یکشنبه ۰۲ دی ۱۴۰۳
۲۳:۱۶ - ۱۰ فروردین ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۱۰۱۲۶۷
چهره ها در سینما و تلویزیون

رامبد جوان:

عاشق سینمای اکشن هستم/ تولد دخترم بهترین اتفاق زندگیم است

رامبد جوان,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران
رامبد جوان در چند سال اخیر جزو محبوب‌ترین چهره‌ها برای مخاطبان تلویزیون بوده، که گفتگو او را در زیر خواهیم خواند.

رامبد جوان در چند سال اخیر جزو محبوب‌ترین چهره‌ها برای مخاطبان تلویزیون بوده است. به خاطر اجرای برنامه خندوانه و در کل ایده‌های مختلفی که در این برنامه به کار گرفته؛ هر چند نوسان‌هایی هم داشته است.اما او اخیراً قانون مورفی را روی پرده داشت که پرفروش‌ترین فیلم زمستان ۹۷ شد؛ فیلمی کمدی – اکشن که از لحاظ اجرایی نوآوری‌های خاص خودش را دارد و البته از لحاظ فیلم‌نامه نیز اغلب منتقدان ایراد‌هایی به آن وارد دانسته‌اند.

 

به این بهانه قرار شد با جوان گفتگو کنیم، اما گفتیم بد نیست کارنامه‌ای را هم مرور کنیم؛ از بازی در سریال خانه سبز گرفته تا کارگردانی ورود آقایان ممنوع و البته چند سؤال در باره زندگی. رامبد جوان روحیه انتقادپذیری دارد و این انعطاف با توجه به جایگاه موفقش، قابل تحسین است؛ بر خلاف فیلم‌سازان جوانی که سینما را به قبل و بعد خودشان تقسیم می‌کنند!

 

شما برای مخاطبان متولد دهه‌های هفتاد و هشتاد با خندوانه شناخته شدید، اما برای مخاطبان متولد دهه شصت، با همسران معرفی، با خانه سبز شناخته و با کت جادویی محبوب شدید. در عرصه سینما هم سیندرلا و مومیایی ۳ و ... را کار کردید. این توقع به وجود آمد که ما یک جیم کری ایرانی خواهیم داشت، ولی این طوری نشد. حتی صورت گردتان هم شبیه صورت کری است. اما بعد با حضور در سوغات فرنگ و شب‌های تهران این ذهنیت به هم ریخت. الگوی‌تان برای بازیگری چه کسی بود؟ آیا هدف‌تان جیم کری شدن یا کمدین خاص شدن بود؟ اصلاً چرا این فیلم‌ها را بازی کردید؟

زمانی که شروع کردم، طبعاً دوست داشتم کار‌های خیلی موفق و متنوعی انجام بدهم. دوست داشتم تجربه‌های لذت‌بخش و درخشان انجام بدهم. در این بین به کار‌هایی دعوت شدم که کار‌های خوبی بودند، اما برخی از آن‌ها خوب از کار درنیامدند.

 

مهم‌ترین نکته این است که کمدین‌ها این گرفتاری را دارند که فیلم‌های کمدی خوب خیلی کم است و کمدین‌ها نمی‌دانند چه فیلم‌هایی را انتخاب کنند. تشخیص این که کدام کار موفق می‌شود بسیار سخت است. البته زمان‌هایی با توجه به فیلم‌نامه و کارگردان و گروه بازیگران این موارد قابل حدس زدن است، اما به هر حال تولید کار‌های غیرکمدی موفق خیلی بیش‌تر از فیلم‌های کمدی موفق است. به همین دلیل کمدین‌ها همیشه در معرض خطر هستند. به شخصه از جایی به بعد (خیلی زود) تصمیم گرفتم بازیگری نکنم به سراغ ایده‌پردازی رفتم؛ که البته از قبل مشغول به این کار بودم، چون شرکت تبلیغاتی داشتم....

 

... و جیم کری...؟

هیچ‌وقت هدفم جیم کری شدن نبود، در عین حال او برایم خیلی جذاب بود. قبل از این که کری با کارآگاه حیوانات در ایران دیده و شناخته شود، اصلا او را نمی‌شناختم، اما در دانشکده این جنس بازی را انجام می‌دادم، دلیلش این است که ذات هدف‌گیری کمدی‌مان شبیه همدیگر است، ولی او خیلی تکنیکال‌تر و پیچیده‌تر این کار را می‌کرد.

 

پس الگوی‌تان چه کسی بود؟

هیچ‌کس. آدم خاصی مدنظرم نبود، اما جری لوییس را خیلی دوست داشتم. جالب است که بن‌مایه لوییس و کری به هم ربط دارد. وقتی من به عنوان یک دانشجو، یک هنرجو و به عنوان یک فرد تازه‌کار از کمدیا دلارته ایتالیایی یا از برخی کار‌های فرانسوی از ژاک تاتی بگیر تا غلو‌های اجرای دلقک‌ها (در سیرک و نمایش) استفاده می‌کنم؛ الگوی خاصی مدنظرم نبوده یا همه این‌ها الگویم بوده.

 

برادران مارکس چه طور؟ مثلا گروچو؟

عاشق برادران مارکس، به خصوص گروچو، هستم. وقتی کمدی دوست داری، همه کار‌های کمدی را نگاه می‌کنی و نما‌ها و کار‌هایی از هر یک از آن‌ها در ذهنت شکل می‌گیرد و به یک خروجی می‌رسی، مثلا وقتی جیم‌کری در جهان شناخته شد تماشای او برایم خیلی هیجان‌انگیز بود. نکته این است که کری خیلی جدی به کار خودش ادامه داد، اما من ندادم. قصدم قیاس نیست؛ او خیلی اصولی کار کرد من نتوانستم و بیش‌تر سعی کردم به سراغ پشت دوربین بروم.

 

شما با سریال گمگشته در تلویزیون، زودتر از سینما، کارگردانی را شروع کردید که مجموعه پربیننده‌ای هم شد. تجربیات‌تان در همکاری با تلویزیون چه طور بود؟ بستر لازم برای عملی شدن ایده‌هایی که داشتید فراهم می‌شد؟

تلویزیون برای من خیلی محل مناسب و مهمی برای تجربه کردن و یاد گرفتن شد. در سال ۷۴ یک مستند مفصل در ۲۶ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای راجع به رادیو ساختم و از کانال دو پخش شد. از سال ۷۶ هم شرکت تبلیغاتی راه‌اندازی کردم و تیزر می‌ساختم که خیلی از تکنیک‌های کارگردانی را در تیزرسازی یاد گرفتم. سعی کردم کار‌هایی را بسازم که سخت باشند و تجربه‌های خوبی به حساب بیایند. خیلی دوران خوبی برای من بود. چون بازیگری هم می‌کردم، از کارگردان‌هایی مثل محمدرضا هنرمند، بیژن بیرنگ، مسعود رسام و مهدی فخیم‌زاده خیلی چیز‌ها یاد گرفتم. همیشه فراتر از یک بازیگر به پروژه نگاه می‌کردم. شرایط تولید خیلی برایم مهم بود. سپس شروع به ساخت کار‌های آیتمی کردم. در برخی پروژه‌ها کارگردان هنری بودم تا این که کار هنری و حرفه‌ای‌ام در تلویزیون با کارگردانی گمگشته شروع شد.

 

در بین سریال‌هایی که ساختید مسافران خیلی مورد توجه قرار گرفت، به خصوص به خاطر فضای فانتزی آن، که اتفاقاً در سینما جزو جنبه‌های پررنگ کارتان است. تلویزیون ریسک ساخت اثری در فضای فانتزی متافیزیک خیالی را چه طور قبول کرد؟

تلویزیون اصولاً برای تجربه کردن آمده است. فکر می‌کنم بیش از این که تلویزیون نخواهد ریسک کند، تولید کنند‌ها و تهیه کننده‌ها اهل ریسک کردن نیستند. وقتی کارگردانی مثل من و تهیه کننده‌ای مثل محسن چگینی، در کنار هم قرار می‌گیریم، تلویزیون اعتماد می‌کند. کار را ساختیم و خوب درآمد و تلویزیون هم خیلی استقبال و همراهی کرد. مخصوصا آن متن‌های آخر که حسن معجونی برای زورک، پادشاه کهکشان‌ها، می‌فرستاد، با توجه به این که خیلی متن‌های انتقادی/ اجتماعی و به روزی بودند، برای تلویزیون خیلی مهم بود و با دقت به آن توجه می‌کردند و گوش می‌دادند.

 

کسانی که کارنامه شما را دنبال نکرده‌اند می‌گویند در قانون مورفی این همه اکشن برای اولین بار در فیلم‌های شما اتفاق افتاده و چه کار کردی دارد؟ در صورتی که در تمام کار‌های شما، قایم با شک بازی و اکشن وجود دارد. در اسپاگتی در هشت دقیقه، در پسر آدم، دختر حوا، در ورود آقایان ممنوع و حتی در نگار، منتها فرق آخری با سایر کارهای‌تان این است که این فیلم درام اکشن است و طنز ندارد. قانون مورفی فانتری – اکشن است و اکشن و قایم با شک بازی مهم‌ترین وجه اشتراک کار‌های شماست. به این مؤلفه چه طور دست پیدا کردید؟ از کجا می‌آید؟

من عاشق سینمای اکشن هستم. اصلاً معتقدم سینما به خاطر اکشن به وجود آمده. برای این که در پرده سینما می‌شود اکشن را دید، نه در تئاتر و ... اکشن در صفحه تلویزیون کوچک می‌شود. در پرده سینما اتفاق‌های اکشن تبدیل به یک چیز فوق‌العاده و جادویی و حیرت‌انگیز می‌شود. همیشه دوست داشته و دارم که به سینما بروم تا فیلم اکشن ببینم. با توجه به این که در سینمای ایران فیلم اکشن خوب خیلی کم ساخته می‌شد، در خانه روی یک پرده بزرگ با سروصدای اساسی فیلم اکشن می‌بینم. هر زمان هم به خارج از کشور بروم به دنبال این هستم که چه فیلم اکشنی اکران شده که روی پرده تماشایش کنم. آرزویم این است که بتوانم فیلمی مثل مجموعه بورن بسازم؛ هم داستان داشته باشد و هم جنایی – جاسوسی باشد.

 

به صورت کم رنگ این کار را شروع کردید و در نگار پررنگ‌شد و در قانون مورفی به اوج رسید.

بله. ساخت فیلم اکشن بسیار سخت است؛ نه فقط برای کارگردان، بلکه برای کل گروه. خیلی وقت‌گیر است. مثلا بخش اول قانون مورفی (تعقیب و گریز در خیابان‌های تهران) حدود شانزده روز طول کشید. به هر حال تجربه کردن برای من از اولین اثرم (اسپاگتی ...) شروع شد.

 

در میان فیلم‌های‌تان، ورود آقایان مننوع را مخاطب عام و خاص می‌پسندد و لودگی ندارد و به عنوان نمونه درست فیلم کمدی شناخته می‌شود که خانواده‌ها هم می‌توانند تماشایش کنند و منتقد هم می‌گوید فیلم خوبی است.

جالب است که این جمله را می‌گویی، چون همان موقع هم نقد‌هایی شد که ورود آقایان ممنوع مستهجن است، جلف است ...

 

امسال، سال فیلم‌های کمدی ضعیف و بد بود. وقتی قانون مورفی اکران شد، شاید در نگاه اول به نظر می‌رسید این فیلم هم ادامه‌ای بر همان فیلم‌هاست. اما با فیلمی اکشن مواجه می‌شویم که در آن شما به فیلم‌های مختلفی ارجاع داده‌اید؛ از تغییر چهره تا فیلم‌های دیگر. در فانتزی – اکشن کسانی مثل تیم برتن، ادگار رایت، گای ریچی و ... مدنظرتان بود؟

من عاشق این‌ها هستم. مگر می‌شود آدم تیم برتن دوست نداشته باشد؟ جادوی قصه‌پردازی برتن دیوانه کننده است. ولی ادبیات هم خیلی کمک می‌کند.

 

شما رمان، داستان، نقد و تحلیل ادبی هم می‌خوانید؟

بله. مگر می‌شد نخواند؟

 

چون خیلی از کارگردان‌های سینمای ما نمی‌خوانند.

من همیشه پرچم‌دار این هستم که کتاب بخوانیم. در برنامه‌هایم همیشه کتاب معرفی می‌کنم. در رمان‌های فراوانی، در کمیک استریپ‌های فراوانی، فضا‌هایی که دلم خواسته را تجربه کرده‌ام.

 

در قانون مورفی با سه ویژگی خوب مواجهیم؛ در اول این که اکشن فیلم خوب درآمده است. شروع فیلم مجموعه فیلم‌های تندوتیز با بیبی درایور را تداعی می‌کند. تعقیب و گریز در بازار شمال خوب درآمده است. دوم اینکه ترکیب امیر جعفری و امیر جدیدی خوب جواب داده است. سوم این که فیلم برپایه شوخی‌های جنسی و لودگی بنا نشده است. چه طور به این شکل اجرای جذاب و ترکیب بازیگران رسیدید؟

داستانی توسط دو جوان به من معرفی شده بود. آن‌ها را دعوت کردم و موتور این فیلم‌نامه را روشن کردیم و تبدیل شد به قانون مورفی که از ابتدا اصرار داشتم کمدی – اکشن باشد. طرح و قصه اولیه هم کمدی – اکشن بود. با محمد شایسته تصمیم گرفته بودیم چند فیلم تولید کنیم که گفتیم با قانون مورفی شروع کنیم. شروع کردیم به پروراندن و پروراندن و پروراندن فیلم‌نامه و بعد با آدم‌هایی که فکر می‌کردیم مناسب این کار هستند و باید مشورت کنیم (از تدوینگر تا مسئول جلوه‌های بصری و ...) صحبت کردیم تا به فیلم‌نامه نهایی رسیدیم.

 

شما از کارگردان‌هایی هستید که قبل از فیلم‌برداری فیلم را در ذهن‌شان ساخته‌اند یا سر صحنه تصمیم می‌گیرید؟

هر کارگردانی که می‌گوید فیلمم را سر صحنه می‌سازم یا دروغ می‌گوید یا کاملاً نابلد است. فیلم‌هایی را که محاسبه مهندسی دارند و همه باید مسئولیت‌های خودشان را دقیق بدانند نمی‌شود سر صحنه کار کرد. از قبل همه باید توجیه باشند، در نتیجه حتما باید دکوپاژ و استوری برد داشته باشیم و همه جزییات کار را بدانیم. از قبل باید می‌دانستیم کدام پلام را باید با پرده سبز بگیریم، کدام پلان در صحنه باشد، کدام پلان را خالی فقط در صحنه باید بگیریم و بعد CGI به آن اضافه کنیم. ما پلان به پلان فیلم‌مان را طراحی کرده بودیم و همه می‌دانستیم چه کار باید بکنیم.

 

در این زمینه‌ها (پرده سبز و ...) فراتر از کارگردانی، اطلاعاتی داشتید؟

بله. چون تیزر زیاد ساخته‌ام این چیز‌ها را خیلی خوب می‌فهم.

 

در مورد شیوه کار با بازیگران و بازی‌گیری در صحنه‌های اکشن چه طور؟ یکی از وجوه اشتراک فیلم‌های‌تان به عنوان کارگردان، بازی‌های بسیار خوب بازیگران است. از جمله حامد کمیلی در پسر آدم، دختر حوا یا ویشکا آسایش در ورود آقایان ممنوع که برایش سیمرغ جشنواره فجر را هم گرفت.

من، چون خودم بازی کرده‌ام می‌فهم بازیگر نیاز به چه میزان دخالت در کارش توسط کارگردان دارد. اگر به بازیگر زیاد توضیح بدهی، کلافه می‌شود. چون احساس می‌کند دایره فعالیت و عملکردش را محدود می‌کنی. من سعی می‌کنم بازیگرم را روان‌شناسی کنم در چه حالی است و نیاز به چه میزان تشویق و نیاز به چه میزان ورود به ذهنش را دارد. مثلا گاهی شده پلان را گرفته‌ایم و خوب نشده، اما اگر به بازیگر می‌گفتم بد شده، قطعا گارد می‌گرفت. در نتیجه پلان را جلوی مانیتور به بازیگر نشان می‌دهم و بهش توضیح می‌دهم که مثلا اگر این کار را می‌کردی، آن را نمی‌کردی، صحنه بهتر می‌شد. دوباره صحنه را می‌گیریم و خودش به این نتیجه می‌رسد که بهتر شده است.

 

چه طور به ترکیب امیر جدیدی و امیر جعفری رسیدید؟ انتخاب‌های اول‌تان بودند؟

جان هیوستن می‌گوید: "پنجاه درصد فیلم را با انتخاب‌های درست می‌سازی." (نقل به مضمون). این را بگویم که دست‌مان در انتخاب بازیگر خیلی باز نیست وقتی می‌خواهی کمدی کار کنی، تعداد بازیگر‌ها محدود می‌شد اکشن کار کنی، محدودتر هم می‌شود. وقتی مدام در ذهنت بازیگران را در کنار هم می‌چینی و جابه‌جای‌شان می‌کنی، انتخاب مناسب و ساخت زوج جدید خیلی سخت است. از ابتدا امیر جعفری جزو انتخاب‌های اصلی‌ام برای نقش بهمن بود. اما امیر جدیدی در وهله اول از انتخاب‌های‌مان نبود. اسامی دیگری در فهرست‌مان بود، از جمله نوید محمدزاده که به دلیل حضور در کار دیگری امکان همکاری‌مان مهیا نشد. هر چه محاسبه کردیم دیدیم به زوج بهتری از امیر جعفری و امیر جدیدی نمی‌رسیم. امیر جدیدی فیلم‌نامه را خواند و خیلی پسندید و گفت: خیلی برای این نقش ایده دارم. مثلا ایده این که پالتوی آستین‌اش بلند باشد، از خود امیر بود. هر دو جزو بازیگر‌های حرفه‌ای و معاشرتی هستند. هر دو راجع به همکاری با یک دیگر، هم کنجکاو بودند و هم نگران این بودند که نتیجه کار (همبازی شدن‌شان) چه می‌شود. اگر شیمی روابط این دو در نمی‌امد، کل کار روی هوا می‌رفت.

 

پس ماجرای هندوانه، گرفتن کمربند، پلیس پخمه، رقص سیروس گرجستانی و ... چه؟ فانتزی نیست؟

کمدی است، تنها پلانی که به ساختار فیلم نمی‌آید صحنه پرتاب شدن قایق در انتهای فیلم است. محکم به هوا می‌پرد. این صحنه‌ای بود که برای خودم گرفتم.

 

یعنی تسلیم و مبهوت ایده‌تان شده‌اید؟

بله. فقط آن صحنه. بقیه فیلم فانتزی نیست.

 

چهره پردازی شما چه طور؟

به خاطر این که این شخصیت در تخیل یک آدم دیگر است.

 

این که یک نفر قرص روان‌گردان بخورد، همه چیز حل می‌شود؟

قضیه قرص نیست. منطق توهم است.

 

در هر فیلمی، با هر سبک و ژانری، به افرادی موادی می‌خورانیم و او توهم می‌زند؛ حالا می‌شود هر اتفاقی بیفتد؟

بله. این همه فیلم فرنگی...

 

پس تکلیف باورپذیری چه می‌شود؟

آن دیگر برعهده تماشاگر است؛ هر چه را دوست دارد باور کند، هرچه را دوست ندارد، باور نکند.

 

این که در پایان فیلم یک قایق یک سمت و قایق دیگر به سمت دیگر می‌رود چه؟ شخصیتی که شما بازی کردید، خیلی کاریکاتور است. از زمانی که شخصیت شما وارد فیلم می‌شود، فیلم افت می‌کند. ترس و نفرت در لاس‌وگاس با بازی جانی دپ را دیده‌ای؟

بله، خیلی سال پیش. من، چون خودم بازی کرده‌ام می‌فهمم بازیگر نیاز به چه میزان دخالت در کارش توسط کارگردان دارد. اگر به بازیگر زیاد توضیح بدهی، کلافه می‌شد. چون احساس می‌کند دایره فعالیت و عملکردش را محدود می‌کنی. من سعی می‌کنم بازیگرم را روان‌شناسی کنم در چه حالی است و نیاز به چه میزان تشویق و نیاز به چه میزان ورود به ذهنش را دارد. یادت هست که اسید برمی‌دارند و بعد دایناسور‌ها پیش آن‌ها می‌آیند؟

 

 بله خیلی از این فیلم‌ها دیده‌ام.

بسیار خوب.

 

مشکل این است که در فیلم شما مقدمه‌چینی برای این موضوع وجود ندارد.

چرا چیده نشده؟ یک آدمی (امیر جدیدی) درحد مرگ گرسنه است. به خا نه تعدادی جوان می‌رود که در حال مصرف مواد مخدر هستند...

 

نمی‌شود این پر رنگ‌تر می‌شد تا ماجرا باور‌پذیرتر شود؟ که اگر این مواد را بزند، جهان ذهنی‌اش دگرگون می‌شود.

بهش می‌گویند نخور. ما فرهنگ جا افتاده‌ای بین جوان‌ها و نوجوان‌های‌مان داریم – این خیلی جدی است؛ مسئولان مملکت و پدر‌ها و مادر‌ها هم آگاه باشند و بدانند – بخش قابل توجهی از پسر‌های دبیرستانی جمع می‌شوند و علف و گل مصرف می‌کنند و بعد پلی‌استیشن بازی می‌کنند. این یک قاب تعریف شده است. وقتی وارد خانه‌ای می‌شوی که دوروبر سه تا پسر پر از دود است و در حال غش غش خندیدن هستند و پلی‌استیشن بازی می‌کنند، تکلیف دیگر روشن است؛ فقط در حال خلاف کردن هستند. وقتی با جعفه‌های خالی پیتزا مواجه می‌شود و چیزی جز یک کیک روی میز نیست، این آدم گرسنه سمت آن می‌رود، بهش می‌گویند کیک را نخور، اما او می‌خورد.

 

تنها جایی که فیلم شما به لودگی نزدیک می‌شود، قسمت رقص است. اگر از فیلم دربیاید چه اتفاقی می‌افتد؟

فروش فیلم کم‌تر می‌شود!

 

پس فقط برای مخاطب عام است؟

چه ایرادی دارد؟ اما برای آن منطق وجود دارد. الکی نمی‌رقصند.

 

از فروش فیلم راضی هستید؟

هزینه ساخت فیلم برگشته، اما طبیعی است دوست داشتیم بیش‌تر می‌فروخت.

 

شما و محمد شایسته به این نتیجه رسیدید که چند فیلم تهیه کنید که اولی‌اش قانون مورفی بود، بعد طلا (پرویز شهبازی) را تهیه کردید و بعد از آن زیر نظر (مجید صالحی). معیار شما برای انتخاب فیلم‌نامه و کارگردان چیست؟

من و محمد شایسته هر دو "بچه سینما" هستیم. هر دو سال‌هاست در سینما کار‌های مختلفی کرده‌ایم، حتی محمد به خاطر سال‌ها کار در دفتر برادرانش به اوضاع پخش و اکران هم کاملا واقف است. تصمیم گرفتیم پول‌های‌مان را روی هم بگذاریم، مقداری هم پول جور کنیم، و چند فیلم بسازیم.

 

الآن بحث پول‌های مشکوک در سینما وجود دارد. شما پول تولید این فیلم‌ها را از کجا آوردید؟

ما سال‌ها زحمت کشیدیم و کار کردیم و پول‌های‌مان را جمع کردیم. من ۲۸ سال است کار می‌کنم و خندوانه هم پروژه پردرآمدی است.

 

نظر خود شما در باره پول‌های مشکوک چیست؟

وجود دارد و می‌توانیم منکر آن شویم. در همه جا‌ها هم وجود دارد؛ چه بخش فرهنگی و سرگرمی، چه ساختمان‌سازی و ... وقتی تصمیم به ساختن فیلم گرفتیم، به دنبال این بودیم چه کسانی وجود دارند، از چه کسانی چه چیزی می‌دانیم، چه کسانی حاضر هستند با ما کار کند و ... به یک مجموعه آدم رسیدیم. گفتیم حتما فیلم‌هایی را بسازیم که پولش برگردد و بتوانیم باز هم فیلم بسازیم. قرار شد اگر پول‌مان بیشتر شد، سال بعد ۵ تا فیلم بسازیم. پرویز شهبازی فیلم نامه خانه دختر (شهرام شاه حسینی) را نوشته و با محمد شایسته همکاری کرده بود. آن‌ها با هم در ارتباط بودند و قبل از اینکه من و محمد شروع به همکاری کنیم، قرار گذاشتند با هم فیلم بسازند. محمد گفت: پرویز چند تا قصه و طرح دارد که در نهایت روی ساخت طلا به توافق رسیدیم.

 

فصل‌های اول، دوم و سوم خندوانه خیلی خوب بودند. در فصل‌های اولیه (بجز فصل اول) با شخصیت جناب خان رو به رو هستیم که با همه شوخی می‌کند، مهمان‌های درجه یک حضور پیدا می‌کنند و رامبد جوان پر از انرژی است. بعد به خاطر درگیری‌هایی که بین تهیه کننده و صاحب امتیاز شخصیت جناب خان پیش می‌آید، این شخصیت از مجموعه می‌رود و خندوانه به تکرار می‌رسد. بسیاری از مهمان‌ها هم دیگر نه محبوب هستند و نه مشهور و نه ویژگی خاصی دارند. استدلالی وجود دارد که می‌گوید حدود هفتصد آدم در این برنامه مهمان شده‌اند، دیگر چه کسی را بیاوریم؟ نقد دیگری هم وارد است: تا یک جایی آدم‌ها دوست داشتند دست بزنند، دوست داشتند به وجد بیایند و شادی کنند، اما از جایی به بعد انگار تماشاگران ربات شده‌اند. به‌شان توصیه شده و با آن‌ها هماهنگ شده که شادی و شعف را نشان بدهند. در بخش "ادابازی" با رامبد جوان بی انرژی مواجه هستیم! شنیده‌ام قانون مورفی انرژی زیادی از شما گرفته است. مثلا در بخشی که حامد آهنگی خیلی حرف می‌زد و ادا در می‌آورد و ... شما خیلی جدی هستید. این در مقایسه با رامبدی که در مقابل جدی‌ترین آدم‌ها پر انرژی بود، بسیار تعجب برانگیز است.

 

در فصل چهارم جناب خان نبود، اما بیشترین تعداد رأی را ما از بینندگان تلویزیون گرفتیم. در این فصل برای اولین بار "خنداننده شو" را ادائه دادیم. خیلی جواب گرفتیم. یک سوم آخر فصل چهارم مربوط به این بخش بود. "ادابازی" را هم در فصل چهارم راه انداختیم. چطور بود؟

 

به اندازه جناب خان توجه برنمی‌انگیخت؟

عزیزم، وقتی جناب خان رفته، چه کار باید می‌کردم؟ می‌توانستم به روند عادی ادامه بدهیم و هیچ کدام از این کار‌ها را انجام ندهم. در نتیجه به اتمام رسید و کار را تعطیل کردیم. نباید در برابر مشکلات کوتاه آمد.

 

پس قبول دارید که فقدان جناب خان به برنامه ضربه زد، اما معتقدید تا حدی جبران کردید.

بله، کاملا جبران شد. با یک اتفاق تلخ ناگوار و آسیب زننده مواجه شدیم، اما آن را پذیرفتیم و شرایط را جوری فراهم آوردیم که برنامه از پا درنیاید. در مورد مهمان‌ها هم گفتی که معروف نبودند. از بچه‌ها خواستم فهرست مهمان‌های فصل‌های چهارم تا ششم را آماده کنند تا ببینی.

 

برخی از مهمان‌های بازیگرتان هیچ جایگاهی در سینما و تلویزیون ندارند.

بازیگر که هستند.

 

پس فقط به صرف بازیگر بودن به خندوانه دعوت شده‌اند؟

نه. واقعا این جوری نیست. اتفاقا خندوانه کمترین میزان وابستگی را به بازیگر‌های سینما و تلویزیون و فوتبالیست‌ها دارد. ما از روز اول مهمان‌هایی داشتیم که در حرفه خودشان متخصص بودند، اما در میان عامه شناخته شده نیستند. از آن‌ها خواستیم حرفه‌شان را معرفی کنند تا آن جهان و تخصص را بشناسیم.

 

اتفاقا برنامه‌هایی که فوتبالیست‌ها حضور داشته‌اند، جزو پربیننده‌ترین برنامه‌های‌تان است.

اتفاقا دیروز همراه با مهران مدیری در جلسه‌ای با آقای میرباقری، معاونت سیما، بودیم و هر دو گفتیم که دیگر مهمانی نیست که به برنامه‌های ما بیاید! یا افرادی وجود دارند که به تلویزیون نمی‌آیند، یا افرادی که خود تلویزیون اجازه نمی‌دهد در برنامه حضور پیدا کنند. با این وجود، نگاه کردن به فهرست مهمان‌های خندوانه جا‌هایی غرور برانگیز است. برخی از آن‌ها به هیچ برنامه‌ای نمی‌روند.

 

به نظر می‌رسد در جا‌هایی شعور مخاطب خاص را دست کم می‌گیرید.

نه واقعا هیچوقت اینجوری نیست. ما چندتا قاعده داریم. خندوانه از چند جزء تشکیل شده؛ رامبد و تعدادی تماشاگر. خواننده‌ای که برنامه اجرا می‌کند. کمدینی استندآپ می‌کند و می‌رود. جناب خان که با همه شوخی می‌کند یا کنار مهمان است و یا تنهاست. مهمانی داریم که با او معاشرت می‌کنیم و چهار تا حرف مهم از او می‌شنویم و در نهایت به یک کار خیر اجتماعی ترغیبش می‌کنیم. در نهایت خندوانه تشکیل شده از مقادیر زیادی فرهنگ سازی: کتاب خوانی، مراقبت از محیط زیست، اصلاح الگوی مصرف به خصوص در مورد آب، رفتار مناسب با حیوانات، رفتار مناسب با کودکان و نوجوانان، رفتار مناسب با کودکان کار و ... و همینطور یک کمپین. این‌ها اجزای تشکیل دهنده خندوانه هستند. چه کنم که تو راضی باشی؟ به هر حال اجزای تشکیل دهنده برنامه من این‌ها است. در این بین گاهی مسابقه‌هایی راه می‌اندازیم و آزمون و خطا‌هایی هم انجام می‌دهیم. گاهی هم با مسابقه‌های استعدادیابی مثل "خنداننده شو" تعدادی جوان معرفی می‌کنیم که خیلی از آن‌ها از این راه پول در می‌آورند. این اجزا یک مجموعه را تشکیل می‌دهند که در نهایت می‌شود خندوانه. اگر این‌ها به نظر تو و امثال تو تکراری می‌آید، دیگر نمی‌دانم چه کار باید بکنم.

 

شما آدم محبوب، پرجاذبه و پربیننده‌ای هستید و می‌شود گفت، از همه جهت مورد توجه هستید. اینکه در اینستاگرام در حال خوردن غذا و نوشابه با مخاطبان خود _. لایو / زنده _. صحبت می‌کنید، جزئی از مؤلفه‌ها یا راهکار‌های موفق ارتباط با مخاطب می‌دانید؟ یا اینکه می‌خواهید به روز باشید؟ برخی هم انتقاد می‌کنند چرا اینطوری رفتار می‌کنید و در حال غذا خوردن پست لایو می‌گذارید.

من هیچوقت در موقع غذا خوردن پست لایو نگذاشته‌ام. در جلسه‌ای که بودم لایو گذاشتم و در حال کار، نوشابه هم می‌خورم. از نوشابه خوردنم لایو نگرفته بودم، در بین یک لایو چهل دقیقه‌ای مقداری هم نوشابه خوردم. واقعا اشکالی دارد؟

 

این را جزو راهکار‌های موفقیت می‌دانید؟

بله. من الان در حال صحبت با تو یک سیب خوردم. زندگی عادی‌ام را می‌کنم، در عین حال، کار مهمی مثل مصاحبه هم انجام می‌دهم. نظرات شخصی‌ام راجع به سینما را هم می‌گویم.

 

فضای مجازی و مخاطبان عام برایتان مهم است؟

بله، معلوم است.

 

به عنوان سوال پایانی؛ چون این گفتگو در شماره نوروز ماهنامه "فیلم" چاپ خواهد شد، می‌خواهم از حال و هوای این روزهایتان و حواشی زندگی با یک بازیگر و به دنیا آمدن فرزندتان در سال آینده هم بگویید.

من بچه خیلی دوست دارم و به دنیا آمدنش اتفاق بسیار خوبی در زندگی‌ام خواهد بود. به اضافه کردن به این جهان، از هر نظر، معتقد هستم. به خلق کردن معتقدم. این چیز جذاب و مهمی است که از همه نظر باید به آن فکر کنیم؛ از ساختن فیلم تا به دنیا آوردن بچه تا سرودن یک شعر و ... ازدواج با یک بازیگر را هم پذیرفته‌ام و فکر می‌کنم زندگی پایداری با نگاه جواهریان داشته باشیم. در سال آینده حتما می‌خواهم فصل هفتم خندوانه را خیلی پروپیمان بسازم. مهمترین اتفاق این فصل، جشنواره تئاتر‌های پانزده دقیقه‌ای کمدی، با کارگردان‌های حرفه‌ای، است. به نظرم پرجنجال و جذاب خواهد شد.

 

جناب خان هم هست؟

بله.

 

برای نوروز چه برنامه‌ای دارید؟

در حال ساخت آن هستیم؛ یک مجموعه نوروزی سرحال و قبراق و پرمهمان و شلوغ و شلنگ تخته‌ای مفرح؛ مثل یک مهمانی شلوغ.

 

در مقابل حواشی‌ای که در فضای مجازی به وجود می‌آید، چه راهکاری دارید؟

بخشی توجه نکردن به آنهاست، و خواسته و ناخواسته بعد از مدتی پوست کلفت می‌شوی.

 

خندوانه از چند جزء تشکیل شده؛ رامبد و تعدادی تماشاگر. خواننده‌ای که برنامه اجرا می‌کند. کمدینی استندآپ می‌کند و می‌رود. جناب خان که با همه شوخی می‌کند یا کنار مهمان است و یا تنهاست. مهمانی داریم که با او معاشرت می‌کنیم و چهار تا حرف مهم از او می‌شنویم و در نهایت به یک کار خیر اجتماعی ترغیبش می‌کنیم.

 

 

film-magazine.com
  • 17
  • 5
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش