. آن زمان صمیمیت و صداقت و اعتماد و همدلی میان مردم، روابط خانوادگی و اجتماعی پایداری را ساخته بود. زندگیها سالمتر و زیباتر از امروز بود. آن زمان که من عاشق شدم، عشق معنا و هویت و احترام خاصی داشت. اما امروز مقام عشق را تا حقارت هوس کوچک کردهاند. به هر تقدیر من عاشق شدم و با همسرم پیمان یگانگی و وفاداری بستیم و این عشق تا امروز هم پابرجا بوده و هم من و هم او تمام تلاشمان بر سالمزیستن و ساختن یک زندگی پاک بوده است. هرگز به یکدیگر دروغ نگفتیم، با دروغ بنیاد روابط انسانی از هم میپاشد. «یار مفروش به دنیا كه بسی سود نكرد/ آنكه یوسف به زر ناسره بفروخته بود.»
میان من و همسرم یک «اعتماد» و «اطمینان» ریشهدار وجود دارد که مهمترین اصل و اساس پایداری زندگی ما در این شصت سال تا امروز بوده است. ما هیچچیز برای پنهانکردن از یکدیگر نداشتهایم. من همسرم را واقعا شریک زندگی خودم میدانم نه آنکه این گفته فقط در اندازه یک حرف باقی بماند. همسر من «محرم اسرار» من است و سالها برای زندگی و تربیت و بالندگی فرزندانمان زحمت بسیار کشیده و از جان و دل مایه گذاشته است، من نیز همیشه «حرمت وجودش» را نگه داشته و «قدردان زحمات» او بودهام. او هم در تمام این سالها سنگ صبور و یار و همراه من بوده و پای درددلهایم نشسته و غمخوار و همزبان لحظههای عمر من بوده است. در زندگیام به همه احترام گذاشتهام، کوچک و بزرگ، پیر و جوان و متقابلا هم انتظار احترام داشتهام. همیشه به اصول اخلاقی پایبند بودهام.
حضرت حافظ میگوید «حسن مهرویان مجلس گرچه دل میبرد و دین/ بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود.» در طول زندگی حرمت پدر و مادرم را همیشه نگه داشتم، درس زندگی را نخست از آنها آموختم، پدرم الگوی اخلاقی و اجتماعی من بود و مادرم نیز با منش و سلوک اخلاقی خود تاثیر بسزایی بر شکلگیری شخصیت من داشت. تمام تلاشم بر این بود که نهفقط این دو فرشته نازنین بلکه هیچکس از من دلخور و رنجیدهخاطر نشود. حافظ گوید «مباش در پی آزار و هر چه خواهی كن/ كه در شریعت ما غیر از این گناهی نیست.» همیشه بهگونهای زیستهام که سرم بالا باشد و برای چیزی از کسی عذرخواهی نکنم.
چه چیز در زندگی بیش از همه رویدادهای تلخ شما را آزرده میکند و میرنجاند؟
«تزویر و دروغ» و «ریاکاری و تظاهر» آدمها، حافظ گوید «دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس/ كجاست دیر مغان و شراب ناب كجا؟» بدترین رفتار انسان دروغ و تظاهر است و متاسفانه جامعه ما به این نازیباییها و رفتارهای ناپسند سخت آلوده شده است. گریزانم از آدمهایی که به آنچه نیستند تظاهر میکنند و در جمع مردم را فریب میدهند و در خلوت کار دیگر میکنند. حواسمان باشد که با این رفتار و گفتارهای دور از اخلاق امروزمان داریم بخش مهمی از تاریخ آینده را میسازیم که نسلهای آینده آن را معیار سنجش عقل و خرد و حیثیت ما قرار میدهند. ببینیم آیا نام خوب از خود بر جای میگذاریم یا بدنامی و رسوایی!
آشنایی با علی حاتمی فصل تازهای در زندگیتان گشود و نقشآفرینی در آثار او نقطه عطفی شد در کارنامه هنری شما و تاریخ سینمای ملی ایران. شما نزدیکترین دوست و یار صمیمی و محبوبترین هنرپیشه او برای ایفای نقش در آثارش بودید که با لحن بیان شیوا و دلنشین خود به دیالوگهای غزلگونه آثار وی که حاصل ذوق و ادب و جوهره انسانی او بود، روح و جانی دیگرگونه بخشیدید. پیوند هنری و وجه اشتراکات اخلاقی و فکری شما با آن بزرگمرد سینما، آثاری را پدید آورد که محتوا و شخصیت فرهنگی هنر هفتم ایران را شکل بخشید. درباره شخصیت و اخلاق و هنر و اندیشه علی حاتمی برایمان بگویید.
سینما برای علی، عشق بود و همانطور برای من، عشقی که مفهوم و ارزشهایش مطلقا در چارچوب تعاریف امروز نمیگنجد و برای این عشق حرمت و ارزش بینهایتی قائل بود. برای آن رنجها و مرارتهای بسیاری کشید. برای واژه به واژهای که مینوشت احساس مسئولیت میکرد، هیچوقت پا روی صداقت و شرافت هنری خودش نگذاشت. به کاری که میکرد ایمان داشت و دلبسته آرمانی بود که برایش زاده شده بود. او شیفته فرهنگ و عرفان و ادب کهن کشور بود، بنده نیز همینطور.
اتفاقا سرآغاز همکاریهای بنده با ایشان هم حکایتهایی از مثنوی و معنوی حضرت مولانا بود که شادروان احمد شاملو نریشن داستانها را میگفت. من با علی خیلی نزدیک بودم. آنقدر که وقتی میآمد میگفت دیشب چیزی به ذهنم خطور کرده و میخواهم این را به تو بگویم. در هنگام ساخت فیلم گویی میخواهد کاخی باشکوه بنا کند، از رگ و پی تا روبنا و ظرافتهای آن با دقت و ذوقی سرشار به ساخت آن میپرداخت. از کوچکترین جزئیات که همان ظرافتهای اثر و راز ماندگاری آن است نمیگذشت.
با آنکه فیلمساز بزرگی بود و در جایگاه خود بینظیر اما بدون مشورت کار نمیکرد. همیشه از دیگران جویای نظر میشد. علی با احساسات و عواطف ناب خود نهفقط به عوامل فیلم که به ادبیات سینمای ملی ما زیبایی و اعتبار بخشید. ذهنی جستوجوگر و پرسشگر داشت. هیچوقت برای کسب پول و نام و نشان قلم به دست نگرفت و فیلم نساخت. توجه به ارزشهای اخلاقی در یک اثر از مهمترین اصول مشترک بین من و علی بود. پرداخت هنرمندانه مفاهیم انسانی چون «ایثار و صداقت»، «آزادی و آزادگی»، «شرافت و درستکاری» و «عشق و ایمان» جانمایه آثار علی حاتمی است. ارزشهای انسانی که سراسر عرفان و ادب ایران و شعر بزرگانی چون حافظ و سعدی و مولانا جلوهگر آنهاست. او مفاهیم و اندیشههای این بزرگان را با ظرافت تمام و ذوق هنری سرشار و خلاقیت بیبدیل خود درآمیخت و آثاری را ساخت که تا ابد در ذهن و یاد مردم باقی خواهد ماند.
علی حاتمی چگونه به آفرینش این آثار بینظیر میپرداخت؟تماشای مجموعه بینظیر «هزاردستان» با آن فضاسازیهای بدیع هنری و شخصیتپردازیهای هنرمندانه و آن دیالوگهای غزلگونه و پیگیری فراز و نشیبهای زندگی شخصیت رضا با نقشآفرینی استادانه شما که داستان با محوریت او به پیش میرود، آدمی را به اعماق تاریخ معاصر ایران میبرد. رضا نماد روح و زمانه یک ملت است. علی حاتمی به واقع حق بزرگی بر سینمای ایران دارد.
علی در هنر خود استادی بیهمتا و هنرمندی با تفکر خلاق بود. قلم نظمگونه و قریحه ادبی او انسان عاشق را سر شوق میآورد. فضای فکری او بهدلیل لطافت طبع و تسلطی که بر ادبیات و عرفان ایرانی داشت سرشار از ایدههای ناب هنری بود. همهچیزش نظم و قاعده داشت. هوشمندانه به انتخاب بازیگر میپرداخت. ایفای نقش رضا خیلی برایم باارزش بود، چرا که رضا فردی بود که اولش فقط به قصد از بینبردن آدمهای خائن به مملکت وارد کمیته مجازات میشود، اما به مرور به درون خودش بیشتر توجه میکند تا جایی که عرفان را برمیگزیند و دنیای متفاوت با گذشتهاش را انتخاب میکند.
این سیر تکاملی یک شخصیت کاملا در وجود خودم تجربه شده است. گذر از دنیا و مادیات به درون و عرفان چیزی است که خودم لمس کردهام. به همین دلیل، این نقش هم برای خودم فراموشنشدنی است. علی خود را نسبت به کار و حرفه خویش متعهد میدانست. او با موشکافی و سیروسلوک در ادبیات ایران به بازآفرینی اسطورههای فرهنگ کشور میپرداخت و با خلاقیت و جوهره انسانی خویش هنر و تاریخ و فرهنگ و آداب و سنتهای قومی ما را ثبت میکرد. شخصیت و زندگی قهرمانهایی که سرچشمه امید و افتخار ملت ما بودند و زیباترین حماسههای تاریخی سرزمین ما با رشادت و ایثار و مردانگی آنها شکل گرفته، در اندیشه و هنر او جانی دوباره میگرفتند.
همچنین پستی و بلندیهای زندگی خانوادگی همراه با معضلات اجتماعی و عشق به خانواده را به زیباترین شکل روی پرده میآورد. نمایش استادانه «عشق و دلدادگی» که آن را با ظرافتی خاص و بینشی خلاقانه در آثار خود به تصویر میکشید، جملگی وجه تمایز شخصیت و هنر علی حاتمی نسبت به دیگر فیلمسازان معاصر ایران است. آثار علی حاتمی نماد روح اصیل ایرانی و سمبل فرهنگ ملی ایران است.
شما بهعنوان استاد بزرگ تئاتروسینما و یکی از نخستین هنرمندان پایهگذار فرهنگ سینمای ملی کشور که بیش از شش دهه فعالیت مستمر و حضوری تاثیرگذار داشته و رنجها و مرارتها کشیدهاید تا سینما و تئاتر ما شخصیت ملی و وجاهت اجتماعی و اصالت هنری یابد، وضعیت فعلی و چشمانداز آینده سینمای ایران را چطور ارزیابی میکنید؟
سینمای ما از آغاز تا به امروز بر اساس مقتضیات زمان و تغییرات اجتماعی حرکت کرده و در گذر زمان پیشرفتهای چشمگیری داشته است. در طول این سالىها سینماگرانی با نگرشهای متفاوت هنری به ساخت آثار سینمایی پرداختند که در میان آنها هستند هنرمندانی که با آثار برجسته خود جریانهای بدیع هنری را پایهگذاری کرده و ماندگار شدند. هر دوره نیز مشکلات و کاستیهای خاص خود را داشته است.
منتها امروز آشفتگیها و نابسامانیها قدری نمود بیشتری پیدا کرده است که منتقدان و کارشناسان آگاه و صاحبنظران نیکاندیش باید با نقد منصفانه به ریشهیابی و حل مشکلات بپردازند. خالیشدن عرصه هنر و اجتماع از عقلا و خردمندان و هنرمندان آشنا به درد و آگاه به شرایط زمانه و نیازهای فرهنگی مردم جامعه، آنها که دلسوزان حقیقی هنر هستند و با آثار و اندیشه ریشهدار و اخلاق اجتماعی خود، سکان هدایت جریانهای فرهنگی و انسانساز جامعه را بر عهده دارند، تهدیدی جدی برای حیات فرهنگی جامعه است و پایههای اخلاقی مردم را متزلزل میکند.
طبیعی است چنین فضای نامأنوس و مسمومی، که افراد ناآشنا به هنر با دیدگاههای غیرهنری و کاسبمابانه با در اختیار داشتن امکانات و منابع بسیار، به تولیدات بیضابطه و بیمایه میپردازند و هنر را به ابتذال و جامعه را به مرز فروپاشی و تباهی میکشانند، انگیزه و ذوق و اشتیاق سینماگران دلسوز و دردآشنای سینمای ما، هنرمندان بزرگی چون ناصر تقوایی و بهرام بیضایی را برای ادامه فعالیتهای هنریشان از بین برده و آنها را دلسرد و مأیوس خانهنشین و یا غربتنشین میکند. چرا این عزیزان که از باسوادترین سینماگران با ذوق و آگاه و نواندیش ما هستند نباید بتوانند در کشور خود فیلم بسازند و تصویرگر زندگی و آرزوها و امیدهای مردم خود باشند؟
از سوی دیگر متاسفانه امروزه فیلمسازی هیچ قواعد و اصول و ساختار معینی ندارد. نبود خطمشی فرهنگی مشخص سینمای ما را بیهدف به جهات مختلف کشانده است. ما وقتی با ابراهیم گلستان کار میکردیم،۳۰ جلسه تمرین داشتیم تا از بازی غلوآمیز تئاتر بیرون بیاییم.
فیلم «گاو» را در اداره تئاتر با داریوش مهرجویی به مدت یک ماه تمرین کردیم و حتی میزانسن به ما داد. آن زمان ما نقش را آنالیز و بررسی میکردیم، اما اکنون عجیب است که برای بازی در یک سریال همان لحظه که میخواهیم جلو دوربین برویم، متن را به دست ما میدهند که فاجعه و خیلی زشت است. کارگردان، بازیگر و عوامل دیگر باید متن را قبل از فیلمبرداری بخوانند و بازیگر باید نقش را مال خود کند، ما این را یاد گرفتیم، اما اکنون شیوهای که در پیش گرفتهاند کلاهگذاشتن سر مردم است. آنچه که سینمای ما را به وضعیت امروز گرفتار کرده است نگاههای غلط و سطح نگری است. سطحی نگری در هنر، اعتبار فرهنگ ملی را به چالش میکشد.
سلیقه هنری جامعه را هنرمندان تعیین میکنند. در سالهای اخیر با از دسترفتن چهرههای درخشان فرهنگ و هنر کشور و به حاشیهراندن و فراموشی تدریجی آثار آنها، بستر جامعه محل رشد و نمو سلبریتیهای بیهنر و بیجوهره اما پرمدعایی شده است که به لطف فضای مجازی و چهرههایی نقاشیشده مشهور میشوند و با کجاندیشیها و رفتارهای نازیبای اجتماعی خود، طرز فکر و شیوه زندگی بیشتر مردم، خصوصا جوانان را تحت تاثیر قرار داده و به بیراهه میکشانند. غالب فیلمهایی هم که با حضور این مدعیان روی پرده سینما اکران میشود، بیمحتوا و سرشار از لودگی و تهی از ارزشهای هنری و مفاهیم فرهنگی است. فیلمهای نازلی که صرفا برای رونق گیشه و خودنمایی عوامل آن و سرگرمکردن مردم ساخته میشود. این دستکمگرفتن علنی شعور اجتماعی مردم است. مردمی که میفهمند و سره را از ناسره به خوبی تشخیص میدهند. لذا با ارائه آثار سطحی و بیمحتوا، سینمای ما دیگر آن شخصیت فرهنگی و اصالت هنری و وجاهت اجتماعی را ندارد، در نتیجه ذائقه هنری و گرایش فرهنگی مردم جامعه به سمت آثار سطحی سوق پیدا کرد. شما در این خصوص چه نظری دارید؟
«خواهم شدن به کوی مغان آستین فشان/ زین فتنهها که دامن آخر زمان گرفت» زمانه تغییر کرده است و انسان لاجرم باید با شرایط زمانه خود را مطابقت دهد، هنر نیز از این قاعده مستثنی نیست. ولی اصول اخلاقی بشر تبیین شده است و آدمی نمیتواند به بهانه تغییر زمانه و نوآوری در شیوه زیستن، دست به ساختارشکنی در اصول اخلاقی و از بین بردن ماهیت معارف انسانی بزند. این اختلاط ارزشها یکی از ناهنجاریهای مهم در همه ارکان هنر است که اگر برطرف نشود فرهنگ جامعه را به مخاطره میاندازد. هنرمندان اعتبار خود را از مردم دارند، پس همیشه باید برای آنها احترام قائل باشند.
من همیشه تلاشم این بوده که به مردم دروغ نگویم، حقه نزنم، اگر ما در کارمان کم بگذاریم به میلیونها نفر خیانت کردهایم، چون میلیونها نفر را از راه راست منحرف کردهایم. در کار خود دلسوز و ثابتقدم باشیم و متعهدانه به امر هنر بپردازیم. مردمداری اصل اساسی روابط اجتماعی است. ما در مقابل حرفهایی که میزنیم مسئول هستیم. من خیلی جاها دیالوگهایم را تغییر میدهم چراکه آنچه ما بر زبان میآوریم، فقط یک تکه از قبل نوشتهشده نیست، بلکه پیشزمینه اخلاق و فرهنگی است که به رفتار و شیوه زندگی مردم جامعه تبدیل میشود.
اگر غیر از این باشد، به مبانی و ارزشهای فرهنگی جامعه خود خیانت کردهایم. من کارم متعلق به مردم و متاثر از آنهاست، زبان و ضربان آنها اگر بوده باشی، باعث افتخار است. حضرت حافظ میگوید «هر که شد محرم دل در حرم یار بماند/ وانکه این کار ندانست در انکار بماند/ اگر از پرده برون شد دل من عیب نکن/ شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند.» اما از سویی دیگر سینمای ما امروز از نبود تفکر خلاق و ایدههای نو و ریشهدار رنج میبرد و از لحاظ محتوا دچار سردرگمی شده است و فیلمها نه فرم و ساختار مشخصی دارند نه داستان مشخصی را روایت میکنند، در حالی که فرهنگ ملی ما آنقدر ظرفیتهای ارزشمند هنری دارد که یک سینماگر خلاق و خوشفکر میتواند با ایدهپردازیهای هنرمندانه آن را به زیباترین شکل بر پرده سینما نمایش داده و به تعالی روح و معارف انسانی جامعه خویش بپردازد و جهانیان را شیفته هنر اصیل و مفاهیم ناب فرهنگ ایران کند.
سینمای ما و سینماگران ما چنین شایستگیهایی دارند، همانطور که دیدیم در چند سال اخیر هنرمند ارزندهای چون اصغر فرهادی توانست بالاترین نشانهای هنری جهان را دریافت کند و فرهنگ و هنر ایرانی را در جهان سربلند سازد. وقتی او موفق و سربلند است گویی من و همه ملت سربلند هستیم. ما فرزندانی چنین شایسته کم نداریم، و این نشان از رشد و تعالی سینمای ما دارد. به شرط آنکه چون او خلاقانه و متعهدانه واقعیات را به تصویر بکشیم. هنر را تبدیل به کلیشهای برای کسب درآمد و شهرت نکنیم. تعهد و اخلاق و پایبندی به اصول در هر کار و هر جایی از بین برود، ابتذال و رسوایی و اهانت به ساحت فرهنگ و شأن آدمی سر بلند میکند. در کار خویش صادق باشیم، هیچکس از بیراهه نتوانسته است به سرمنزل مقصود برسد.
برای آنکه در وادی هنر، انسانی موفق و سربلند باشیم، رهتوشهمان چه باید باشد؟
هنر وادی عشق و اخلاص شناخت است. ما سالها عاشقی کردیم در کوی هنر، نوکر و وابسته نبودیم. هیچوقت سعی نکردیم هنرمند باشیم، هرگز بهدنبال کسب پول و شهرت و مطامع مادی دنیا نرفتیم، ما تنها به عشق هنر و برای گرامیداشت ارزشهای انسانی و اخلاقی که فرهنگ ما بر آن ساخته شده وارد عرصه هنر شدیم. باید عاشق و دلداده هنر باشی. در هنر و سراسر زندگی، اخلاق، شرط عمل است. پایبندی به اصول اخلاقی مهمترین اصل پرداختن به کار هنری است، چون نتیجه عمل تو، فرهنگ جامعه را میسازد. انسان نهفقط در هنر که در تمام مراحل زندگی باید پاک و بری از هرگونه خودخواهی و خودبینی و غرور باشد. منیت در هنر هیچ معنا و مفهومی ندارد. نیکپندار و راستگو باشید و با احساس مسئولیت به امر هنر بپردازید. همیشه پرسشگر و جوینده در پی شناخت و دانستن در قلمرو علم و فلسفه و ادبیات باشید و در شناخت تاریخ و فرهنگ سرزمین خود بسیار کوشا و جدی باشید و دانستههای خود را با نبوغ و جوهره انسانی خود بیامیزید تا به درک معرفت هنر نائل شوید.
چند واژه و نام را میگویم، شما احساس و اندیشه خود نسبت به آنها را بیان کنید.
ایران: موجودیت من، فرهنگ: حیثیت یک ملت، فردوسی: هویت ملی ایران، شعر حافظ: نماد رنج و عاطفه و دلبستگیهای بشر است، هنر: فضیلت انسان، اخلاق: اصالت وجود آدمی، عشق: روح زندگی، گیتی رئوفی: یگانه یاور وفادار و سنگ صبور زندگی من، مولانا: سرسلسله آل عشق، سیاست بدون شرافت: تزویر و نیزنگ است، لذت بدون وجدان: هوس، علم بدون انسانیت: ویرانگر و نابودکننده، سینما: تصویر فرهنگ ملتها، تئاتر:همبستگی عاشقانه، کلاس درس آزادگی و مردانگی، تئاتر میآموزد که «ما» باشیم، «من» نباشیم. در تئاتر ما این خاکشدن، کوچکشدن و هیچشدن را یاد گرفتیم اما بعضیها یاد نگرفتند و همچنان خودخواه و مغرور ماندند. ابراهیم گلستان: استاد من در سینما، هنرمندی بزرگ و وارسته که به گردن من خیلی حق دارد، حمید سمندریان: استاد من در تئاتر، یگانهای که هویت تئاتر ملی ایران است، انسانیت: قله شعور انسان، لالهزار: رویای از دسترفته، جمشید مشایخی: خدمتگزار مردم.
و سخن آخرتان...
من در طول سالهای زندگی از حافظ مدد بسیار گرفتهام، هرچه که او در ذهنم میاندازد بیدلیل نیست؛ «از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت/ عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی/ به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند/ چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی.» حرف دیگری ندارم؛ هزاران نکته اَندر دل نهفتیم/ یکی بود از هزار اینها که گفتیم.
مرد اخلاق و ایثار سینمای ایران
در یک یادداشت کوتاه، چطور میتوان از گستره هنر، اخلاق و شخصیت استاد جمشید مشایخی، از شیوه زیستن و جایگاه و مقام رفیع او در فرهنگ سینمای ملی ایران قلمفرسایی کرد؟ جمشید مشایخی از چنان بینش خردمندانه و نبوغی والا برخوردار است که در وادی هنر، آنگونه به شورآفرینی و خلق نقشهای ماندگار پرداخته که گویی از جان و عمر خویش برای ساخت آینده و فرهنگ انسان ایرانی، عاشقانه ایثار میکند؛ این «آینده را از خویش گرامیتر دانستن» به جای گفتن «همهچیز برای من» و برای هنوز نیامدگان ایثارکردن، این آیندهنگری هنرمندانه و ازخودگذشتگی شجاعانه بزرگان بیجانشینی چون جمشید مشایخی است که در امتداد تاریخ، فرهنگ ناب این سرزمین را بنیاد نهاده و در هنگامه آشوب و فتنهها، گنجینه اسرار ایرانی را حفظ کرده و سروسامان بخشیدهاند.
نسلهای آیندهای که اصالت وجود جمشید مشایخی را لمس نکرده و نوع زیستن درویشگونه و مرام عارفانه وی را به چشم ندیدهاند، میتوانند با شناخت میراث هنری و فهم برجستگیهای اخلاقی او و دیگر سلاطین هنر کهندیار خویش، به هویت ملی خود افتخار کنند. در شرح گوشههایی از محسنات اخلاقی ایشان همین بس که نجابت، خوشقلبی و صمیمیت و مهربانی استاد بهعنوان یک هنرپیشه زبانزد خاص و عام و حتی بدخواهان سبکسر اوست. حفظ حرمت «نان و نمک» و «شرافت قلم و شأن صاحب قلم» از خطوط قرمز اخلاقیات وی است. او هرگز اهانت به قلم و صاحب قلم را تاب نیاورده است. رسم کسوتشناسی و احترام به بزرگان و پیشکسوتان، ملاک انسانشناسی و «حقگویی و حقشناسی» مظهر کمال اخلاقی ایشان است.
هنر را بیقید و شرط به تصویر میکشید و هرگز در کار خود کم نگذاشت و در هر نقشی که برگزید، درخششی غرورآفرین داشت. توانایی دراماتیک استاد جمشید مشایخی در آفرینش خلاقانه و استادانه شخصیت «کمالالملک» نقطه اوج نبوغ و هنر ایشان و کمال هنر بازیگری در تاریخ سینمای ملی ایران است. نقشی ماندگار و نوستالوژیک که سیمرغ را بر شانههای استاد نشاند. وی هرگز در هیچکدام از نقشهایش تکرار و تبدیل به کلیشه نشد، بلکه به اسطوره خاطرهها بدل شد. هر نقش او هویت و ساختار منحصربه خود را دارد و تندیسی مستقل از دیگری است. ایشان مدتی است بهدلیل شدت درد و رنج بیماری در بیمارستان بستری و تحت مراقبتهای دلسوزانه و مسئولانه پزشکان بوده که جای تقدیر و سپاس دارد و روند درمان خود را سپری میکند. چشم و دل یک ملت، نگران حال این روزهای توست پیر هنر. با قلبی بیقرار و آکنده از تمنای عشق، تندرستی و شفای کامل این استاد هنر هفتم را از ایزد یکتا خواستاریم.
بهنام موحدان
- 17
- 4