«سوءتفاهم» هفتمین فیلم احمدرضا معتمدی فیلمساز اندیشمند سینمای ایران که اغلب آثارش بر پایه مفاهیم فلسفی به درام شکل می بخشد، از اواخر بهمن ماه امسال روی پرده رفته و اکران آن همچنان ادامه دارد. کامبیز دیرباز یکی از بازیگران اصلی فیلم این بار ایفاگر نقشی شده که شاید پیشتر در کارنامه او نمونه آن دیده نشده بود.
بویژه اینکه فضای پر ابهام و نیازمند تفکر فیلم هم به گونه ای تماشاگر را بازی می دهد که در مقایسه با سایر آثار روی پرده برای قشر سینمارو به مثابه مواجهه با فضایی به نسبت سنگین و نوگرایانه است.
دیرباز درباره بیستمین فیلم سینمایی خود و همکاری اش با معتمدی با بانی فیلم صحبت کرده که متن گفت و گو را در ادامه می خوانید.
فیلمنامه «سوءتفاهم» در خصوص چه موضوعی است و چه شد که بازی در این کار را قبول کردی؟
معمولاً فیلمنامه از مهمترین فاکتورها برای پذیرش یک نقش از سوی هنرپیشه مهم است. در قلب این فیلمنامه، نقشی است که کارگردان به بازیگر پیشنهاد می هد تا آن را بازی کند. در مقابل، بازیگر نیز کارنامه کاری کارگردان را مطالعه می کند که در خصوص این فیلم جناب دکتر احمد رضا درویش در سینمای ایران جزو شاخص ها به حساب می آید و همکاری با ایشان برای من افتخار بود.
بعد از اتمام فیلم «دوئل»، آقای درویش از من پرسید چه چیزی برای برای پذیرش نقش برایت مهم است که در جواب گفتم فیلمنامه. او گفت درست است، ولی زمانی که کارگردان شاخصی به بازیگر نقشی را پیشنهاد می دهد، آن کارگردان قبلا به جای بازیگر در مورد این نقش فکر کرده که این حرف کاملا درست است.
در این کار هم قبل از پذیرش پیشنهاد، مطمئن بودم که دکتر احمدرضا معتمدی پیشنهادی را بدون علت به بازیگری نمی دهد. ابتدا خودش فکر می کند و سپس پیشنهاد می دهد؛ کما اینکه در سال ۸۸ برای فیلم «آلزایمر» هم این افتخار را داشتم که مرا دعوت به کار کرد، ولی همزمان شد با فیلمبرداری فاز ۳ سریال «در چشم باد» که مجبور بودیم ایران را ترک کنیم و به این علت نتوانستم در این پروژه با او همکاری کنم.
این تمایل به همکاری ابتدا از جانب من و بعد جناب معتمدی حدودا ۸ سال طول کشید تا که این افتخار نصیبم شد تا در این کار بازی کنم. در این مقطعی که قصه های خوب و محکمی تقریبا وجود ندارد، این فیلمنامه خاص، غنیمت بود، چون به موضوعی پرداخته می شود که گریبان گیر نسل جدید شده؛ در دنیای تکنولوژی زده امروز که مرز بین تکنولوژی و مجاز گم شده، پرداختن به این موضوع لازم بود و معتمدی به شکل ظریف و دقیقی این فیلمنامه را به نگارش درآورد و فرصت مغتنمی بود و من هم با کمال میل این کار را پذیرفتم.
معیار ها و فاکتورهایت، برای انتخاب هر فیلمی چیست؟
برای انتخاب نقش ها معمولاً حرف اول را سناریو می زند و آن کاراکتری که در آن سناریو به من پیشنهاد می شود، ولی باید دید کدام کارگردان سناریو را پیشنهاد می کند.
«سوءتفاهم» هم از آن دسته فیلم های خاص بود، چون وقتی سینمای کارگردان را دوست داری و آن را دنبال می کنی، حدس می زنی که قبل از تو به جای نقش فکر کرده و طرح پیشنهاد الکی نبوده. من اساساً طرفدار فیلمنامه قصه گو هستم و تعریفم از یک فیلمنامه خوب این است که شما اگر نتوانستید فیلم را ببینید، دیگری بتواند قصه آن را برای شما تعریف کند، ولی این فیلمنامه از آن دسته ای است که می خواهد بگوید در حال حاضر مرز بین مجاز و واقعیت را گم کرده ایم. بنابراین این فیلمنامه از آن قاعده ای که در ذهن من است مستثنا بود و شاید نتوان به عنوان قصه ای واحد آن را تعریف کرد.
البته در کل لایه بیرونی فیلم را می شود دو خطی تعریف کرد. به این صورت که یک گروه فیلمسازی هستند که به تنگنای مالی خورده اند و مجبور می شوند به خاطر مسائل مالی تن به یک آدم ربایی بدهند و آن آدم ربایی را بر اساس فیلمنامه ای که نوشته اند مو به مو جلو می برند. از جایی به بعد ماجرا آنقدر پیچیده می شود که گیج می شوند و این مرزبندی و سردرگمی در حال حاضر هم وجود دارد.
این را قبول داری که این نقش با نقشهای قبلی ات، هم به لحاظ گریم و هم به لحاظ کاراکتری که خلق کرد متفاوت است؟
همیشه هنرپیشه از نقش متفاوت استقبال می کند و برای بازیگر، متفاوت بودن یک ایده آل است. من هم اگر موفق شدم که این تفاوت را نسبت به نقش های دیگر ارائه دهم خوشحالم و خدا را شکر می کنم، ولی مد نظرم این بود کاراکتری را بازی کنم که در نوع حرف زدن و ادبیاتش آرامش داشته باشد که این آرامش کمتر در کارهای قبلی ام بوده و با کمک کارگردان این تفاوت را ایجاد کردیم که امیدوارم که موفق شده باشیم.
یکی از ویژگی های فیلم «سوءتفاهم»، این بود که گاهی اوقات تعداد برداشت ها زیاد می شد. این برداشت ها چقدر روی کار شما تاثیر داشت؟
هر کارگردانی برای رسیدن به سطح مطلوب و ایده آل خود شیوه خاصی دارد. در این فیلم هم تمرین و هم برداشت بعضاً زیاد بود. مضاف بر اینکه شیوه پلان سکانس را هم داشتیم. البته خوشبختانه تمام همکاران جلو دوربین تجربه تئاتر داشتند و می دانستند چه طور انرژی خود را تقسیم کنند تا کار بیات نشود.
سخت ترین سکانس یا پلان برای شما کدام بود؟
شروع کار یعنی دو- سه روز اول به لحاظ پیدا کردن راکورد این کاراکتر، تن صدا، لحن حرف زدن و ریتم آن سخت بود، ولی بعد از آن که نقش را پیدا کردیم، سکانس پلانی بود که من باید در آشپزخانه سیگار می کشیدم و هانیه توسلی می آمد و با من شروع به حرف زدن می کرد. آنجا به خاطر تکرارهایی که داشتیم، من دو پاکت سیگار کشیدم. در آن صحنه و برداشت های آخر احساس کردم تپش قلب گرفته ام و حجم قلبم بزرگ شده، ولی خوشبختانه کار انجام شد.
سکانسی که خیلی دوستش داری کدام است؟
کاراکترم را اصولا دوست داشتم، چون تنها کسی بود که از خودش عبور کرد و فداکاری و گذشت داشت. در کل کاراکترهایی که تبدیل به قهرمان می شوند را دوست دارم، ولی سکانس خاص برایم آن بود که بچه ها من را تحویل رئیس می دادند و با مریلا زارعی یک سری دیالوگ می گفتیم و می خواستم او را مجاب کنم که نمی توانم دختر را بکشم. آن سکانس نفسگیری بود و فضایش را خیلی دوست داشتم.
راجع به شخصیت های دیگر فیلم، زمانی که فیلمنامه را می خواندید و برداشتی که از آن ها داشتید و در نهایت بازی ای که همکارانمان داشتند، بگویید.
زمانی که فیلمنامه را خواندم، تقریبا کاراکتری که در ذهنم به طور ناخود آگاه از شخصیت دختر شکل گرفت خیلی به هانیه توسلی نزدیک بود. نوع بازی ای که خانم توسلی کرد به آن چیزی که در ذهنم بود بسیار نزدیک بود.
خانم زارعی انتخاب بسیار بجا و درستی بود و حضور و وسواسی که در لحظه لحظه بازی خود داشت، خیلی به کاراکتر رئیس کمک کرد.
تنها کسی که فکر نمی کردم تا این حد خوب باشد، پژمان جمشیدی بود، ولی او طوری نقش دستیار کارگردان را بازی کرد که من از اواسط فیلمبرداری آنچه پیشتر از او در ذهنم شکل گرفته بود پاک شد و پژمان دیگری جایگزین آن شد. الحق او خیلی هم برای نقشش انرژی گذاشت.
اکبر عبدی هم مانند همیشه یک برگ جدید نسبت به تصوری که از او داشتیم رو کرد و درخشید.
در طول فیلمبرداری با معتمدی به این نتیجه رسیدیم که بهترین گزینه برای نقش پلیس مهدی فخیم زاده با آن بازی منحصر به فردش است و دو گانگی ای که برای نقش پلیس بود را بسیار خوب بازی کرد.
خود کار تک لوکیشن بود. راجع به لوکیشن حس تان چه بود و چقدر به فضای فیلم کمک کرد و چه مقدار به تصویر ذهنی تان در زمان خواندن سناریو نزدیک بود؟
یکی از علامت های سوالی که برایم ایجاد شده بود، این بود که ۹۰ درصد فیلمنامه در یک لوکیشن ثابت اتفاق می افتد، ولی واقعا صادقانه بگویم زمانی که لوکیشن را دیدم، فراتر از حد تصورم بود و به نظرم یک کمک اساسی به فیلمنامه کرد. طراحی صحنه و چیدمان فوق العاده بود و گوشه گوشه صحنه یک چیز عجیبی داشت و این به زیبایی به تصویر کشیده شد.
راجع به تصویربرداری روی دست و اینکه بعضی از پلان سکانس ها تا ۵ دقیقه هم بود و تکرار زیادی داشت هم صحبت کنید. این ویژگی آیا تأثیری روی بازی شما داشت و آیا ایجاد استرس می کرد؟
وقتی شما می بینید این اتفاق به یک سری از آدم ها فشار فیزیکی می آورد، مخصوصا به پیمان شادمان فر به خاطر سنگینی دوربین، قطعا این استرس برای فرد ایجاد می شود که نکند من مسبب یک برداشت دیگر باشم و این همان سختی بازیگری است، ولی به خاطر گروه خوبی که داشتیم، این استرس جای خودش را به دقتی داد که باعث می شد تمرکزمان بالاتر برود و کار را به نحو احسن انجام دهیم. این روح کار تیمی به بهترین شکل ممکن در این فیلم جاری بود و این به خاطر رأس هرم یعنی معتمدی بود و آرامش منحصر به فرد خودش را در طول کار و به کل فیلم جاری کرد.
به نظرت سکانس اصلی و حرف اصلی فیلم در کدام سکانس است؟
نمی توانم هیچ سکانسی را جدا کنم، چون این فیلم مانند یک پازل است که تک تک این پازل ها را کنار هم قرار می دهیم تا قاب کلی پازل شکل بگیرد و نمی توانم بگویم مثلاً فلان سکانس حرف اصلی فیلم بود. فیلمی تکمیل تر و پخته تر از آن چه در ذهن داشتم، شکل گرفت. از زاویه خودم می توانم بگویم اگر روز اول عدد ۷۰ از ۱۰۰ را می دادم، روز آخر وقتی پلان آخر را بازی کردم به عدد ۹۹ رسیدم و آن یکی هم ضعف و ایراد خودم بود که به ۱۰۰ نرسید.
راجع به اسم فیلم یعنی سوء تفاهم هم توضیحی دهید.
به نظر من سوء تفاهم، برای این مساله ای که در فیلم مطرح شده مناسب ترین عنوان است که می توانست انتخاب شود. در پایان آرزو می کنم مردم با حوصله این فیلم را ببینند و شاید لازم باشد دو مرتبه فیلم را ببینند و ساده از فیلم رد نشوند، چون راجع به هر پلان فکر شده و با تفکر فیلم را ببینید.
- 16
- 5