به گزارش ایلنا، رامتین خداپناهی یکی از بازیگران تلویزیون و سینماست که در سالهای اخیر گزیدهکاری را پیشه خود در تلویزیون قرار داده است. تازهترین فعالیت این بازیگر به ایفای نقش «شالچی» در سریال «بانوی عمارت» مربوط میشود. «شالچی» یکی از بازاریان عصر قاجار است که خواهرش با «شازده ارسلان قوانلوی قاجار» ازدواج میکند. در اثنای داستان سریال، مشکلاتی برای «شازده ارسلان» به وجود میآید که «شالچی» را نیز درگیر موضوعات مختلف میکند. «شالچی» قصد کمک به «شازده ارسلان» را دارد اما در عینحال منافع خود را به او ترجیح میدهد. به بهانه پخش این سریال با رامتین خدا پناهی بازیگر نقش «شالچی» به گفتوگو پرداختیم که در ادامه آمده است.
حضور شما در دهه ۸۰ تلویزیون به شدت فعالتر بود اما اکنون نسبت به گذشته کمی کمکار شدهاید. دلیل این موضوع چیست؟ آیا فضای انتخاب بازیگران در تلویزیون سمت و سو پیدا کرده است؟
جواب این موضوع دو بخش دارد. بخش اول آن به نوع انتخاب بازیگران در دهه ۹۰ مربوط میشود که نسبت به گذشته شرایط آن کمی متفاوت شده و به نوعی دار و دستهبازی شده است. شما یا باید در این دار و دستهها حضور داشته باشید و کار کنید یا اینکه بخواهید به طور مستقل عمل کنید که قطعا این استقلال، کار کردن شما را تحت تاثیر قرار میدهد. من همواره بهعنوان یک بازیگر مستقل سعی کردم، به دور از هر حاشیهای تنها به کار خودم بپردازم. این موضوع ممکن است در مواردی برای بازیگر خوب باشد اما در عین حال هم ممکن است به ضرر بازیگر تمام شود و او را به انزوا بکشاند.
در بخش دوم نیز باید بگویم که تولیدات امروز تلویزیون نسبت به دهه ۸۰ کاهش پیدا کرده و فعالیت بنده هم به عنوان یک بازیگر تحتالشعاع این موضوع قرار گرفته است. چراکه این تولیدات کم در کنار علاقه بازیگران بسیار برای حضور در کارها، امتیاز کمتری را برای شما ایجاد میکند تا در کاری حضور داشته باشید.
علاوه بر این موضوع ضعف کارها نیز عامل دیگری است که سبب شده در این سالها گزیده عمل کنم. در دهه ۸۰ به سبب اینکه یک دهه از فعالیتم میگذشت، شوق بیشتری برای دیده شدن در هر کاری میداشتم ولی اکنون که در آخر دهه دوم فعالیتم حضور دارم، شاید بیشتر به دنبال کیفیت و کاری هستم که بیبشتر من را از نظر روحی ارضا کند. چراکه در حال حاضر ۴۷ سال سن دارم و دیگر فرصت خطایی باقی نمانده و نمیتوان هرکاری را انجام داد. به قول آقای سیروس الوند در روزهایی هستیم که هرچه کار میکنید به تعداد کارهای بد شما اضافه میشود. ولی من به دنبال آن کارهای خوب هستم و دوست دارم در کاری حضور داشته باشم که از هر نظر قابل دفاع باشد و از حضور در آن لذت ببرم.
در این تولیدات کم تلویزیون هم، شاهد حضور بازیگرانی هستیم که خیلی مسیری را برای بازیگری طی نکردهاند ولی در تلویزیون معرفی شده و به ناگاه در بین مردم به شهرت رسیدهاند. در سریال بانوی عمارت نیز ما شاهد همکاری بازیگران باتجربه در کنار بازیگران کمتر کار کرده هستیم. آیا از این همکاری راضی بودید؟ نسل جوان بازیگری را در مقایسه با نسل خود چطور ارزیابی میکنید؟
طبیعتاً بازیگری هم مثل هر حرفه دیگری نیاز به حضور نیروی جوان دارد. به هرحال سن ثابت نمیماند و نمیتوان از یک بازیگر تا ابد به عنوان جوان اول فیلمها استفاده کرد. پس طبیعتاً ورود نیروی جوان باید اتفاق بیفتد اما اینکه چطور اتفاق بیفتد مورد بحث است. اینکه علاقمندان از راه آموزش، بینش، دانش و خرد وارد حرفه بازیگری شوند یا اینکه به صورت فلهای آنها را وارد کنیم؟ متاسفانه بخش بزرگی از نیروی کار بازیگری که امروز وارد این حرفه شدند، پرورش و آموزش درستی برایشان اتفاق نیفتاده و همین موضوع به این حرفه لطمه میزند.
ممکن است فردی با یک یا دو کار دیده شود ولی به نظر من دیده شدن تازه شروع راه است. شما به عنوان یک بازیگر اقیانوسی را در پیش دارید که باید تا آخرین لحظه زندگی در آن پیش روید تا بتوانید از آن عبور کنید. بر همین اساسدرخشیدن در یک کار شرط نیست. چراکه ممکن است شما در کار بعدی ده پلهای را که با یک حرکت بالا رفتید را صد پله به پایین برگردید. در نتیجه باید گفت که بازیگری به تجربه و آموزش نیاز دارد.
درباره همکاری بازیگران جوان و باتجربه در سریال بانوی عمارت نیز باید بگویم، این همکاری در یکسری از موارد خوب بود اما در مواردی نیز میتوانست خیلی بهتر باشد. در مجموع درباره بازیگر تازهکاری که با هم بازی داشتیم (مریم مومن) باید بگویم ایشان بازیگر باهوش و با استعدادی هستند، اما از نظر من بازیگری یک هنر تجربی است. پس شما به عنوان بازیگر باید بتوانید براساس تجربه زندگی از حافظه عاطفی خود در جهت اجرای نقش استفاده کنید و این موضوع کاملاً تجربی است. پس طبیعتاً بازیگری که در آغاز کار خود قرار دارد، باید زمان بسیار زیادی را سپری کند تا انبان حافظه عاطفیاش را پر از تجربه کند. یعنی نیاز به گذار زمان دارد. امیدوارم که خانم مومن بتواند با هوشیاری رو به جلو برود. چراکه تازه سختی کار برای ایشان شروع شده است، دیده شدهاند و مسئولیتشان چندین برابر شده است. باید با انتخاب درست و توانمند کردن خود به عنوان بازیگر در قدمهای بعدی وارد دایره کار تازهای شوند.
فضای سریال بانوی عمارت را چقدر نزدیک به زمانه امروز میبینید؟ آیا در انتخاب این نقش دغدغهمند عمل کردید؟
طبیعتاً از نظر اجتماعی بعضی مواقع حس میکنیم که فضای سریال به فضای امروز نزدیک است ولی این موضوع تنها مختص به بانوی عمارت نیست. شما اگر تاریخ را هم مطالعه کنید، میبینید که ممکن است در دوره مظفرالدین شاه هم اتفاقاتی افتاده باشد که دقیقا شبیه امروز زمانه ماست. این موارد هست، ولی چطور میتوان این مشکل را حل کرد. بنده احساس میکنم که ما در سرزمینی زندگی میکنیم که مشکلات در جای خود باقی میمانند. بر همین اساس ممکن است در صد سال آینده هم ما همچنان درگیر مناسبات حل نشده زمان امروز باشیم. اینکه این مشکلات باید از حوزه حکومت حل شود یا مردم دوبخش است اما از نظر من نمیتوان تمام مشکلات را در ساختار قدرت بررسی کرد. بالعکس، شاید اتفاقا برخی از مشکلات را کاملا باید در مردم دید. قطعا این بحث را باید در حوزه جامعه شناسی اجتماعی شروع کنیم و به تحلیل آن بپردازیم. در نهایت باید بگویم که بنده هم به عنوان یک شهروند حس میکنم که جدا از کار نمایش اگر شما تاریخ را هم مطالعه کنید میبینید که بسیاری از معضلات به زمان امروز شباهت پیدا میکند و این موضوع طبیعی است.
با توجه به اینکه این سریال در خانه طباطباییها فیلمبرداری شده و از فضای تاریخی بهره برده است. فضای ادبیات، تمهای دکور و دانش تاریخی تا چه حد روی بازی شما و بازیگران دیگر تاثیرگذار بود و کار را رو به جلو برد؟
مطمئناً لباس، گریم، معماری و حتی دیالوگهای نویسنده میتوانند کمککننده باشند ولی در نهایت شما به عنوان بازیگر، زبان بدن، بیان و همینطور زبان احساس دارید که باید با لباس، گریم، دکور و متن هماهنگ شوند. قسمت سخت ماجرا همینجا شکل میگیرد. چراکه تماشاگر نباید پیش خود حس کند که لباس و گریم شخصیت، روی شما نشسته و زبان بدنتان، زبان فلان کافه در فلان خیابان است. باید از خود بپرسید که آیا توانستهاید خودتان را همگام و همنفس با معماری، دکور و چیزهای دیگر ترجمه کنید یا اینکه از ساختار معماری سریال جدا میشوید.
اینها مواردی از وظایف بازیگر بوده و هرچقدر هم که کارگردان گوشزد کند، اگر بازیگر کار خود را بلد نباشد کار جلو نمیرود. نمیتوان صدای پیانو را از سهتار گرفت. بازیگر باید به اندازه اکتاو پیانو وسعت داشته باشد تا کارگردان بتواند از این حجم در قسمتهای مختلف استفاده کند. بنده فکر میکنم در بعضی مواقع ضعفهایی در نوع بازیها بوده است.
باتوجه به نقشهای زیادی که در تلویزیون ایفا کردید، به طور کلی کیفیت آثار امروز تلویزیون را چطور ارزیابی میکنید؟ آیا از آثاری که تا به حال در تلویزیون بازی کردهاید رضایت دارید؟
بنده معتقدم که اگر امروز بخواهم به گذشته برگردم و اتفاقاتی که در گذشته افتاده را تغییر دهم، پر بیراه مسیر را به غلط رفتهام. چراکه مطمئناً در آن روزی که من آن کار را پذیرفتم، مشکلات آن روز من را مجبور به پذیرفتن آن کار کرده بود ولی امروز که من در آن شرایط نیستم طبیعتاً میگویم که من اشتباه کردهام که آن کار را قبول کردهام. این موضوع طبیعی است که من نسبت به ده سال قبل خود بگویم اشتباه کردهام اما ده سال پیش در شرایط همان زمان بودم و قطعاً بسته به همان شرایط آن تصمیمات را میگرفتم. در نتیجه اعتراض، شکوه و گلهگذاری نسبت به کارهای گذشته دردی را دوا نمیکند بلکه هر کاری را باید در قالب و بستر خودش در همان سالها جستجو کرد.
در تمام این سالها تلاش کردم تا در کارهایی حضور پیدا کنم که قابل دفاع باشد. به نظر من در این آشفتهبازار سریال بانوی عمارت تا حدودی توانست استاندارد یک درام را حفظ کند. حال اینکه ضعفهایی در آن موجود است، قطعاً طبیعی است ولی باید کمک کنیم تا پتانسیل نویسنده این سریال حفظ شود و در طی زمان بتواند کارهای پرقدرتتر و کم نقصتری را ارائه دهد.
لازم است بگویم که سه بار تولید این سریال به خاطر مشکلات مالی متوقف شد. در واقع سریال بانوی عمارت تنها با عشق بچهها پیش رفت و شاید اگر این عشق و حس مسئولیتپذیری آنها نبود، این کار اصلا به سرانجام نمیرسید. چراکه ما با ۳۰ تا ۴۰ درصد بودجه کارهای تاریخی این کار را جلو بردیم. در صورتی که بعضا میبینیم، یک کار تاریخی چندین سال پیش تولید و چندین سال تولید دارد و با مقدار بودجه بزرگی آماده میشود ولی سریال بانوی عمارت با بودجه به مراتب کمتر از کارهای تاریخی و در عرض و طول یک سال تولید شده است. درباره کیفیت آثار تلویزیون نیز باید بگویم که من خیلی تلویزیون نمیبینم که بتوانم در این باره قضاوت کنم.
دلیل این موضوع این است که آثار تلویزیون کیفیت لازم را ندارند؟ در تاریخ تلویزیون زمانهایی وجود دارد که برخی سریالها همچون هزاردستان در آن پخش میشدند و همه تایم خود را با آن تنظیم میکردند.
درباره کیفیت آثار ارائه شده زمانی میتوان قضاوت کرد که آنها را دیده باشیم. به همین دلیل در این باره چیزی نمیگویم. اما درباره سریال هزاردستان که از آن نام بردید، باید بگویم که بله آن را من هم دیدهام و حتی هنوز هم میبینم. جالب اینجاست که به شما بگویم، به خاطر اینکه گوشم به ریتم زمانی سریالهای تاریخی عادت کند، مدام دیالوگهای هزار دستان را گوش میدادم. در حالی که این فیلم در پهلوی پدر ساخته شده و سریال بانوی عمارت مربوط به دوره قاجار است و شاید از نظر تاریخی ربطی به هم نداشته باشند ولی گوش کردن به دیالوگهای سریال هزار دستان مرا در فضای این سریال قرار میداد. بنده هنوز که هنوز است سریال دایی جان ناپلئون آقای تقوایی را میبینم. ولی آثار امروز تلویزیون ژانر وسلیقه من نیست. مثل این است که من به شما بگویم که بروید و امشب اشکی میریزد ر.اعتمادی را بخوانید که انتخاب شما نیست. مطمئناً اگر من برای مطالعه و فیلم دیدن وقت داشته باشم حاضرم دو مرتبه صد سال تنهایی مارکز را بخوانم و فیلمهای روز هالیوود همچون فیلمهای جارموش را ببینم.
با این تفاسیر میتوان به مردم هم این حق را دارد که انتخابهای خودشان را داشته باشند و آثار تلویزیون را برای دیدن انتخاب نکنند؟
چرا این حق را نداشته باشند. هرکسی حق انتخاب دارد و حق دارد که کار ضعیف را نبیند. البته باید بگویم که بازگرداندن تماشاچی برای دیدن کارهای داخلی کار خیلی سختی نیست و با اندکی تلاش، هوشمندی و توانمندی میتوانیم دوباره تماشاچی را برگردانیم همانطور که بانوی عمارت این کار را کرد. ما کارگردانها، نویسندگان و بازیگران خوب جوان کم نداریم و اگر از آنها استفاده شود کارهای خوبی را میتوان تولید کرد.
جا دارد اینجا مطلبی را بگویم. آقای حمیدنژاد گفته بودند اگر من پول داشتم از سوپراستارها استفاده میکردم. به نظر من این حرف کمی کملطفی به تلاش بازیگران بانوی عمارت بود. همه بازیگران ما در این سریال در بهترین حالت ممکن در حال نواختن هستند. مقصود شما از سوپراستار چه کسی است؟ اصلاً مگر ما در این سرزمین سوپراستار داریم؟ بازیگری که نمیتواند جلوی دوربین راه برود، دیالوگ بگوید و حتی اسم ستاره را یدک بکشد چه سوپراستاری است؟
شما بگویید ایکس در سریال بانوی عمارت نباشد چه کسی را میخواهید جای آن بگذارید؟ من فکر میکنم باید مقداری از ویترین بازیهای موجود فاصله بگیریم و به فکر تولید کار خوب باشیم. بانوی عمارت ثابت کرد که تولید آثار خوب نمایشی نیاز به کاربلد دارد نه بوقچی و تبلیغاتچی.
در سینمای ما تعدادی بازیگر خوب بودند که آنقدر از آنها استفاده شد که نخنما شدند و دیگر حرفی برای گفتن ندارند. این دوستان چه چیزی را یدک میکشند؟ اینکه فقط من یک ستاره هستم؟ ستاره کارنابلد؟ طبیعتاً از نظر من این مسیر خوبی نمیتواند باشد. باید یک اتفاق و سیاستگذاری جدید در رویکرد تولید آثار نمایشی ما اتفاق بیفتد وگرنه اگر ما بخواهیم به این مسیر ادامه بدهیم مشکلاتمان روز به روز بیشتر میشود و تماشاگرانمان را بیشتر از این از دست میدهیم.
چرا از استعدادها در تلویزیون حمایت نمیشود؟
ممکن است مکانیزم تلویزیون معیوب باشد ولی در نهایت تلویزیون خیلی در کستینگ دخالتی ندارد. شما تهیهکنندگانی دارید که رابط بین کست و تلویزیون هستند و در نهایت آنها کارها را تهیه و تولید میکنند. باید ببینیم که چرا تهیهکنندگان ما خیلی به جذب استعدادهای تازه روی خوش نشان نمیدهند.
در حال حاضر ما در تئاتر استعدادهای زیادی داریم که میتوان از آنها استفاده کرد. ولی تئاتر ما نیز مسیر لوکس و لاکچری شدن را پیش گرفته است. نظام دلالی حاکم در فضای هنری وارد تئاتر هم شده و مطمئناً در دهه آینده، تئاتر ما هم چنین رویکردی پیدا میکند. از نظر من این بحثی است که از حوزه جامعه شناسی باید به آن پرداخته شود.
مطمئنا در کشورهای صنعتی و توسعه یافته اگر کاری بدرخشد و تعدادی بازیگر در آن دیده شوند، آنها تا موقعی که خودشان میخواستند در این حرفه حضور داشته باشند، از نظر مالی تامین میشدند. مطمئناً ۵ کمپانی پشت این قضیه قرار میگرفت و با بازیگران آن قراردادهای ۵ ساله عقد میکردند. ولی چرا این اتفاق نمیافتد و با وجود این همه بازی خوب که در این سریال شاهدیم چرا سروصدایی برای آن نمیشود. حتی خود شبکه ۳ ما را برای این سریال دعوت نکرد. قطعاً یک ماه دیگر هم این سریال فراموش میشود.
به عنوان بازیگری که در یک سریال قجری بازی کرده؛ نگاه شما به آن دوره تاریخ چیست؟ مابه ازای نقش شالچی در فضای امروزی جامعه ما معادل چه تیپ آدمهایی است؟
از واژه آقای شاملو برای توصیف این دوره استفاده میکنم و میگویم دوره منحوس قجرها. از نظر من دوره قاجار از نحسترین دورههای تاریخی ایران است. چراکه من فکر میکنم لطمهای که قجرها به تاریخ ایران وارد کردهاند، حتی در حمله مغولها به ایران وارد نشده باشد. خیلی به دوره قجرها علاقهمند نیستم و در بین آنها تنها دو مرد میبینم که یکی از آنها عباس میرزا و دیگری آغامحمدخان قاجار است.
شاید بتوان گفت که استارت دوره سرزمین بر باددهی و خلق ملت مصیبتزده از ابتدای دوره ناصرالدین شاه شروع میشود تا پایان دوره قاجار ادامه پیدا میکند. به همین دلیل این دوره خیلی خوشایند من نیست. با وجود اینکه مطالعه تاریخی و پهلوی بنده نسبت به قاجار بیشتر است ولی لایههای زیرین آن دوره را میشناسم. به عنوان مثال جملهای دارند که میگویند میخواهم به شمال کشور سفر کنم ولی میگویند دست روسها است، میخواهم به جنوب کشور سفر کنم میگویند دست انگلیسهاست، مرده شور پادشاهی را ببرند که پادشاهش نه میتواند به جنوب کشور سفر کند و نه به شمال آن. این جملهای است که میتوانیم تا انتهای احمدشاه به قاجار تعمیم دهیم. درباره مابهازای نقش شالچی در زمانه امروز نیز باید بگویم میدانم چه کسی است ولی نمیتوانم آن را معرفی کنم.
گاهی اوقات پیش میآید که ما به عنوان بیننده وقتی بازی یک بازیگر را میبینیم باور نمیکنیم که او در حال نقش بازی کردن بوده و او را به عنوان خود شخصیت باور میکنیم. آیا شما در هنگام بازی در این نقش و نقشهای دیگر حس میکردید که خود شالچی دیالوگها را میگوید؟
اگر این حس را نداشته باشم مطمئناً دیالوگها را نمیگویم. جالب است بدانید که من اگر به عملی در نقش نرسم آن را به هیچوجه اجرا نمیکنم. اتفاقا این موضوع دردسرهای زیادی برای من ایجاد کرده است ولی یا میتوانم آن را از آن خود کنم و از فیلتر حافظه عاطفی و احساسی خودم عبور دهم یا نمیتوانم. اگر نتوانم آن را انجام نمیدهم.
آیا سکانس یا دیالوگی از فیلمنامههایی که در آنها بازی کردهاید بوده است که حس کنید آن قسمت برای شخصیت شما نیست و مجبور به گفتن آن شوید و به این صورت بازی در آن سکانس برایتان جذاب نباشد؟
بله این موضوع خیلی زیاد بوده است ولی یا میتوانم از پس آن بربیایم و مابهازای آلترناتیو حسی آن را بگذارم و انجام دهم یا اینکه ندارم. اگر نداشته باشم قطعا زمانی را میخواهم که بتوانم به آن برسم. در مواردی هم با کارگردان به تعامل میرسیم و آن قسمت را تغییر میدهیم.
یادم میآید در فیلمی، حسین تبریزی به من گفت که باید این دیالوگ را بگویی و من میگفتم این دیالوگ برای این شخصیت نیست. آن زمان کارگردان از دست من ناراحت شد ولی بعداً مشکل را حل کردیم. این مشکلات بسیار بوده است ولی مجموعاً به تعامل با کارگردان منتج میشود. بازیگر و کارگردان جدا از مجموعه نیستند و با هم به توافق میرسند. چراکه کارگردان هم نمیخواهد شما را دچار تنش کند و شما هم نمیخواهید به کار لطمه بزنید.
به هرحال نویسنده در خلوت خودش مینویسد و به شما فکر نمیکند و بهنوعی شما به عنوان بازیگر به کار اضافه میشوید و هجمهای از خودتان را وارد اثر میکنید. پس خیلی طبیعی است که یک چالشی در کار به وجود بیاید.
همانقدر که کارگردان صاحب اثر است بازیگر هم از آن اثر سهم دارد. چراکه آن هم تمام اعتبارش را گذاشته و جلوی دوربین آمده است. در نهایت این یک کار گروهی است که در انتها گروه با همدیگر به توافق میرسند.
کلام آخر؟
امیدوارم فرصتی که توسط پخش سریال بانوی عمارت در تلویزیون ایجاد شد، از دست نرود. در حال حاضر برای این سریال از کشورهای مختلف خارجی به من پیام میدهند و حتی از میدان ونک به بالای تهران خودمان هم آن را میبینند. به همین دلیل این فرصت نباید از دست برود.
امیدوارم بانوی عمارت تلویزیون را مقداری به صرافت بیندازد که میتوان کار خوب تولید کرد و میشود با وقت گذاشتن و استفاده از متخصصین، کار قابل دفاعی را برای مخاطبین آماده کرد و به این صورت برای آنها ارزش قائل شد.
ما نباید ذائقه مخاطب را به سمت پایین بکشیم، بلکه باید سعی کنیم تا این ذائقه را ارتقا دهیم. ولی بعضاً میبینیم که وقتی از فردی میپرسند که چرا این فیلم و سریال را ساختید، میگویند که مردم دوست دارند. وقتی شما این حرف را میزنید یعنی از پله ۱۰ به پله یک سقوط کردهاید. اگر کار باکیفیتی همچون هزاردستان، سربداران و دایی جان ناپلئون ارائه شود، قطعا مخاطب خواهد داشت.
- 18
- 4